تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

آنها با زیبایی مشکل دارند

ترنم

تجربه های شخصی بخشی دیگر از برنامه های ماست. کسی از میان مردم حرفی برای گفتن دارد. نه نقل از دیگری، نه اتفاقی که برایش تعریف کرده اند، بلکه آن چه برای خود وی به وقوع پیوسته است. این روایتی از زندگی یک آدم است.

Download it Here!

من ترنم هستم، بیست و چهار ساله. توی تهران زندگی می‌کنم. فوق دیپلم حسابداری گرفتم ولی فعالیت هنری می‌کنم. البته فعالیت هنری که نمی‌شود اسمش را گذاشت.

می‌شود گفت توی ایران همه هنرمندها دچار خودسانسوری هستند از ترس این‌که روی کارهایشان ایراد گرفته نشود که نهایتاً همان کار با خودسانسوری انجام شده، دوباره در امان نمی‌ماند.

یعنی قطعاً دوباره به او ایراد گرفته می‌شود، باید اصلاح بشود‌. حالا آن خیلی بحثش پیچیده است. قرار است در مورد مشکلات اجتماعی بیشتر صحبت کنم. از ساده‌ترین چیزها؛ از این‌که توی خیابان به عنوان یک دختر امنیت نداریم.

کنار خیابان منتظر تاکسی نمی‌شود ایستاد برای این‌که معلوم نیست؛ هر کسی فکر می‌کند که الان تو چرا اینجا ایستادی، یعنی حتی امنیت منتظر تاکسی ایستادن را هم نداریم اینجا و استرس این‌که من امروز چی بپوشم‌؟

آیا مأمورین گشت ارشاد از این لباس من خوششان می‌آید یا نمی‌آید‌؟ به نظرم می رسد کلاً این‌ها با زیبایی مشکل دارند. اگر مثلاً احساس کنی یک روز خوش‌تیپ شدی باید نگران باشی که نکند بیایند به تو ایراد بگیرند و بگویند نمی‌دانم دستت پیدا بود، چرا شالت کوتاه بود، چرا مانتویت بالای زانو بود یا هر چیزی.

چرا رنگش قرمز بود، چرا صورتی بود، چرا شاد بود؟ چون این‌ها موافق رنگ سیاه و تیره‌اند دیگر. انگار همه باید همیشه غمگین و افسرده باشند. یک بار هم البته چوبشان به تن من خورده.


من را بردند گشت ارشاد، مثل آدمی که یک خلاف را مرتکب شده یک تابلو دادند دستم، اسمم را رویش نوشتند، از من عکس گرفتند که اگر دفعه بعد تکرار بشود برایم پرونده‌ی قضایی درست می کنند. آخرین موردی که دستگیر شدم میدان انقلاب همراه مادرم بودیم.

حالا من نمی‌دانم که قرار بوده تجمعی آن‌جا باشد یا نباشد، حالا یا این‌که ما از آن باخبر بودیم یا نبودیم‌. خیلی مهم نیست. مهم این است که تجمعی که قرار بود، تشکیل نشده بود چون ما چیزی به اسم تجمع آنجا ندیدیم.

داشتیم می‌رفتیم خانه. من و مامان از میدان انقلاب کنار خیابان منتظر تاکسی بودیم که به سمت امام حسین برویم که پنج نفر آقای لباس شخصی که نه کارت شناسایی به ما نشان دادند، نه لباس نظامی تنشان بود، دور ما را گرفتند که با ما بیایید چند تا سوال از شما داریم.

به اسم چند تا سوال ما را بردند آن طرف خیابان سوار همین ماشین‌های گشت ارشاد یا سوار ون های گشت ارشاد کردند. هر چی می‌گفتیم که صحبتی را که دارید بکنید، می‌گفتند حالا صحبت می‌کنیم تا این‌که چند تا خانم دیگر را هم همین‌طوری سوار کردند.

من اول فکر کردم شاید به پوششمان ایراد گرفتند. بعد دیدیم نه این‌ها حتی خانم‌های چادری را هم سوار کردند. ما را بردند وزرا، جایی که معمولاً کسانی را که فساد اخلاقی دارند می‌برند. بعد آنجا همه را بردند یک جایی توی زیرزمین، ما را بازداشت‌گاه بردند.

بعد یکی یکی می‌آوردند بیرون سوال می‌کردند که نمی‌دانم ماهواره دارید‌؟ ندارید‌؟ پدرت چکاره است‌؟ خودت چکاره هستی‌؟ امروز توی انقلاب چکار می‌کردی‌؟ بعدیک چیز جدید می پرسیدند این‌که تو باید توضیح داشته باشی چرا الان‌ توی این خیابان هستی؟

آن هم ساعت مثلاً پنج و نیم، شش بعد از ظهر. نمی‌دانستیم که ایراد دارد و میدان انقلاب نباید بیاییم. آنها ما را تا ساعت تقریباً دوازده، دوازده و نیم نگه داشتند. البته نمی‌دانم شانسی بود از من هیچ مدرک شناسایی نخواستند.


من آمدم بیرون و مامان را نگه داشتند که باید حتماً برویم برایش کارت شناسایی بیاوریم. ما کارت شناسایی آوردیم که البته از اکثریت کسانی که آنجا بودند کارت شناسایی خواسته بودند و تا آن جایی که من خبر دارم هنوز مدارک شناسایی هیچ کدام را بهشان پس ندادند.

در صورتی که گفته بودند دو روز دیگر شما بیایید اینجا ما مدارک شناسایی‌تان را می‌دهیم. هنوز بهشان پس ندادند. می‌گویند که مدارکتان رفته پیش پلیس امنیت. وقتی پیش پلیس امنیت می‌رویم می‌گویند؛ نه به ما ربطی ندارد.

باید بروید از همان‌جا بگیرید. حالا این هم یک شیوه‌ی جدید اذیت کردن است. احساس می کنم اینجا زندگی خیلی عذاب‌آور است با این‌که وطنمان است و به هر حال همه ما خیلی دوستش داریم ولی تبدیل به یک زندان بدون سقف و دیوار شده طوری که حتی نفس کشیدن هم به سختی انجام می‌شود.

این‌که تو حتی آزادانه نمی‌توانی توی خیابان قدم بزنی، یعنی واقعاً هیچی. لباست را نمی‌توانی انتخاب بکنی، جاهای تفریحی ما را که بهتر از هر کسی خودتان می‌دانید. توی ایران چیزی به اسم تفریح فکر کنم وجود نداشته باشد به جز این‌که بخواهی بروی مثلاً فرحزاد بنشینی، بروی کافی‌شاپی بشینی که آن هم با هزار ترس و لرز.

یک روز قلیان را ممنوع می‌کنند، یک روز می‌آیند توی کافی‌شاپ‌ها می‌گویند چرا اینجا نشستید‌؟ بلند شوید بروید بیرون. در کافی‌شاپ‌ها را به اسم‌های مختلف می‌بندند. موسیقی ما را انتخاب می‌کنند که ما چی گوش بدهیم، چی ببینیم، کتاب‌ها هم که وضعش را می‌دانید، چی بخوانیم.

خلاصه انگار یک‌سری آدم‌های نفهم هستیم که خودمان عقلمان نمی‌رسد چطوری زندگی کنیم، چی بپوشیم، چی ببینیم، چی بخوانیم و این‌ها باید برای ما تصمیم بگیرند دیگر.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در همین رابطه:
بازداشت های خیابانی حوالی میدان انقلاب
http://www.khordaad.com/SNews.aspx?Id=246

-- بهنام ، Feb 17, 2009

این "بررسی"!!! کارنامهء حقوق بشره ؟ اینها رو که همه یا می بینن یا توی تاکسی می شنون یا توی وبلاگهایی با تمپلیت صورتی رنگ و پر از اسمایلی می خونن.

-- S.F ، Feb 17, 2009

اینها حرف دل بسیاری از دخترانیست که می خواهند از کلیشه زن سنتی فرار کنند.
خوشبختانه در شهر من نقش این پلیس ها در حد مترسک سر خرمن است، تنها برای ترساندن؛ اما همین هم بسیار برای من مشکلات روانی ایجاد کرده...

-- بدون نام ، Feb 17, 2009

مملکت بی صاحابه

-- be kasi rabty nadare ، Feb 17, 2009

اگه بخاطر رنگ لباس گیر داده اند که بسیار کار بیجایی کرده اند اما اگر بعلت سوء استفاده از غرائز جنس مخالف و تحریک آنان جهت بهره برداری مادی و کلاه برداری بازداشت کرده اند بسیار کار درستی بوده و اصولاً حقوق بشر ربطی به کلاشی و حقه بازی ندارد . الآن در استان تهران که من زندگی میکنم دیگه اجباری بابت حجاب نمیبینم مگر یک شال بسیار نازک و کوتاه که آنهم جنبه تزئینی دارد و واقعاً چیزی را پوشش نمیدهد ؛ فقط هر از گاهی بخاطر تبلیغات جناحی یک سری مانورهایی در شهر میدهند که صرفاً نمایش است و اهداف سیاسی را دنبال میکنند و در آخر یک پرسش دارم ، آیا کسانی که ادعا میکنند حجاب اجباری است سری به شهرهای استان تهران زده اند ؟ در همینجا با اطمینان اعلام میدارم که دیگه این قانون چندساله که ملغی شده فقط علنی نکرده اند .

-- هموطن ، Feb 17, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)