تاریخ انتشار: ۱ فروردین ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

فلسفه‌ی زندان، انتقام‌گیری نیست

اردوان روزبه

Download it Here!

سال ۱۳۸۷، در ساعات پایانی خود، خبر خوبی را به همراه نداشت. امید رضا میرصیافی، وبلاگ نویس و روزنامه‏نگار، صبح دیروز در زندان اوین، فوت کرد.

گفته ‏می‏شود این وبلاگ‏نویس زندانی که از ماه گذشته برای تحمل دو سال و نیم زندان و گذراندن ایام محکومیت‏اش راهی زندان اوین شده بود، صبح روز چهارشنبه بیست و هشتم اسفند ماه، به دلیل فشارهای روانی و عدم دریافت کمک‏های پزشکی مورد نیاز، با توجه به شرایط وخیم روحی‏اش، وارد بهداری زندان شد.

بر خلاف این که زندان محل تربیت و تأدیب است، اما زندان‏های کشور ما، ظاهرا دربرگیرنده‏ی این دو اصل مهم نیستند.

به نظر می‏رسد، هر ازچندگاهی موضع انتقام‏گیری، فلسفه‏ی اصلی زندان می‏شود. اگر چنین نبود، زندان‏ها وضع بهتری داشت و به گونه‏ای با زندانیان رفتار نمی‏شد که آن‏ها را مجبور به رفتن به سمت و سوی داروهای آرام‏بخش کند.

امیدواریم این خبر تلنگری به مسئولین زندان باشد و آن‏ها را متوجه مسئولیت‏شان در قبال سلامتی و جان زندانیان بکند.


امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس و روزنامه نگار

گزارش پزشکی مرگ امید رضا میرصیافی از زندان اوین، توسط دکتر حسام فیروزی که خود در حال حاضر به خاطر جرم سیاسی، زندانی این زندان است، نوشته و فرستاده شده است.

این پزشک و فعال حقوق بشر، شاهد فوت این زندانی عقیدتی بوده که حاصل بی‏توجهی مسئولان و کادر پزشکی زندان است.

گزارش پزشکی دکتر حسام فیروزی از مرگ امید رضا میرصیافی:

در حدود ساعت ۱۲ ظهر خبردار شدم که امیدرضا میرصیافی حال خوبی ندارد. به سراغ او رفتم و او را به بهداری داخل بند ۷ زندان اوین انتقال دادیم. من در آن بهداری برای‌اش لوله‌ی معده قرار دادم و معده‌ی او را شست‌وشو دادم، برای‌اش رگ گرفتم و اقدامات اولیه را انجام دادم. از پزشک آن‌جا درخواست کردم که داروی آتروپین برای او تجویز کند و داروی لینگر به او دهد ولی پزشک بهداری گفت که سرم یک‌سوم برای او کافی است و من را با توهین از اتاق بیرون کرد.

اما من هم‌چنان اصرار داشتم که این‌جا نمی‌توانید کاری انجام دهید و باید او را به بیمارستان بیرون، مثل بیمارستان لقمان، منتقل کنید. چون وی به دلیل خوردن تعداد زیادی قرص پروپرانول با افت شدید فشار خون و کاهش تعداد ضربان قلب روبه‌رو شده بود و فشارش زیر ۷ بود. اما پزشکان گفتند که ما خودمان می‌دانیم باید چه کار انجام دهیم و من را از اتاق بیرون کردند.

من باز پشت در بهداری ایستادم و مصرانه خواستم که او را به دلیل افت فشارخون و به دلیل این‌که بدن وی کاملا سرد شده بود، به بیمارستان لقمان منتقل کنند اما پزشکان بهداری زندان به من گفتند که این مساله ارتباطی با شما ندارد و ما می‌دانیم چه کاری انجام دهیم.

اما با اصرار بیش از اندازه‌ی من، او را به بهداری پایین زندان اوین منتقل کردند و از آن‌جا به بعد را دیگر من هیچ اطلاعی ندارم؛ به دلیل این‌که به من اجازه‌ی‌هم‌راهی با وی را ندادند.

نکته‌یی که مهم است این است که پزشکان زندان در ابتدا حتا سعی در گرفتن رگ و فشار خون امیدرضا را نداشتند و اقدامات اولیه را نیز با اصرار و پافشاری من انجام دادند. آن‌ها همه چیز را به عنوان تمارض محسوب می‌کنند. مسئولان زندان و پزشکان این‌جا برای جان زندانیان، کوچک‌ترین اهمیتی قایل نیستند.

از نظر من که یک پزشک هستم، امیدرضا میرصیافی دچار افسردگی شدید بود و به هیچ وجه نمی‌توانست شرایط زندان را تحمل کند. حتا پرونده‌های پزشکی خود را مبنی بر دارا بودن افسردگی شدید، به پزشکان زندان ارائه داده بود. اما متاسفانه کوچک‌ترین توجهی به وی نشد.

این واقعه کم‌کاری صددرصد پزشکی زندان است. او دچار مشکل افسردگی شدید بود. من از وی خواسته بودم به روان‌پزشک مراجعه کند.

ولی او پس از مراجعه به روان‌پزشک زندان، هیچ نتیجه‌یی ندید. زیرا این روان‌پزشک برای کسی ‌که فکر خودکشی داشته و چند بار اقدام به خودکشی نیز انجام داده بوده، فقط داروی آرام‌بخش تجویز کرده بود، در حالی‌که وی حتما نیاز به بستری شدن فوری داشت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

حکومت ایران نه تنها به زندانیان سیاسی کوچکترین ارزشی قائل نیست بلکه به تمامی ملت کوچکترین ارزشی قائل نیست و از شکنجه دادن افراد و ملت لذت می برند و بطور کلی همه را گروگان خودمیدانند.

-- میررستم فاخری ، Mar 23, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)