تاریخ انتشار: ۵ فروردین ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

«در خانواده‏ی ما همه سیاسی بودند»

در مجموعه‏ برنامه‏های «بررسی سی سال وضعیت حقوق بشر در ایران»، بخشی را به «روایت‏ شخصی» افراد اختصاص داده‏ایم.

در این بخش‏، به کسانی که مساله با ماجرایی قابل طرح و ارائه در زمینه‏ی نقض حقوق بشر دارند، یا اعتراضی نسبت به وضعیت موجود خود دارند، فرصتی داده شده تا روایت خود را شرح دهند.

یاد‏آوری این نکته را لازم می‏دانیم که «رادیو زمانه»، خود را موظف به انعکاس این نظرات و روایت‏ها، جهت تنویر افکار عمومی می‏داند. اما مسئولیت مطالب ارائه شده، با خود راویان است.

در این بخش، مسعود جابانی که بیست سال است از ایران خارج شده و در کشور هلند زندگی می‏کند، از مسائل، فعالیت‏ها و مشکلات پیش‏آمده برای خود و خانواده‏اش می‏گوید.

Download it Here!

مسعود جانبانی هستم و مدت بیست سال است که در هلند ساکنم. در سال شصت، خصوصاً، بعد از سی‏ام خرداد سال 1360، فشاری که روی نیروهای سیاسی آمده بود، اوج گرفت. در آن زمان، من دانشجو بودم و هم‏زمان در مدرسه‏‏ی راهنمایی هم تدریس می‏کردم.

در خانواده‏ی ما همه سیاسی بودند. سه بردار کوچک‏تر از خودم داشتم. همه‏ی آن‏ها در آن زمان عضو سازمان مجاهدین بودند.

جوی که آن زمان حاکم بود، ما را به سوی اید‏ه‏آل‏های خودمان سوق داد. من جوان پرشوری بودم و در میان دانشجویان دانشگاه تربیت معلم و بقیه‏ی دانشگاه‏ها خیلی فعال بودم. برادر‏هایم هم در بخش‏های معلمی‏، دانشجویی و دانش‏آموزی فعال بودند.

بعد از خرداد شصت، بحران‏های حاکم بر جامعه و استراتژی سازمان که مبتنی بر مبارزه‏ی مسلحانه بود، ما را به سمت خانه‏های تیمی سوق داد و ما به آن سمت کشیده شدیم.

برادر کوچک‏ترم که پانزده سال سن داشت، در بخش دانش‏آموزی فعال بود. او هم‏راه چند دوست دیگرش، در حال پخش تبلیغات دستگیر شد. بعد از او برادر دیگرم هم که هیجده ساله بود، دستگیر شد. آن‏ها زمان دستگیری در خانه‏های تیمی زندگی می‏کردند و به فاصله‏ی سه روز هر دوی آن‏ها اعدام شدند.

جو حاکم در آن زمان طوری بود که هیچ‏کدام از افراد نیروهای سیاسی دستگیر شده وکیل نداشتند و اساساً صحبت از داشتن وکیل، خیلی خنده‏دار بود.

از آن طرف هم، مجاهدین دست به ترورهای جمعی می‏زدند و نیروهای رژیم را ترور می‏کردند. خط سازمان این بود که «سر انگشتان رژیم باید از بین بروند.»

ما همه در این رابطه فعال بودیم و در اصل، به بحران‏های درون جامعه دامن می‏زدیم. پدرم می‏گفت: «بابا جان، اگر سگ پایت را گاز بگیرد، تو که نباید برگردی پای او را گاز بگیری.» هرچند مثال عامیانه‏ای بود، اما ما این برداشت را نداشتیم و روی اید‏‏ه‏آل‏های خودمان سوار بودیم و پیش می‏رفتیم.

یکی دیگر از برادرهای‏ام که سه سال از من کوچک‏تر بود، در عملیات و تاکتیک‏های سازمان شرکت داشت و در یک درگیری دستگیر شد. او هم بعد از مدتی در میان جمعی که تعداد زیادی پاسدار در آن بودند، حلق‏آویز شد.

این مساله، فشار خیلی زیادی روی خانواده‏ی ما آورد. پدرم بارها دستگیر شد. مادرم بالاخره، نتوانست فشارهای وارده را تحمل کند و بیماری او را از پای درآورد.

شور انقلابی باعث شده بود که من در آن زمان این فشارها را نتوانم بفهمم. چون خودم هم در گود مبارزه بودم، هیچ‏وقت احساس نمی‏کردم که باید بتوانم برادرهایم را نجات دهم. اصلاً به آن فکر نمی‏کردم.

بعد ازمدتی هم چون در مشهد شناخته شده بودم، مجبور شدم به تهران فرار کنم. در تهران در خانه‏های تیمی و با فشارهایی که در این خانه‏ها بود، زندگی می‏کردم.

در هر حال، توسط سازمان، به خارج از کشور فرستاده شدم. به پاکستان آمدم. مدتی در پاکستان ماندم و در آن‏جا در بخش‏های مختلف سازمان، از جمله بخش حفاظت فعال بودم. در آن زمان، رژیم نیروهایی را برای نفوذ در داخل سازمان می‏فرستاد که ما آن‏ها را از فیلتر می‏گذراندیم. از پاکستان به عراق منتقل شدم و مدت پنج سال هم در عراق ماندم.

منتها، چون موضوع به نقض حقوق بشر در ایران برمی‏گردد، می‏خواهم این را یاد‏آوری کنم که متاسفانه، بحران‏هایی که آن زمان، از اوایل انقلاب دامن‏گیر جامعه شده بود، قربانی‏های زیادی از هر دو طرف ـ پوزیسیون و اپوزیسیون ـ گرفت.

سازمان مجاهدین (بدون این که بخواهم غرض‏ورزی کنم) و سازمان‏هایی که مشی خشونت و ترور را پیشه‏ی خود کرده بودند، به دست رژیم بهانه می‏دادند و او هم از این فرصت استفاده می‏کرد و خیلی از جوان‏های ما را از بین می‏برد.

متاسفانه، خود همین سازمان‏ها، خصوصاً سازمان مجاهدین، از پرنسیب‌های حقوق بشری برخوردار نبود. در درون این سازمان، روابط فرقه‏ای حاکم بود.

البته، زمانی که به عراق رفتیم و در چهارچوب پادگان‏های آن‏جا قرار گرفتیم، بیشتر متوجه شدیم که این‏ها در عملکردشان با جناح‏های رادیکال و فاشیستی رژیم هیچ فرقی ندارند. از همان نرم‏ها و پرنسیب‏ها، شاید هم به مراتب بدتر، برخوردار هستند.

واقعیت این است که نمی‏توانم بگویم، نقض حقوق بشر فقط در چهارچوب جمهوری اسلامی می‏گنجد. متاسفانه، نقض حقوق بشر، به نسبتی، شامل حال نیروهای اپوزیسیون هم می‏شود. بعضی از این نیروها هم اگر به قدرت برسند، شاید به مراتب بدتر از جمهوری اسلامی عمل کنند.

در رابطه با جمهوری اسلامی، نقض حقوق بشر خصوصاً در سال 67 با اعدام‏های دسته‏جمعی که در زندان‏ها صورت گرفت و می‏خواستند زندانی‏های سرموضع را تصفیه کنند، اوج گرفت.

در این سال، ر‏‏‏‏‏ژیم توانست به بهانه‏ی این که مجاهدین از سمت عراق به نام «عملیات فروغ» وارد شده‏اند، کلی از جوان‏های دیگر را دسته‏جمعی اعدام کنند. در حقیقت، حکم قتل زندانیان گروه‏های سیاسی مختلف که هیچ ربطی به مجاهدین نداشتند را رجوی امضا کرد و جمهوری اسلامی هم آن را به اجرا گذاشت.

اگر بخواهیم مساله را حقوق بشری بررسی کنیم، مجاهدین و نیروهایی که مسلحانه عمل می‏کردند و مشی خشونت و ترور را پیش ‏می‏بردند، در این رابطه مقصر هستند. در صورتی که می‏شد خط مشی درست‏تری را پیش‏برد، مشی‏ای که در حال حاضر بسیاری از نیروهای اپوزیسیون دارند پیش می‏برند.

خوشبختانه، جریان‏های دمکراتیک و نیروهایی که قلم و قدم را به جای زبان گلوله، پیش گرفته‏اند، توان رژیم را به حداقل خود رسانده‏اند و به نیروهای داخل رژیم که خواهان صحبت، مذاکره و دیالوگ هستند، انگیزه داده‏اند تا آن‏ها را ترغیب کنند که مشی دمکرات‏تری را پیش ببرند.

از تمام بلندگوها، از تمام رسانه‏های خبری ایرانی که وجود دارند، تقاضا می‏کنم بر این مبنا حرکت کنند و راه را برای تمام نیروهای اپوزیسیون باز بگذارند تا آن‏ها هم بتوانند از طریق این رسانه‏ها، حرف‏های‏شان را به گوش مردم برسانند.

خصوصاً فکر می‏کنم، رادیو زمانه، در این رابطه قدم‏های خیلی مثبتی برداشته و به صورت بی‏طرفانه و بدون این که به سازمان و یا گروه خاص سیاسی وابستگی داشته باشد، دارد این مشی را پیش می‏برد. دارد این خط را پیش می‏برد تا راه برای دیالوگ و صحبت و گفت‏گوهایی که دست آخر به دمکراسی در ایران راه پیدا می‏کند، باز شود.

تجارب خودم را در قالب کتابی به نام «روانشناسی خشونت و ترور» فرموله کرده‏ام. کتابی هم به زبان هلندی به نام «زِکته» (فرقه) نوشته‏ام که جمع‏بندی‏ای از عمل‏کردهای فرقه‏های مختلف است.

در رابطه با این کتاب در دانشگاه‏های مختلف هلند سخنرانی‏هایی دارم و در مورد آن با جوانانی که به‏خصوص شور انقلابی و ایده‏آل‏‏های بزرگی دارند، گفت‏گو می‏کنم. چون به هرحال، فرقه‏ها ازاین شور استفاده می‏کنند و از این جوانان پرشور، یک رُبات می‏سازند که دیگر به هیچ چیز به جز به انهدام و از بین بردن فکر نمی‏کنند.

در سایتی هم به نام گروه‏های مختلف دانشجویی و کسانی که خواهان زدن پل ارتباطی با جامعه‏ی ایرانی هستند، فعالیت می‌کنم، به آن‏ها آموزش می‏دهم و سخنرانی‏هایی هم برای آشنایی دانشجویان با عمل‏کرد و کارکرد فرقه‏ها، صورت می‏گیرد.

از وقتی که به من دادید، نهایت تشکر را دارم. امیدوارم که موفق باشید.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با سلام .
شما ضمن انتقاد به رفتار اپوزسیون و مشخضا مجاهدین خلق مدعی شده اید که این گروه ها بودنند که خشونت را عامل شدند . شما با استناد به کدام سند مستند چنین حکمی را صادر می کنید؟ یا ادعا می کنید که : " در صورتی که می‏شد خط مشی درست‏تری را پیش‏برد، مشی‏ای که در حال حاضر بسیاری از نیروهای اپوزیسیون دارند پیش می‏برند."
می توانید نامی از این نیروها ی اپوزسیون ببرید ؟ شما یا حقیقت را انکار می کنید و یا اینکه خود را به حواب زده اید . آیا داریوش و پروانه فروهر مبارزه حشونت آمیز را تبلیغ می کردنند که سلاخی شدند؟ مختاری و پوینده چطور ؟ این همه اعدام و ترور و سنکسار را چگونه توجیح می کنید؟ آقای محترم آیا بهتر نیست که تمام نیرو و توان خود را روی شکایت بر علیه قاتلان برادرانت بگذاری ؟ شما بهترین کسی هستید که می توانید بر علیه عاملان کشتار های سیاسی در ایران به دادگاه لاهه شکایت برید . اینقدر هم به پرو پای مجاهدین نپیچید چون بیشتر خودتان را زیر سئوال می برید . دلیلش هم ساده است . شما که ادعای دمکرات بودن را دارید نباید روش خود را به دیکران تحمیل کنید . البته من حاضرم هرجا که شما بگوید در یک منازره علنی باشما روبرو شوم و قصاوت را هم بر عهده مخاطبین زمانه بگذاریم . تاریخ را باید روشن و دقیق بیان کرد نه آنکه آنرا تا سطح روایت های منبری پائین آورد و احادیث را به جای سند ارائه داد.
پیروز باشید .

-- آشنا ، Mar 25, 2009

عاقبت ملتی که فرهنگ آن مبتنی بر دین، آئین، مذهب، خرافات، فردپرستی و شهید پروری باشد همین می شود که این دوست محترم در اینجا به آن اشاره کرده اند.

صرف مظلوم واقع شدن فرد یا گروههایی خاص که در مقابل فرد یا گروههای خاص دیگری قرار گرفته و از آنان ضربه می خورند به معنای حقانیت هیچ کدام از این دو گروه مظلوم یا ظالم نیست.

با همه این احوال، این را با جسارت و به محکمی اعلام می کنم: دست کم سه هزار سال است نیروهایی غیر ایرانی که البته همگی فارسی حرف می زنند و ایرانی-نما هستند، شرایطی را در این کشور پدید آورده اند که جوانان مومن و درستکار این ملت به جای برخوردار شدن از رفاه نسبی و قرار گرفتن در مسیرهای درست و سازنده، نهایتاً از جنگ و زندان و اعدام و کشتار سر در می آورند. نیروهای یاد شده را در تمام دنیا می توان یافت که با تغییر شکل ظاهری خود و پوشیدن لباس و فرهنگ ملل مختلف، در آنها نفوذ کرده و از درون آنان را متلاشی می کنند. اگر ایران و ایرانی و اقعاً می خواهد که به نوعی ثبات و استحکام و ترجیحاً استقلال در اداره امور خود به دست خود برسد، ابتدا باید کاری کند که جلوی نفوذ این نیروهای غیر خودی اما خودی-نما گرفته شود و گرنه این داستان مسخره و غم انگیز همچنان ادامه خواهد داشت تا روزی که دیگر نسلی از ایرانیان واقعی وجود نداشته و حتی یادی از ایشان نیز نشود!

-- مبارز ، Mar 26, 2009

جنابی که می خواهند در مباحثهٌ علنی شرکت کنند، بهتر بود فعلاٌ دست بنقد اسم خود را ذکر می کردند.

-- میرزا ، Mar 26, 2009

آقای آشنا که به جناب جابانی تاخته اید و او را به منازره دعوت کرده اید این منازره که شما میگویید از ریشه دیگری است بهتر است ؛ معقول تر و معمول تر دعوت های قبلی او را برای مناظره که از ریشه نظر دادن است بپذیرید

-- صادق ، Mar 26, 2009

آقای محترم ترجمۀ هلندی فرقه "سکته"
است و اینطور نوشته میشود sekte

-- شری -اروپا ، Mar 27, 2009

در ضمن هیچ چیز خیانت مجاهدین در زمان جنگ را توجیه نکرده و نابخشودنی باقی خواهد ماند!

-- شری -اروپا ، Mar 27, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)