خانه > سی سال حقوق بشر > عوامل نقض حقوق بشر > «گزارش از حقوق بشر در ایران، کار آسانی نبود» | |||
«گزارش از حقوق بشر در ایران، کار آسانی نبود»نیک آهنگ کوثرحقیقت آن است که جمهوری اسلامی ایران در دورههای مختلف، نگاه چندان مثبتی به فعالیتهای مؤسسات و انجمنهای بینالمللی ناظر حقوق بشر نداشته است و همواره به فعالیتهای این قبیل سازمانها به دیده شک نگریسته است. دیدهبان حقوق بشر از جمله نهادهایی است که به خاطر گزارشهایش در حوزهی ایران؛ به حوزههای مختلفی از جمله وضعیت زندانها، روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی پرداخته است. در این میان یکی از محققین این سازمان که در دورههای مختلف به ایران آمده است و بر روی این موارد کار کرده است الهه شریفپور یا «هیکس» نام دارد. وی اولین دیدهبان حقوق بشر در ایران است. عمده کارهای این فعال را میتوان بخشی از تحقیقات پیرامون حقوق بشر در ایران دانست. آنچه در پی میآید میتواند بخشی از سیر بررسی حقوق بشر در ایران بعد از انقلاب به حساب بیاید. با نخستین گزارشگر حوزهی ایران این سازمان، الهه هیکس یا الهه شریف پور، دربارهی تجربیات دورهی ده سالهی نظارتش بر ایران به گفتوگو نشستهایم: قسمت اول گفتوگو را از اینجا بشنوید قسمت دوم گفتوگو را از اینجا بشنوید من از زمانی شروع به این فعالیت کردم که امکان تلفن وجود داشت، ولی فکس، خیلی محدود بود و هرکسی در ایران فکس نداشت. منهم خیلی جوان بودم و اصلا چهرهی شناخته شدهای نبودم. نکته دیگر اینکه الان سازمان دیدهبان، که به همین نام مرسوم است، در آن زمان نبود و من حتی ترجیح میدهم بگویم که در آن زمان همان نظارت بر حقوق بشر را هم نمیشناختند. خانم شریف پور، معمولاً نهادهای بینالمللی، شهروندان یک کشور را به عنوان ناظر به کشورهای خودشان نمیفرستند، چه نگاهی وجود داشت که به شما این امکان را دادند که به عنوان ناظردیدهبان حقوق بشر به ایران سفر کنید؟ هیچ ایرانی تا آن زمان از طرف یک سازمان بینالمللی به ایران نمیرفت و من تنها فردی بودم که این ایده را دادم. مثلا اینکه چرا به خانم امانپور اجازه می دهند برود ولی برای من این امکان نیست. من میخواستم از پاسپورت ایرانیام استفاده کنم و تا این اواخر هم تابعیت امریکایی نگرفته بودم. حالا میپرسید چرا به من اجازه دادند؟ چون در آن زمان، من مرتب با چند نفر از کسانی که کار مجاهدین را انجام داده بودند در ارتباط بودم. از طرف من بیانیههایی دادند که مطابق آن گفته شده بود: افراد مجاهدینی که میخواستند این سازمان را ترک کنند، شکنجه میشدند. رجوی شخصاً من را هدف گرفته بود. همچنین یکی از نمایندگان پارلمان بریتانیا و برخی دیگر شروع کردند به سر و صدا راه انداختن و خواستار اخراج من بودند. سفارت ایران در سازمان ملل نیویورک هم دقیقاً اینها را کنترل میکرد. وقتی من وارد فرودگاه شدم. نیروهای امنیتی آمدند، من را گرفتند و با بنزی که پرده های آن کشیده بود من را به هتل هما بردند. من هم خیلی جوان بودم و می ترسیدم. بعدها فهمیدم که من از طرف بخش اطلاعاتی آقای رفسنجانی و نه از ناحیه وزارت خارجه، مورد این آزارها قرار گرفته بودم. آقای خرازی که آن زمان سفیر بود، هنوز هم به خاطر آن سفر من را نبخشیده است. وارد تهران که شدم و با آن شرایطی که برای من بوجود آوردند، خیلی ترسیدم، بهطوری که یادم هست وقتی مسافرت قم پیش آمد و میخواستم به آنجا بروم، از روی احتیاط از آقای عابد حسین، گزارشگر ویژه امور مذهب، خواستم تا اجازه دهد من هم سوار ماشین آنها شوم. اما او علیرغم اینکه گزارشهای من زیر بغلش بود، گفت نه و اجازه نداد. در آن سفر، آقایان فروهر، دکتر یزدی، معروفی و خانم عبادی در یک گروه بودند و من توانستم به نوعی جلب اعتماد این گروه را بکنم. البته از سفر که آمدم، بلافاصله ظرف یک هفته گزارشی راجع به مجلس پنجم و انتخابات ایران ارائه دادم. برای اولین بار در تاریخ، نهضت آزادی بدون اینکه چیزی بگوید بلافاصله آن گزارش را ترجمه کردند. آن گزارش شروع کار من بود. بعد هم دو، سه سالی به همین صورت کار کردم. معمولا در دههی فجر همه خبرنگاران در ایران هستند، در آن زمان که آقای خاتمی هم انتخاب شده بود، متاسفانه قتلهای زنجیره ای هم اتفاق افتاد. در آن زمان بود که من به صورت صدای نهادهای بینالمللی درآمده بودم، چون فارسی میدانستم و وضعیت حقوق بشر هم به نوعی بود که فعالیت های بیشتری را طلب می کرد. آقای کوپیتون هم در سازمان ملل گفته بود که چون من به طور روزمره با ایران در تماس هستم، گزارشهای مربوط به ایران را، نه تنها برای سازمان خودمانکه برای ایشان هم بفرستم. در واقع من طوری کارمیکردم که حتی برای آقای کوپیتون هم وقتی میخواست به نیویورک بیاید، وقت ملاقات می گرفتم. کاری که در اصل وظیفه آسیستانش بود و وظیفه من نبود. سال 98 کار موفقیت آمیز دیگر هم انجام دادم. من به ایران رفتم و در ایران دیدم که هیچ کس جرأت ندارد با من حرف بزند. در این سفر بود که شما خانم عبادی را دیدید و با او و فعالیتهایاش آشنا شدید. درست است؟ تنها کسی که آن زمان حاضرشد مرا ببیند و من هم آن موقع نمیدانستم، همین خانم شیرین عبادی بود. برادر خانم عبادی در آن زمان معاون رییس جمهور بود. آقای لاهیجی به من در پاییز گفته بود که شما برو و با خانم عبادی صحبت کن. خانم عبادی من را پذیرفت. من در خیابان دانشگاه تهران کتاب خانم عبادی را پیدا کردم که فقط یک پاراگراف نوشته بود که «اگر ایران موازین بینالمللی حقوق بشر را قبول ندارد باید بیرون بیاید.» من با او ملاقات کردم و در سال 98 بود که خانم عبادی را برای جایزهی صلح و حقوق بشر نامزد کردم. همه در آن زمان میگفتند امکان ندارد خانم عبادی بیاید، او میترسد و نمیآید. ولی او با همه شرایط، از جمله اینکه یک هفته ویزای او طول کشید، از او انگشت نگاری کردند و غیره، به اینجا آمد. آن دوره که شما به ایران آمدید، فضای بسیار خاصی حاکم بود. آیا نیروهای امنیتی وقتی که شما وارد کشور میشدید برایتان مشکلی به وجود نمیآوردند؟ چرا. مثلا سال 96 مرا به طبقهی بالای هتل لاله بردند و یک دفعه این قدر نارنگی جلوی من گذاشته بودند که شبیه مراسم عروسی بود. آنها من را به می بردند و پند و اندرز میدادند که من باید چکارکنم و این حرفها. من خودم هم نمیدانستم که به ایران می روم. سال 98 در فرودگاه لندن، وقتی که می خواستم برگردم واقعاً گریه میکردم. حتی در هواپیما هم، تمام مدت پشت در توالت نشسته بودم و از ترس، حالت استفراغ داشتم. فقط شوهرم بود که به من دلداری میداد. شوهرم که اولین محقق سازمان عفو بین الملل در زمان خودش بود و مرگهای زندان سال 67 را نوشته بود، میگفت هیچ کاری نمیکنند، اینها با زنها کاری ندارند و البته راست هم میگفت، چرا که تا قبل از مرگ زهرا کاظمی با زنها کاری نداشتند. شما درسفرهای متعددتان به ایران، دادگاهها و پروندههای مختلفی را پوشش دادید، از جمله پرونده سیزده نفر یهودی بازداشت شده در شیراز که دادگاهشان در استان فارس برگزار میشد. من یادم است که در آن زمان خبرنگار رادیو فرانسه، از تهران به من در شیراز زنگ میزد و میگفت تلویزیون دارد تو را نشان میدهد. خب آن موقع آقای خاتمی میخواست به دنیا نشان دهد که بله این دادگاه این قدر خوب است که الهه هیکس هم دارد میآید. خوب خاطرم هست که صبح از دفتر آقای امیری، رییس دادگستری شیراز من را با یک ماشین پنجره بسته بردند به همان دادگاه. من هم هیچکسی را در ایران نداشتم و فقط تلفنی به یکی از دوستان گفتم که من را با ماشین دربستهای دارند میبرند، اگر من را ندیدی بدان که صبح این گونه از دفتر آقای امیری حرکت کردیم. اطلاع رسانی راجع به نحوه برخورد با دانشجوها ومسالهی کوی دانشگاه به چه صورت بود؟ آیا برای انتقال اخبار راحت بودید یا نه؟ واقعاً آن فعالیت، نقطه عطف یک نهاد بینالمللی بود که در مورد ایران کار میکرد. من از هتلی، گزارشهای زنده به نیویورک میفرستادم. کاری که هیچکس نمیکرد. یعنی شما فکر کنید، مینوشتم، میرفتم طبقه پایین و میگفتم این را فاکس کنید نیویورک. اسمها را میگرفتم، اسم دانشجوها را و آنها را فکس میکردم. البته همهی این فعالیتها براساس کردیت آقای خاتمی بود. وقتی پاسپورتم را گرفته بودند، تلفن کردم به دفتر ابطحی، گفتم اگر پاسپورتم را ندهند، سفرم را قطع میکنم و برمیگردم. هیچ موقع این آقایان با من حرف نمیزدند و تلفن من را جواب نمیدادند، اما وقتی این حرف را زدم، ظرف چهل و هشت ساعت پاسپورتم را دادند. خانم شریفپور، در طول دورههای مختلفی که برای بررسی وضعیت نقض حقوق بشر به ایران رفتید، چه مشکلاتی برای شما به وجود آمد؟ درب هتلم را باز میکردند، چمدانهایم را باز میکردند. همیشه از این مشکلات بود. اما شما با وجود این فشارها و پروندهی نوارسازان، که قوه قضاییه برای شما تشکیل داده بود، باز هم به ایران رفتید. آخرین سفرم سال 2002 بود که پرونده هم داشتم. وارد تهران شدم. در آن زمان آقای رمضان زاده به عنوان سخنگوی دولت مرا پذیرفت. آقای لاریجانی نیز به عنوان سخنگوی قوه قضاییه بنده را پذیرفت. در واقع رقابتی بود که میان این دو نفر وجود داشت. به نظر من، وضعیت دولت آقای خاتمی واقعا درهم و برهم بود، و در این شرایط آقای رمضان زاده واقعاً با حسن نیت مرا پذیرفت. بلافاصله خبر آن را در خبرگزاری هم قرار داد. من همان شب که به هتل آمدم، پاکتی دیدم که روی آن نوشته شده بود «تو را به زودی میکشیم.» آن شب به من گفتند که به اتاقم در هتل نروم و قید کردند که بلافاصله هتل را ترک کنم. ولی من تبعهی آمریکا بودم و جایی نمیتوانستم بروم. به دلیل اینکه شوهرم انگلیسی بود، به سفارت انگلیس رفتم. ساعت 10 شب بود. بلافاصله خود سفیر در را باز کردند. مرا به خانهشان بردند تا صبح و بعد هم مرا به فرودگاه بردند. میگفتند ما فقط تا پشت درب انتظار همراهیت میکنیم. زیرا نمیتوانیم هواپیما را ضمانت دهیم. به هر حال خارج شدم. آیا نامهی تهدیدآمیزی که عملاً باعث شد شما برای همیشه از ایران خارج شوید، امضا هم داشت؟ نه، نامه تایپ شده بود و در آن قید شده بود که تو عامل صهیونیست و جاسوس آمریکا هستی و با طناب تو را دار میزنیم. اتفاقاً این به عنوان مدرک در اختیار بنده هست. «با طناب دار میزنیم.» آن موقع دل شکستگی من این بود که به هرکسی زنگ میزدم، خبر را فهمیده بود. خبری که مطابق آن من تهدید شده بودم. آقای رمضان زاده صبح خودشان خبر را درز داده بودند. قبل از اینکه ایران را ترک کنید، آیا گروهها و شخصیتهای سیاسی مختلف به شما کمکی کردند تا حداقل نگرانی شما برطرف شود؟ گفته بودند او تهدید شده است، دیگر نزدیکش نروید. من آن شب با خانم شادی صدر ملاقات داشتم، ایشان به من گفتند. به داخل هتل نیامدند، در ماشین ماندند، با تاکسی آمده بودند. احساس کردم که دیگر هیچ جایی ندارم. اتفاقاً آن موقع مرداد ماه بود، خانه سفیر انگلیس که رفته بودم به زبان انگلیسی به سفیر گفتم که حالا میفهمم که چرا زمان مشروطه هم به اینجا پناه آوردند. به قدری ترسیده بودم که به سفیر این را گفتم. سوالی که برای من ایجاد میشود این است که دولت سید محمد خاتمی به همراه قوه قضاییه تلاش کردند که چهرهی ایران از نقطه نظر حقوق بشر در تمام دنیا خیلی مثبت جلوه داده شود و عملاً از تاریخی به بعد، خود سازمان ملل دیگر هیچ ناظری را به عنوان راپرتور به ایران نفرستاد. تحلیل شما از این کار آقای خاتمی چیست؟ این تنها هدیهای بود که آقای خاتمی به کنسرواتیوها داد. من یادم است که دقیقاً من و کوپیتون بودیم. واقعاً بعد از ظهر غمگینی بود. من احساس کردم کار هر دو نفر ما تمام شده است. همانطور که میدانید او خیلی هم پیر است. هر دو در هتل بودیم، صبحها باهم صبحانه میخوردیم. زمانی هم که در ژنو، به کار و اساسنامهاش خاتمه دادند، من آنجا بودم. این شگرد وزارت خارجه به خاطر سیاستهای خاتمی و نه قوه قضاییه بود. پشت پرده به آنها گفته بودند که ما مثل همهی کشورها راه را برای همهی گزارشگران باز میکنیم. هر گزارشگری که شما میخواهید به ایران بفرستید. چرا ما باید گزارشگر ویژه داشته باشیم؟ هشت کشور بودند: سودان، لیبی، عراق، و ایران بودند. عربستان صعودی و مصر نبودند. این هشت کشوری که جزو لیست سیاه کشور آمریکا بودند، گزارشگر ویژه داشتند. آن موقع دلیلی که میآوردند میگفتند سیاسی است. خود کوپیتون در بسیاری از صحبتها و سخنرانیهایش گفته بود که انتخاب گزارشگر ویژه یک حرکت سیاسی بود و آن هشت کشوری که در لیست سیاه آمریکا بودند، اینها گزارشگر ویژه داشتند. نهادهای بینالمللی حقوق بشر هم میگفتند برای همهی کشورها گزارشگر ویژه بگذاریم. ایران این شگرد سیاسی را گذاشت که اصلاً ما یک invitation باز میدهیم به همهی گزارشگران ویژه و این را بست. آن موقع هم اتحادیه اروپا گفتمان حقوق بشر را شروع کرده بود. من چهار بار زمان حکومت آقای خاتمی به ایران رفتم. آقای کوپیتون دو بار رفته بود. همه میآمدند و میرفتند. اگر به کار کمیسیون در آن زمان نگاه کنیم، همه به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل ایراد میگرفتند. میگفتند کار این کمیسیون سیاسی شده است. ایراد آنها این بود که چرا کمیسیون به کشورهایی مانند مصر و عربستان سعودی نمیپردازد و همیشه مراقب ایران است و عملکرد ایران را زیر نظر دارد. کار کمیسیون به جایی کشید که اعتبار سازمان ملل متحد را برای کار حقوق بشر زیر سوال برد. به همین دلیل آن را جمع و جور کردند و اصلاً آن را برداشتند. در واقع همهی حوادث با همدیگر در یک زمان اتفاق افتاد. آقای کوپیتورن چه نقشی میتوانست در کمک به فعالیتهای نهادهای ناظر بر حقوق بشر در ایران داشته باشد؟ آقای کوپیتورن منبعی شده بود که می توانست حتی نهادهای داخل کشور را هم کمک کند. توجیه دولت خاتمی برای اینکه اجازه ندهد ناظری از طرف سازمان ملل یا سازمانهای دیگر به ایران بیاید چه بود؟ در واقع روی این موضوع بحث میکردند که ما و آقای خاتمی خوب هستیم. این امنیتیها و کنسرواتیوها هستند که نقض حقوق بشر میکنند. شما به ما کمک کنید، ما مسأله حقوق بشر را درست میکنیم و همین حربه (نمیگویم حیله چون دوران اقای احمدی نژاد را که میبینیم میفهمیم که واقعاً آنها قصد داشتند حقوق بشر را درست کنند) باعث شد که اتحادیه اروپا تصمیم بگیرد که کار گزارشگر ویژه را خاتمه دهد. تا دو سال هم قطعنامه برای حکومت آقای خاتمی صادر نکردند. من الان که نگاه میکنم میبینم که این موضوع برای گمراه کردن نبود، بلکه میخواستند به کنسرواتیوهای ایران بگویند که ما گزارشگرها را برداشتیم، به ما فرصت دهید تا بیاییم با هم کار کنیم. اگر اشتباه نکرده باشم مقامات قضایی ایران قول داده بودند اقداماتی کنند که نگرانیهای دستگاههای ناظر بر نقض حقوق بشر نیز حل شود. از جمله گزارشی که آقای ژوانه نوشته بود در مورد اینکه ایران دادستانی به صورت استاندارد شده ندارد. آقای ژوانه در گزارشی که نوشته بود قید کرده بود که وضعیت دادستانی ایران یک جوک است، مقامات قضایی قول داده بودند ما دادستانی را میگذاریم (چون آن موقع ایران دادستانی نداشت) و زمانی که مرتضوی را گذاشتند، ژوانه در گزارشی که مربوط به دستگیریهای خودسرانه بود گفت که اصلاً این وضعیت جوک شده است. گزارشهای مفصلی هم نوشتند، ولی در آن دو سال اول، ایران محکوم نشد تا اینکه آقای احمدینژاد آمد و به هیچ گزارشگری هم در طی این چهار سال، اجازه ورود ندادند. همه گزارشگران از تمام حوزههای مختلف، درخواست ورود به ایران را کردند که به هیچکدام اجازه ورود ندادند. و نهایتاً اینکه شما در نیویورک که بودید چه مشکلی با نمایندگان ایران در سازمان ملل داشتید و آیا آنها با شما همکاری و همراهی میکردند یا نه؟ آقای خرازی هیچ موقع حتی منشیاش هم اجازه نداشت با من حرف بزند. اما آقای نژاد حسینیان همیشه با بنده صحبت میکرد. |
نظرهای خوانندگان
يک مصاحبه بسيار باارزش وشنيدني. ولي افسوس که کيفيت صدا اين چنين خراب و غم انگيز است.
-- شاهد ، Feb 28, 2009خانم هیکس عزیز
-- شادی صدر ، Mar 2, 2009ما با هم در حالی که من در تاکسی بودم ملاقات نکردیم؛ ما در هتل محل اقامت شما ملاقات کردیم، مفصل حرف زدیم و بعد ، فردای آن روز شما از سفارت انگلیس تلفنی با من صحبت کردید. عکسهایی که من در آن ملاقات از شما گرفتم به علاوه مصاحبه تان منتشر شده است.
با سلام اگر ممکنه ایمیل خانم الهه هیکس شریف پور را میخواهم
-- مسعود اسدپور ، Mar 4, 2009سلام با سپاس
-- گلنوش ، Mar 13, 2009در صورت امکان ایمیل خانم الهه هیکس شریف پور را میخواهم.
با سلام
-- شیوا ، Jul 9, 2009لطفا اگر امکان دارد برایم ایمل یا تلفنی از خانوم هیکس بدهید.