خانه > جمعه > پرسه در متن > اندکی دربارهی سالخوردگی | |||
اندکی دربارهی سالخوردگیناصر غیاثیزیگفرید لنتس، نویسندهی هشتاد و چهار سالهی آلمانی یکی از شناختهشدهترین نویسندگان ِ زبان و ادبیات آلمانی ِ پس از جنگ جهانی دوم است. جایزهی بینالمللی ِ امسال ِ پرمیو نونیو در ایتالیا به او تعلق گرفت. او مضمون ِ سخنرانیاش در مراسم اعطای این جایزه را به سالخوردگی و ادبیات اختصاص داده است. ترجمهی متن این سخنرانی را در زیر میآید. اندکی دربارهی سالخوردگی یک چیز مسلم است: دلپذیرترین کارکرد ادبیات عبارت است از به دست دادن ِ شناخت. به این ترتیب که چیزی را نشان میدهد، آن را رسوا میکند، نسبت به آن به ما آگاهی میبخشد و در عین حال امیدوار به دگرگونی است. سارتر به این میگوید: « دست به کارشدن از طریق افشاگری» و گئورگ لوکاچ از «شوک ناشی از آگاهی یافتن» حرف میزند.
ادبیات دگرگونی را نشانه میگیرد، شامل مناسبات و داوریهای ما نسبت به جهان و فراهم آوردن ِ آمادگی برای کسب تجربه در جهت ِ نزدیک شدن به آن میشود. مخاطب ادبیات هموراه یکی است: خواننده، که برای بار دوم ادبیات را میآفریند و در عین حال این انتخاب اوست که پیشنهادات نویسنده را بپذیرد یا رد کند. این پیشنهادات که در لیست انتخاب قرار دارند، عبارتند از ابداعات نویسنده و دستآوردهای قدرت تخیل ِ او. از آنجا که ادبیات به یاری ِ ابداع، پرده از واقعیت برمیدارد، به شیوهی خاصی تاثیر قانونگذارانه دارد. این مدل ِ ابداع شده به چیزی در بیرون از خود اشاره دارد و آن را به عموم تعمیم میدهد. تجاربی معین تعمیمپذیر میشوند. پرنس مشکین در «ابله» داستایوفسکی و ژولین سورل پسر ِ صاحب ِ آسیاب در «شهرستان» ِ استاندال، آنتیگونه و مادام بوآری. گرچه تمام اینها با وجود نادر بودنشان، تسلیم مجموعهی تجارب جهان و دل ِ انسان میشوند، اما تنها در لحظهای به حقیقت میپیوندند که سرنوشتشان با اندوه یا اشتیاق، تجارب خاص و دیدگاههای من یکسان باشد. ایستادن بر بریدگیهای وفادار ادبیات، چنان که در بسیاری موارد دیگر، به ما آموخته است چندسویگی ِ سالخوردگی را بفهمیم. در کمال شگفتی دیدگاههای متفاوتی را ملاحظه میکنیم. به مثل ایتالو سوو رمان دوماش راِ «Senilita» [مردی پیر میشود] مینامد، آن چنان که همه همآوا در انتظار یک شخصیت اصلی ِ سالخورده و فرتوت هستیم، حال آن که شخصیت ِ اصلی، نویسندهای به نام ایمیلیو برنتانی، تازه سی و پنج سال دارد. با این وصف او ثابت میکند که میتواند به تمام و کمال نشانههای عارضهی سالخوردگی را نشان دهد. برنتانی هرگز احساسی قویتر از این نداشت، زندگیاش در چشمان او سوت و کور است. انسانی سر در گریبان با ضعفهایش کنار آمده است. مفهوم ِ پیرشدن چیزهایی بیش از فرسودگی ِ جسمی را دربرمیگیرد. پاسخ او به جهان بیتفاوتی است. او نه شور را میشناسد نه آمادگی برای خطر کردن را. برخلاف انتظار ما، تصویر کلیشهای مرد ِ فرتوت ِ جاه طلبی فراهم میشود که یک بار دیگر میکوشد با شور و حال ِ جوانی مُهر خود را به جهان بکوبد. اخطار جورج برنارد شاو را نیز از یاد نرفته است: «از پیرمردها حذر کنید، آنها چیزی ندارند که از دست بدهند.» ادبیات همواره به انسان ِ سالخورده پرداخته است، او را با شوربختیها و توهماتاش، در محرومیت و نیاز پایان ناپذیراش برای به رسمیت شناخته شدن به تصویر کشیده است. شکسپیر از زبان شاه لیر میگوید: «من این جایم، مردی کهنسال، فقیر، شوربخت، پیر و فرتوت و تحقیرشده.» لیر تاواناش را به سالخوردگی پرداخته است. برای او دیگر دیر شده است نظم نوینی را که در آرزویش بود، بیافریند. سالخوردگی وقاحت نیست، بل که برعکس تکلفی پیش پا افتاده است، ترجیع بند ِ زمان است. هیچ نویسندهای مانند ساموئل بکت گزارشهایی چنین تاکیدآمیز دربارهی فروپاشی در سالخوردگی را برای ما به جا نگذاشته است. این گزارشهای روایی و نمایشی با آرامششان ما را به وجد میآورند و به خاطر عدم اعتراضشان ما را به شگفتی وامیدارند.
انسان همچون از جان گذشتگی ِ متهورانهی سالخوردگی به تصویرکشیده نمیشود بل به عنوان پدیدهای که، وقتی ضعفها و اُفتهای محتوم فرامیرسند، به سادگی سپری میشود: «من خود را چون جهان سالخورده میفهمم، جهانی که تمام انداماش قطع شده، ایستاده بر بریدگیهای باوفایم.» و مولوی ِ بکت میگوید: «نه تنها از یاد برده بودم، کیستم، بل که این را هم از یاد برده بودم که هستم...گذاشتم ساقهها و ریشههای نرم در من رخنه کنند. خود را همراه با آرامش شب و در انتظار طلوع خورشید حس میکردم .» بیتفاوتی به مثابه امیدی ممکن در آخر الزمان. تاوانهایی که ما میشناسیم. ادبیات اما ما را با موضعی دیگر نیز آشنا میسازد. و آن فروتنی پس از شکستهای تلخ است. سانتیاگو، ماهیگیر ِ پیر ِ همینگوی، که دربارهی سالخوردگیاش میگوید، ساعت شماطهدار اوست، تواضع را چون یک رسوایی احساس نمیکند. این تواضع حاصل ِ عدم موفقیتی طولانی است. پیروزیها در تناقض با حقیقت ِ تجربهی ما از جهاناند. شکست میتواند درخشندگی ِ تهور را داشته باشد و گاه نیز شرافت ِ تراژدی را. تاب و تحمل ِ شکست در سالخوردگی حد و اندازهای دارد. اعترافات انسانهای سالخورده که ادبیات ما را به آن آشنا کرده است، جای تردیدی باقی نمیگذارند که درک ِ آخرالزمان، شخصیت را دگرگون میکند. همراه با روانی تیره و تار، همراه با - آنطور که [اوژن] یونسکو مینویسد- «بار ِ سنگین ِ زمان بر پشت»، ویژگیهای کهن نیز دگرگون میشوند. خشونت جایگزین ِ نرمخویی میشود، تلخکامی جای رضایت از خود را میگیرد. بیحسی و جریهدار شدن احساسات صفاتی متناقض هماند. انسان ِ سالخوردهی متین و مستقل نقطهی مقابل خود را مییابد. آندره، پرنس ِ تولستوی، با نگاهی سرد و خصمانه انسانها را براندازمیکند، حوصلهی هیچ کس و هیچ چیز را ندارد، خیال میکند ابطال تمامی ارزشها را اعلام کرده است. از آنجا که هر نوع پایداری در برابر سالخوردگی ناموفق است، به سلب مالکیت گام به گام از حیات منجر میگردد. معلوم میشود بازنشستگی، برای بسیاری از انسانها وضعیتی که در انتظار آن هستند، دورانی مشکلساز است. با دورافتادن از جهان ِ کار، بدون مسئولیت، وقتی تنها دلمشغولیات پشت سر گذاشتن بقیهی زمان است، این حس پدید میآید که به درد نمیخوری. حاصل، اغلب سیرشدن از جان است. آخر ِ عمر آدمی را به یاد زندگی در سالن انتظار میاندازد. پیش از آن که سکوت آغاز شود - این را ادبیات به ما نشان میدهد - دگرگونی در علایق رخ مینماید. قدرت ِ طرحهای خلاقانه رو به کاهش میگذارد، خیالبافی دچار خشکی میشود و فرافکنی ِ واقعیت، عقیم میماند. اینها تاوانهایی است که میشناسیم. ادبیات قانعمان میکند، آنگونه که در خور سالخوردگی است با آن مواجه شویم، با همدلی و مدارا. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
برادر ناصر، چه ترجمه زشتی برار! از کی Handeln در اين جمله به معنای "دست به کار شدن است"؟! برادر جان تو رفتی و درست همان معادل اول فرهنگ بنده خدا فرامرز بهزاد را جايگزين اين کلمه کردی. خب، يه تک پا نگاهی هم به يک فرهنگ آلمانی می کردی. به خدا ضرر نداره اين کارها برای مترجم. اونجا از جمله آمده bewusst etwas tun که به فارسی دبش ميشه "کنش نشان دادن". بعد هم اون اصطلاح سارتر خدا بيامرز می شود: "کنش افشاگرانه" يا "اونطوری که تو دلت می خواهد: "نشان دادن کنش از طريق افشاگری". سارتر ميگه ادبيات يعنی عکس العملی (کنشی) که متضمن افشاگری باشه. به همين سادگی.
-- زينب ، Feb 12, 2010بعد هم چرا angestammt رو ترجمه کردی "دلپذیرترین"؟! همين طوری دلبخواه؟ گفتی کی به کی بابا، بزن بريم! نگفتی شايد بشه "ذاتی" يا "فطری"؟ اين جمله چطوره برار: "يکی از کارکردهای ذاتی ادبيات، به دست دادن شناخت است". بقيه اش هم اضافيه.
راستش من نگاهی به متن آلمانی کردم و ديدم که خيلی سرسری ترجمه کردی اين سخنرانی پيرمرد رو. نکنيد بابا از اين کارها! به خدا خوبيت نداره.
هرچی شما بفرمایی زینب!
-- ناصر غیاثی ، Feb 12, 2010امیدوارم پیر از دنیا نری.....یا زینب.
-- خسرو..بلژیک ، Feb 12, 2010راستی يادم رفت لينک متن سخنرانی لنتس رو بگذارم اينجا تا خواهران و برادران غيور آلمانی دان ببينند اين برادر ناصر چه دسته گلی به آب داده با ترجمه اش. بفرمائيد:
-- زينب ، Feb 12, 2010http://www.faz.net/s/RubD3A1C56FC2F14794AA21336F72054101/Doc~E257371B175254B718F396C5242D150B4~ATpl~Ecommon~Scontent.html
آقای غياثی کافی بود که در موقع ترجمه واژه Handeln به عنوان کتاب معروف يورگن هابرماس توجه می فرمودند و اگر يک اهل فلسفه در اطرافشان بود و می پرسيدند حتماً Handeln را همانطور که خانم زينب به درستی نوشته اند به "کنش" ترجمه می کردند.
-- مرتضی مينايی ، Feb 12, 2010Theorie des kommunikativen Handelns
عنوان کتاب هابرماس "نظريه کنش ارتباطی" است.
با سپاس از توجه شما.
زینب در یک مورد حق دارد. من angestammte را angenommene خواندم و به همین خاطر آن را "دل پذیر" ترجمه کردم. از این بابت از خوانندگان عذر می خواهم.
-- ناصر غیاثی ، Feb 13, 2010اما آن گونه که زینب مدعی است angestammte به معنی "ذاتی" يا "فطری" هم نیست. دودن می نویسد:
an|ge|stammt [zu veraltet anstammen = durch Abstammung erwerben]: durch Erbschaft od. Tradition erworben; überkommen: -er Besitz; diese Rechte sind a.
Duden - Deutsches Universalwörterbuch, 5. Aufl. Mannheim 2003
که میشود "موروثی، سنتی" و - به زبان زینب، "به فارسی دبش" یعنی «پدربابایی، آبا اجدادی».
و اما خود زینب کیست؟ ایشان معرف حضور من یکی هست. یک سالی - یا شاید هم بیش تر - می شود که با اسامی مختلف می آید در سایتم فحش می دهد. رد آی پی اش نشان می داد دور و بر ماینس و ویس بادن زندگی می کند، (نمی دانم هم کارانم در رادیو زمانه از چنین امکانی برخوردارند یا نه) یک بار، همان اوایل، آب پاکی را روی دست اش ریختم و در یک پست برایش مختصر و مفید نوشتم، دیگر به خودش زحمت ندهد، از این به بعد نادیده اش خواهم گرفت و ناسزاگویی ها و توهین هایش را درج نخواهم کرد و در ادامه هم گفتم، نمی تواند مرا از کوره بدر ببرد. حالا میدان را در بخش نظرات این جا فراخ دیده و ترک تازی می کند. بکند، من هم چنان نادیده اش خواهم گرفت. هربار که مطلبی این جا درج می کنم بلافاصله می آید و با اسامی ِ متفاوتی، مثل شهلا، مریم، مینا، آزاده، رجب، جعفر و غیرو نظر صادر می کند. مثلن برای مچ گیری ِ این هفته اش رفته گشته، لینک مطلب را پیدا کرده و مقایسه کرده و یک غلط پیدا کرده. اگر کسی حوصله و وقت اضافه داشت، سری به نظرات دیگر مطالبم در سایت زمانه بزند، با به اصطلاح نظرات ِ زینب و جعفر و غیرو بیش تر و به تر آشنا می شود.
باری زینب و جعفر و غیرو هر بار منتظر است، من عکس العمل نشان بدهم و وقتی می بیند هم چنان نادیده اش می گیرم، کاسه ی صبرش لب ریز می شود و سعی می کند، مثل این بار با "برادر" خواندن ِ من، تحریکم کند اما من هم چنان نادیده اش خواهم گرفت، مگر حرف اش درست باشد، مثل همین اشتباهی که در بالا گفتم.
برای این که این جا هم با زینب و جعفر و غیرو ( حدس می زنم کی هست، از هم کاران مترجم است، فقط نمی دانم دشمنی اش با من از سر چیست) اتمام حجت دوباره ای کرده باشم، می گویم بداند: من اشتباهم را می پذیرم، اما تو با هر نام و با هر لحنی که تلاش کنی، نمی توانی مرا از کوره به در ببری!
آقای غیاثی گرامی ممنون از انتخاب این متن و ترجمه اش. برام جالب بود. راستش توو دنیایی که پیری هیچ امتیاز نیست و وحشتی است در دل جوانی، دوست داشتم به نوعی بیشتر بشناسمش و شما با این ترجمه ات کمک خوبی بودی.
-- شهرزاد ، Feb 13, 2010در کارهات موفق باشی.
برادر ناصر! والله من هيچ دشمنی با شما ندارم. فقط با زبان طنز که زبان مورد علاقه شماست دو تا انتقاد به جمله اول ترجمه گرفتم. نه به ذات مقدس مترجم توهينی کردم و نه تحقيری روا داشتم. اين انتقاد جزيی اينقدر بر شما گران آمد؟ اينطور هم نيست که فقط يک غلط در ترجمه باشد، بلکه تنها دو تا غلط در جمله اول هست. اگر می خواستم تمام خطاهای ترجمه را يک يک بشمارم که محکوم به اعدام می شدم حتما! حالا لازم نيست که کارآگاه بگيريد و رد پای من مجرم و متهم به نقد را اينجا و آنجا جستجو کنيد. همين دو مورد را اصلاح می کرديد و مسئله حل بود. آن اسامی را هم که گفته ايد نمی شناسم. من در شهر لوبک در شمال آلمان در خدمت شما هستم. راستش چنان با قهر و غضب به من حمله کرده ايد که می ترسم ايميلم را اينجا بگذارم. هر حکمی هم که برای اين مجرم مفلوک در نظر بگيريد می پذيرم. اصلاً زمانه کامنت انتقادی مرا حذف کند تا شما آرامش پيدا کنيد.
-- زينب ، Feb 13, 2010آقای مینایی! هندلن تنها در صورتی به معنای کنش یا عمل است که اسم ِ مصدر باشد. ترکیبی که ما اینجا با آن روبرو هستیم هندلن دورش است؛ یعنی هندلن به عنوان فعل مورد استفاده قرار گرفته. در این ترکیب به نظر من "عمل به کمک افشاگری" بهتر است. عمل یا کنش افشاگرانه نمی شود ترجمه کرد، چون در این صورت نویسنده می نوشت:
-- شهلا باورصاد ، Feb 13, 2010Enthüllendes Handeln
بالاخره مترجم باید به سری اصولی پایبند باشد و نمی تواند هر ترکیبی را که به نظرش سلیس تر آمد به عنوان ترجمه ی درست به خورد خواننده بدهد. گذشته از این کنش ترجمه ی دقیق اسم مصدر اگیرن هست که واکنش، رآگیرن، نقطه ی مقابل آن است.
agieren - reagieren
اینکه مترجمی هندلن را کنش ترجمه کرده، به معنای اینکه این واژه در زبان فارسی تنها در این معنا استفاده شود نیست. کسانی که کمی با دنیای ترجمه آشنا باشند می دانند، چنین بحث هایی در ترجمه نه فقط عادی بلکه ضروری ست.
سلام آقای مینایی، «کنش» به آلمانی می شود agieren که بر همین اساس reagieren را داریم که به معنی ِ «واکنش یا عکس العمل» است. اگر آلمانی بلد باشید، حتمن agieren statt reagiere را خوانده یا شنیده اید.
-- ناصر غیاثی ، Feb 13, 2010می بینید که «عکس العمل» یا «واکنش» درست نقطه ی مقابل «کنش» است و نه آن طور که زینب ِ ما نوشته: «عکس العملی (کنشی) که...»
دودن در برابر handeln برای معنای مورد نظر ما آورده:
4. a) aufgrund eines Entschlusses tätig werden, bewusst etwas tun: schnell, unverzüglich h.; wir müssen h., ehe es zu spät ist; nicht reden, h.!; auf Befehl, aus innerer Überzeugung, Verantwortung h.; im Affekt, in Notwehr, nach Vorschrift h.; das handelnde Subjekt; rasches Handeln ist jetzt notwendig;
می بینید که handeln مترداف ِ agieren نیست. در این معنا برای handeln مترادفات ِ بسیاری مثل ِ «اقدام کردن، دست به عمل زدن، وارد عمل شدن» و غیرو می توان یافت. انتخاب یک مترادف در ترجمه اولن بسته به نوع متن است و بعد سلیقه ی مترجم.
ممنون از توجه شما.
آقای غیای محترام این مطالب راجب این آقا ربطی به ما خوانند ترجمه نداشت و شاید بهتر بود در سایت خودتان می نوشتید. در ضمن او را هم جزء مخاطبان علاقه مند خودتان به حساب بیاورید و به آن گوش ورا دهید < شاید آرام شد.
-- آرمان ، Feb 14, 2010آقای غیاثی، من که هیچ اثری از توهین و ناسزاگویی در نظر زینب ندیدم. ایرادی که از ترجمهتان گرفته هم که به گفتهی خودتان ایراد واردی است. توضیح تان در مورد کلمهی angestammt هم حتی برای منی که زبان آلمانی نمیدانم نادرست به نظر میرسد. شما بین «یکی از کارکردهای ذاتی ادبیات» و «یکی از کارکردهای آبااجدادی ادبیات» کدام را انتخاب میکنید؟
-- علی ، Feb 14, 2010ایا مرتضی مینایی هم با شما دشمنی دارد؟