نگاهی به ادوارد سعید و کتاب «شرق شناسی» او
ادوارد سعید، محبوب دانشمندان چپ
روزنامهی دی ولت ترجمهی ناصر غیاثی
ادوارد ویلیام سعید (۲۰۰۳ - ۱۹۳۵) آمریکایی فلسطینی تبار برای اهل اندیشه نامی آشنا است. کتاب «شرق شناسی» او به تازگی به آلمانی منتشر شده و منتقد روزنامهی «دی ولت» آلمان، والتر لاکوور در شمارهی هفتم نوامبر امسال نگاهی به سعید و کتاب «شرق شناسی» او دارد. ترجمهی مقاله را در زیر میخوانید.
حملات ادوراد سعید به غرب
«شرقشناسی» اثر کلاسیک ادوارد سعید برای نخستین بار در آلمان منتشر شد. سعید شاهد موفقیت چشمگیراش نشد. هیچ اهل فنی نظر مساعدی به حملات یکجانبهی این فلسطینی به اروپا و آمریکا ندارد. با این وجود کتاب در غرب بستسلر شده است. «شرقشناسی» ادوارد سعید سال ۱۹۷۸ منتشر شد.
این کتاب بیشک یکی از مهمترین و خوادنیترین کتابهای صد سال گذشته است. اما کمی عجیب است که این کتاب پیش از آن که تازه امروز به بازار کتاب آلمان بیاید، به ۳۶ زبان منتشر شده بود.
اداوارد سعید، یک عرب مسیحی شاهد این واقعه نشد. وی به سال ۲۰۰۳ در نیویورک از دنیا رفت. سعید متعلق به خانوادهای ثروتمند با تابعیت آمریکایی بود. ۱۹۳۵ در اورشلیم به دنیا آمد و در آنجا و مصر و آمریکا به مدرسه رفت. بعدها به عنوان پرفسور ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیای نیویورک کار کرد، بسیار دانشآموخته و دارای استعداد هنری و پیانیستی فوقالعاده بود که دربارهی موسیقی خیلی معقول مینوشت.
علاوه براینها سعید از نظر سیاسی نیز فعال و عضو رهبری سازمان الفتح فسلسطین بود تا زمانی که با یاسر عرفات دچار اختلاف شد. ادوارد سعید مخالف مذاکرات عرفات با اسرائیل بود که سرانجام به قرارد اسلو انجامید.
ادوارد سعید
شرقی مزاحم؟
عکس ادوارد سعید که در آن از لبنان به سوی اسرائیل سنگ پرتاب میکند – عملی بیشتر نمادین تا استراتژیک - در تمام جهان دست به دست گشت. اما خود این روشنفکر عرب – آمریکایی که از حمله بردن لذت میبرد، با وجود خشنوتهای فراوان، آدم بسیار حساسی بود.
اغلب از این گله داشت که با او مثل یک شرقی مزاحم رفتار میکنند، حال آنکه بالاترین افتخارت دانشگاهی ایالات متحده به او تلعق گرفت و سالهاست نسبت به دیگر افراد دانشگاهی معاصر با هر چه احترام بیشتر از او نقل قول میآوردند. کتاب حاضر در جهان غرب به عنوان کتابی معیار صاحب اعتبار است و موضوع آن گناهان مکرر غرب در برابر شرق.
نخوت ظاهری غرب
اداوارد سعید در این کتاب به طور عمده به شرقشناسی علمی میپردازد اما از برداشتها و توصیفات سیاستمداران، مسافرین و نویسندگان اروپایی نیز غافل نیست. در این مورد خیلی چیزهای خوبی نمیگوید. به زعم وی ظاهرا فرد شرقی در غرب تقریبا همیشه کمارزش، کماهمیت، عقبمانده و بدبخت به نظر میرسد.
علاوه براین اغلب او در چشم غربی دغلکار است و سرکوب را بیشتر از آزادی دوست دارد. انسان غربی از همان اول به شرقی به عنوان فردی غریبه نگاه میکرد که در بهترین حالت «جور دیگر» و نامتعارف بود.
به همین خاطر است که اروپا قرنهاست برای خود این حق را قایل میشود برکات تمدن غرب را به شرق ببرد. اینها برای اداوارد سعید معنایی جز امپریالیسم ندارد. بسیاری از طرفداران غربی او بابت این اتهامات خوشحالاند. کاری به این ندارند که تعریف سعید، اگر مودبانه بگوییم، کمی خودرایانه است.
چرا هندوستان نه؟
سعید فقط به کشورهای عربی میپردازد. خواننده دربارهی هندوستان، شرق آسیا و آسیای مرکزی، حتا ترکیه و ایران یا چیز کمی مییابد و یا اصلا چیزی نمییابد. و این عجیب است، چرا که سعید برای نظریهاش در هندوستان سند و مدرک بیشتری میتوانست پیدا کند تا در جهان عرب.
مگر نه این که هندوستان نزدیک به ۲۰۰ سال تحت حاکمیت انگلیس بود و ۵۰۰ سال تحت حاکمیت مسلمانان؟ به عکس آن کشورهای عربی به امپراطوری عثمانی تعلق داشتند و فقط چند دهه دچار تاثیرات غربی – امپریالیستی بودند.
البته سعید در مورد اتهاماتاش در محدودههای خاصی حق دارد: کارمندان انگلیسی و فرانسوی استعمار در عمل بسیار متکبر بودند. به ذهنشان هم نمیرسید با «محلیها» رفتاری یکسان داشته باشند.
روی جلد ترجمهی آلمانی «شرقشناسی»
عشق به مشرق زمین
علاوه براینها یکی از سرکردگان شرقشناسی مدرن، سنوک هوگرویه (کارشناس حقوق و تصوف اسلامی) نقشی انکارناپذیر در سرکوب قبیلههای اندونزی داشت. همکار آلمانیاش تئودور نولدکه، شرقشناس مشهور قرن نوزده هم مطمئنا با او هم نظر بود. وی در اواخر زندگیاش نوشت، نظر مساعدی به سامیها ندارد.
البته این ادعا فقط مربوط به عربها نمیشد بلکه یهودیها را هم دربر میگرفت. چنین نظریاتی را میشود نزد فلوبر، شاتوبریان، نروال، کلیپلینگ و جوزف کُنراد هم یافت. اما این اظهارنظرها چقدر نمونه بودند؟ آیا اروپاییها چنین میاندیشیدند و احساس میکردند؟
خیر. ادوارد سعید میتوانست درست با چنین حقی یک کتاب در مورد عشق به مشرق زمین در قرن نوزدهم بنویسد. تا همین امروز هم بسیاری از عاشقان مشرق زمین تمایل دارند در مورد سهم شرق در فرهنگ جهانی مبالغه کنند.
هلهلهی غربیها
فقط کافی است هلهلهی شادی نویسندهی انگلیسی بنجامین دسرائیلی را که بعدها نخست وزیر شد، به یاد بیاوریم. او وقتی متوجهی امری مربوط به شرق میشد، به خلسه فرومیرفت. شاعر فرانسوی آلفونس دو لامارتین حتا اروپا را به سمت شرق ترک کرد تا درست آنجا ایدهی آزادی را بجوید.
شرقشناسان بسیاری هستند که آنچنان عاشق موضوع پژوهششان شدند که از هر نقدی دور افتادند. لویی مسینون و ژاک برک، دو شرقشناس بزرگ فرانسوی قرن بیستم آنچنان شیفتهی اسلام بودند که تا همین امروز بسیاری از مسلمانان آنها را مسلمان دین عوض کرده میدانند.
سر هامیلتون جیمز بزرگترین دانشمند انگلیسی از این نظر فاصلهی کمی با همکاران فرانسویاش داشت. ایگناس گولزیهر یهودی مجاری و مهمترین شرقشناس قرن نوزدهم نوشت: « در طول آن چند هفته (در مصر) آنچنان به روح اسلام خو گرفته بودم که سرانجام از نظر درونی متقاعد شده بودم، خودم هم یک مسلمانم.»
نظریههای سست سعید
هرمان وامبرگر که به نام وامبری معروف شد، یکی دیگر از پژوهشگران دیگر آسیای مرکزی، حتا مسلمان شد، مثل امین پاشا، پژوهشگر سودان که اسماش در واقع ایزاک ادوارد شنیتسر و آلمانی بود. نظریههای سعید طبق این مثال و مثالهایی دیگر از این دست سست است. این درست نیست که عالمان غربی تنها به خاطر اصل و نسبشان ناتوان از فهم و ارج گذاشتن به اسلاماند.
پس چگونه میتوان یکجانبه بودن سعید را توضیح داد؟ ممکن است دلایل مختلفی برای این امر وجود داشته باشد. ممکن است ناشی از این باشد که او فقط ادبیات انگلیسی و فرانسوی را میشناخت اما اطلاع کمی از شرقشناسی آلمان داشت، شرقشناسی روسیه که هیچ. به نظر سعید شاخهی آلمانی و روسی این علم از اهمیت چندانی برخوردار نبودند و این را آشکارا در کتاباش نوشت. اما این دلیل یکجانبه بودن او نیست.
این شور و حرارت سعید بود که تعیینکننده بود. او عاشق مشاجره (Polemik) بود. مقالهی علمی و بیطرفانه حوصلهاش را سر میبرد. به عنوان فردی که به پُستمدرن بودناش معترف بود، علمی بودن و بیطرفانه بودن را غیرممکن میدانست.
به این خاطر بود که کتابی مثل «شرقشناسی» که هیچ شرقشناس مهم معاصر جدیاش نگرفت و نمیگیرد، چنین موفقیت عظیمی نزد مخاطبین به دست میآورد.
ادوارد سعید در حال پرتاب سنگ به اسرائیل
سعید، محبوب دانشمندان چپ
از این منظر کتاب سعید پدیدهای نادر است. کتاب زمانی منتشر شد که گویی روح زمانه در دانشگاههای آمریکا، اما در برخی دانشگاههای انگلیس نیز، این اثر را میطلبید. به خاطر بیاوریم: ۱۹۷۸ وقتی «شرقشناسی» منتشر شد، دانشجویان و بسیاری از دانشمندان مفتون جهان سوم بودند و از به اصطلاح امپریالیسم غرب شاکی.
گرچه این شیفتگی ربط چندانی به واقعیت کشورهای در حال توسعه نداشت اما آنها بیشتر گوش به ادعاهای محبوبشان سپرده بودند تا اوضاع حقیقی جهان سوم. کسی علاقهای به این نداشت که کارل مارکس با لحن نه چندان خوشآیندی در مورد لمپن – پرولتاریای شهرهای خاور نزدیک نوشته بود.
اما حالا که از آن دوران دههها گذشته است، چگونه میتوان با وجود عدم تغییر نقد کارشناسان بر کتاب سعید، توفیق پایدار این اثر را توضیح داد؟
طرفداران اشتباهی
اتفاقا در سالهای گذشته تعدادی کار منتشر شده است که کتاب سعید را کوبنده اما مودبانه به نقد کشیدهاند (آخریناش: روبرت اروین: "Dangerous Knowledge") البته هستند هنوز گروههایی از دانشمندان که برای سعید اهمیت قایلاند.
شرقشناسان نسل جدید، فرهنگشناسان، نیز عربهای ملیگرا و بنیادگراین اسلامی به این گروهها تعلق دارند. در زمان انتشار کتاب آن را با آغوش باز پذیرفتند. اما سعید این واقعیت را که چنین قرائتی از پیشگفتار چاپهای بعدی کتاباش (۲۰۰۳ - ۱۹۹۳) شده است، نپسندید.
سعید نه یک پانعربیست تحت تاثیرناصر بود و نه یک مسلمان بنیادگرا. نوشت که حرفاش را به غلط فهمیدهاند. اما اشتباه میکند، چرا که بسیاری از خوانندگان متناش را همانگونه تفسیر میکنند که نوشته شده است.
در اساس سعید شخصی شقه شده و شاید هم حتا تراژیک بود. با همهی نقدش به غرب میدانست که به آنجا تعلق دارد. موسیقیاش، ادبیاتاش و فلسفهاش تحت تاثیر غرب بود.
سعید نسبت به شرقشناسانی که مورد دشنام او قرار گرفته بودند، دلبستگی کمتری به ادبیات، موسیقی و فلسفهی شرق داشت. وقتی کار موسیقی میکرد، در کنار دانیل بارنبویم میکرد و نه با گروه پاپ «Wust al - Balad»، هر قدر هم که این گروه شرقی و اصیل باشد.
توضیح مترجم: تا جایی که من خبر دارم، دو ترجمه از این کتاب یکی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی و دیگری توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است
|
نظرهای خوانندگان
در باره ادوارد سعید نگاه کنید به این نوشته:
http://chubin.net/?p=855
-- چوبین ، Dec 11, 2009کتاب سعید یک بار حامد فولادوند یک بار هم عبدالرحیم گواهی به فارسی ترجمه کرده اند وبه دلیل تقارن با دوره انقلاب اسلامی موردتوجه قرار نگرفت.چون ایرانی ها دچار سنت افراطی شده بودندو......
-- بدون نام ، Dec 12, 2009بارها به این صفحه سر زده ام، هربار فراموش کردم یا تنبلی کردم که بگ چقدر طراحی این صفحه و اون لوگویی که بالاشه، زیبا ، مناسب و چشم نوازه
-- علیرضا ، Dec 12, 2009کاش نویسنده محترم این مقاله اشارهای هم به روح متعهد ادوارد سعید میکرد به جای اینکه نوشتههای او را مستقیماً به حالت روانی جدال طلبانه اش ربط دهد.ضمن آنکه به نظر من بی انصافی خواهد بود اگر فعالیت های سیاسی برخاسته از روحیه برابری و انسان دوستانه او را تنها با ارزش گذاری " شرق شناسی" او برآورد کرد.بیجا نخواهد بود اگر بگوییم که خود او هم بعدها رویکردش نسبت به موضوع شرقشناسی و برداشت رادیکالش نسبت به غرب متعادلتر شد.
-- omid ، Dec 13, 2009نظرم را یک بار دیگر می فرستم امیدوارم که این بار منتشر کنید:
برخلاف اصرار نویسنده در بیاهمیت جلوه دادن "شرقشناسی"، این کتاب هنوز معتبر است و در دانشگاهها تدریس میشود. نویسنده این مقاله مانند بسیاری از منتقدان سعید در نقد کتاب دست به تحریف میزند.
نخست اینکه کتاب دربارهی شرقشناسان نیست، بلکه درباره شرقشناسی بهعنوان یک گفتمان است. گفتمانی که عملکرد غرب استعمارگر را در قبال شرق استعمار شده توجیه میکند. اینکه بسیاری از شرقشناسان شرق را دوست داشتهاند مانع از آن نشده که آنها در سیستم استعماری، و حتی خلاف خواست خود و به نفع استعمار، عمل کنند. درست مثل بسیاری که امروز به اسم پیشرفت دمکراسی حمله و اشغال عراق و افغانستان و شاید بعد هم ایران را توسط امریکا میپذیرند و توجیه میکنند. غافل از اینکه دمکراسی مورد نظر آنها در واقعیت وجود ندارد و تنها یک گفتمان است برای توجیه اعمال امریکا.
دو، تفاوت عمدهای هست بین حکومت عثمانی، یا مغول در هند و ترکها در ایران، با دولتهای استعمارگر اروپا. دولتهای عثمانی و مغول هند، مثل اغلب امپراتوریهای قبل از خود، مردم کشورهای اشغالی را شهروندان دست اول خود میدانستند. و حتی جزیه پردازان در امپراتوری اسلامی از حقوق بیشتر نسبت به مردم کشورهای استعماری برخوردار بودند. در مواردی چون هند و ایران نیز مغولها و ترکها خود شهروندان کشورها میشدند و ارتباط خود با سرزمین مادری را از دست میدادند. اما دولتهای استعماری بین سرزمین مادر و سرزمینهای استعماری تفاوت زیادی قایل میشدند. تا آنجا که از مردم کشورهای استعاری شهروندان دست دومی با حقوقی بسیار ناچیز میآفریدند. امپراتوری بریتانیا نمونهی بارز چنین سیستمی است. این امپراتوری تا پایان جنگ دوم بسیاری از مستعمرات خود را داشت، اما مردم این سرزمینها و بهرغم داشتن گذرنامه انگلیسی همچنان از حقوق کامل در کشور مرکزی، یعنی انگلیس، برخوردار نبودند. داستان گاندی در هنگام اقامتش در آفریقای جنوبی نمونهی بارز چنین تبعیض است.
سه، سعید بیشتر به سیستم شرقشناسی در فرانسه، انگلیس و امریکا اشاره کرده و حتی به دیگر استعمارگران، مثلا روسیه یا آلمان، اشاره نکرده یا اشارهای اندک داشته است. علت آن این است که نخست فرانسه و انگلیس و سپس امریکا بودهاند که تولید گفتمان شرقشناسی کردهاند. هنوز هم، و با وجود اینکه در دورهی پسااستعماری میزییم، این گفتمان به نوعی توسط امریکا تولید میشود. نمونهی مدرن آن گفتمان جهانیشدن است که در دو دههی گذشته مطرح بود و مدت کمی است که دیگر از آن سخنی نیست.
سعید منتقدان زیادی داشته است. همه هم دقیقا روی همین نکتههای مطرح در این مقاله نوشتهاند. با این وجود کار سعید هنوز نقش تفکر برانگیزی درباره مفهوم قدرت در روابط بین المللی و بهویژه کشورهای جهان اول و سوم دارد. ایرادی که اغلب منتقدان بدان اشاره کردهاند و درست هم هست این است که او دادهها را طبقهبندی نکرده است و مثلا سندهای دولتی را کنار نمونههای ادبی برای پیشبرد بحث مورد استفاده قرار داده است.
گرچه بحث به درازا کشید اجازه میخواهم به یک نکته دربارهی رسم الخط مترجم هم اشاره کنم. در الفبای فارسی نویسهها در سه جای واژه سه تلفظ مختلف دارند. الف در سرآوا نمایندهی صدای همزه است و همیشه در ترکیب با مصوتهای بعد از خود تلفظ میشود: آ، اَ، ایـ، اِ، او، اُ . در میانآوا و تهآوا، اما، همیشه نمایندهی صدای "آ" است: بابا، پا. وقتی میگوییم خالیاش یا خانهای الفی که در آغاز پسوند میآید نماینده همان صدای همزه سرآوایی است که به ناگزیر مانند واسطهای فیزیولوژیک میان دو مصوت عمل میکند. اما این کار را نباید با واژههایی چون چشمش کرد و مثلا نوشت چشماش، چون این واژه ها با مصوت پایان نمییابند که ناگزیر یک واسطه اضافه کنیم. اینجا شما یک صامت دارید که بعد از آن یک مصوت زبر میآید. بنابراین وقتی بجای چشمگیرش شما مینویسید چشمگیراش بدون در نظر گرفتن قاعده شما یک الف، یعنی یک همزه، به ضمیر اضافه میکنید. نخست اینکه نیاز به چنین الفی نیست. دو و بدتر از آن، این الف حالت میانآوایی پیدا میکند و خواننده ناخواسته آن را "آ" میخواند. شما میخواهید با جدانویسی پسوندها را از واژه اصلی جدا کنید، اما این کار دارد لطمهای بزرگتر به سیستم خط میزند. کمی جدیتر و مسئولانهتر باید با این کارها برخورد کرد.
-- آذر ، Dec 13, 2009