خانه > سی سال حقوق بشر > تجربههای شخصی > ما موافق هیچ تغییری در خاوران نیستیم | |||
ما موافق هیچ تغییری در خاوران نیستیمجعفر بهکیش که از فعالان حقوق بشر در کانادا است، جزو کسانی است که چند تن از اعضای خانوادهاش را در کشتار زندانیان سال ۶۷ و پیش از آن از دست داده است. او چهار برادر و یک خواهر اعدامی دارد که همه در قبرستان خاوران هستند. جایی که همیشه نقطهای از بحث و ابهام بوده است. بهکیش از خاوران و مسایل پیشآمده برای خانوادهاش روایت میکند:
انقلاب برای خانوادهی من، با شادی همراه بود. به این علت که هم انقلاب پیروز شد، هم یکی از برادرانم که به دلیل عضویت در سازمان چریکهای فدایی خلق، در زندان و به حبس ابد محکوم بود، آزاد شد و خواهر و برادر دیگرم که آنها هم از اعضای این سازمان و متواری و مخفی بودند، به زندگی علنی بازگشتند. ولی این دوران آزادی بسیار کوتاه بود. حدود دو سال و چند ماه بیشتر برای ما طول نکشید. بعد از خرداد ۶۰، دوباره دستگیریها برای خانوادهی ما شروع شد. اولین دستگیری در ششم شهریور۶۰ اتفاق افتاد. به خانهی پدر و مادرم حمله کردند. دنبال برادرهای کوچکترم بودند و چون آنها را پیدا نکردند، من را دستگیر کردند. همان موقع به مادرم گفتند: «دیگر او را نمیبینی». بدون این که هیچ اتهامی داشته باشم به مدت شصت روز هم مرا در زندان نگاه داشتند. در همان مدتی که من زندان بودم، همسر خواهرم، در یک درگیری مسلحانه در شمال کشور به قتل رسید. به مراسم عزاداری او حمله کردند، عدهی زیادی را دستگیر و بعداً تعدادی از آنها را اعدام کردند. آنچه که تجربهی من نشان داده، این است که جمهوری اسلامی درک بدوی را از حقوق افراد ارائه کرد. یعنی این که برای آنها، خانوادهی متهم نیز باید همراه او محاکمه شوند. خانوادهی مرا همراه افرادی از خانواده که دستگیر میکردند، آزار میدادند و شکنجه میکردند. به هر حال، در بیست و سه اسفند سال ۱۳۶۰ برادر دیگرم را در خیابان به مسلسل بستند و ترور کردند. به ما هیچ وقت نگفتند کی و کجا او را دفن کردهاند. تا امروز که بیست و هفت سال از آن روزها میگذرد، هنوز هم نمیدانیم او در کجا دفن است. زندگی سختی را برای ما بهوجود آورده بودند. پدر و مادرم به دلیل مزاحمتهای مداومی که مامورین امنیتی برای آنها بهوجود میآوردند، مجبور شدند از مشهد به تهران کوچ کنند. زندگی ادامه داشت تا سوم شهریور ۱۳۶۲ که برادر کوچکترم را در خیابان دستگیر میکنند. به شدت شکنجهاش کردند و با پاهای خونآلود به منزل پدر و مادرم آوردند. در آنجا منتظر شدند تا برادر کوچکتر من به خانه بیاید، او را هم با خشونت دستگیر کردند و منتظر نشستند تا من به خانه برگردم. من همراه برادر بزرگترم به خانه آمدم. علیرغم این که حکم دستگیری برادر بزرگترم را نداشتند او را هم دستگیر کردند. همان روز صبح، خواهرم را در منزلاش در تهران دستگیر کرده بودند و در همان روز سوم شهریور، به احتمال زیاد او را زیر شکنجه، به قتل رساندند. به ما تنها اطلاع دادند که در گورستان خاوران در جنوب شرقی تهران که قربانیان دگراندیش را آنجا دفن میکردند، به خاک سپرده شده است. نه محل و نه نشانی از گور او به ما دادند. هنوز هم هیچ نشانی از او نداریم.
برادرم محسن را در بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۶۴، بدون این که به دادگاه عادلانهای دسترسی داشته باشد و امکان دفاع از خود را داشته باشد، اعدام کردند و در بهشتزهرا دفنش کردند. او تنها عضو خانوادهام است که میدانیم کجا دفن شده است. در تابستان ۱۳۶۷، برادرانم محمد علی و محمود را که در دادگاههای جمهوری اسلامی، به هشت و ده سال زندان محکوم شده بودند، تنها به این دلیل که به اسلام اعتقاد نداشتند، به دار زدند، همان موقع که ما به خاوران میرفتیم، قبرهای دستهجمعی را در خاوران پیدا کرده بودیم و مطمئن بودیم، بخش مهمی از قربانیان کشتار تابستان ۶۷ در این گورهای دستهجمعی دفن شدهاند. همانطور که گفتم، تجربهای که دارم نشان میدهد، جمهوری اسلامی درک بدویای را از حقوق انسانی داشت. یعنی شکنجه و آزار به زندانی و دیوارهای زندان محدود نمیشد. در تمام این مدت خانوادهی من را تحت فشار گذاشتند، آنها همیشه تحت نظر و کنترل بودند. سال ۱۳۶۳ که از زندان آزاد شدم در جستجوی اثری از خواهر و برادرم به خاوران رفتم. از همان زمان ماموران دولتی مزاحم ما میشدند. اجازه نمیدادند به آنجا برویم. تابستان ۱۳۶۷، شروع فشارهای بیشتر بر خانوادهها بود. راه را بر ما میبستند، خانوادهها را دستگیر میکردند. تهدیدشان میکردند، به آنها تلفن میزدند و احضارشان میکردند. چون تعداد زیادی در مدت زمان بسیار کوتاهی اعدام شده بودند، به این نتیجه رسیدیم روز مشخصی را برای یادمان آن قربانیان داشته باشیم. نزدیکترین جمعه به دهم شهریور را انتخاب کرده بودیم. همیشه ما را تحت فشار قرار میدادند که این مراسم برگزار نشود. بعد از سالهای ۷۰ و ۷۱، فشارها کاهش پیدا کرد. مامورین امنیتی کمتر خودشان را در خاوران نشان میدادند. اگر گلی یا درختچهای کاشته میشد، آن را از ریشه میکندند. در تمام این سالها، هیچوقت اجازه ندادند ما این کار را بکنیم. بسیاری از خانوادهها، سیمانی بر قبر عزیزانشان ریخته بودند و این سیمان را در زیر خاک پنهان میکردند که از گزند ماموران در امان باشد. از چهار پنج سال قبل که اقبال عمومی به مسالهی حقوق بشر در ایران افزایش پیدا کرد، بسیاری از روشنفکران و ایرانیانی که نگران نقض حقوق بشر در ایران بودند، به این مساله فکر میکردند، اگر کسانی توانستهاند بیست سال پیش هزاران انسان را بدون این که به دادگاه عادلانهای دسترسی داشته باشند، قتل عام کنند، میتوانند دوباره این کار را بکنند. پس باید این را به خاطر سپرد و ریشههای آن را پیدا کرد. به همین دلیل، توجه عمومی به خاوران جلب میشد و افراد جدیدی به آنجامیآمدند. به همان میزان هم فشار نیروهای دولتی به خانوادهی قربانیان افزایش پیدا میکرد. در سالهای اخیر، ما را به خاوران راه نمیدهند. راه را دوباره بر ما میبندند، خانوادهها را احضار میکنند، بازداشت میکنند، از کار برکنار میکنند و به هر وسیلهی ممکن، سعی کردهاند اجازه ندهند که خاوران به حیات خود ادامه دهد. امسال، اوج فشارهای دولت بود. در شهریور ماه، تعداد زیادی از خانوادهها را احضار کردند، برخی از آنها را چند روزی بازداشت کردند. راه را بر خانوادهها بستند و با خشونت جلوی آنها را گرفتند. شیشههای ماشینها را شکستند. پلاک ماشینها را کندند. ماهها خانوادهها را سرگردان کردند. به خانهی افراد حمله کردند. پلیس به مراسم شخصی که افراد در خانه برگزار کرده بودند، حمله کرد، حاضرین را مورد ضرب و شتم قرار داد، کامپیوترها، عکسها، آلبومها را با خودشان بردند. عکس قربانیان را با خود به وزارت اطلاعات بردند. حدود یک ماه پیش، اقدام کردند به تغییر ظاهرخاوران، برنامهای که سالها قبل شروع کرده بودند. چند سال پیش، ماموران دولتی به خاوران میآمدند و میگفتند، قصد ساماندهی خاوران را داریم. خانوادهها با مراجعات مکرر به بهشت زهرا و ارسال نامه به مقامات جمهوری اسلامی، مخالفت خود را با این عمل اعلام کرده بودند. خانوادهها میگفتند تا زمانی که روشن نشود، چه کسی و چه کسانی و در کجای این گورستان دفن هستند، ما موافق هیچ تغییری در خاوران نیستیم. آنها نگران بودند که با این تغییرات، باقیماندهی اجساد قربانیان را جابجا کنند، به جای دیگری ببرند و ما این شانس را از دست بدهیم که بتوانیم از محل دقیق دفن قربانیانمان آگاه شویم. بین بیستم تا بیست و هفتم دی ماه امسال، ماموران دولتی به خاوران میروند، بدون اطلاع خانوادهها، بخشی از خاک آنجا را برمیدارند. نمیدانیم تا چه عمقی، نمیدانیم آیا آثار و بقایای اجساد قربانیان را جابجا کردهاند یا نه. خاک نرم در خاوران ریختهاند، درخت کاشتهاند و خاوران را تغییر دادهاند. چهرهی آن را عوض کردهاند، بدون این که حقی برای خانوادهها قائل باشند. خانوادههایی که بیش از بیست و هفت سال، حق نداشتند در آنجا حتی یک سنگ بگذارند. برخی از مادران میگفتند: خاوران مثل قبرستان بقیع میماند. نشانهی مظلومیت بستگان ما است. این که خاوران مثل بیابانی در آنجا افتاده بود، را به قبرستان بقیع تشبیه میکردند. این رنج شکنجه هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم هیچکس به ما پاسخگو نیست. در تمام تلاشهایی که من از اینجا کردهام، با مقامها و نهادهای مختلف تماس گرفتهام. تا به حال هیچ پاسخ روشنی بهدست نیاوردهام. میدانیم که این اقدام غیرقانونی است. میدانیم که این اقدام، مصوبهی شورای شهر را ندارد. میدانیم که طرح تفصیلی برای خاوران تهیه نشده، ولی هیچکس پاسخگو نیست. هیچکس مسئولیت این کار را بر عهده نمیگیرد. خانوادهها حیران و سرگردان هستند. برخی از مادران، از شدت فشار عصبی به وجود آمده، به شکل خطرناکی بیمار شدهاند. تجربهی من از حوادثی که بیست و چند سال است بر ما میگذرد، این است که جمهوری اسلامی خانوادههای قربانیان را هم همراه قربانیان شکنجه کرده، محکوم کرده و آنها را هم مانند قربانیان، از حقوق اجتماعیشان محروم کرده است. این نقض حقوق بشر در مورد خانوادههای قربانیان هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم ما از ابتداییترین حقوقمان که دانستن محل دفن بستگانمان است، برخوردار نیستیم. تا زمانی هم که این حق را میخواهیم، تحت فشار قرارمان میدهند، احضار و بازداشتمان میکنند. |
نظرهای خوانندگان
درود
همدردی من را بپذیرید آقای بهکیش
-- فرشته ، Mar 22, 2009"میدانیم که این اقدام غیرقانونی است. میدانیم که این اقدام، مصوبهی شورای شهر را ندارد. میدانیم که طرح تفصیلی برای خاوران تهیه نشده، ولی هیچکس پاسخگو نیست. هیچکس مسئولیت این کار را بر عهده نمیگیرد."
دوست گرامی، در نهایت همدردی با شما و سایر داغداران این فاجعه شوم، می خواهم پرسشی را در این جا بیاورم:
کدام یک از اعمال و حرکات این حکومت قانونی بوده که شما در این جا از قانونی نبودن چنان موضوعاتی یاد می کنید؟
من هم طرفدار خشونت حتی با دشمنان خود نیستم اما مماشاتی هم که جامعه جهانی و بعضی از نیروهای داخلی با این رژیم می کنند معنا و مفهوم چندان درستی ندارد. تنها راه حل برای ایران و ایرانیان، کناره گیری تام و تمام این آقایان از حکومت و ایجاد یک نظام دمکراتیک لائیک با نظارت کامل و مستقیم سازمان ملل یا سازمانهای مشابه (به منظور حفظ و تحکیم استقرار چنان نظامی) در ایران است.
-- بدون نام ، Mar 23, 2009در فایل صوتی به قبرستان بقیع اشاره می شود. بقیع قبرستانی در مدینه است و برخی از بزرگان شیعه در آنجا دفن هستند و ماموران عربستان سعودی معمولا برای زیارت کننندگان شیعه مزاحمت ایجاد می کنند.به همین دلیل نمادی از مظلومیت امامان شیعه دانسته می شود.
-- رهگذر ، Mar 23, 2009هنگام پیاده کردن فایل صوتی به علت ناآشنایی با این موضوع دوبار قبرستان "بقیه" ذکر شده است لطفا اصلاح نمایید.
ناگفته نماند این نمادسازی خالی از یکسونگری تاریخی نیست زیرا این طور نبوده که فقط سنّیان رفتار نامناسبی با مقبره بزرگان شیعه داشته باشند. مثلاً شاه اسماعیل صفوی نیز مقبره ی برخی از بزرگان سنّی را به توالت تبدیل کرده بود و گویا به استفاده کنندگان از آن توالت ها پول نیز می دادند.
تمام ایران خاوران است . سراسر ایران زندان است. شست میلیون انسان زندانی . نیمی زندانی رژیم ونیمی زندانی کج فهمی
-- mahboobeh ، Mar 23, 2009به نظر من، رفت و آمد آقای بهکیش از کانادا به ایران بیش از آن که دادخواهی و روشنگری نسبت به جنایات انجام گرفته از سوی جمهوری اسلامی باشد، به نوعی وجاهت بخشیدن به جمهوری اسلامی است. ایشان به خاطر نقض حقوق بشر در ایران به کانادا پناهنده شده و ظاهراً فعالیتهایی هم علیه نظام دارد وقتی به ایران باز میگردد و هیچ اتفاقی هم برایشان نمیافتد یک پیام مشخص دارد جمهوری اسلامی آنقدر هم که تبلیغ میشود بد نیست. این پایمال کردن خون اعضای خانوادهی ایشان هم هست. ظاهر اعمال ایشان دادخواهی است اما باطنش چنین پیامی ندارد. ایشان به خاطر مظالم جمهوری اسلامی به کانادا پناه آورده، آیا جمهوری اسلامی از بین رفته؟ اگر ایشان بدون سر و صدا به ایران میرفت و میآمد اینقدر تأثیر سوء نداشت که میرود و میآید و از دادخواهی و نقض حقوق بشر صحبت میکند. با این همه تناقض ایشان چه میکند؟
-- بدون نام ، Mar 25, 2009