تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

اول ایرانی هستم و بعد بهایی

در بخش «یک روایت شخصی» پای صحبت‏های الناز احمدی، شهروند بهایی که به دلیل بهایی بودن، مجبور به ترک خاک وطن شده است، می‏نشینیم.

Download it Here!

می‏خواهم روایت خودم را برای‏تان بگویم. یک جوان بیست و چهار ساله‏ی بهایی و مقیم امریکا هستم و مدت نه سالی است این‏جا زندگی می‏کنم.

به خاطر تحصیلات همراه خانواده‏ام، مجبور به ترک ایران شدم. پدر و مادرم به خاطر سن بالایی که دارند، به نسبت جوان‏هایی که از کشور خارج می‏شوند، دچار مشکلاتی شدند. اما آمدند و این سختی‏ها را به جان خریدند، به خاطر این که ما بتوانیم درس بخوانیم، دانشگاه برویم و بالاخره برای خودمان کسی باشیم.

در ایران مشکلاتی داشتیم، از قبیل این که من خودم چون خواندن را دوست دارم، همیشه هم دوست داشتم در مدارس برنامه اجرا کنم و بخوانم. سر صف چادر سرم می‏کردم و قران می‏خواندم. نماز جماعت را که شرکت نمی‏کردم، برای یکی دوتا از بچه‏ها سوال برانگیز بود.

آن‏ها مرتب سوال می‏کردند که چرا در نماز جماعت شرکت نمی‏کنم؟ همیشه سعی می‏کردم از جواب دادن طفره بروم. تا این که روزی، یکی از آن‏ها خیلی اصرار کرد و جان برادر شهیدش را قسم خورد. من هم به او گفتم، گفتم که بهایی هستم.

زنگ بعد همان روز به جلوی کلاس آمدند و گفتند که اخراج هستی، چرا تبلیغ کردی؟ و این‏گونه صحبت‏ها. دیگر اجازه نداری به قران دست بزنی و… به این شرط می‏توانی در مدرسه بمانی.

گفتیم پس وقت، وقت رفتن است. آن موقع من سیزده ساله بودم. برادرم هم هفده سال داشت. به ترکیه رفتیم. از آن طرف هم به امریکا آمدیم. الان هم من و هم برادرم سال ‏‏‏‏‏آخر دانشگاه هستیم و درسمان دارد تمام می‏شود که اگر خدا بخواهد و فرصتی باشد، شاید بتوانیم مملکت خودمان را بهتر کنیم و برگردیم به میهن خودمان خدمت کنیم. چون هرچه باشد، ما ایرانی هستیم. اول ایرانی هستیم و بعد بهایی.

از آن طرف هم، الان که نه سالی گذشته و ما این‏جا داریم زندگی می‏کنیم، باز خبر آمده که دختر دایی‏ام را در ایران دستگیر کرده‏اند و الان حدود یک هفته است که زندان است.

جرم او هم بهایی بودن است و این که فعالیت‏های دینی داشته است. بچه‏ها را دور هم جمع می‏کرده و برای برنامه‏های دینی تبلیغ می‏‏کرده است.

اما من فکر نمی‏کنم که او خارج از منطقه‏ی بچه‏های بهایی قدمی برداشته باشد. چون ما می‏دانیم تبلیغ کردن در ایران، اصلا برای‏مان صلاح نیست. احتمالا همان بچه‏های بهایی را که دور هم جمع می‏کردند و برنامه‏ای می‏گذاشتند، هدف‏شان این بوده که صلح را طرح کنند و آن را در کل جهان گسترش بدهند.

چرا باید دختر خاله‏ی بیست و شش ساله‏ی من، بی‏خبر از خانواده‏اش، دور از شوهر، هم‏راه خیلی از جوانان دیگر که الان بازداشت هستند، در زندان باشند و خدا می‏داند که کی آزادشان کنند. اگر آزادشان کنند و اگر قرار باشد که حکمی داده شود، خدا می‏داند چه حکمی خواهد بود.

دلم گرفته از این داستان‏هایی که دوباره و دوباره می‏شنویم، داستان‌هایی که داریم و خدا می‏داند تا کی ادامه خواهد داشت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دوست عزيز من و دو خواهرم هم در همان سالها به همان دليل از مدرسه اخراج شديم اما چاره را در ترك وطن نيافتيم در امتحانات آزاد يا متفرقه همان سال شركت كرده و قبول شديم و سال بع با تلاش ودادخواهي توانستيم مجددا به دبيرستان راه يابيم و اكنون موفق به اخذ مدرك كاشناسي از دانشگاه خودمان شده ا يم و افتخار خدمت به هموطنان جمال قدم رادركنار آنان داريم دوست عزيز فرار از سختيها و مشكلات تنها راه نميباشد ضمن انكه هدف از علم شناساي و عرفان حق ميباشد نه ااخذ مدرك يا كسب درجات علمي

-- jamal ، Mar 30, 2009

شنيدن مشكلات مهاجرت اجباري بهاييان از وطن دردناك است ولي از آن درد ناكتر زندگي غريبانه آنان در وطن مقدسشان است زيرا با همه عشق و مسيوليتي كه بهاييان به وطنشان احساس ميكنند بقول شاعر"در وطن خويش غريبند"
بسياري از بهاييان حاضر نشده و نمي شوند تسليم فشارها براي ترك ايران شوند زيرا مسئولين براي حذف صورت مساله ميخواهند بهائيان و ساير دگر انديشان مجبور به ترك وطن كنند و بهانه اين توطئه تبليغ عليه نظام است در حالي كه بيان عقايد و رفع سوئ تفاهم هموطنان حق و وظيفه انساني بهائيان استكه در قانون اساسي و حقوق بشر بيان شده استوپس نه تنها ماندن بلكه داشتن عقيده و بيان آن حق هر ايراني است.

-- نورا ، Mar 30, 2009

تا آنجا كه من مي دانم يكي از آموزه هايي بهائيت اعتقاد به جهان وطني است.
سوال من از الناز اين است كه اگر چنين اعتقادي دارند چگونه مي گويند اول ايراني هستم بعد بهايي؟
با تشكر

-- سعيد ، Mar 30, 2009

سعید،
من هم یک بهایی هستم و منظور الناز را خوب نفهمیدم. حالا شما زحمت کشیدید و یکی از تعالیم بهایی را هم معرفی کردید. اما موضوع اینست که حتی از یک مسلمان و کمونیست هم نمی‌توان پرسید که آیا او اول ایرانی است یا اول مسلمان یا کمونیست. چرا که ایدئولوژی انسان به اندیشه او ارتباط دارد و وطن شخص محل زندگی او است.
نمی‌توان از کسی بپرسید که تو اول فکر می‌کنی یا اول جایی ساکن هستی.

-- بدون نام ، Mar 31, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)