خانه > جمعه > کافه زمانه | |
کافه زمانهلباسهایی برای کسی که روی ماه زندگی میکندپییر کاردن، طراح مد و لباس معروف که از سال ۱۹۹۴ تصمیم گرفته است نمایش مد مجموعههای جدیدش را فقط برای عده خاصی از علاقهمندان و روزنامهنگاران برگزار کند، چند وقت پیش با نشان دادن طرحهای جدید آخرین مجموعهاش باز هم به دنیای مد برگشت. پییر کاردن در سن ۸۶ سالگی هنوز عاشق طراحی لباسهای جدید خودش است. او هنوز تحت تأثیر ماه و ستارهها، کیهان و ماهوارههایی است که به فضا فرستاده میشوند. پییر کاردن با طراحی لباس معروف لباس حبابیشکل در سال ۱۹۵۴ هنوز این شیوه را رها نکرده است. از اینجا و اونجا چه خبر؟ میتوانی یواشکی صیغه شویمیس زالزالک: آن روزها خانم «شین» شدیداً شوکه و افسرده بود و رویش هم نمیشد به هیچکس بگوید. هرگز به فکرش هم نمیرسید که شوهرش به او خیانت کند. برای زن جدیدش خانهی مدرنی خریده بود و دیگر خانه نمیآمد. راضی بود همانطور به زندگیاش ادامه بدهد، دوست نداشت فامیل و همسایهها بدانند چه شده. هیچ باری نبود که پشت تلفن گریه نکند. اما اینبار خوشحال بود، حتی بر خلاف همیشه که به خاطر اختلاف سنی رویم نمیشد با او شوخی کنم، بدش نمیآمد سر به سرش بگذارم. از اینجا و اونجا چه خبر؟ فقط مشکی رنگ عشقه!میس زالزالک: آیتالله صافی گلپایگانی از اینکه اینقدر کفش و کیف و شال و مانتو و حتی چادر رنگارنگ مُد شده بسیار ابراز نگرانی کرده و گفته که خیلی اهمیت دارد که همه چادر بپوشند، آنهم از نوع مشکیاش! این که هر کسی رنگی که دوست دارد بپوشد میشود عین «زینت» و در آینده کار به همین متوقف نخواهد شد! زن تابو شکن، زنان معترضمیس زالزالک: صندلیهای بانک همه اشغال بودند سرپا ایستادم تا اینکه دو دختر جوان که روی مبلی دونفره روبهروی در ورودی نشسته بودند جایی برایم باز کردند و اصرار کردند بینشان بشینم. هنوز درست ننشسته بودم که ناگهان بیاختیار چشم هر سهمان به ساق پای لخت زنی که داشت وارد بانک میشد افتاد. زنی حدود ۶۰ ساله، لاغر اندام که پیراهنی سرمهای گلگلی تا سر زانو و جوراب ورزشی کوتاه سفیدی تا مچ به پایش بود. از اینجا و اونجا چه خبر لُنگهایی که در عرض نیم ساعت صادراتی شدند!میس زالزالک: میرزاعلی انگوتی لُنگ فروش خوشاخلاقی است که اجازه میدهد گپی با او بزنم. میپرسم: «شنیدی یه طراح لباس، از ایران یه عالمه لنگ خریده برده نیویورک آمریکا و بهعنوان لباس میفروشه! گاهی روی اونا با خط فارسی نستعلیق کلماتی هم مینویسه. کارش هم گرفته و خیلی از هنرپیشههای معروف مشتریشن مثل پاریس هیلتون و اینا.» از اینجا و اونجا چه خبر گفتم که گفته باشم!میس زالزالک: من خودم مچ رئیس اداره را گرفتم که وقتی مرا برای کاری صدا زد، لای دندانهایش پر از خوردههای بیسکویت بود و از من میخواست اگر در اتاقمان کسی را دیدم که ناهار با خودش آورده خبرش را به او برسانم. به او گفتم: «آقای رئیس خودتان میدانید که خانمها ماهی چند روز از ماه رو...» با نفرت، دستش را به علامت اینکه دیگر نمیخواهد ادامه بدهی تکان داد و گفت: «گفتم که گفته باشم!» گشت ارشادیها هم دل دارندمیس زالزالک: یادش به خیر نباشد! یک زمانی تاکسیها اجازه داشتند در صندلی جلو، بغل راننده دو مسافر سوار کنند. آنموقع اوج خوششانسیتان فقط میتوانست این باشد که هر دوی شما جلونشینان همجنس (هر دو زن یا هر دو مرد) آنهم از نوع لاغرش باشید. تازه آنهم فرق میکرد که کنار پنجره بنشینید یا کنار راننده. چون خیلی رانندهها تا به پای چپ شما دستی نمیرساندند دندهشان جا نمیرفت! از اینجا و اونجا چه خبر؟ رو کم کنی نیمه شعبانمیس زالزالک: روز نیمه شعبان ِ امسال خیلیها مسافرت بودند. چون یکشنبه افتاده بود. یکشنبه افتادن ِ نیمهشعبان قاعدتاً نباید ربطی به مسافرت داشته باشد. اما در ایران مساله فرق میکند. یکشنبه دو روز بعد از جمعه است. در اینگونه شرایط «شنبه» ملقب میشود به روز «بینالتعطیلین». اگر تعطیلات پنجشنبه و جمعه را هم به شنبه و یکشنبه بدوزیم و بهخاطر شلوغی، چهارشنبه را هم بزنیم تنگش، میشود به یک مسافرت دبش پنج روزه رفت. از اینجا و اونجا چه خبر؟ بیبرقیای میکشیم که نپرسمیس زالزالک: برق رفته است. زن قصهی ما هم میرود پارکینگ. ماشینش را روشن میکند که برود بیرون. دم در پارکینگ، یادش میآید در با کنترل از راه دور باز میشود. کلید آزادکنندهی در هم دست مدیر ساختمان است که او هم سر کار است. زن محکم بر فرمان ماشین میکوبد؛ به طوری که صدای بوقش در میآید... از اینجا و اونجا چه خبر؟ جنس اصل عطاری و مرحوم نایب کبابیمیس زالزالک: رفتم عطاری محل گلاب بخرم. شیشهای جلویم گذاشت و قیمش را گفت. گفتم چرا اینقدر گران؟ گفت: تازه، قیمت اصلش دو برابر است. گفتم مگر این گلاب اصل نیست. با افتخار گفت: نخیر! آب قاطیاش است. گفتم پس بیزحمت اصلش را بده. بعد نیم کیلو زردچوبه خواستم و به شوخی اضافه کردم: اگر زردچوبه هم اصل و غیر اصل نداشته باشد. پیمانهی زردچوبه را سرجایش گذاشت و گفت: پس چی که اینهم اصل و غیر اصل دارد. گفتم زردچوبه را دیگر با چی قاطی میکنند، با خاک؟ نمیشود که! گفت: چرا نمیشود. کار نشد نداریم. ملکمطیعی: من تاریخ زندهی سینمای ایران هستممینو صابری: پیش از آن که ناصر ملکمطیعی را برای اولین بار از نزدیک ببینم، تصور میکردم او را میشناسم، فکر میکردم ناصر ملکمطیعی بازیگر بزرگی است که دوران او به سر رسیده، اما زمانی که او را از نزدیک دیدم، پویایی و تمایلش برای به روز بودن، تصویر جدیدی از ناصر ملکمطیعی در ذهن من ساخت. حاصل گفتوگو با او، حسرتی است از غیبت سالیان او بر پرده نقرهای. گفتوگو با نصرتالله وحدت نصرت وحدت: هنوز آرزو دارم روی صحنه بروممینو صابری: وقتی با نصرتالله وحدت، این پیر تئاتر و سینمای ایران روبهرو شدم، باور نمیکردم که او همان وحدت است که زمانی با طنز شیرین خود خنده بر لبهای میلیونها ایرانی مینشاند. حتی یک سایه رنگ پریده از آن خندهها روی چهرهاش نبود. با او به گفتوگو نشستم. وحدت هم برای رادیو زمانه از سالهای دور و خاطراتش گفت. وحدت سی سال است که آرزو دارد روی صحنه برود یا جلوی دوربین سینما ظاهر شود. اما به گفته خودش دیگر خیلی دیر شده. آونگ خاطرههای ما مسابقه رادیوییمینو صابری: چند وقت پیش که صدایم از رادیو زمانه پخش میشد، یاد خاطرهای از دوران بچگیام افتادم. آن زمان یکی از بزرگترین آرزوهای من این بود که صدایم از رادیو پخش شود، اما زمانی صدای خودم را از رادیو شنیدم که دیگر برایم آرزو نبود! خوب که دقت میکنم میبینم آدم به خیلی از آرزوهاش میرسد، اما گاه آنقدر دیر که دیگر از یادش میرود. امروز میخواهم خاطرهایی از دوران کودکیام دربارهی عشق به رادیو برایتان بگویم، آرزویی که به آن دیر رسیدم. دوم خرداد به سبک آمریکایی و پیتزای ناپلیکابینه صورتی آقای برلوسکونی، خانم وزیر کشاورزی کابینه او که پیش از این مدل بوده پیتزای ایرانی و ایتالیائی، آمریکایی های مذهبی، انتخابات ریاست جمهوری و بیکینی و ردیو هد موضوعات مهمانی این هفته جمعه زمانه هستند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|