رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ فروردین ۱۳۸۶
درباره حرف مفت - بخش نخست

«حرف مفت» از کجا آمد؟

حسین نوش‌­آذر

به بهانه­ی انتشار ِ جستار «در باب ِ حرفِ مفت» نوشته­ی دکتر حمید صاحب­جمعی، ضمیمه­ی فصل­نامه­ی بررسی­ ِ کتاب، چاپ ِ آمریکا، لس آنجلس:

اگر در جستجوگر ِ گوگل ِ فارسی عبارت «حرف مفت» را وارد کنید، هفتاد هزار لینک خواهید دید با پیوندهایی مثل «حرف مفت که مالیات ندارد» یا «حالا که چی این­همه سخن­پراکنی، فلسفه­بافی، حرف مفت؟».

فکرش را کنید: در تاکسی نشسته­اید. همسفرتان، مسافری که او را نمی­شناسید، بی­مقدمه شروع می­کند به صحبت کردن. از هر دری حرفی به میان می­آورد. پرت و پلا می­گوید؛ لاف می­زند. او که همه­ی دارایی­اش را بدهکار است، ادعا می­کند که حاضر است دار و ندارش را وقف امور خیریه کند. اظهار ارادت می­کند، آن هم به شما که او را نمی­شناسید و او هم شما را نمی­شناسد. در ادعای اردات­ورزی به شما تا آنجا پیش می­رود که ادعا می­کند، مخلص شما، چاکر شما، حتی خاک زیر پای شماست. در چنین شرایطی ممکن است یک لحظه از ذهن­تان بگذرد، این­ها همه حرف مفت است. پرت و پلاست. شاید حتی با خود بگویید آخر تا کی، تا کی چرندگویی، حرف مفت، تعارف­های بی­پایه؟

پیشینه­ی «حرف مفت» در ایران
علی اصغر شمیم در کتاب «ایران در دوره­­ی سلطنت قاجار» نوشته است: وقتی ناصرالدین شاه دستگاه تلگراف را به ایران آورد و در تهران نخستین تلگرافخانه افتتاح شد، مردم به این دستگاه تازه بی­اعتماد بودند. برای همین سلطان صاحبقران اجازه داد که مردم دو روزی پیام­های خود را مجانی به شهرهای دیگر بفرستند. وزیر تلگراف استدلال کرده بود که ایرانی­ها مثلی دارند که می­گوید کوفت باشد، مفت باشد. یعنی هر چه که مفت باشد، مردم از آن استقبال می­کنند. همین­طور هم شد. مردم کم کم و با ترس برای فرستادن پیام­هاشان راهی تلگراف­خانه شدند. دولت وقت چند روزی را به این منوال گذراند و وقتی که تلگراف­خانه جا­ افتاد و دیگر کسی تلگراف­خانه را به شعبده و جادو مرتبط نکرد، مخبرالدوله دستور داد بر سردر تلگراف­خانه نوشتند: از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی­شود. می­گویند «حرف مفت» از آن زمان به زبان فارسی راه پیدا کرد.

«حرف مفت» از نظر فلسفی
نخستین بار دانشمندی به نام «هری فرانکفورت» از نظر فلسفی به مقوله­ی «حرف مفت» پرداخت و تفاوت­های آن را با دروغ برشمرد. دکتر حمید صاحب جمعی، یکی از اساتید ایرانی که در آمریکا زندگی می­کند، اخیراً با استناد به عقاید هری فرانکفورت، رساله­ای نوشته است به نام «در باب حرف مفت» که به کوشش آقای مجید روشنگر به شکل ضمیمه­ی فصل­نامه­ی بررسی کتاب منتشر شده است.

دکتر صاحب جمعی در این رساله ابتدا تعریفی از «حرف مفت» به دست می­دهد. می­نویسد:
«حرف مفت اشاره به کلام یا گفتمانی­ست که نه تنها معنی آن گنگ و نامفهوم است بل­که اصولاً قابل شرح و توضیح نیست. به نظر نویسنده دروغ­گویی مستلزم آگاهی از حقیقت است، در حالی­که حرف­مفت­گویی هیچ­گونه پیوندی با حقیقت ندارد. منظور حرف­مفت­گو الزاماً تحریف حقیقت نیست. بل­که تنها نشان­دهنده­ی بی­اعتنایی او به حقیقت است. اساس حرف مفت بر این است که قلابی و متظاهرانه است. به یک معنا حرف­­مفت­گو انسانی­ست متظاهر و خودبین. می­دانیم آن چه اصیل و صادقانه نیست، ناگزیر ناقص و نارسا نباید باشد. برای همین ما معمولاً حرف مفت را آسان­تر از دروغ می­پذیریم».

دکتر صاحب­جمعی یادآور می­شود که حرف مفت کلام نامفهومی­ست که اصولاً قابل تفهیم نیست و از اینجا به این نتیجه می­رسد که بسیاری از خوش­آمدگویی­های رایج در فرهنگ فارسی­زبانان در مقوله­ی حرف مفت می­گنجد. از جمله: تصدقت، قربانت، فدایت شوم، چاکرم، ارادتمندم، مخلصم، بنده­ام. به نظر نویسنده اصطلاحات دیگری در زبان فارسی مانند ناموس، غیرت، نجابت و آبرو نیز در حکم حرف مفت هستند، زیرا در متنی که معمولاً به کار برده می­شوند تعریف روشن و دقیقی برای آنها نمی­توان پیدا کرد.

همچنین نویسنده اعتقاد دارد که تعارفات، زمینه را برای حرف­مفت­گویی آماده می­کند. به نظر دکتر صاحب جمعی تعارفات تنها یک بازی کلامی تشریفاتی­­ست که در آن، کسی که تعارف می­کند و کسی که جوابگوی تعارف است بدون اعتنا به حقیقت ِ موضوع تعارف، درگیر حرف­مفت­گویی هستند. نویسنده در پایان یادآوری می­کند که حرف مفت در جوامع انسانی بنیاد اعتماد و اطمینان متقابل را سست می­کند. با این حال این حقیقت دارد که ما حرف مفت را ساده­تر از دروغ تحمل می­کنیم. شاید به این خاطر که همه­ی ما کم و بیش و گهگاه، درگیر حرف مفت­گویی هستیم. دکتر صاحب جمعی در این میان فراموش می­کند که گاهی مقولاتی مانند تعارف یا ارادت­ورزی­های ما ایرانی­ها اگر از حد نگذرد زندگی اجتماعی را دلپذیرتر می­کند، حتی اگر از نظر فلسفی در حکم حرف مفت باشد.

حرف ِ مفت و شعر
فرض کنید، شماره­ی اول یا حداکثر دوم یک گاهنامه­ی ادبی را از یکی از کتابفروشی­های جلو دانشگاه خریده­اید. این گاهنامه جلدی زیبا دارد. اصلاً به خاطر سادگی و صمیمیتی که در طراحی آن هست، نظرتان را گرفته است. شما شاعر نیستید. نویسنده نیستید. حتی خواننده­ی منظم شعر و داستان هم نیستید. شما مثلاً دانشجویی هستید سختکوش که تلاش می­کند تحصیلاتش را به موقع و با موفقیت به پایان برساند. اما، با این حال از زمان دبیرستان شعر و داستان را دوست می­دارید. فکرش را کنید: در تاکسی یا در منزل در این گاهنامه تورقی می­کنید. چشم­تان می­افتد به این شعر: به دیگران/صدای رسن/ مشنو!/ای مار/که عور/معبر ِ علیل/نیز. کل این شعر را که فقط دوازده کلمه است، در یک صفحه­ی قطع خشتی با نام و احیاناً عکس شاعر منتشر کرده­اند. اگر از حداقل دانش ادبی و از حداقل اتکای به نفس و غرور برخوردار باشید، خواهید گفت: این شعر، شعر نیست. بل­که فقط حرف ِ مفت است. یاوه و پریشان­گویی­های نامفهومی­ست که به شکل شعر در یک گاهنامه­ی به ظاهر ادبی منتشر شده است. اما اگر با ادبیات کهن فارسی و با ادبیات غنی و پویای معاصر آشنا نباشید، ممکن است فکر کنید به دلیل بی­دانشی و ناآشنایی با فنون سخنوری از درک این دوازده کلمه ناتوان­ اید.

اگر روزی در زمانه مسابقه­ای برگزار شود با مضمون حرف ِ مفت در شعر فارسی، ممکن است هر یک از شنوندگان و خوانندگان رادیو زمانه دست­کم یک نمونه از حرف­مفت­گویی در شعر فارسی سراغ داشته باشند. از کلمات نامفهومی که از این طریق به دست خواهد آمد، شاید بتوانیم حتی فرهنگی بپردازیم به نام: پریشان­گویی در شعر فارسی. اما آیا فرهنگ پریشان­گویی، کل ِ فرهنگ شعری ما را نمایندگی می­کند؟ می­پرسم، آیا در زمان ِ شاعرانی مانند سنائی، حافظ یا مولوی، یا نزدیک­تر به ما، در زمانه­ای که برای مثال نیما زندگی می­کرد پریشان­گویانی نبوده­اند که با رویکرد به صنایع ادبی دایه­ی سخنوری داشته­ باشند؟ چه کسی امروز آنها را به یاد می­آورد؟

ادامه این مقاله را اینجا بخوانید.

-----------------------------------
درباره هری فرانكفورت :
On Bullshit
Watch video interview with Harry G. Frankfurt
Harry Frankfurt on \"Bullshit\"

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

طبقه بندی اين نوشته در بخش "انديشه" به نظرم درست نيست. نمی شود که در هر مقاله ای اسمی از "فيلسوف" و "فلسفه" آمد نوشته را در بخش "انديشه" منتشر کرد! در بخش "هنر و ادب" و "طنز" جا می داديد مناسب بود.

-- رحيم ، Mar 31, 2007 در ساعت 08:53 PM

بسيار جالب بود

-- Amin ، Apr 1, 2007 در ساعت 08:53 PM