رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ خرداد ۱۳۸۶

سیاست و خیابان

نادر فتوره‌چی

حذف میانجی از فرآیند دریافت یا مواجهه با واقعیت، شاید مهمترین آفت تفکری است که در سال‌های اخیر بر نحوه مداخله سوژه‌های سیاسی در عرصه عمومی سیطره داشته است.

همان آفت «کارشناسی-تخصصی» که می‌کوشد با تلفیق مبهمی از دموکراسی‌خواهی و تقلیل‌گرایی، «هر چیزی» را در «جای» خود و فارغ از نسبت‌اش با «کل» یا «سیستم» درک کند. به همین خاطر هم هست که «موج‌آفرینی اینترنتی» غایت اعلای «سیاست‌ورزی» در ایران محسوب می‌شود.

«موج»همانا دمیدن تمام توان و نیروی سوژه‌های سیاسی در نقد یا توجیه یک جزء برجسته و منفک شده از کلیت سیستمی معیوب است. مثلا موج انتقاد از وضعیت زندانیان سیاسی، که هفته‌ای، ماهی بر صدر اخبار و تحلیل‌های تقریبا شبیه به هم می‌نشیند و سپس بی آنکه در جهان خارج منشاء اثری شده باشد یا احیانا موجب آزادی زندانی‌ای، جای را به موج جدیدی مثل نگرانی کارشناسان از سهمیه‌بندی بنزین و یا ... می‌دهد. در اینجاست که آموزه آدورنویی-هورکهایمری از «نقد ذهنیت یکسان ساز» قابل تعمیم به دیگر ساحت‌هایی می‌شود که در آنها سوژه‌های سیاسی «پشت پرده»، «زمینه» یا همان «سیستم» را نمی‌بینند یا ترجیح می‌دهند که نبینند و واقعیت تنها در مواجهه بلاواسطه‌شان با امور ملموس و جاری درک و دریافت می‌شود.

این نوع نگاه در سطوح بعدی، کنش‌های سیاسی را به رفتارهایی محدود و بی‌اثر، ومحصور و کم صدا فرو می‌کاهد.

به این معنا که هویت سوژه‌های سیاسی، رفته رفته از «امر جمعی» فاصله می‌گیرد و «تجریدی» می‌شود. هویت‌های تجریدی‌ای که چون «سیاست» را خط ممنوعه کنش جمعی می‌دانند ، ناچارند آن را به «صنف» یا «فن و تخصص» تقلیل دهند. (مثل پلاکاردی که در سال‌های گذشته معمولا در هر اعتراضی دیده می‌شود: اعتراض ما یک اعتراض صنفی است و اصلا جنبه سیاسی ندارد.)


در پرتو فروکاستن امر جمعی یا همان سیاست به بدیل های تصنعی و بعضا ریاکارانه (که ترس از واکنش قدرت سیاسی در آنها مشهود است) اقتضائات جدیدی حاکم شده است.
یکی دو سالی است که در ایران ، هیچ تجمع سیاسی‌ای در«خیابان» برگزار نشده است. گویی سیاست امری «خصوصی» و« اندرونی» یا دست بالا «نیمه خصوصی» است.

هر کس که در ایران بخواهد به کاستی، ضعف یا فشاری که منشاء اش قدرت مستقر باشد، اعتراض کند در بدو امر ناچار است که انگ «سیاسی بودن» اعتراضش را با برچسب «صنفی بودن» استتار کند و بعد هم «گردهمایی مسالمت آمیز» و نه «تجمع اعتراض‌آمیز»ی را در یکی از سالن‌های اجتماعات یا ورزشگاه‌های بخش دولتی با این قید که حتما «سرپوشیده و محصور باشد» برگزار کند.
به جز اعتراضات «صنفی» معلمان و زنان که «خیابان» محل واگویی و در نهایت سرکوب‌شان بود (که احتمالا آنها هم ازاین پس به سراغ اجاره‌دهندگان سالن خواهند رفت)، پلیس از حیثیت پابلیک بودگی تهی شده است.

به این معنا که «شهروند» کسی است که به «حیات برهنه» تن داده باشد. بر خلاف روم باستان که پلیس عرصه تحقق حیات نیک و بد ارسطویی بود و هر کس که عزم ورود داشت باید حیات برهنه‌اش را پشت دروازه‌ها جا می‌گذاشت و با حذف و ادغام حیات برهنه‌اش به پلیس می پیوست.

حال آنکه مفهوم دولت-شهر در ایران امروز، جایی است که هرآن کس برای ورود به خیابان، باید قبلا هر آنچه مازاد حیات برهنه‌اش باشد را از خود بزداید. (در همین طرح امنیت اجتماعی از شهروندان خواسته می‌شود که بدیهی‌ترین وجوه فردیت‌شان یعنی پوشش را با الگویی خاص تطبیق دهند و این مصداق عینی حذف مازاد از حیات برهنه است).

در اعتراض سیاسی هم چنین است. حتی اگر سوژه‌ها خود را با پسوند صنفی و تخصصی استتار کنند، بازهم حفره‌های خالی شهر را که نامی جز سیاست ندارند، نشان خواهند داد و کیست که نداند نام واقعی اعتراض خیابانی "سیاست " است، نه "صنف".

دریغ که روزنامه‌هایی هم که می‌آیند و از قضا در «خیابان» عرضه می‌شوند، حیات برهنه دارند و هویت «سیاسی»‌شان را پنهان یا انکار می‌کنند و شهر کماکان تهی از سیاست می‌ماند. اما چه خشم‌آگین و رعب‌انگیز.

قدرت، خود حفره‌ها را پر می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خیلی جالب بود آقای فتوره چی، برای من که مدتها بود تحلیلی کوتاه و گویا نخوانده بودم. پاینده باشید.

-- شادی صدر ، May 22, 2007 در ساعت 10:47 PM