خانه > سی سال حقوق بشر > یک پرونده در عدلیه > «باید موهایت مانند دندانهایت سفید شود تا بروی» | |||
«باید موهایت مانند دندانهایت سفید شود تا بروی»محمد مصطفاییحقوق زنان یکی از بحث برانگیزترین موضوعات مدنی در ایران بوده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر، زنان و مردان را در همهی زمینهها برابر میداند. اما اجرای اعلامیه از حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان معمولا نقض میشود. در جامعهی ما، ایران، چند سالی است که زنان در پی کسب حقوق مساوی مبارزه میکنند. برنامهی «یک پرونده در عدلیه»، مجموعه ای است که محمد مصطفایی، وکیل و فعال مدنی به سراغ یکی از پروندههای خود میرود و ماجرایی را بازگو میکند که انسان ها قربانیهای آن هستند. این برنامه با اشاره به موضوع حق طلاق، ماجرای مهناز، یکی از قربانیان در این زمینه را روایت میکند.
یکی از موارد بسیار مهمی که در کشور ایران با آن مواجه هستیم و بسیار هم اهمیت دارد، حقوق زنان است. همه میدانند که در جامعهی ما حقوق زنان و مردان به صورت برابر وجود ندارد و این نابرابری ایجاد شده، باعث اختلالاتی در روند اجتماع شده است. از جمله این که در ماده 1133 قانون مدنی این مطلب وجود دارد که قانونگذار حق طلاق را صرفاً به مرد داده و زن از این حق استثنا قائل شده است. زن حق طلاق شوهر خودش را ندارد. به این صورت که اگر اختلافی بین دو نفر که با هم زندگی می کنند و رابطه زناشویی با هم دارند پیش آید، اگر مرد از زنش متنفر باشد به راحتی میتواند به دادگاه خانواده مراجعه کند و بدون این که بخواهد دلیلی ارائه دهد، از همسرش جدا شود. ولی زن متأسفانه این حق را ندارد. اگر زنی از همسرش متنفر باشد یا به دلیل سوء رفتار شوهر، یا به دلیل اعتیاد و ضرب وجرحی که میکند و نیز مسائل دیگر، به گونهای که اصلاً نخواهد با او زندگی کند،زن این حق را ندارد که به دادگاه خانواده برود و بدون این که دلیلی بیاورد از شوهرش جدا شود. زن حتماً باید اثبات کند که دارای عسر و حرج است، یعنی به گونهای در فشار قرار دارد که دیگر نمیتواند با همسرش زندگی کند. به عنوان مثال زنی که بخواهد این کار را بکند باید اثبات کند که همسرش دست بزن دارد و ضرب و جرحی که میکند بسیار سنگین است. این زمانی اثبات می شود که چنین اتفاقی به واقع بیفتد، بعد به دادگاه بروند و دادگاه اثبات کند که مثلاً در فلان تاریخ شوهر زن را زده است.
مهناز زنی است که هجده سال پیش با شخصی به نام غلام آشنا میشود. غلام خودش را تاجر برنج معرفی میکند و به خواستگاری مهناز میرود. بعد از این که ازدواج صورت میگیرد، بچهدار میشوند و مهناز مجبور میشود که زندگیاش را ادامه دهد. سالها میگذرد، بعد که زمانی گذشت، مهناز میبیند که طاقت زندگی کردن با او را ندارد و به دادگاه خانواده میرود و چون حق گرفتن طلاق را ندارد، بنابراین از گرفتن حق خود منصرف میشود و مجبور میشود آزار و اذیتهای شوهرش را تحمل کند. به دلیل ارتکاب جرم غلام به زندان می رود و متأسفانه یک روز غلام در سال گذشته که از زندان آزاد میشود، به مهناز شک میکند و مهناز هم که قصد جدایی داشته و مصر بوده که طلاق بگیرد، اعلام میکند که من دادخواست طلاق داده ام؛ این موضوع برای غلام سنگین تمام میشود. غلام مهناز را به ایلام میبرد و بعد از اینکه حسابی او را کتک میزند، التماس میکند که دیگر شکایت نکند و به همسرش قول میدهد که از این به بعد خوب خواهد شد. متأسفانه در آن جا زمانی که مهناز و بچههایش در خواب بودند گالن اسیدی را روی صورت مهناز میپاشد و تمام صورت و بدن مهناز را با اسید میسوزاند و متواری میشود. من بعد از این که متوجه می شوم، وکالت این زن را به صورت رایگان میپذیرم و بعد از مدتی میتوانم غلام را دستگیر کنم و غلام به نه سال حبس محکوم میشود. ولی متأسفانه چیزی که مهم است این است که مهناز دیگر نمیتواند صورت واقعی خودش را داشته باشد و تا به حال بیش از بیست مورد عمل جراحی روی صورتش انجام داده؛ ولی هیچگونه فایدهای نداشته و دخترهای مهناز هم به شدت از این موضوع ناراحت هستند. بدیهی است که برای بچههای شخص هم این موضوع بسیار سنگین تمام میشود. در صورتی که اگر قانون ما این اجازه را به آن زن میداد که به راحتی بتواند جدا شود، هیچ وقت این اتفاق نمیافتاد و هیچ وقت آن بچهها مادر خودشان را به آن صورت نمیدیدند. این مورد از مواردی است که در جامعهی ما به وفور پیدا میشود. هم چنین احتمال دارد اگر زنی در چنین شرایطی قرار گیرد با مرد دیگری ارتباط برقرار کند و ارتباط عاطفی با مرد دیگر باعث شود که این دو نفر با هم دوست شوند و شوهر را مانع بدانند و قصد از بین بردن شوهر را داشته باشند و یا شوهر متوجه شود که همسرش با شخص دیگری ارتباط دارد و شوهر قصد از بین بردن مرد غریبه را داشته باشد. |