تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

فکر می‌کردم نورنبرگ نیویورک نیست

ترجمه‌ی ناصر غیاثی

خبرنگار روزنامه‌ی فرانکفورته آلگماینه خانم آنه آمری – زیمنس گفت‌وگویی با نرگس کلهر انجام داده است که ترجمه آن را در زیر می‌خوانید.

اوایل اکتبر 2009 فیلم کوتاه نرگس کلهر در «جشن‌واره‌ی فیلم حقوق بشر» نورنبرگ به نمایش درمی‌آید و او از این بابت خوش‌حال است. نمایش فیلم در سالن سینما، هم‌چنان که در طول زندگی‌اش، چند دقیقه بیش‌ترطول نمی‌کشد اما این دقایق برای کارگردان بیست و پنج ساله‌ی تهرانی یک دنیا اهمیت دارد.

برای اولین بار در زندگی یکی از فیلم‌هایش را روی پرده‌ی سینما می‌بیند و برای اولین بار - چه بسا این خاطره‌ی خوش‌تری باشد - تماشاگرانی که می‌توانستند آزادانه تصمیم بگیرند فیلم او را ببیند بی‌آن که خطر مجازات‌های پیش‌بینی نشده را، هم‌چون در وطن‌ نرگس، به جان بخرند.

نام فیلم او «دارخیش»، از دستگاهی گرفته شده مربوط به کشاورزی که پس از شخم زدن مزرعه توده‌های بزرگ گِل را با آن خرد می‌کنند.

کوتاه و مختصر این که با این دستگاه همه چیز را کوچک می‌کنند. فیلم کوتاه کلهر به رمان «در سرزمین محکومین» فرانتس کافکا تکیه دارد که خود روایت ماشینی برای مجازات مرگ است و نمادی برای شکنجه در زندان‌های ایران.

نرگس کلهر آن شب بعد از نمایش فیلم می‌رود بخوابد. حس خوشی که داشت هنوز با او است. ساعت چهار صبح تلفن همراه‌اش زنگ می‌زند. از خواب می‌پرد، تلفن را به موقع پیدا نمی‌کند تا بتواند حرف بزند. کسی که تلفن زده بود، پیغام می‌گذارد:

«خبر خودت، فیلم‌ات و شرکت‌ات در جشن‌واره به ایران رسیده است. دیگر تامین جانی نداری. برنگرد!»

نرگس به پیغام گوش می‌دهد. می‌گوید: «تا یک ساعت بعد از آن هم نمی‌توانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم.» وقتی هوا روشن می‌شود، زندگی تازه‌ی او آغاز می‌شود.


نرگس کلهر در خانه‌ی دوست‌اش

او این را می‌داند و احتمالا این حادثه همه چیز را در مورد اوضاع ایران می‌گوید طوری که این زن بیست و پنج ساله یک لحظه هم شک نمی‌کند و امیدوار نیست که کسی که تلفن زده بود، اغراق کرده بوده باشد.

کسی که در مخالفت با رژیم حرفی بزند، به شدت تمام تحت تعقیب خواهد بود. و در مورد نرگس این موضع منتقدانه تفاوت ظریفی هم دارد: می‌گوید پدرش مهدی کلهر از نزدیک‌ترین مشاوران احمدی‌نژاد است و برای حضور رییس جمهور ایران در انظار عمومی برنامه ریزی می‌کند.

فکر می‌کردم، نورنبرگ نیویورک نیست

تصمیم سفر به آلمان را نرگس کلهر اوایل 2009 گرفته بود: «البته که می‌دانستم چه ریسکی دارم می‌کنم. اما به آن تن دادم. شانس آوردم که فیلم در بهار از زیر دست سانسور رد و از کشور خارج شد. می‌خواستم صدایمان را به گوش خارج برسانم.» موفق می‌شود بدون مشکل اواخر سپتامبر از ایران بیرون بیاید. اضافه می‌کند:

«و با خودم فکر می‌کردم، نورنبرگ که نیویورک و پاریس نیست، خبرهای کمتری روی رادار می‌رود.» فقط چند ساعت طول می‌کشد تا خبر نمایش فیلم روی سایت‌های فارسی زبان قرار بگیرد.

نرگس کلهر دوم اکتبر در آلمان تقاضای پناهندگی می‌دهد. دو هفته در خوابگاه پناهندگی در تسیرن‌دورف بایرن زندگی می‌کند. به تقاضای او سریع رسیدگی می‌شود.

حالا او فعلا اجازه‌ی اقامت سه ساله دارد. ما هم‌دیگر را در آتلیه‌ی هنرمندی ایرانی الاصل در نزدیکی نورنبرگ می‌بینیم که نرگس فعلا در آن‌جا زندگی می‌کند. او غیر از این هنرمند، خاله‌ای دارد که بوخوم زندگی می‌کند و نرگس می‌تواند فعلا پیش او بماند، «تا یک آپارتمان یا اتاق برای خودم پیدا کنم». چای می‌ریزد. کنار استکان سیگارش قرار دارد.

بعد از گفت‌وگو سیگار می‌کشد. پولیور پشمی سیاهی را که امروز به تن دارد، در نورنبرگ بعد از اقامت در خوابگاه پناهندگی خریده است. می‌خواست یک هفته آلمان بماند و زمستان پیش خانوده‌اش باشد.

فقط یک کار را طور دیگری انجام می‌داد

گفت‌وگو طولانی می‌شود و متانتی که این زن جوان ایرانی در حرف زدن دارد در خور توجه است. می‌گوید:

«بدترین این خبر نبود که دیگر نمی‌توانم برگردم، خوابگاه پناهندگی هم نبود، بل که این بود که می‌دیدم آن‌جا ایرانی‌هایی هستند که به خاطر آدم‌هایی مثل پدرم تحت تعقیب‌اند و زندگی‌شان در خطر است.»

ایران کشوری است که براساس گزارش عفو بین‌المللی از نظر درصد بالاترین تعداد اعدام‌ها را دارد، حتا بیش‌تر از چین. رتبه‌ای تلخ. نرگس کلهر می‌گوید: «تنها چیزی که ناراحتم می‌کرد این بود که حالا کنار این آدم‌ها نشسته بودم.»

گاهی اوقات وقتی حرف زدن سخت می‌شود، نگاه کارگردان از تو کنده و به دیوار روبرو خیره می‌شود. می‌گوید: «پدرم یک سال و نیم پیش از خانه‌ی ما اسباب‌کشی کرد و از آن موقع با من حرف نزده است.»


نرگس کلهر در صحنه‌ای از فیلم‌برداری

حالا او مادر نرگس را متهم می‌کند که باعث شده دخترشان غرب‌زده شود، مفهومی که اغلب بکار می‌برند چون گفتن‌اش بسیار راحت است. نرگس دل‌واپس مادرش است؛ به او گفته بود برای شرکت در یک کارگاه فیلم به آلمان می‌رود. از جشن‌واره چیزی به او نگفته بود.

«تا همین چند هفته پیش او را تحت فشار می‌گذاشتند که از من دوری کند.» اما او این کار را نکرد. وقتی معلوم شد که نرگس نمی‌تواند به ایران برگردد، تلفنی با هم حرف می‌زنند. مادرش به او هیچ ایرادی نمی‌گیرد.

نرگس در برابر این پرسش که اگر می‌دانست پیامدهای سفراش چه خواهد بود، آیا باز هم دست به این سفر می‌زد، به نشانه‌ی تایید سر تکان می‌دهد: «فقط یک کار را طور دیگری انجام می‌دادم: از مادر و خواهرهایم درست و حسابی خداحافظی می‌کردم.»

امیدوار است دوباره هم‌دیگر را یک وقتی درایران یا آلمان ببینند. از وقتی آلمان است، چندین بار تصمیم آنی می‌گیرد به پدرش تلفن بزند و مستقیما از او بپرسد: «شماها واقعا می‌دانید چه بلایی سر دیگران می‌آورید؟»

به این پرسش که عکس‌العمل پدرش چه می‌توانست باشد، نسبت به تمام سئوال‌های دیگر مدت بیش‌تری فکر می‌کند و سرانجام می‌گوید: «ممکن است اصلا نفهمد منظورم چیست. آدم‌هایی هستند که نمی‌خواهند طرف دیگر را ببینند.»

باروری خطرناک

طرف پدرش این است: مورد احترام طرف‌دارن حکومت به عنوان مشاور رسانه‌ای سیاست‌مدارن. نرگس تعریف می‌کند: «پدرم در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی از دولت دوری می‌کند. خط سیاسی خاتمی برای کلهر خیلی اصلاح‌طلبانه است.

وقتی محمود احمدی‌نژاد وارد مبارزه‌ی انتخاباتی برای ریاست جمهوری می‌شود، مهدی کلهر در کنار اوست» پدرش به او پیش‌نهاد می‌کند در بخش فیلم کارزار انتخاباتی هم‌کاری کند. «بهانه آوردم که درسم زیاد است.»

نمی‌تواند این حقیقت را به او بگوید که هرچه بیش‌تر از زندگی در ایران باخبر می‌شود، موضع منتقدانه‌تری در برابر قدرت‌مداران می‌گیرد و از پدر خودش بیش‌تر مایوس می‌شود. وقتی محمود احمدی‌نژاد به قدرت می‌رسد، نرگس دانش‌جوی یک مدرسه‌ی عالی فیلم است که متلعق به رادیو تلویزیون دولتی است.

مدرسه‌ی خصوصی‌ای که نرگس در سال 2000 تحصیل‌اش را در آن شروع کرده بود، در دوران ریاست جمهوری خاتمی بسته شد. می‌گوید: «در مدرسه‌ی ما 100 دانش‌جو در سال 80 فیلم کوتاه تولید می‌کردند.

در مدرسه‌های دیگر هر دانش‌جو در عرض چهار سال یک فیلم می‌سازد. باروری ما در چشم دولت علامتی بود که ما با هم متحدیم و به همین دلیل می‌توانیم خطرناک باشیم.» وسط ترم مدرسه تعطیل می‌شود.

نزدیکی مهدی کلهر به رییس جمهور احمدی‌نژاد در سال 2005 روز به روز به گسست درونی نرگس از پدرش دامن می‌زند. نرگس می‌گوید، پدرش اوایل این را حس نمی‌کرد. مرتب از نرگس می‌پرسید، دوست ندارد در همایش‌ها فیلم‌برداری کند. سرانجام در یک مدرسه‌ی گرافیک نزدیک تهران تقاضای ثبت نام می‌کند و پذیرفته می‌شود:


صحنه‌ای از فیلم «دارخیش»

«درست در لحظه‌ی مناسب وقتی پدرم داشت به این مشکوک می‌شد که چرا این پیش‌نهاد از نظر او فوق‌العاده را نمی‌پذیرم. تنها راه این بود که یک بار برای همیشه نه بگویم.» روزها به مدرسه می‌رود و «بعد از آن مخفیانه روی فیلم‌هایم کار می‌کردم.»

فیلمی زیرزمینی

«دارخیش» به معنای واقعی کلمه در زیرزمین ساخته شد: کارهای فیلم‌نامه‌نویسی، فیلم‌برداری و تدوین در یک زیرزمین انجام می‌شود. کارگردان پول تهیه‌ی «دارخیش» را بدون اطلاع پدرش از طریق فیلم‌برداری در عروسی‌ها تامین می‌کند.

پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 2009 نرگس کلهر به آن دسته از مردمی تعلق دارد که علیه قدرت‌مداران به خیابان می‌روند. آن موقع دیگر مشکل‌اش با پدرش عیان شده بود. قبل از این که پدرش از خانه برود و خانواده را ترک کند، گاهی در مورد سیاست در ایران در منزل بحث می‌کردند. نرگس اضافه می‌کند:

«من مثل خیلی از ایرانی‌ها به خدا اعتقاد دارم اما نه به مذهب.»

هفتم دسامبر دوباره اعتراضات داخل ایران سرمی‌گیرد. دانش‌جوها عکس‌های بالاترین رهبر مذهبی خامنه‌ای و رهبر از دنیارفته‌ی انقلاب آیت‌ الله خمینی را آتش می‌زنند. جرم این کار در ایران مرگ است. مخفیانه فیلم می‌گیرند و در یوتیوپ می‌گذارند.

در گزارش برخی از رسانه‌های آلمان آمده است که اپوزیسیون ایران این هفته بار دیگر اعلام حضور کرده است. نرگس کلهر می‌گوید: «اپوزیسیون همیشه بود. مردم هر شب روی پشت بام خانه‌های‌شان جمع می‌شدند و فریاد می‌زدند الله اکبر». در سال 1978 این یکی از صداهای اعتراضی بود علیه شاه که تعویض نظام را نشانه گرفته بود.

نرگس امیدوار است رسانه‌های خارجی با وجود تمام موانع – از اوایل هفته دولت ایران اجازه‌ی کار از خبرنگاران خارجی را سلب کرده است - باز هم گزارش بدهند، بیش‌تر گزارش بدهند و باعث فشار بشوند.

نرگس کلهر می‌خواهد در زندگی تازه‌اش در آلمان برای برقراری حقوق بشر در ایران فعالیت کند «این کار اول من است اما قبل از آن کار فیلم را دنبال خواهم کرد.»

پس از گفت‌وگو عکاس از او می‌خواهد برای گرفتن عکس جلوی دیوار بیایستد. نرگس سر تکان می‌دهد اما می‌رود و با یک شال سبز برمی‌گردد. سبز، رنگ اپوزیسیون ایران است. شال را می‌اندازد گردن‌اش. حالا می‌توانیم شروع کنیم به عکس گرفتن.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

dar morede inke daneeshjoyan aks khomeini ra atash zadand,dorost nist lotfan tashih shavad.

-- mina ، Dec 26, 2009

چرا رسم‌الخط این نوشته اینقدر من در آوردی است. خواندنش خیلی سخته. جدانویسی و اینجور ادا و اصول ها هم حدی داره.

-- شیوا ، Dec 26, 2009

دورد بر تو شیر زن

-- Amir ، Dec 26, 2009

درود بر این دختر شجاع و روشن بین که پیوند خونی جلوی بصیرتش را نگرفته است. برایش بهترین ها را آرزو دارم.

-- یک خواننده ، Dec 27, 2009

درودی بیکران بر گردآفریدی دگر از پهلوان دختران ایران زمین آفرین بر یکی دیگر از میلونها زنان پهلوانی که درفرداهای روشن و نورانی ایرانمان فرزندانی چون ندای آزادی سهرابها و اشکانها را برای تداوم وبقای آزادی ارمغان خواهند نمود واین نمیشود جز آنکه مادری مادر باشد این نمیشود جز آنکه تیشه ای برداشته بر قلم فکری پدران پدر سالار و خفته در پستو های سیاه وتاریک بیخبر از تابش آفتاب تابان بر جهان زد این نمیشود جز آنکه یاد گرفت به چنین پدرانی نه گفت تا حق آزادی حرمت انسانی زن را یاد بگیرند وبه آزادی سلام کنند وقید هیچ دیکتاتور وخدای زمینی را بر گردن ستبر شده از کج فهمیها نیاندازند تا ما چنین زنان وچنین دختران پهلوانی را داریم در جهان سرافرازترینیم وآزادی فردایی نه چندان دور مال ماست چون خورشید همیشه خواهد تابید تا سبز سبز شده و از خاکستر های نسل سوخته مان به عطر خوش رشد وترقی برسیم

-- دارا ، Dec 27, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)