خانه > سی سال حقوق بشر > گفتوگو > «جنبش روشنفکری در ایران جایگاه خود را پیدا نکرد» | |||
«جنبش روشنفکری در ایران جایگاه خود را پیدا نکرد»نیک آهنگ کوثردر ایران بخشی از نقض سازمان یافته حقوق بشر، نه تنها مربوط به قوانین و آئیننامهها، بلکه مربوط به نهادهای قضایی٬ اطلاعاتی و امنیتی است که احکام مربوط به نقض حقوق بشر را صادر و اجرا میکنند. بخشي از برنامههاي ویژهي «بررسی سی سال وضعیت حقوق بشر در ایران»٬ که توسط رادیو زمانه ارائه میشود، به پژوهش در مورد زمینهها و تاریخچه شکل گیری این نهادها میپردازد. در همین ارتباط با مسعود سفیری، روزنامهنگار مقیم کانادا گفتوگو کردهام که وی به بررسی مطبوعات ایران و نگاه آنها به مقولهی حقوق بشر در دورانهای مختلف میپردازد.
یکی از سوالاتی که همیشه برای بسیاری از شنوندگان ما مطرح بوده، این است که نگاه مطبوعات ایران در طول سی سال گذشته، به مقولهی حقوق بشر چگونه بوده و در چه دورههایی این مساله کم و زیاد شده است؟ مسعود سفیری: مایل هستم به دو دورهی اساسی اشاره کنم که شاید به نوعی در تاریخ معاصر کمنظیر بوده است. یک دوره، روزها و ماههای منتهی به انقلاب اسلامی بود و حذف سانسور که در دولت دکتر بختیار فقید روی داد. جا دارد از او به نیکی یاد کنیم که در دورهی کوتاه نخستوزیریاش کارهای بسیار مهمی انجام داد. از جمله، حذف سانسور و آزادی مطلق بیان. وقتی که در آن جو، گروههای سیاسی توانستند نشریه داشته باشند و برخی از نشریات عمومی که صاحبانشان از کشور رفته و مصادره شده بودند، نویسندگان آنها به بحث حقوق بشر و مفاد این منشور پرداختند. آن وقت جمهوری اسلامی جوان بود. همهی ارکان قدرت را در دست نگرفته بود و به این بحثها به عنوان بحثهای حاشیهای نظری نگاه میکرد و اصلا برایش مهم نبود. ولی بعد از حوادث دههی 60، آغاز جنگ و استقرار نظام مشخص شد که از نظر فقهی و عملی، کسانی که قدرت را در دست دارند، اصولا در درجهی اول، حقوق بشر را نمیپذیرند. یعنی این حجم از فردیت و آزادی انسان مدرن را در قرن بیستم به هیچ عنوان نمیپذیرند. از این دورهای که از سال 60، آزادی سرکوب شد، نشریاتی مثل آدینه، دنیای سخن، همچنین گردون (که باید از گردانندگان آنها نیز به نیکی یاد کنیم) داشتیم که خیلی محدود به عنوان اپوزیسیونهای فرهنگی، به این مباحث در بحثهای بسیار بسیار کمرنگ میپرداختند. به خاطر این که اگر میخواستند پررنگاش کنند، با آن برخورد میکردند. کما این که دیدیم برخورد کردند. بعد از دوم خرداد، یک بار دیگر این بحثها مطرح شد. به وجود آمدن احزاب سیاسی و تولد نشریات مختلف، این مبحث را باز کرد که باید تکلیفمان را با حقوق بشر روشن کنیم و ببینیم بالاخره میخواهیم با آن چکار کنیم. با توجه به این که ما، تقریبا هر سال، از طرف مجامع بینالمللی تحت فشار قرار میگرفتیم که این منشور را رعایت نمیکنیم و مفاد آن را زیر پا میگذاریم و همیشه از این بابت در لیست سیاه قرار داشتیم؛ باز این مبحث در دستور کار مطبوعات قرار گرفت و مطبوعات به آن پرداختند. اما میخواهم به یک نکتهی اساسی بپردازم و آن این که، جنبش روشنفکری در ایران جایگاه خود را پیدا نکرد و کم به این قضیه پرداخت. ما روزنامهنگاران این هزینه را دادیم. صد و سی نشریه تعطیل شد، بیکاری را تحمل کردیم. ولی جنبش روشنفکری پشت ما قرار نگرفت و از ما حمایت نکرد. بحثهای نظری را به صورت ژورنالیستی درنیاورد که عامهی مردم بفهمند چه نیازهایی دارند و چه قدرتی در جهان برای آنان در نظر گرفته شده است و افکار عمومی اصولا یعنی چه؟ بعد از انقلاب، در مطبوعات ما و در ساختاری که از مطبوعات حمایت میکند، چند دورهی مختلف داریم. در یکی از دورهها آقای خاتمی وزیر ارشاد بود. در آن دوره، چندان سخن از حمایت و یا پیگیری مسایل حقوق بشر و نقض حقوق بشر نمیبینیم. ولی در دورهی ریاست جمهوری ایشان، این اتفاق تا حدی میافتد. چه برداشتی میتوان از این تفاوت رویکرد، داشت؟
یکی این که، اصولا آدمها تغییر میکنند و خاتمی دههی شصت را با خاتمی دههی هفتاد نباید مقایسه کرد. در فاصلهی آن یک دهه، با مجامع دانشگاهی در تماس قرار میگیرد، کتاب میخواند و با مجامع روشنفکری تماس پیدا میکند. همهی اینها میتوانند در خلقیات انسانها تاثیر بگذارند. در هر صورت، مستبدترین انسان هم میتواند تغییر پیدا کند و به یک انسان دمکرات تبدیل بشود. مشروط به این که، به دمکراسی اعتقاد داشته باشد. نه این که بخواهد به عنوان یک ابزار از آن استفاده کند. دوم این که، آقای خاتمی دههی شصت، یک وزیر ارشاد زیر نفوذ وحشتناک کاریزماتیک آقای خمینی است. توانایی کاریزماتیک آقای خمینی اجازه نمیداد که اصولا کسی بتواند به این مباحث بپردازد. فراموش نکنید (و امیدوارم آقای خاتمی این را اهانت به خود تلقی نکند) که در زمان آقای خاتمی، به عنوان وزیر ارشاد، یک شکوفایی فرهنگی انقلابی داریم. یعنی فرهنگی را که انقلاب در دستور کار خود قرار داده است، در آن دوره شکوفا میشود. اما در همین دوره، بالاترین حجم کتاب به عنوان ضاله تلقی و خمیر شد. یک بخش از آن، اقتضای آن روحیات و شرایط بود و یک بخش دیگر آن هم میتواند خلقیات انسانها باشد. ولی به نظر من، روحیهی تسامح و اصلاحطلبی در شخصی مثل آقای خاتمی و اشخاصی مثل ایشان، در همهی حکومتهای انقلابی وجود دارند. کما این که در حکومتی مثل حکومت اتحاد جماهیر شوروی، سرانجام گورباچف به قدرت میرسد و یا در چین، دنگ شیائوپینگ، به قدرت میرسد. اما ساختار حکومت در ایران، متصلب است. خاتمی دههی هفتاد، خاتمی است که بیست میلیون رأی پشت سر خود دارد و شخص دوم مملکت تلقی میشود. هرچند که نمیتواند انتظاری را که افکار عمومی از شخص دوم بودن او دارد، برآورده کند و اعمال قدرت بکند. اما خاتمی دههی شصت، یک طلبهی جوان است که تحت سیطرهی معنوی آقای خمینی قرار دارد و همه چیز را ضاله تلقی میکند، هرچند که در آلمان زندگی کرده و میداند همهی این کتابها اصولا، ضاله نیستند و به کتاب باید احترام گذاشت. ایشان میتوانست این کتابها را برای مدتی در انبارها نگاه دارد تا بعد در مورد آنها تصمیمگیری شود. |
نظرهای خوانندگان
مهمترین موضوعی که جنبش روشنفکری ایران درک نکرده است پیوند با زندگی مردم است یعنی روشنفکران کار سیاسی را تا سطح کار مطبوعاتی تقلیل داده اند و حتی احزاب و سازمانهای سیاسی فقط کار مطبوعاتی می کنند . در حالی که کار مطبوعات برای کار سیاسی لازم هست ولی کافی نیست . در حالی که حتی پیروزی سال ٥٧ روحانیت با استفاده از مساجد توانست آن سازمان اجتماعی ای را که باید بعد از انقلاب حکومت کند را بوجود آورد و پس از انقلاب و حتی تا حال حاضر هم هنوز این مساجد هستند که بسیج مردم را برای اعمال قدرت جکومتی در دست دارند . اگر به کمپین یک ملیون امضاء هم نظری بیندازیم می بینیم علی رغم همه ی کاستی ها باعث ایجاد ستادی شده است که سازماندهی زنان را به عهده گرفته است به همین دلیل که یک جنبشی ست از درون مردم و خودجوش که قادر به ادامه ی حیات و مبارزه شده است . لذا سیاستمداران ایران به جای حرافی و سخنرانی باید به فکر سازمان اجتماعی حکومت آینده باشند . مثلا در حوزه ی زنان شکل گرفته است . در حوزه ی کارگران ؛ معلمان ؛ پرستاران و ... می توانند تشکلات صنفی و سیاسی را تقویت کنند و هر گروه سیاسی نیز قادر است سیاستهای خود را در این تشکلات که معیار خواستهای مردمی ست تبلیغ کنند . و با هدف قرار دادن مجلس موسسان برای حکومت آینده پایه های مستحکمی برای انقلاب کردن و به زیر کشیدن جمهوری اسلامی بردارند . لذا همه ی گروهها و سازمانهای سیاسی که قادر نیستند با هم ائتلاف کنند حداقل می توانند برای ایجاد تشکلات صنفی به یک معیار دست یابند و در واقع مردم را معیار مقبولیت خود قرار دهند . نه آنکه فقط حرافی کنند . و از طرفی جمهوری اسلامی را نیز مستقیما با مردم روبرو قرار داده اند که او را مجبور می کنند تا پاسخگو باشد و گروههای سیاسی نیز قادر خواهند بود در جمایت مردم ؛ مردم را هدایت کنند .
-- farhad ، Mar 8, 2009