خانه > سی سال حقوق بشر > گفتوگو > نبوی: دوره خاتمی، فرصتی برای روزنامهنگاران بود | |||
نبوی: دوره خاتمی، فرصتی برای روزنامهنگاران بوداردوان روزبهa.roozbeh@radiozamaneh.comسید ابراهیم نبوی، یکی از روزنامهنگاران و طنزپردازانی است که چندی است خارج از ایران و در اروپا زندگی میکند. او مجموعه ستونهای طنزی را در مطبوعات دوم خردادی داشت و بعدها با مسائل و مشکلاتی مواجه و به همراه چند فعال روزنامهنگار دیگر به زندان محکوم شد. در گفتگویی که با سید ابراهیم نبوی داشتم، از او پرسیدم: آیا فرصتهای فعالیت روزنامهنگاران در دورهی اصلاحات تغییر کرده و آیا این تغییرات به معنای رشد بوده است یا نه؟ قسمت اول گفتوگو را از اینجا بشنوید قسمت دوم گفتوگو را از اینجا بشنوید اصلا به این معتقد نیستم که در ایران در دورهی آقای خاتمی یا بعد از آن و یا حتا همین الان در دورهی آقای احمدینژاد، سانسور کامل وجود داشته است. یعنی در ایران، آزادی انتقاد از دولت، در همین لحظهی موجود از بسیاری از کشورهای منطقه بیشتر است. در دورهی آقای خاتمی که من و بسیاری از دوستانی که در ایران کار میکردیم، مینوشتیم و فعالیتهای مختلف مطبوعاتی میکردیم، از نظر من، از آزادیهای بسیار بالایی برخوردار بودیم و میتوانستیم از دولت، مجلس و کلیهی افرادی که در مدیریت سیاسی جامعه بودند، انتقاد کنیم. البته، همان موقع هم محدودیتهایی وجود داشت و طبیعتا ما کارمان را با وجود آن محدودیتها پیش میبردیم. من آن دوره را ترجیح میدهم. یعنی ترجیح میدهم آدم چیزی را بنویسد و بعد از این که مثلا، بیست کتاب منتشر کرد، دو ماه به زندان برود تا این که هیچ کتابی منتشر نکند و هیچ زندانی هم نرود. این مشخصهی آن دوره است. در آن دوره آقای خاتمی، وزیر ارشاد او چه مهاجرانی، چه مسجد جامعی و مدیرانی که آن موقع بر سر کار بودند، با تمام وجود از آزادی مطبوعات، کتاب، بیان، موسیقی و… دفاع میکردند. آیا فکر میکنید در حال حاضر، فضای حاکم بر جامعه به نحوی است که خود روزنامهنگاران نمینویسند؟ یا فشارها به حدی است که امکان نوشتن وجود ندارد؟ از سه منظر به مساله نگاه کنیم؛ یکی بحث روزنامهنگاری خصوصی و غیردولتی است. ما جزو روزنامهنگاری غیردولتی بودیم. مثلا در روزنامهی جامعه کار میکردیم که با سرمایهی بخش خصوصی اداره میشد، پول ما را بخش دولتی نمیداد و خود ما مسئولیت کارهایمان را بر عهده داشتیم. برخلاف روزنامههایی مثل ایران، همشهری، مناطق آزاد و… که زیر نظر موسسه یا سازمانی دولتی کار میکردند. هرچه که این نشریات خصوصی بیشتر منتشر شدند، سازمان آنها پیچیدهتر شد. زمانی بود که ما را میگرفتند و میانداختند زندان. مثل اولین باری که من و چهارنفر دیگر را (سازگارا، شمسالواعضین، جلاییپور و جوادی حصار) دستگیر کردند که آقای سازگارا بیمارستان بود و چهار نفر بقیه در زندان بودیم. منتها، بعد از آن شرایط طوری شد که دیگر آنها این کار را نمیکردند، بلکه به مدیر مسئول فشار میآوردند و مدیر مسئول آنقدر بدهکار میشد و مشکل مالی پیدا میکرد که دیگر هیچ منطقی برایش وجود نداشت، اگر روزنامهاش تعطیلی میشد، نابود میشد. از این طریق، مقدار زیادی شروع کردند به کنترل کردن. یک وقت، شما به زندان میروی، از زندان بیرون میآیی و کارت را ادامه میدهی. ولی زمانی هست که به زندان میروی، وقتی بیرون آمدی، باید صد میلیون تومان بدهی بازپرداخت کنی. هیچ پولی هم نداری. آنجا هم اصلا نمیشود با اینگونه مسایل شوخی کرد.
یک طرف دیگر قضیه که به نظر من آن هم مهم است، این است که وقتی جنبشی وجود دارد، آدمها جرأت دفاع از نظراتشان را دارند. مثل یک تظاهرات دانشجویی که همه با هم هستیم، همه حرفمان را میزنیم، نظرمان را میدهیم و نهایتا پای نظرمان هم میایستیم. اما وقتی که این حرکت تمام میشود و همه به خانه میرویم، بعد کسی میآید، شما را دستگیر میکند و به زندان میبرد. آنجا دیگر نمیتوانی از نظرت دفاع کنی. الان مساله این است که افراد بیرون از آن جنبش دارند رفتار میکنند. این نکته هم وجود دارد که آزادی دستآورد شجاعت اخلاقی آدمها است. مثلا، من را دستگیر میکنند و میگویند: چرا چنین مطلبی نوشتی، حق نداری این کار را بکنی، نوشتن چنین مطلبی جرم است. من هم مسئولیت نوشتهام را قبول میکنم، این حق را برای خودم قائل میشوم و میگویم: اعتقاد دارم که نوشتهام. از نظر شما جرم است، اما از نظر من جرم نیست. بعد هم که از تو میپرسند، اگر بیرون بروی چهکار خواهی کرد، پاسخ میدهی: به خانهام میروم و کاری نخواهم کرد. اما بعد که از زندان بیرون میآیی، دوباره شروع میکنی به کار کردن. میدانی که به زندان میروی، اما بازهم کار میکنی. میدانی ممکن است برایت دردسر به وجود بیاید، ولی کار میکنی. چنین حالتی، همان شرایطی است که ما در آن زمان داشتیم. اما الان، خیلی از بچهها حاضر نیستند کار کنند. به خاطر این که، خیلیها میترسند، خیلیها نمیتوانند کنار هم بایستند. بعد هم، گاهی وقتها فضای ناامیدی بر آدمها غلبه میکند و وقتی این فضای ناامیدی وقتی آمد، خیلی سخت میشود با آن درگیر شد. خیلی وقتها فضای مناسب یک زندگی فرهنگی را آن شجاعت و رهبری آن حرکت میتواند ایجاد کند. مثلا، من با شجاعت میایستم، ده تای دیگر هم کنارم میایستند. وقتی آن «من» وجود نداشته باشد، بقیه هم نمیآیند کار کنند. این یک مسالهی جدی است. این نکتهی دومی بود که به نظرم مهم است که آزادی دستمزد رفتار شجاعانهی ماست. نکتهی سوم هم این است که در ایران تا همین الان هم دستآورد آزادی مطبوعات، چیزی نیست که وقتی آقای خاتمی رفت، تمام شده باشد. هنوز بخشی از آن را داریم، منتها به شکلهای مختلف و رفتار دولت و حکومت تغییر کرده است. دیگر آن شرایطی وجود ندارد که آزادی مطبوعات بتواند به نتایجی که در دورهی دوم خرداد رسید، برسد. الان تعداد مطبوعات و کسانی که بیان گزنده دارند نسبت به آن دوره خیلی کمتر شده است. شما به روایتی، آن را به این حساب گذاشتید، که وارد بازی نمیشوند. اما آیا این را از این منظر نگاه نمیکنید که اتفاقاتی که دارد میافتد، با این که تعدادش کمتر است، اما ممکن است رویکرد خشنتری داشته باشد؟ مثلا، میبینیم، شب عید یک بلاگر ایرانی در زندان میمیرد و یا دو هفته قبل از آن هم زندانی دیگری در زندان از بین میرود. فکر نمیکنید فضای فشار و یا فضای موجود جامعه تغییر کرده است؟ یک مقداری چرا. اما نه در این حدی که شما میگویید. اینطور نیست که شرایط کنونی حاصل این باشد که فضای خشونت در جامعه بیشتر شده است. مثلا، کسی مثل آقای احمد زیدآبادی، مطلب مینویسد، خیلی هم خوب مینویسد. یا کسان دیگری، مثل مسیح علینژاد مطالب خیلی خوبی مینویسند. این که او این مطلب را مینویسد و منتشر میکند، با شجاعت، توانایی، قدرت و بینشی است که او دارد. از آن طرف میبینیم یک وبلاگ نویس که خیلی هم آدم خوبی است و اصلا هم مطالب تندی نمینویسد، دستگیر میشود و ده سال به زندان میرود. یکی از دوستان وبلاگ نویس من در ایران به سالها زندان محکوم شد، بعد هم از ایران آمد بیرون، بچهی خیلی خوبی هم بود. اما تمام مطالب او را که بخوانید، مطلب تندی پیدا نمیکنید. او قربانی یک بدشانسی و یک بازی شد. شما نمیتوانید بگویید او چون مطلب تندی نوشت، دستگیر شد. نه به این خاطر نبوده است. بلکه مجموعهای از شرایط درکار بوده که او دچار مشکل شده است. کما این که تمام کسانی که دستگیر میشوند و به عنوان مطبوعاتی، به زندان میروند، همیشه به خاطر نوشتههایشان نیست. ولی نکتهی بسیار مهم به نظر من، مقداری هم تغییر وضعیت روزنامهنگاری و مطبوعات در ایران و کشانده شدن پای اینترنت به قضیه است. یعنی، موقعیت نشریات کاغذی و اینترنتی در ایران مقداری در حال تغییر است. به این شکل که خیلی از آدمها میتوانند حرفشان را بهخوبی در اینترنت با تیراژ بالا بزنند و همان کاربردی را که آن موقع در روزنامهنگاری داشتند، الان هم داشته باشند. خُب اینها زندگیشان در ایران است، دارند کارشان را میکنند و همه چیز به شکل مناسبی دارد پیش میرود. شرایط مطبوعات در سه دههی اخیر در ایران، از نگاه شما، چگونه بوده است؟ در دههی شصت میتوانیم بگوییم که اصلا مطبوعهای نداریم. نشریات دولتی هستند. در دههی هفتاد، با جنبش اجتماعی دوم خرداد و رفتار نسبتاً منطقی و درست دولت آقای خاتمی، چیزی به اسم روزنامهنگاری خصوصی و حرفهای در ایران رشد کرد که باعث شد سطح مطالبات سیاسی اجتماعی جامعه به شدت افزایش پیدا کند و این یکی از بزرگترین دستآوردهای آقای خاتمی و جنبش اصلاحات بود. بعد از آن، وقتی آقای احمدینژاد آمد، اینها آمدند سر روزنامهنگاری ایران را کلاه گذاشتند. یعنی با شیوههای کثیفی، مثل خریدن مطبوعات، در تنگنا گذاشتن آنها، ایجاد فضا برای انتشار مطبوعات سبک و مانعسازی برای مطبوعات تاثیرگذار، جهتگیری روزنامهنگاری را عوض کردند. اما در دورهی آقای خاتمی، مقولهای به اسم «رونامهنگاری حرفهای» به وجود آمد که به نظرم به این سادگیها از بین نخواهد رفت. |
نظرهای خوانندگان
این دوستان نویسنده و روشنفکر چه نوستالژی های عجیب و غریبی دارند! هنوز صحبت از بهتر بودن اوضاع در زمان آقای خاتمی است! مثل اینکه این دوستان علاقه ای به فراموش کردن گذشته ندارند!
-- Ayandegan ، Apr 7, 2009آیندگان،
من نمی فهمم آیا صحبت کردن از یک دورانی که پشت سر گذاشتیم که اتفاقا همین 5 سال پیش بوده یک «نوستالژی عجیب و غریبه»؟؟
-- مهدی ، Apr 9, 2009اصلاً چرا باید یک جامعه یا دولت آن به طوری باشد که عده ای از آن ناراضی بوده و مجبور به انتقاد از آن باشند؟
-- ادیب ، Apr 9, 2009