رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ شهریور ۱۳۸۹
گفت‌وگو با شهناز غلامی، هم‌بند خانم سکینه محمدی آشتیانی، زندانی محکوم به سنگ‌سار

هم‌بند سکینه آشتیانی: «او بی‌گناه است»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

کارزار جهانی علیه حکم سنگسار خانم سکینه محمدی آشتیانی به وسیله‌ای برای توجه جهانیان به زندان‌های امروز ایران در جمهوری اسلامی، شکنجه و اعدام‌های گسترده در این کشور مبدل شده است. خانم کالا برونی سارکوزی، همسر رئیس جمهوری فرانسه، در سخنانی دیروز در پاریس اطمینان داد که آقای نیکلای سارکوزی با جدیت مسأله‌ی حکم سنگسار خانم سکینه محمدی آشتیانی را دنبال می‌کند.

Download it Here!

در فراخوانی که از سوی هفده تن از روشنفکران، سیاست‌مداران و هنرمندان فرانسه منتشر شده است، آقایان ژاک شیراک و والری ژیسکاردستن، رؤسای جمهوری پیشین فرانسه نیز، آن را امضاء کرده‌اند.

روزنامه‌های مهم و سراسری فرانسه توجه ویژه‌ای به احتمال سنگسار یک زن در ایران، مسأله‌ی زندانیان، اعدام‌ها در ایران نشان داده‌اند. روزنامه‌های فیگارو، لیبراسیون، لوموند مطالب بسیاری به آنچه امروز در زندان‌های ایران می‌گذرد و ماشین اعدامی، که سی سال است متوقف نمی‌شود، منتشر کرده‌اند.

ازجمله روزنامه‌ی سراسری ژورنال دودیمانش یک صفحه‌ی کامل خود را به گفت‌وگو با خانم شهناز غلامی اختصاص داده است، روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس که حکم شانزده سال و نیم زندان برای او صادر شده بود. دو سال را نیز در سلول شماره‌ی چهار زندان زنان تبریز با سکینه محمدی آشتیانی و چند زن دیگر که محکوم به مرگ شده بودند، هم‌بند بوده است. روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی که حکم شانزده سال و نیم زندان برای او صادر شده بود. دو سال را نیز در سلول شماره‌ی چهار زندان زنان تبریز با سکینه محمدی آشتیانی و چند زن دیگر که محکوم به مرگ شده بودند، هم‌بند بوده است.

در گفت‌وگوی ویژه با زمانه خانم شهناز غلامی از اتهام‌هایی می‌گوید که به او وارد کرده بودند:

من شهناز غلامی هستم. من در دهه‌های مختلف در زندان بودم. یعنی از حدود ۲۲ سال قبل، از سال ۱۳۶۸ من اولین حکمم را از دادگاه انقلاب اسلامی، که یک حکم هشت‌ ساله بود، گرفتم. بعد به جرم این که می‌خواستم با پنج نفر از دوستانم از کشور خارج شوم، به هشت سال حبس تعزیری محکوم شدم و از این هشت سال پنج سالش را در زندان تبریز بودم، با دوستانم.


شهناز غلامی، روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس که حکم شانزده سال و نیم زندان برای او صادر شده بود و دو سال را نیز در سلول شماره‌ی چهار زندان زنان تبریز با سکینه محمدی آشتیانی و چند زن دیگر که محکوم به مرگ شده بودند، هم‌بند بوده است

دوباره سه سال قبل به اتهام تبلیغ علیه نظام زندانی شدم و یک سال بعد هم که دوباره به زندان افتادم به من سه اتهام تازه زدند. یکی نشر اکاذیب بود که فرمانده‌ی کل نیروی نظامی آذربایجان شرقی از من شکایت کرده بود.

دیگری ارسال خبر به خبرگزاری‌های خارج از کشور بود که باز به خاطر همین ارسال خبر به خبرگزاری‌های خارج از کشور دادگاه انقلاب اسلامی تبریز برای من یک حکم هشت ساله صادر کرد. یعنی من تا حالا، که دارم با شما صحبت می‌کنم، ۱۶ سال و ۶ ماه از دادگاه انقلاب اسلامی حکم گرفته‌ام و تا به حال سه بار دستگیر شده‌ام، به اداره‌ی اطلاعات رفتم، زندان رفتم و ماجراهای زیادی داشتم.

تمام این‌ها به اتهام این بود که شما روزنامه‌نگار بودید و می‌خواستید خبررسانی کنید؟

دقیقاً همین طور است. من ۲۲ سال است که دارم کار مطبوعاتی می‌کنم. در نشریات مختلف مقاله نوشتم. خودم هم سایت داشتم که سایت من را هک کردند و مقالات مختلفی در رابطه با مسائل زنان، کودکان و مسائل مربوط به آذربایجان و همین طور مسائل مربوط به شکنجه، زندان و تجاوز و اعدام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی نوشته‌ام که هر کسی که مایل باشد می‌تواند اسم من را به زبان فارسی و یا به انگلیسی سرچ کند و مقاله‌هایم را در آنجا بخواند.


یک مقاله هم نوشته‌ام (درباره‌ی) زندان زنان تبریز که عنوانش «نیمه‌ی پنهان» است. این مقاله را در سال ۱۳۸۶ یعنی سه سال قبل نوشتم که همان سال من و سکینه در یک زندان بودیم. یعنی من و سکینه دو سال باهم در زندان بودیم.

یکبار در سال ۱۳۸۶ که من از مرداد تا شهریور همان سال، یعنی به مدت یکماه در زندان بودم. و بار دیگر یکسال بعدش بود که من دوباره دستگیر شدم. یعنی دو سال قبل که من ۶۹ روز در زندان بودم، با سکینه در یک بند و در یک سلول، سلول شماره‌ی چهار که سلول قاتلین بود،هم‌بند و هم اتاق بودیم.

در این سلول شماره‌ چهار زندان زنان تبریز، شما با خانم سکینه محمدی آشتیانی هم‌بند بودید. او را چه طور دیدید؟ خانم سکینه را چه طور دیدید؟

کلاً کسانی که دستگیر و زندانی می‌شوند، قبل از این که پرونده‌ی‌شان تکمیل شود، این‌ها را می‌فرستند اداره‌ی آگاهی و این‌ها خیلی مورد ضرب و شتم مأموران اداره‌ی آگاهی قرار می‌گیرند و بعد پرونده‌ی این‌ها تکمیل و حکم برایشان صادر می‌شود که سکینه را هم فرستاده بودند همان محلی که این‌ها شکنجه می‌شوند.

با زور از سکینه اعتراف گرفته بودند و ۹۹ ضربه‌ شلاق خورده بود. در سال ۱۳۸۷، آذرماه، که ما باهم رفتیم دادگاه، من به خاطر احکامی که قرار بود برایم صادر شود و او هم به خاطر احکامی که می‌خواستند برایش صادر کنند، باهم دادگاه رفتیم و باهم نیز از دادگاه آمدیم که سه هفته بعد من به خاطر یک مرخصی یکهفته‌ای، که دوستانم جور کرده بودند، از زندان آزاد شدم که از آن مرخصی یکهفته‌ای استفاده کردم و از تبریز قاچاقی آمدم ترکیه و از ترکیه هم آمدم فرانسه.

خانم غلامی می‌دانیم که خانم سکینه محمدی که الان کارزار جهانی به‌راه افتاده است برای جلوگیری از حکم سنگسارش، یکبار در مورد حکم قتل شوهرش تبرئه شد و بعد او را محکوم کردند به زنا و سنگسار. چرا این طور شد؟

این به خاطر این بود که خانم سکینه محمدی وقتی که شوهرش کشته شد، در آن خانه بود و از این نظر برای این‌ها این شبهه پیش آمده بود که لابد سکینه هم شریک جرم بوده. بعد هم شکایتی که صورت گرفته بود، توسط فرزندان و سایر خانواده‌ی مقتول، که شوهر سکینه بود، پس گرفته شد که دیگر شکایتی به خاطر این قتل از خانم سکینه و دیگر هم پرونده‌هایش، که دو نفر مرد هستند، ندارند.


ولی دادگاه عمومی تبریز گفته که ایشان با یکی از این مردها، که در واقع عموی شوهر خانم سکینه بوده، رابطه جنسی داشته است و می‌دانیم که اگر کسی شوهر داشته باشد و با مرد دیگری هم رابطه داشته باشد، از نظر فقه اسلامی حکمش هم سنگسار یا رجم است، و این‌ها هم درست بر مبنای فقه اسلامی دارند عمل می‌کنند. پنج‌تا قاضی نظر داده‌اند که حکمش این طوری است که البته سه قاضی دیگر بعداً نظرشان را پس گرفته‌اند و حالا مانده دو قاضی که بر این موضوع اصرار می‌کنند.

خانم غلامی با سکینه هم‌بند بودید. خود او درباره‌ی این اتهام‌ها چه می‌گفت؟

خودش به هیچ عنوان این اتهام را، تا زمانی که من آنجا بودم، اصلاً قبول نمی‌کرد. سکینه می‌گفت حکم دروغ نوشته شده است. همان طور که گفتم، کسانی که وارد زندان تبریز می‌شوند، به‌خصوص کسانی که جرمشان جرم سنگینی است، مثل قتل، این‌ها قبل ازاین که پرونده‌ی‌شان تکمیل شود، فرستاده می‌شوند به اداره‌ی آگاهی که در خیابان دانشسرای تبریز است.

آنجا خیلی وحشتناک این‌ها را می‌زنند. وحشتناک لت و پارشان می‌کنند و چون می‌دانند چنین مسائلی در رابطه با زندانیان رسانه‌ای نمی‌شود و در هیچ سایت و خبرگزاری پخش نمی‌گردد، از این نظر واقعاً به این‌ها خیلی سخت‌گیری می‌کنند تا جایی که این زندانیان به آن موضوعی که مورد نظر قضات یا بازجوها هست، اعتراف کنند، و گاهی مجبور می‌شوند که اعتراف کنند.

و بعد هم، امکان دسترسی به وکیل مناسب را هم ندارند. فکرش را بکنید، قبل از این که سکینه وکیل مناسبی داشته باشد، این موضوع اصلاً رسانه‌ای نشده بود. (همان زمانی که من در زندان تبریز بودم)، قبل از این که سکینه حکم رجم بگیرد، دو نفر دیگر هم حکم رجم گرفته بودند. وکلای‌ این دو از وکلای تسخیری بودند که دادگاه به این‌ها داده بود. این وکلا اصلاً علاقه‌ای نداشتند که روی پرونده‌ی موکلین‌شان کار کنند.

چون وکلای تسخیری وکلایی هستند که دادگاه تعیین می‌کند و پول هم نمی‌گیرند. برای همین اگر موضوع سکینه رسانه‌ای نمی‌شد، هیچ کسی در جریان این مسائل قرار نمی‌گرفت. از این نظر سکینه بالاخره شانسی آورده است که این موضوع را آقای مصطفایی با زحمت و تلاش خود وسایر دوستانی که به‌عنوان فعالین حقوق بشر چه در داخل و چه در خارج فعالیت می‌کنند و یا کسانی که حتی ایرانی هم نیستند، ولی علاقه‌مند هستند به رعایت حقوق انسانی، این موضوع را منتشر و پخش می‌کنند این کارزار جهانی را به‌وجود آورده‌اند. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی مجبور می‌شود مسائلی را پنهان و یا طور دیگری وانمود کند.

شما گفتید آقای مصطفایی این مسأله‌ی سنگسار سکینه را جهانی کرد و به همه جا اطلاع داد و خودش هم در اثر فشارهای مختلف به نروژ گریخت و آنجا پناهنده شد. اگر این کار نمی‌شد، فکر می‌کنید که سکینه ممکن بود سنگسار شود؟

سکینه حتماً سنگسار می‌شد. یعنی اگر این کارزار جهانی، که واقعاً در نوع خودش خیلی مهم است، علیه سنگسار صورت نمی‌گرفت. نه تنها سکینه که هزاران سکینه هستند که حکم سنگسار و اعدام گرفته‌اند و دارند در زندان‌های رژیم مورد تجاوز و شکنجه‌های وحشتناک قرار می‌گیرند. چه زندانیان سیاسی باشند، چه زندانیان عادی که به جرائم عادی دستگیر شده‌اند.... خیلی‌ها را همین طوری اعدام کرده‌اند، بدون این که صدا یا حرفشان به جایی برسد. این‌ یک واقعیت است که اگر این کارزار به‌وجود نمی‌آمد، سکینه هم به نظر من تا حالا سنگسار شده بود.

حالا خودتان که الان بیرون آمده‌اید، آیا خود شما هم در زندان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتید؟

بله. من خودم دهه‌ی شصت که زندان بودم، قبل از این که به زندان بروم، شش ماه در اداره‌ی اطلاعات سپاه تبریز واقع در خیابان ارتش جنوبی و شمالی و میدان ساعت، آنجا در زیرزمین‌هایش خیلی شکنجه شدم. یعنی من در اتاق‌های بازجویی توسط بازجوها خیلی کتک می‌خوردم، خیلی فحش و توهین می‌شنیدم.

در عرض آن شش‌ ماه که من در اداره‌ی اطلاعات بودم، آن قدر شکنجه شده بودم که حتی برای مدت چند ماه لال شده بودم و همه‌ی بدنم فلج شده بود. چند سال طول کشید در زندان تا حالم بهتر شد. یعنی زندانیانی که همفکرانم بودند یا هم سلولی‌هایم بودند به من کمک کردند تا این که حالم بهتر شد. وگرنه اگر کمک این دوستان در زندان نبود، فکر نمی‌کنم تا حالا زنده مانده بودم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

I am very happy to see you got away from criminals who are in power in Iran. I am also happy to see you have your tong and your pen to use for human rights and justice. Though I cried for people in Iran when reading this interview, I am still happy to see that there are pople like you who never give up! Good Luck!

-- Rahgozar -e Shirazi ، Aug 26, 2010 در ساعت 10:01 PM

با درود ، دوستا ن عزیزی که علیه اعدام و سنگسا ر ....در تلاش هستید ،ما با یاد به این موضوع توجه دا شته باشیم که زندانیان ،غیر سیا سی‌ مورد شکنجه‌ها ی شدید قرار دارند . ما با یاد در محور‌ها ی زیر به کمک آنها بشتابیم. ۱-تشکیل داد گهاً ی عادلانه ،با شرکت وکلای کمپینگ حقوق بشر. ۲-لغو قانون قصاص ۳-طرح برخورد با زندانیان عادی در کمیسیون حقوق بشر بعئوان،جنا یت‌ . ۴-طرح این موضوع که برخورد ،با این انسا نها ،نه محاکمه ،بلکه ،سیستم نا‌ بود کننده است که در جهان فعلی ،با هیچ سیستم قضایی‌ ،قابل مقایسه نیست .جهان باید بداند بر سر این هموطنان ما چه می‌‌آیدا. ۵-تقا ضایع ارسال هیتی از کمیسیون حقوق بشر جهت بر ر سی‌ وضع زندانیان غیر سیا سی‌

-- shad ، Aug 26, 2010 در ساعت 10:01 PM

زندانی دهه ی شصت باشی و بعد وبلاگ نویس شورشی هم باشی و یه مجازات حداقلی و زندان نیم بند آنهم با مرخصی و بعد فرار !!!!
عجیبه که این همه انعطاف نشان دادند و شما را قاطی دیگرانی نکردند که برای چشم ترساندن مردم و عبرت حالیا و آینده گان به دار نکشیدند ؟ ...
خب

در قضیه اون زن مفلوک ، خانم آشتیانی فقط فشار خارجی کافی نیست مردم رخوت زده ی داخلی هم باید تکانی به خودشان بدهند و از حاکمیت به ویژه قوه ی قضاییه بخواهند بر سر جان یک انسان سیاسی کاری نکند و اعتراض شان را به این شقاوت عادی ، در سراسر شهرهای کوچک و بزرگ عمومیت بدهند .
برای یکبار هم شده بجای اینکه زمان بگذارند و البته به همدیگر مورخه تماشای از نزدیک و مستقیم کشته شدن انسانی را گوشزد و توصیه کنند برای دفاع او قدمی ، دادی ، هواری بردارند و بکشند .

-- آزاده ، Aug 27, 2010 در ساعت 10:01 PM

فقط آدمهاي سياسي در اين كشور تحت فشار نيستند. من خودم به خاطر شكايت همسر سابقم كه نگران از دست دادن پولش بود و ميخواست با شكايتش منو تحت فشار بذاره كه مهريه و طلاقمو نگيرم، به داشتن رابطه محكوم شدم. جالبه كه وقتي پامو از اتاق قاضي بيرون گذاشتم، خود قاضي اعتراف كرده كه من بيگناهم. اما منو به اشد مجازات محكوم كردند. هيچ كس هم كمكي به من نكرد.
حالا هم هر كاري كه ميخوام بكنم، اين محكوميت مانع ميشه.
شنيدم كه خانمهايي كه تحت فشار بودند، فرانسه بهشون پناهندگي ميگه. خيلي روي اينترنت دنبالش گشتم. اما اينكه چطور اقدام كنم رو نميدونم. كاش يكي منو راهنمايي مي كرد

-- مينو ، Aug 31, 2010 در ساعت 10:01 PM