تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

با نوروزنامه به استقبال نوروز

ناصر غیاثی

strong>می خوردن و شاد بودن آئین منست
فارغ بودن ز کفر و دین، دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست؟
گفتا دل خرم تو کابین من است

در آستانه‌ی نووز و هم‌راه با به‌ترین آرزوها برای شما، گشت و گذاری می‌کنیم در احوال مرد بزرگ علم و ادب کهن ایران، حکیم عمرخیام و تورقی می‌کنیم در «نوروزنامه»، یکی از کتاب‌های به جا مانده از او.


مجسمه‌ی خیام، اثر صدیقی

زندگی خیام

از زندگی خیام اطلاعات دقیق و مشروحی به جا نمانده است. مورخان و تذکره‌نویسان پس از خیام هم‌وراه او را به خاطر تعصبات دینی مورد طعن و نفرین قرار داده و به اختصار از او سخن گفته‌اند. از جمله نجم‌الدین رازی در «مرصاد العباد» درباره‌ی خیام می‌نویسد:

«... یکی از فضلا که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی: در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست/ آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست/ گس می‌نزید دمی در این عالم راست/ کی آمدن از کجا و رفتن بکجاست.»

آن چه که می‌توان با اطمینان درباره‌ی خیام گفت، این است که حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامی نیشابوری ریاضی‌دان، منجم و پزشک و حکیم و فیلسوف و شاعر ایرانی در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری برابر با اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوزادهم میلادی زندگی می‌کرد و کتاب‌ها و رساله‌های بسیاری به فارسی و عربی، از جمله ترجمه‌ی «خطبة الغرا» ابوعلی سینا از او باقی مانده است. خیام پزشک و منجم دربار جلال‌الدین ملکشاه سلجوقی بود.

همه‌ی ما داستان ِ «سه یار دبستانی» یعنی دوستی خیام و حسن صباح و خواجه نظام الملک را شنیده یا خوانده‌ایم. ذبیح‌الله صفا در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» با تطبیق سال‌های تولد و وفات و صادق هدایت در پیش‌گفتار «ترانه‌های خیام»، داستان دوستی ِ این سه تن را نامحتمل می‌دانند.

خوی خیام

ابوالحسن علی بن زید بیهقی که در جوانی خیام را دیده بود، درباره‌ی او می‌نویسد: «خویی تند داشت، ذکای او چنان بود که در اصفهان هفت بار کتابی را خواند و حفظ کرد و چون بنیشابور بازگشت آنرا املاء نمود و بعد از آنکه املاء او را با نسخه‌ی اصل مقابله کردند بین آنها تفاوت بسیار ندیدند. وی در تصنیف و تعلیم صنت داشت.»

ذکا به معنی هوش‌مندی،تیزهوشی و صنت به معنی ِ بخل شدید است. ذبیح الله صفا نیز در «تاریخ ادبیات ایران» می‌نویسد: خیام «با همه‌ی فرزانگی مردی تندخوی بود و ... مورد کینه‌ی علماء دین..» صادق هدایت نیز با مراجعه به کتاب‌های مختلفی که در آن‌ها از خیام یاد شده، در مقدمه‌ی «ترانه‌های خیام می‌نویسد: خیام « آدمی خشک، و بدخلق و کم حوصله بود.»

شعر خیام

تمام آن‌هایی که تاریخ ادبیات ایران را نوشته‌اند در این نکته متفق ‌القول‌اند که خیام در عصر خود شهرتی در شعر و شاعری نداشت. در آثار به جامانده از آن دوران، جز یکی دو مورد بیش‌تر از از او به عنوان شاعر یاد نمی‌کنند. هدایت علت را از جمله در ترس او از تکفیر دانسته و می نویسد: «... گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش بواسطه‌ی تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده ...»

نوروزنامه منتسب به خیام؟

علی حصوری، که در سال‌های اخیر «نوروزنامه» را تصحیح و به چاپ رسانده است، در پیش‌گفتار چاپ نخست می‌نویسد: «نگاشتن کتاب – یا یادداشت‌های آن – در حدود سال ۴۹۵ هجری قمری صورت گرفته است» و اضافه می‌کند «نوروزنامه را ... منسوب به خیام شمرده‌اند. اما می‌توان اطمینان کرد که خیام یادداشت‌هایی فراهم آورده بود تا از آن کتابی درباره‌ی نوروز بپردازد. و شاید ... یادداشت‌هایش پس از او به وسیله‌ی دیگران به شکل کتاب موجود در آمده است.» همو در «یادداشتی بر چاپ سوم» می‌نویسد:

«در عده‌ای از رسائل خیام اصلا مقدمه‌ای وجود ندارد و کاملا شبیه یادداشت علمی هستند و نه کتاب یا رساله، در آن‌هایی هم که هست، مطالبی وجود دارد که به هیچ روی با افکاری که در رباعیات دیده می‌شود مناسبتی ندارد و روشن است که به قصد تقیه به این رساله افزدوه شده است. این مقوله خود مبحثی است که در حال حاضر که پس از بیست سال اجازه چاپ کتاب داده شده است، بیش از این نمی‌توان به آن پرداخت.» از قرار آثاری از خیام باقی مانده که پس از این همه سال هنوز اجازه‌ی انتشار ندارد.

صادق هدایت نیز در مقدمه‌ی «ترانه‌های خیام» می‌نویسد: «آیا می‌توانیم در نسبت این کتاب به خیام شک بیاوریم؟ البته از قراینی ممکن است. ولی ... تا زمانی که یک سند مهم تاریخی بدست نیامده که همین کتاب نوروزنامه که در دست است به نویسنده مقدم بر خیام نسبت بدهد هیچگونه حدس و فرضی نمیتواند نسبت آنرا از خیام سلب کند.» و نیز: «خیام شاعر، عالم و فیلسوف خودش را یکبار دیگر در این کتاب معرفی می‌کند.»


نوروزنامه

خیام در نورزنامه با نثری بسیار ساده و شیوا و در عین حال زیبا ضمن برشمردن ِ علت‌های پیدایش نوروز به پادشاهان بانی آن می‌پردازد. نمایی از مراسم و آداب جشن نوروز در نزد پادشاهان ساسانی به دست می‌دهد و به توصیف شیوه‌ی حکومتی و شغل‌ها و رسوم و فنونی که بنا نهاده‌اند، می‌نشیند. نوروزنامه رساله‌ای است در چهارده باب.

باب اول: «آغاز کتاب نوروزنامه: در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته‌اند آن را و دیگر آئین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید.» در این باب خیام علت نام‌گذاری ماه‌های ایرانی را نیز برمی‌شمرد. به مثل: «اسفندار مذماه، این ماه را بدان سبب اسفندار مذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه‌ها و گیاهان دمیدن گیرد.»

باب دوم «اندر آئین پادشاهان عجم» است. خیام در این باب از شیوه‌ی حکم‌رانی و آداب و رسوم «ملوک عجم» چون «خوان نهادن» و «داد دادن» و «عمارت کردن و دانش آموختن و حکمت ورزیدن و دانایان را گرامی‌ د اشتن» می‌گوید و از جمله می‌نویسد: «... دست‌ها [ی] تطاول کوتاه بودی و عمال بر هیچ‌کس ستم نیارستی کردن... از بیم پادشاه.»

باب سوم در «آمدن موبد و موبدان و نوروزی آوردن» است: «آئین ملوک عجم ... چنان بوده است که روز نوروز... موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات وقلم و استر و بازی و غلامی خوب‌روی و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی... جام به ملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند.»

دیگر باب‌های «نوروزنامه» عبارتند از:«اندر یادکردن زر و آنچه واجب بود درباره‌ی او»، «اندر علامت دفین‌ها»، «یادکردن انگشتری و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «یادکردن خوید و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «یادکردن شمشیر و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «یاد کردن تیر و کمان و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «یاد کردن قلم آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «یاد کردن اسپ و هنر او و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «اندر ذکر باز و هنر او و آنچه واجب آید درباره‌ی او»، «حکایت اندر منفعت شراب»

و سرانجام «گفتار اندر خاصیت روی نیکو»

خیام در در سطر اول باب «حکایت اندر منفعت شراب» می‌نویسد:« دانایان طب چنین گفته‌اند چون جالینوس و سقراط و بقراط و بوعلی سینا و محمد ذکریا که هیچ چیز در تن مردم نافع‌تر از شراب نیست.» و پس از وصف شراب و تاثیرات آن «...فصلی در منفعت شراب و مضرت و دفع مضرت» آن می‌نویسد و از دوازده نوع شراب نام می‌برد. در مورد «شرابی که به ترشی می‌زند» چنین آورده: «مردمانی را که معده‌ها و جگرهای گرم دارند شاید. مضرتش: آروزی مجامعت ببرد و پیها را سست کند. دفع مضرتش: با سپیدباهای چرب و حلوا و شیرینی خوردن تا زیان ندارد.»

نقل‌قول‌ها به ترتیب سال انشتار از کتاب‌های زیر است: «ترانه‌های خیام، صادق هدایت، چاپ جدید، بهار ۱۳۵۶، انتشارات جاویدان»؛ «تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیح‌الله صفا، انتشارات فردوس، چاپ هفتم، ۱۳۷۲»؛ «نوروزنامه، نوشته‌ی عمربن خیام نیشابوری، به کوشش علی حصوری، نوبت دوم، نشر چشمه، زمستان ۱۳۸۲.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

عزیز قرار است درست بنویسیم نه که درست را به اعتبار یک قاعده دیگر خراب کنیم. "همواره" یک کلمه بسیط است نه متشکل از دو جز "هم" و "واره"، مثل مثلا همکار. "واره" خود یک پسوند است و چسباندن پیشوند "هم" به آن معناسازی نمیکند. کجا دیده اید که دو وند را به هم بچسانند و از آن واژه پدید آورند. "واره" به عنوان یک واژه معنایی دارد که در فعل مرکب "واره دادن" بکار میرود و اینجا اصلا مورد ندارد و آن در معنی به نوبت شیر دادن یا به نوبت آب دادن است.

-- آذر ، Mar 19, 2010

جدانویسی های متن خیلی بد است

-- رضا ، Mar 21, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)