رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ آذر ۱۳۸۸
روایتی از نحوه مرگ محسن روح‌الامینی:

شهید مظلوم

نویسنده این یادداشت، آقای دکتر حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران است که برای انتشار به روزنامه‌های داخل داده شده است؛ اما مطبوعات از انتشار آن امتناع ورزیده‌اند. به نوشته سراج‌الدین میردامادی از همکاران زمانه، این یادداشت را یکی از روزنامه‌نگاران داخل کشور برای وی فرستاده است که پس از انتشار در «روزنوشت‌ها» وبلاگ آقای میردامادی، در زمانه بازنشر می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از ظهر روز پنجشنبه اول مردادماه سال ۱۳۸۸ که مصادف شد با بازگشایی دوباره پیامک‌ها، پیامی به من رسید مبنی بر این‌که فرزند ۲۵ ساله دوست عزیزم، آقای دکتر عبدالحسین روح‌الامینی که در اعتراضات روز ۱۸ تیرماه سال جاری دستگیر و زندانی شده بود، در زندان کشته شده و فردا تشییع جنازه وی برگزار خواهد شد.

بسیار متعجب شدم. زیرا آقای روح‌الامینی را که از سالیان دراز می‌شناسم، فردی انقلابی، مؤمن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است.

تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آن هم از خانواده‌ای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانواده‌اش گردد!

صبح جمعه دوم مرداد ۱۳۸۸ به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه وی به درب منزل ایشان واقع در خیابان نصرت، کوچه بهشت رفتم. دیدم همه افرادی که در این مراسم حضور دارند، انسان‌های مؤمن و اکثر آن‌ها از فداکاران نظام اسلامی در دوران دفاع مقدس و پس از آن بوده‌اند. افرادی که هم‌اکنون مسؤلیت‌های مهمی در کشور دارند نیز مانند آقایان احمد توکلی و حسین فدایی از نمایندگان مجلس، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شهاب‌الدین صدر رییس سازمان نظام پزشکی، حسین محمدی از دفتر رهبری، رجبی معمار رییس شبکه پنج سیما، علی عسگری معاون فنی صدا و سیما و نیز برخی از سرداران دوران دفاع مقدس در مراسم تشییع و خاکسپاری حضور داشتند.

به آقای روح‌الامینی تسلیت گفتم و در اتوبوس به همراه وی عازم بهشت زهرا شدم. در مسیر راه، او ماجرای اتفاق افتاده برای فرزندش را این گونه برایم تشریح کرد:

بر اساس اطلاعات دریافتی این دو روزه، محسن را در روز پنجشنبه ۱۸ تیرماه، افراد لباس‌شخصی دستگیر و او را به همراه جمعی دیگر از جوانان دستگیرشده، به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه ۱۹ تیرماه آن‌ها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می‌نمایند.

سپس این آیه قرآن را قرائت کرد: و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما (سوره نساء - آیه ۱۰۰)

و ادامه داد: من از روز دستگیری وی، به هر کجا که مراجعه کردم، پاسخی به من ندادند. نیروی انتظامی، سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه هر کدام از خود سلب مسؤلیت می‌کردند. دو هفته را این گونه سپری کردم. به هر کجا سر می‌زدم، با دیوار بلندی از ناامیدی روبه‌رو می‌شدم.

تا این‌که دلالی پیدا شد و گفت اگر چهار میلیون تومان به من بپردازید، ترتیب ملاقات شما را با فرزندتان می‌دهم. در روز مبعث در حسینیه امام خمینی (ره) و در دیدار مسؤولین کشور با رهبری، این موضوع را با وزیر اطلاعات که در ملاقات حضور داشت، مطرح کردم تا در مورد آن فرد دلال تحقیق کنند. شماره‌های خود را نیر به وزیر اطلاعات دادم تا اگر نیاز به اطلاعات بیشتری داشت، بتواند با من تماس بگیرد.

از وزیر اطلاعات خبری نشد تا آن‌که دو روز بعد یعنی چهارشنبه بعد از ظهر، فردی به دفتر کار من زنگ زد و به من گفت شما که از مسؤولین هستید و دارای پاسپورت سبز نیز می‌باشید، چرا سراغ پسرتان را نمی‌گیرید. گفتم من دو هفته است که به دنبال اویم و هیچ کس از وی خبری نمی‌دهد.

او به من گفت به شما تسلیت عرض می‌کنم. من فکر کردم که می‌خواهد بلوف بزند و مرا بترساند. بعد دیدم که نشانی محلی را که باید به دنبال او بروم، می‌دهد. راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم.

مشخص شد که فرزندم را وقتی که گرفته‌اند، مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده‌اند. جنازه‌اش را که دیدم، متوجه شدم که دهانش را خرد کرده‌اند.

فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمی‌گفت. مطمئنم هر چه از او سؤال کرده‌اند، درست پاسخ داده است. آن‌ها احتمالاً نتوانسته‌اند صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت کتک زده و زیر شکنجه کشته‌اند.

با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم. محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده‌اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای ۴۰ درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است.

او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول‌الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنجشنبه جسد او را به سردخانه تحویل می‌دهند. آن‌ها پس از یک هفته ما را در جریان قتل فرزندم قرار دادند. برای تحویل جسد، از ما تعهد گرفتند که شکایتی از کسی نداریم.

ابتدا اجازه تشییع جنازه در جلوی منزل نمی‌دادند و بهانه می‌آوردند که خانه شما، نزدیک دانشگاه تهران و محل برگزاری نماز جمعه است و ممکن است مردم به آن بپیوندند و مشکلاتی ایجاد شود. من گفتم که وقت برگزاری نماز جمعه هنگام ظهر است و ما صبح او را تشییع خواهیم کرد و وقت زیادی نخواهد گرفت و با نماز جمعه تداخل ندارد.

بالاخره با تعهد من و آقای ضرغامی رییس سازمان صدا و سیما که افراد زیادی مطلع نخواهند شد و افرادی هم که خواهند آمد همه طرفداران نظام هستند، با این شرط که تشییع در جلوی منزل زیاد طول نکشد و بجز لا اله الا الله شعار دیگری داده نشود، اجازه دادند تا مراسم تشییع برگزار شود.

مادرش از لحظه اول اطلاع از مرگ فرزند، فقط می‌گفت: محسن من که رفت، به فکر محسن‌های مردم باشید.

آقای روح‌الامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را هم‌چنان بر گردن داشت، آن را به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته‌اند. کسانی که کار آن‌ها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را می‌خواستیم؟

من رفیق شهید دقایقی هستم. هیچ گاه لبخند او را از یاد نمی‌برم. او با لبخند خود از اسرای بعثی عراقی و از فرماندهان جنایتکار آن‌ها و نیز از فراریان از رژیم بعثی، مجاهدانی را ساخت که لشکر بدر را به وجود آوردند و باعث آزادی عراق از دست صدام حسین شدند.

به یاد دارم که در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب وقتی که احسان طبری تئوریسین حزب توده به زندان افتاد، پس از مدتی او اندیشه مارکسیسم را نقد کرد؛ زیرا با محبت با او رفتار شد. ولی اکنون بسیج را به جایی رسانده‌اند که جوان سالم حزب‌اللهی را دستگیر می‌کنند و جنازه او را تحویل خانواده‌اش می‌دهند. آن هم تعهد می‌گیرند که کفن و دفن به گونه‌ای باشد که اتفاقی نیفتد. آیا نظام آن قدر ضعیف شده است که از یک تشییع جنازه ساده می‌ترسد؟

دیشب آقای لنکرانی وزیر بهداشت برای تسلیت به منزل ما آمده بود، می‌گفت: به خاطر مبارزه با بیماری‌های عفونی و مننژیت در زندان‌ها، ظرف این چند روز، بیش از دو هزار آمپول پنی‌سیلین بسیار قوی و آمپول‌های ضد مننژیت به زندان‌های تهران فرستاده‌ایم. با گفتن این جمله، نگران وضعیت سلامت سایر زندانیان سیاسی شدم.

او می‌گفت: در نظر دارم یک گروه NGO تشکیل دهم تا بتواند از حقوق اولیه زندانیان، دفاع نماید. برای مثال وقتی کسی را می‌گیرند، حداقل به خانواده او اطلاع دهند که دستگیر شده ودر زندان است تا خانواده‌‌ها از نگرانی تا حدودی بیرون بیایند؛ نه این که در بلاتکلیفی به سر ببرند. بتوانند برای زندانی خود وکیل بگیرند و از حقوق قانونی او دفاع نمایند. مطمئن باشند که در زندان سلامت بازداشت‌شدگان حفظ می‌شود و آن‌ها در خطر جانی قرار ندارند.

با شنیدن این سخنان به یاد این آیه قرآن افتادم: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطانا (اسراء - ۳۳)

البته ایشان از لطف‌هایی که به وی شده بود نیز مطالبی را بیان کرد. او می‌گفت بعد از این‌که متوجه شدند که من در دولت نهم رییس انستیتو پاستور و مشاور وزیر بهداشت بوده و قبلاً نیز عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بوده‌ام، هم اجازه دادند که به همراه یکی از دوستان پزشک پرونده پزشکی فرزندم را ببینم و هم پول قبر را از من نگرفتند و اجازه دادند که فرزندم را در قطعه ۲۲۲ که نزدیک به مزار شهدا واقع شده است دفن نمایم؛ تا مادرش که هر شب جمعه به زیارت شهدا به خصوص شهدای هفتم تیر می‌رفته است، بتواند با فاصله کمی بر سر قبر فرزندش حاضر شود.

آن‌ها یک قبر اضافه هم به ما مرحمت فرمودند و در یک قبر دوطبقه فرزندم را به خاک سپردیم. او به طنز برایم می‌گفت: یکی بخر دو تا ببر.

در پایان مراسم، او با قدرت روحی بسیار بر سر قبر فرزندش خطاب به حاضرین سخنانی را ایراد کرد و با تسلط بسیار بر خود، در انتها گفت: إنا لله و إنا إلیه راجعون.

حسین علایی
جمعه، دوم مردادماه
سال ۱۳۸۸

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با سلام ، و تسليت به خانواده دكتر روح الاميني ، مي خواستم يك نكته را ياداوري كنم كه رژيم جمهوري اسلامي همواره درنده خويي خويش را داشته ، هرگز نبايد فراموش كنيم كه هزاران نفر از جوانان اين وطن ، همانند برادر من پس از سالها زندان آن هم بدون آنكه جرمي مرتكب شده باشند در سال 67 اعدام گرديده و حتي جسد آنها به خانواده آنها تحويل داده نشد ، شايد تفاوت در اين باشد كه چهره تزوير اين نظام براي بسياري از خدومان اين نظام نيز آشكار شده باشد ، خطاب من به آقاي دكتر روح الاميني اين است كه اكنون شما نيز به جمع ما خانوادگان داغدار پيوسته ايد و اكنون وقت آن رسيده است كه دست به دست هم براي آزادي وطن خويش ، فارغ از اينكه به كدام انديشه سياسي وابسته ايم اقدام كنيم

-- سعيد ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

چه مردمان صبوری!
امیدوارم خون این جوانان به ظلم کشته شده زودتر دامن گیر جانیان شود.

-- شهرزاد ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

اقاي روح‌الاميني خدا فرزندتان را رحمت كند. توصيه مي‌كنم اگر مي‌توانيد به فكر نجات محسن‌ةاي ديگر باشيد. همانند فرزند دلبند شما جوانان ديگري نيز شهيد شدند. يادي از خانواده‌هاي داغدار آنها بكنيد. و با آنها همدردي كنيد. خدا نگهدارتان باد.

-- karim ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

به خودشان هم رحم نمی کنند

-- بدون نام ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

باخودي ها اينگونه رفتار مي كنند واي به حال بقيه كه كسي را ندارند جز خدا كه پناه بي پناهان است

-- قلي ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

انچه سی سال سر مردم اوردند حالا سر خودشان میاد.

-- بدون نام ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

آیا وقت آن نرسیده که معتقدان به خلافت مطلقه فقیه قدری در درستی اعتقادات خود تامل کنند؟

-- مهدی ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

خودمان کرده ایم که لعنت بر خودمان باد .
حکومت را از ظالم گرفته ایم به عادل داده ایم؟

-- مجاهد گمنام ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

آقای روح‌الامینی به جمهوری اسلامی خوشامدید.

-- کاوه ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

خدایا بزرگیت و شکر!البته با نهایت تاسف .و تسلیت به همه داغداران این کودتا.اما اگر به همین آقا یکی این حرف ها را میزد جواب احتمالی لیشان چه بود؟نمیگفت دروغ میگویید و عامل استکبار هستید.به راستی این کار خدا نیست که از این طریق حقیقت هویدا شود.آقای رهبر کل جهان اسلام از قبل اسلام تا آخر تاریخ!!!چه جوابی در پیشگاه خدا تاریخ و انسانیت دارند؟

-- علی ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

آیا اسلام این است.کشور اسلامی یعنی این؟من کم آورده ام.خانواده ی من با اعتقاد شدید به خدای متعال و ایمان به روز معاد هیچکدام دیگر نماز نمی خوانند.و به هیچ روایتی از ائمه که آخوند ها ذکر کنند باور ندارند.

-- جیار ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

avval besyar mote assefam ke in ettefagh

-- shahrokh ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

آقای روح الامینی, من هم از فوت پسرتان ناراحت شدم . اما یادتان باشد از سال 1360 تا کنون هزاران محسن توسط جمهوری اسلامی به زیر خاک فرستاده شده اند. چرا؟ آیا شما خود را در مرگ آنان سرزنش نمی کنید؟

-- اصغری ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

احسان طبری را هم شکنجه کرده بودن؛ فقط ایشون نمی خواد اعتراف کنه که سالها از یک چنین زژیمی حمایت می کرده. اونا فقط به فکر قدرت خودشون هستن؛ حزب‌اللهی؛ مارکسیست یا سلطنب طلب براشون فرقی نمی کنه؛ هر کی باهاشون مخالفت کنه از سر راه بر می دارن. شرم هم ندارن و نداشتند. هیچ وقت.

-- رزا رحیمی ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

کاشکی آقایان تفاوت" ولایت فقیه عادل" را با "ولی فقیه ظاللم" درک کنند

-- رضا از تهران ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

محسن شهیدی از جنبش سبز است او را گرامی می داریم.ایکاش پدر او،محسن رضایی و ... چفیه فلسطینی از گردن باز کنند و به جنبش سبز مردم ایران بپیوندند.
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران

-- محمود ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

درود برروان پاک شهیدان راه ازادی و ملت قهرمان ایران که ماهیت این حکومت را افشا کردند .حالا ملت ایران از رنج مظلومانه انها که در دهه اول انقلاب در زندان های ج ا بدون هیچ ندایی و بانگی و فریاد رسی شهید و اعدام گمنامانه شدند اگاهند و حال و روز مادرانشان را درک می کنند که انها چه کشیدند انها که از مسئولان نبودند تا از عمق جنایات حکومت با خبر شوند .

-- نادر ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

به آقای نویسنده بفرمایید حتما باید یکی از خودتون بمیره اینجوری بگید؟ مگه بقیه مردم بچه هاشون ضد نظام بودن که اینجوری نوشته؟!

-- ایرانی آزاد ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

تسلیت عرض می کنم خدمت خانواده جناب آقای روح الامینی. چنین مصیبت هایی همیشه دردناک است، به دردناکی قتل ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی و اشکان سهرابی و... جمله شهدای هفته های اخیر. اما جای تأسف و افسوس است که دست اندرکاران نظام و مقربان به قدرت مادام که مصیبت دامن خودشان را نگرفته، مصیبت دیگر مظلومان را نادیده و ناشنیده می انگارند و حتی در لاپوشی حقیقت - این حقیقت که همان قدت بلامنازع بالاسرشان فرمان به جنایت داده - قلب و روح پدران و مادران داغدیده را داغ تر می کنند. امیدوارم که خون این جوان ناکام لااقل درس عبرتی بشود برای سایر مقربان قدرت و هواداران ولی فقیه تا که دیگر چشم بسته تن به اجرای فرامین این جنایتکاران ندهند و نمک بر زخم داغدیدگان هفته های اخیر ننهند.
آمین

-- kamali ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

lتسليت و همدردي عميق ملت ايران را ببذيريد
ايرانيان ازاديخواه در اندوه فقدان محسن عزيز با شما شريك هستند
الله مع صابرين

-- بريسيما ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

وقتی سکوت می کنی در مقابل ظلمی که به مردم می ره، نوبت خودت هم می رسه. احمدی نژاد خدا رو هم بنده نیست، و بقیه رو هم بنده ی خودش می دونه. نیروی انتظامی، وزارت کشور، و وزارت اطلاعات مگه تحت امر کی هستند؟ اونوقت وزیر بهداشت می خواد ان جی او تشکیل بده برای رسیدگی به زندانی هایی که رئیسش اونا رو اسیر کرده. جداً که عمق تزاژیک طنز تو این مملکت هویدا شده.

-- مهدی ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

خدا رحمت کنه پسرشون رو و بهشون صبر بده..

خدا به اونایی که تو زندان هستند و کسو کارشون هم جزو آدمهای خودی بحساب نمیان راهم کنه که واقعا هر لحظه از زندگیشون با شکنجه میگذرد و نمیدونند که آیا زنده یا سالم از زندان میان بیرون یا نه..

آدم دلش برای اون بدبخت‌ها بیشتر میسوزه،

خیلی‌ برام جالبه که شما توی این نوشتتون چه با صراحت اعلام می‌کنید فرقی‌ که بین خودی‌ها و غیر خودی‌ها میگذارن توی این کشور

چطور یسری هارو بهتر از دیگران میدونید از اون دکترش تا اون کارگرش ،همه به یه اندازه ارزش دارن چون هماشون انسان هستند..

آدم فقط افسوس می‌خوره به حال اونایی که نه ریس جایین نه اون ریسا آدم حسابشون می‌کنن

-- محمد ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

چيزي جز تاسف واندوه و آه از اين همه ظلم در حق هموطنانم چيزي براي گفتن نمانده

-- سعيد ، Jul 25, 2009 در ساعت 03:26 PM

در تماسي كه امروز با ايران داشتم متاسفانه خبر دار شدم كه يك از آشنايانمان كه پسر هجده نوزده ساله اي بود و در وقايع اخير بازداشت شده بوده در زندان او را از پا آويزان كرده بودند و به همين دليل دچار تورم مغزي شده و جان سپرده.

-- بدون نام ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

معلومه که این بابا مخالف حضور پسرش تو تجمعات بوده و زیاد براش مهم نبوده که پسرش تو زندان کتک می خورده چونکه فکر می کرده که همکارای بسیجیش ادبش می کنن ولی ...

-- مهرشاد ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

This is realy A terrible tragedy,god bless his parents

-- sasan ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

پدر جان خوشحال باش و برای طول عمر رهبر دعا کن...
بدبخت پسر شهیدت که اولیای مکتبی وآرامی مثل شما داشت !

-- بدون نام ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

سلام
فقط میتونم دعا آقا امام زمان بیاید تا ریشه بی دینان دنیا پرست که در لباس دین حکومت میکنند را بخشکاند
واقعا راست میگویند حب دنیا و مال انسان را وحشی میکند

-- سامان ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

حضرت علايي كرهرودي
هنوز باور داريد كه رفتار محبت آميز طبري را به لابه واداشت؟ واقعاً تعجب آور است. ضمناً گويا حضرات تا سبعيت سيستم خود و خانواده اشان را دربرنگيرد باور نمي كنند. مرگ تاسف آور يك جوان ديگر

-- آزاد ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

DROOD BAR SHOMA
MA KE HAMASH NAZAR MIDAHIM VALI JAYI NAZAREMAN RA NEMIBINIM.ALBATEH ADAT KARDEHIM VA POOST KOLOFT SHODEH IM VA MIDANIM KE NAZAREMAN MIRAVAD PISH RAYEMAN. NAZAREMAN MANAND RAYEMAN KHOSHYAND NIST.

MAZDAQ

-- Mazdaq ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

آقاي جعفري
فرمانده سپاه!
شما كه خطر را از داخل كشور مي داني ايا مي داني با چه كساني داري مي جنگي ؟ بافرزندان همرزمان خودت ؟! بيچاره اين ديگر ضد انقلاب و سلطنت طلب و مجاهد خلق و كومله و پژواك نيست . محسن روح الاميني فرزند يكي از مردان جبهه و است ؟
آقاي جعفزي !
اين است آن شكاف عميقي كه در حاكميت افتاده است و مطمئن باش امثال تو در اين شكاف سقوط خواهيد كرد . نويسنده اين يادداشت سردار علايي است . مطالبي كه از روح الاميني نقل مي كند و خود مي گويد را به گوش بسپار ! خوب به گوش بسپار ! چون در فردايي نزديك خيلي ها آن را به ياد تو خواهند آورد !
جريان حاكم چنان كور است كه هيچ كس را نمي بيند!

-- صدر زاده ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

اه ازان نرگس جادو که چه بازی انگیخت
وای ازان مست که با مردم هشیار چه کرد

-- Azita_ Ca ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

با سلام و احترام به تمامی شهدای را حق
بنده از زمانهای قدیم به سردار علایی ارادت دارم و میدانم ایشان سخن به گذافه نمیگوید و مطمئا" خاطره ای که نقل شده راست میباشد و برای جناب اقای روح الاامین نیز ارزوی صبر و شکیبایی مینمایم و به قول مادر این شهید به فکر محسن های مردم باید بود به امید روزی که تمام خیانتها به انقلاب و خون شهدا اشکار گردد و تمام زندانیان بیگناه ازاد شوند

-- ح - ف ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

ضمن عرض تسلیت به این پدر داغدار میخواستم از مسئولین نظام که با ایشان اظهار همدردی کرده اند بپرسم آیا باید یکی از فرزندان خودتان به دست مزدورانتان کشته شود تا مثلا به ظاهر به فکر پیشگیری (آنهم باز از ترس جان فک و فامیل خودتان) بیفتید؟

-- مازیار ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

با عرض تسلیت به این خانواده داغدار عمق این فقدان آنقدر زیاد است که کلمات از گفتن آن عاجزند ... درود بر پدر صبورش که اشکهایش را برای خلوت خودش نگاه داشت . از تمام کسانیکه در این دولت مشغول بکاری هستند و یا فرماندهان سپاه خواهش میکنم زودتر به مردم بپیوندند و جلوی این جنایات را به اسم بسیج یااسلام یا رهبر و ... بگیرند .

-- نیما ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

 جناب اقایی روح الامینی صبر و بردباری برای شما و همسرگرامی ارزو میکنم. انشالله خونهای و جانهای انسانهای ازاده, مثل پسر شما ,این بار به ثمره ازادی در ایران بنشییند. خواهشمند است نگذارید خون محسن های دیگر به زمین ریخته شود. صدها محسن در دست یک مشت ناجوانمرد به اسارت کشیده شده اند و احتیاج به کمک افرادی مثل شما دارند.

-- m-m ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

خدا اون جوون را رحمت کنه و به خانواده بیچاره اش صبر بده.
حیف حیف حیف که جوونی محسن باید پرپر می شد تا شما و امثال شما و امثال پدر محسن و دوستانش و اون ضرغامی [...] بفهمن تو مملکت چه خبره.
راستی حالا حال و روز مادرها و پدرهای دیگه را درک کردید؟
حالا فهمیدید مردم چی می گن و چی می کشن؟
تازه شما از خودشون بودید که ازتون پول نگرفتن پرونده پزشکی در اختیارتون بگذارن یا حتی خیرسرشون قبر دو نفره در اختیارتون بگذارن
حیف حیف حیف از این جوونهای پرپر شده حیف چند تا خون دیگه باید ریخته بشه تا بقیتون هم بفهمید

-- یک ایرانی مسلمان ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

aghayan hatman bayad bacheshan fada shavad ta befahmand in rejim cheghadr bi risheh va zalem ast halla mibinand ke dar in 30 sal chand javan mesle javane shoma dar in mamlekat bigonah koshteh shod va shoma ha dar in ghatlha sahim boodid,,,

-- iran azad ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

خوب بود برای ما ایرانیان ترجمه این عربی هایی را هم که در وسط این متن آمده در پرانتز می نوشتید که معلوم شود منظور چیست.

-- عرب‌نشده ، Jul 26, 2009 در ساعت 03:26 PM

Ahaaaaaaaa;
pas marhom'e TABARI as shedat'e otofat eteraf kard!!!
Mamnon ke be etela dadin!:)

-- Amir ، Jul 27, 2009 در ساعت 03:26 PM

آیا وقت آن نرسیده که معتقدان به خلافت مطلقه فقیه! قدری در درستی اعتقادات خود تامل کنند؟

-- بدون نام ، Jul 27, 2009 در ساعت 03:26 PM

چقدر وقیحند!
احسان طبری را شکنجه نکردند؟ با او به محبت رفتار کردند؟خجالت هم نمی کشند. گواینکه توقع خجالت نمی توان از اینها داشت. این آقا هم به نظر نمی رسد از کشته شدن فرزندش خیلی ناراحت باشد به هرحال ذوب شدگان در ولایت محبت فرزند نمی فهمند چیست.

-- akbar_akbaryasl@yahoo.com ، Jul 27, 2009 در ساعت 03:26 PM

har kesi mitone eshtebah kone hata shoma ke si sale be einha khedmat mikone mohem eine ke sare ein ghol ra be sang bekobim ta mohsen haye dige zire daste ein az khoda bi khabar ha namiran

-- ali ، Jul 28, 2009 در ساعت 03:26 PM

جناب روح المینی
تسلیت میگویم.
ولی مرگ برای همه بد است و تنها برای همسایه هم نیست برای همه است!!!!!
چو بد کردی مشو ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات

-- نادر ، Jul 28, 2009 در ساعت 03:26 PM

جناب روح الميني منم به شما تسليت و تبريك ميگويم.(البته منظورم شهيد مظلوم ولي جسور آقاي محسن روح الامينه كه واقعا درود به روح شير پاك خوردش )
راستي چه پدر فدا كارِّي و با جراتي داري!!!!!!
كاش يه خرده از جسارت تو، تو وجودش بود!
قكر ميكني مي تونه تصور كنه چطوري چند نفري سرت ريخته بودن و داشتن دهنتو خرد ميكردن؟!؟!
آقا محسن تو اونجا بودي و من نه،به من بگو بابات موقع تشييع پيكرت بيشتر تو فكر تو بوده يا...
1. افرادي که در اين مراسم حضور داشتندمثل« آقاي ضرغامي»رييس سازمان صدا و سيما!
2. اينكه که از مسؤولين هستند و داراي پاسپورت سبز!
3. هرچه سريعتر تموم كردن مراسم تشييع پيكرتو و رسيدن به نماز جمعه ظهر!
4. قطعه ??? و قبر دوطبقه رايگان كه -هنوز!- نصيب خيلي از رفيقاي جديدت نشده!
5. اين كه ناقافل اين همه « صداقت » رو كي ياد محسن داده بوده!
- مي دوني بابات چطورجاي اون آيه، ياد اين آيه قرآني نيافتاد كه ميگه: « ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار... ؛ به ظالمان تكيه و مدارا نكنيد... .»
- راستي يكي از كسايي كه با مشت كثيفش توصورتت زد، يكي از همين افراد مهمي نبودن كه تو مراسم تشييع تو اومدن و شايد واسه مراسمت ريش هم گرو گذاشته بودن؟!

-- محسن ، Jul 28, 2009 در ساعت 03:26 PM

گر عدالت همين است كه اينان گويند
واي اگر از پس امروز بود فردائي

-- بدون نام ، Aug 5, 2009 در ساعت 03:26 PM

میگن

آنکه با مادر خود زنا کند با دیگران چه ها کند

جمهوری اسلامی با خدیا اینکار را کرده بین با بقیه چه میکند ؟

-- اصغر ، Nov 22, 2009 در ساعت 03:26 PM