خانه > سی سال حقوق بشر > گفتوگو > «تز ولایت فقیه، تز قلیلی از مسلمانان است» | |||
«تز ولایت فقیه، تز قلیلی از مسلمانان است»محمدرضا اسکندریمحمد حسینی، کارشناس علوم قرانی، ادبیات عرب، مجتهد در علوم حوزوی اهل سنت و متخصص در علم حدیث است. وی به خاطر داشتن نگرش جدید نسبت به مسایل قرانی و اسلامی، کرسی استادی دانشگاه پیام نور و آموزش فنی و حرفهای سماع را از دست داده است. در گفتگویی با آقای حسینی به بررسی میزان رعایت حقوق آزادی مذهب و عقیده طی سی سال گذشته در جمهوری اسلامی میپردازیم.
ایران یکی از اولین امضا کنندگان اعلامیهی جهانی حقوق بشر بوده است. طی سی سال گذشته، در جمهوری اسلامی مفاد این اعلامیه در رابطه با آزادی مذهب و عقیده، تا چه حد رعایت شده است؟ دولت ایران در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۶۸، در نیویورک میثاقهای حقوق بشری را امضا میکند و قریب به شصت سال پیش متعهد میشود که به سی مادهی مندرج در اعلامیهی جهانی حقوق بشر پایبند باشد و به این اعلامیه ارج بنهد. در مواد یک و دو این اعلامیه آمده است که ابنای بشر همه آزاد به دنیا میآیند و در کرامت و حقوق با هم برابرند. همه از موهبت خرد و وجدان برخوردار هستند و باید با هم برادروار رفتار کنند. در مادهی دوم قید شده: «هرکس بدون هيچگونه تمايزی ازحيث نژاد، رنگ، جنسيت، زبان، مذهب، باور سياسی يا هر باور ديگری، خاستگاه ملی يا اجتماعی، دارايی و ولادت يا هر موقعيت ديگری از حقوق و آزادیهايی که در اين اعلاميه برشمرده شده است برخوردار است. بهعلاوه هيچگونه تمايزی نبايد بر پايهی موقعيت سياسي، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی که شخص بدان تعلق دارد قايل شد، خواه این کشور مستقل، خواه تحت قيمومت کشوری ديگر باشد، خواه غيرخود مختار و يا از حيث تماميت ملی تحت هرگونه محدوديتی باشد». همچنین در مادهی هیجده اعلامیهی جهانی حقوق بشر به مقولهای بالاتر، یعنی آزادی فکر، وجدان و مذهب برمیخوریم. در این ماده آمده است: «هرکس حق دارد ازآزادی انديشه، وجدان و مذهب بهرهمند گردد، اين حق شامل آزادی تغيير مذهب يا باور و نيز آزادی اظهار مذهب يا باور به شکل آموزش، عمل به شعائر، نيايش و بجای آوردن آيينها چه به تنهايی و چه بهصورت جمعی نيز میگردد». به جز این اعلامیه، ما «اعلامیهی حقوق بشر اسلامی» یا به تعبیری دیگر «اعلامیهی اسلامی حقوق بشر» هم داریم که در مادهی هیجده این اعلامیه نیز آمده است: «هرکس حق دارد نسبت به جان و دین و خانواده و ناموس و مال خویش در آسودگی زندگی کند». اگر موادی که اینجا ذکر شدهاند را در جنب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در سال ۱۳۵۸ به تصویب رسیده است قرار بدهیم، مواد زیادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مییابیم که روی موارد مندرج در اعلامیهی جهانی حقوق بشر و یا اعلامیهی اسلامی حقوق بشر، تاکید دارد. از جمله در اصل نوزدهم آمده است: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود». یا در اصل بیستم قید شده است: «همهی افراد ملت اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همهی حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند». اما در اصول دوازده، سیزده و چهارده قانون اساسی، نوعی تبعیضات ایدئولوژیک دیده میشود و در حالی که بر اعلامیهی جهانی حقوق بشر تاکید میکند، چون در یک دایرهی ایدئولوژیک اسلامی زندگی میکنیم، در جاهایی به پارادوکس برخورد میکنیم. این دایرهی ایدئولوژیک، محدودتر هم میشود و به دایرهی ایدئولوژیک مذهبی میرسد. یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی نه تنها حالت ایدئولوژیک دینی، بلکه حالت ایدئولوژیک مذهبی هم به خود گرفته است. آنچنان که در اصل دوازدهم قانون اساسی میگوید: «دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنیعشری است و این اصل الیالابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل هستند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند و در هر منطقهای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب». میبینیم که نه تنها اهل سنت، بلکه مذهب زیدی را هم جدا میکند. با وجودی که نظام یک نظام شیعی است، اما شیعههای زیدیه را که بالاخره در محدودهی تفکر شیعی دارند زندگی میکنند جدا میکند و به شیعهی جعفری اثنی عشری اکتفا میکند و شیعهی زیدیه در اقلیت قرار میگیرد. اما اینها را جزو مسلمانان میداند. با وجود این، در اصل سیزدهم میگوید: « ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون، در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند». یعنی مذاهب شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی، زیدی، را جزو مسلمانان بهشمار میآورند، اما اهل سنت نتوانستهاند در تهران، حتا یک مسجد هم داشته باشند. با وجودی که اهل سنت را جزو مسلمانان میدانند و نه اقلیتهای دینی. اقلیتهای دینی دیگری هم داریم ، از جمله بهاییها، اهل حق و آیین پارسایان که یک مجموعهی دینی شمرده میشوند، اما قانون اساسی به آنها نپرداخته و به آنان اهمیتی داده نمیشود. این اقلیتها حتا در دانشگاههای ایران مشکل دارند و نمیتوانند ادامه تحصیل بدهند و نمیتوانند در محافل دینی خود به آن آسانی که باید، حضور داشته باشند. شخصیتهای اهل سنت هم نمیتوانند آن جایگاهی را که باید، داشته باشند. برای نمونه، ما حتا یک استاندار اهل سنت در ایران نداریم. در یکی دو مورد فرماندار اهل سنت داریم، اما در محافل بالاتر، فرضاً یک وزیر اهل سنت نمیتوانیم داشته باشیم. اهل سنت نمیتواند رییس جمهور شود. برمبنای اصل ۱۱۵ فصل نهم قانون اساسی: «رییس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند، انتخاب گردد: ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران (ولایت فقیه و…) و مذهب رسمی کشور». حتا، در اصل ۱۲۱ مربوط به سوگند رییس جمهور، او در پیشگاه قران و ملت ایران، به خدا سوگند میخورد که پاسدار مذهبی رسمی (شیعهی اثنی عشری) باشد. طبق اصلی ۱۱۵، رییس جمهور باید شیعهی اثنی عشری معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران، از جمله، ولایت فقیه باشد. در این اصل تبعیضهای زیادی میبینیم: رجال مذهبی باشد. یعنی مرد باشد، زن نباشد؛ در این مملکت زن نمیتواند روزی رییس جمهور شود. شیعه باشد، سنی نباشد و در میان شیعهها، شیعهی اثنی عشریه باشد، امامی باشد، زیدی و اسماعیلی و… نباشد. این شیعهی اثنی عشری هم باید مومن به مبانی ولایت فقیه باشد. در حالی که تز ولایت فقیه، تز جدیدی است که در میان مسلمانان بحثهای زیادی در قبول و رد آن به میان آمده است. کدام یک از مذاهب و ادیان در ایران، در سی سال گذشته، نتوانستند در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حقوقی مسایل خود را حل کنند و جایگاهی داشته باشند و همیشه به کنار پرت شدهاند؟ باید یک اولویت قایل باشیم. اولویتمان هم به ترتیب برخورداری از حقوق سیاسی اجتماعی باید باشد. نمیتوانیم بگوییم که ما از هیچ حقوقی در ایران برخوردار نبودیم، بلکه داریم برای رسیدن به حداقل حقوق طبیعی در این مملکت تلاش میکنیم. در میان مذاهب اسلامی و غیر اسلامی بهاییها و اهل حق بیشترین صدمه را دیدهاند. کمی که بالاتر بیاییم، دیگر ادیان غیر اسلامی، مثل یهودیها، زرتشتیها، مسیحیان در ردهی بعدی قرار میگیرند. در میان مسلمانان هم اهل سنت، کمترین حق را داشته و نتوانسته است به حداقل حقوق طبیعی خود برسد. در حالی که بر اساس اصل ۱۹ قانون اساسی، همهی ملت با هم برابر هستند، برادر هستند و باید از حقوق مساوی برخوردار باشند. برخورداری از حقوق مساوی یعنی این که اگر یک فرد شیعهی اثنیعشری میتواند به موقعیت و جایگاهی مثل ریاست جمهوری برسد یا پستهای کلان این مملکت را در دست بگیرد، باید برای اهل سنت هم چنین امکانی وجود داشته باشد. در حالی که اهل سنت حتی نتوانستهاند استاندار یک استان از استانهای ایران بشوند. مثلا استاندار کردستان یا سیستان و بلوچستان باشند. فقط در این اواخر، در دوران آقای خاتمی ما فرماندار اهل سنت داشتیم. اگر به تاریخچهی سی سالهی جمهوری اسلامی در زمینهی آزادی مذاهب و ادیان و مهمتر از آن، تغییر دین نگاه کنیم، این تاریخچه را در مقایسه با اعلامیهی جهانی حقوق بشر چگونه بررسی میکنید؟ و وضعیت جامعهی بعد از انقلاب ایران در این زمینه چگونه بوده است؟ بر اساس مادهی ۱۸ اعلامیهی جهانی حقوق بشر، هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان، مذهب و… بهرمنده شود و حتی متضمن آزادی تغییر عقیده، مذهب و ایمان هم هست. اما نظامهای ایدئولوژیک مذهبی، مقولهی ارتداد را پیش میکشند. یعنی خروج از دین اسلام، ارتداد به حساب میآید و در این نگاه، مرتد کسی است که دینش را تغییر داده است. (البته میخواستم مقدمهای در این زمینه بیان کنم، اما به خاطر کمی وقت امکان آن نیست). هرچند که مقولهی ارتداد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیامده است. اما در قوانین کیفری مطالبی را در این خصوص میبینیم. مثلا در مادهی ۲۶ قانون مطبوعات، مصوبهی سال ۱۳۶۴، اشاره به تغییر مذهب شده است. در این قانون آمده است: «هرکس به وسیلهی مطبوعات به دین مبین اسلام و مقدسات آن اهانت کند، در صورتی که به ارتداد منجر شود، حکم ارتداد در حق وی صادر و اجرا میشود و اگر به ارتداد نیانجامد، طبق نظر حاکم شرع، بر حسب قانون تعزیرات با وی رفتار خواهد شد.» اگر یک اهل سنت به مذهب شیعهی جعفری بگرود، آیا او هم شامل ارتداد میشود یا نه؟ این را شامل ارتداد نمیدانند. ولی دستکمی هم از ارتداد ندارد. در نظامهای ایدئولوژیک و نگاههای ایدئولوژیک مذهبی، حتی در میان اهل سنت هم این مساله هست که اگر کسی به مذهب شیعه بگرود، همین نگاه را در مورد او دارند. این را ارتداد قلمداد نمیکنند ولی ممکن است به نحو دیگری تا پای جانش هم با او برخورد کنند. حکم مجازات و اجرای آن بر اساس مادهی ۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، باید تنها از سوی دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. ولی بسیاری اوقات دیدهایم که به موجب قانون هم نبوده، ترورهایی شده، به کسانی اهانت شده و… برای مثال، شخصیتی به نام دکتر مظفریان داشتیم که شیعه بود، به تسنن گروید و سنی شد. بعدا پاپوشهایی برایش درست شد و بالاخره هم اعدام شد. کسان دیگری بودند که ترور شدند، به مشکل برخورد کردند، از زمینههای کاری محروم شدند. مثلا شخصیتی مثل آقای طباطبایی هست که ایشان سنی نشد، اما نگاهی قرانی و موحدانه به مسایل اسلامی دارد. ایشان همیشه زیر فشارها و رنجهای زیادی قرار داشته و هنوز هم زیر فشار و مشکلات و گرفتاریهای زیادی دارد زندگی میکند. مقولهی ارتداد را نگاه سنتی ساخته است. در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر شخصیتهایی که نگاه متجددانه داشتند و سعی کردند برخی از این قوانین را با اعلامیهی حقوق بشر انطباق دهند، نگاه سنتی هم اعمال نظر کرده است. اینجاست که دایرهی ایدئولوژیک دور قانون اساسی جمهوری اسلامی تنیده و با نوعی پاردوکسیکال در قوانینی که در درون این قانون وجود دارد، روبرو هستیم. نگاه اعلامیهی جهانی حقوق بشر، نگاهی انسانی به این مساله است، ولی نگاه بخشی از قوانین قانون اساسی جمهوری اسلامی، نگاهی انسانی نیست، بلکه نگاهی ایدئولوژیک و مذهبی است و دایره را تا حد شیعهی امامی اثناعشری مؤمن به ولایت فقیه تنگ میکند. حتا، شیعههای اثناعشری داریم که باورشان به امامت و امامی بودن، کاملا مستحکم است، اما چون ولایت فقیه را قبول ندارند، در نظام جمهوری اسلامی ایران جایی ندارند. در حالی که تز ولایت فقیه، به نظر من، تز قلیلی از مسلمانان است. اهل سنت که تز شورایی دارند. در میان اهل تشیع هم، نگاه آقای محمد حسین غروی نایینی، صاحب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» نگاهی شورایی است. آقای طالقانی هم نگاه شورایی داشت. تعداد قلیلی در میان اهل تشیع و شیعهی اثناعشری امامی که به این مساله اعتقاد داشته باشند. اما آنها هم بالاخره مادامی که در این نظام نگاهشان، نگاه ولایت فقیهی نباشد، نمیتوانند در این عرصه دوام بیاورند. |
نظرهای خوانندگان
اهل سنت همیشه علاقه خاصی دارند تا نشان دهند که اکثریت بودند نشانه محق بودن و در اقلیت بودن نشانه منحرف بودن است!
-- مصطفی ، Apr 13, 2009البته همه می دانیم این مبنا از کجا نشات گرفته
ولایت فقیه بدعتی در اسلام بود که موجب بی دین
-- رضا اسدآبادی ، Apr 14, 2009شدن هزاران جوان ایرانی گشت
ممنون از زحمات بی شائبه ی شما دست اندر کاران سایت واقای حسینی لطفا بخش اول مصاحبه رابا فایل صوتی ان روی صفحه بگذارید ویا راهنمایی کنید که ان را کجا بیابییم زیرا بسیار در قسمت بایگانی گشتم ان را نیافتم این بخش خیلی جالب بود دستتان درد نکند
-- علی رزنی ، Apr 17, 2009ممنون از اقدام به موقع وجوابگویی مسئولیت پذیرانه اتان اینکه بخش اول رانیز درپی درخواست ما روی صفحه اوردید لطفا بز رگواری کنید فایل صوتی بخش اول را هم روی صفحه قرار دهید بسیار بسیار متشکر وممنونم
-- علی رزنی ، Apr 17, 2009خداوندی را که در ذهن خلق کردیم بایستی دارای ولایت فقیه باشد.آنها برای ظلم و ستم کردن باید از جایی رسمیت کسب گردد. سواستفاده از قدرت خدا برای هزاران انشعابگر مذاهب امری عادی و طبیعی است.
-- بدون نام ، Sep 5, 2009