تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

«اندوه، هنرآفرین است»

برگردان: ناصر غیاثی

به تازگی ترجمه‌ی آلمانیِ رمان محمود دولت آبادی با عنوان «کلنل» و به ترجمه‌ی دکتر بهمن نیرومند توسط انتشارات سویسیِ اونیون منتشر شد. قریب به یک هفته پیش روزنامه‌ی «نویه تسوریشا» نقد مفصلی به این رمان را به قلم آنگلا شادا انتشار داد و در شماره‌ی چهارشنبه‌ی گذشته هم با محمود دولت آبادی گفت‌وگو کرد. ترجمه‌ی این گفت‌وگو را که توسط سوزانه شاندا در تهران انجام شد، در زیر بخوانید.

بهای استقلال

در رمان‌تان «کلنل» براساس داستان زندگی یک خانواده در قبل از اتقلاب و در طول انقلاب و پس از انقلاب تصویر تیره‌ای از کشورتان به دست می‌دهید که خشونت، جنون و مرگ در آن برجستگی دارد. آیا این‌قدر سیاه می‌بینید؟

شما باید بین سال‌های 1357 تا 1367 به جای من در ایران زندگی کرده باشید تا بتوانید بفهمید، چرا تصویر این همه تیره و تار است. «کلنل» کتابی تاریخی در مورد انقلاب است. می‌خواستم نشان بدهم چگونه هر انقلابی می‌تواند به هرج و مرج همراه با پیامدهایی دشوار مسخ بشود. این رمان ارجاعی است به تاریخ 150 سال اخیر که تحت تاثیر ملی‌گرایی و زوال‌ ِ آن بوده است.

شما 25 سال پیش شروع کردید به نوشتن این رمان و تازه سال گذشته به اتمام‌اش رساندید. چرا نوشتن‌اش این همه طول کشید؟

تازه یک سال پیش به نظرم رسید که زمان‌ مناسب فرارسیده و اثر که مرتب ر‌‌وی آن کار می‌کردم، کامل شده است. چون می‌خواستم اثری ادبی خلق کنم. حالا کار تمام شده است. مامور سانسور می‌گفت: «این رمان شاهکاری است که غیرممکن است بتوان چیزی از آن حذف کرد.»

با این وجود تا الان مجوز انتشار نیافت. چرا این اثر را از خوانندگان ایرانی دریغ می‌‌کنند؟

چون اثر در مورد حوادث وحشتناک در سال‌های پیش و پس از انقلاب حرف می‌زند. این تراژدی در اعماق جریان دارد و داغ‌ها را تازه می‌کند. رژیم نمی‌خواهد مردم بار دیگر به یاد زخم‌ها بیافتند. به این خاطر اجازه‌ی انتشار نمی‌دهد.

سانسور در ایران چگونه عمل می‌کند؟

ناشر رمان را به اداره‌ی سانسور می‌برد. بعد از مدتی نامه‌ای بدون امضاء دریافت می‌کنید با تذکراتی مثل: «صفحه‌ی 153، سطر 7 تا 12 باید حذف بشود» والی آخر. در مورد «یادداشت‌های روزانه‌»ام تذکرات‌شان را رعایت کرده و جاهایی را حذف کردم، با این وجود اما مجوز نگرفتم. در حال حاضر سه کتاب من در اداره‌ی سانسور است: «نوشته‌های مختلط»1، «کلنل» و «طریق بسمل شدن»، رمانی در مورد عواقب جنگ.


محمود دولت آبادی

این که «کلنل» نمی‌تواند در ایران منتشر بشود، برای شما چه معنایی دارد؟

دردآور است. اما جای تعجب هم نیست. امیدوارم رمان بعد از انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد مجوز انتشار بگیرد.

ترس از ادبیات

آیا انتظار دارید انتخابات تحولی در جهت بهبودی باشد؟

یکی از کاندیداها، میرحسین موسوی، این شعار را تبلیغ می‌کند: «حکومت نباید درادبیات دخالت کند و فرهنگ نهادی حکومتی نیست.» یا ایران داری یک رییس جمهور تازه می‌شود که تلاش خواهد کرد حامی فرهنگ باشد و از نظر فرهنگی – سیاسی فضای بازی در کشور ایجاد کند یا این که رییس جمهور فعلی دوباره انتخاب می‌شود. اما در این صورت باید سیاست‌اش را تصحیح کند.

آیا به نظر شما انسان می‌تواند در درون یک نظام بد، تغییرات مثبت بیابد؟

این تحول ضروری است، چون در غیر این صورت می‌میریم. مطمئن نیستم که این اتفاق در عمل می‌افتد اما امیدوارم. میرحسین موسوی از سال 1980 تا 1988 نخست وزیر و در طول وحشت انقلاب در قدرت سهیم بود. امیدوارم تغییر کرده باشد و دوباره به قدرت برگردد و کتابم بعد از انتخابات اجازه‌ی انتشار بیابد.

شدت سانسور باعث می‌شود به این نتیجه برسیم که رژیم از ادبیات می‌ترسد. آیا ادبیات واقعا این همه تاثیرگذار است؟

این حاکی از قدرت ادبیات است که حکومت از بسیاری از نویسندگان می‌ترسد. ادبیات روی جامعه تاثیر می‌گذارد اما تاثیراش آنی و مستقیم نیست بلکه در اعماق تاثیر می‌گذارد و این طول می‌کشد. موقع نوشتن مسئله‌ام هیچ وقت اتفاقات ِ کوتاه مدت روزمره نیست که به مثابه‌ی تبلیغ موجب کج فهمی بشود.

آیا ادبیات در ایران خواننده زیاد دارد؟

اگر تعداد خوانندگان کم می‌شود، علت‌اش این است که حکومت در ادبیات دخالت می‌کند. حکومت از ادبیات مستقل حمایت نمی‌کند. فقط ناشرانی از طرف حکومت مورد حمایت قرار می‌گیرند که کتاب‌های مذهبی منتشر می‌کنند.

آیا می‌توانید از طریق نوشتن زندگی‌تان را بگذارنید؟

زندگی‌ام از طریق نوشتن می‌گذرد، کار دیگری بلد نیستم. علاوه براین تا سال 1986 استاد دانشگاه بودم اما بعد مانع شدند. بعدها حکومت تلاش‌هایی کرد مرا جلب کند، اما من همیشه امتناع کردم. بازنشستگی‌ام را باید خودم می‌پرداختم و حالا مقدار کمی حقوق بازنشستگی دریافت می‌کنم. این بهای استقلال است.

ادبیات کلاسیک ایرانی در زندگی روزمره‌ی ایرانی‌ها حضور دارد. آیا ادبیات معاصر هم از چنین جایگاهی برخوردار است؟

ادبیات نیروی‌اش را از دست داده است. بسیاری از نویسندگاه خوب ناچاراند کشور را ترک کنند. بسیاری از نویسندگان جوان دیگر علاقه‌ای به تاریخ و سنت ندارند و حالا سرشان به پست‌مدرنیسم مشغول است، فرمالیست شده‌اند.


این نسل اعتقادی به نقش اجتماعی ادبیات ندارد. انقلاب اسلامی سال 1979 یک انقلاب فرهنگی هم با خودش آورد که آگاهی اجتماعی را خاموشاند. این مثل یک کودتای فرهنگی است. اندیشمندان را فراری دادند یا مجبورشان کردند به زیرزمین بروند. بعد هم جنگ با عراق آغاز شد.

سنت صد ساله‌ی ادبیات مدرن فارسی به این خاطر دچار وقفه شد. با این وجود من این جا در ایران ماندم، چون می‌دانستم این جا چکار دارم: باید می‌نوشتم. هرگز نویسنده‌ای نبوده‌ام که کشور را ترک می‌کند و در پاریس در کافه‌ها وقت می‌گذارند. در خارج بی‌ریشه می‌شدم.

اجبار و سرنوشت

با انقلاب اسلامی به دیکتاتوری شاه پایان داده شد. بسیاری از جوان‌ها در انقلاب آغازی نو می‌دیدند. آیا شما هم اوایل امیدوار بودید؟

نه، هیچ وقت. در طول دو سالی که زندان بودم، زمان شاه، آن‌چه را که بر سر کشور می‌آمد، واقعیت بخشیدم. کمی قبل از آن سعی کرده بودند مرا به سکوت وادارند. من حکومت وحشت ِ انقلابیون را پیش‌بینی کرده بودم. تنها امیدی که پس از آزادی از زندان داشتم، این بود که بتوانم آثارم را بنویسم.

به مثابه‌ی پاسخی اخلاقی و هنری به اختناق هر روزه؟

یک شب، در طول مدتی که روی «کلنل» کار می‌کردم، کابوسی داشتم. با وحشت بیدار شدم اما وقتی دوباره به خواب رفتم، کابوس بار دیگر به سراغم آمد. تازه صبح فردا توان آن را داشتم که رویایم را بنویسم. این تجربه‌ای بسیار عجیب و نادر و برای بخش‌های رویاگونه‌ی کتاب تعیین کننده بود. برای من مثل نوعی حکم تاریخی بود. چیزی مجبورم می‌کرد این کتاب را بنویسم. نوشتن‌اش مطلقا حیاتی بود.

آثار ادبی در کشور ما اتفاقی نیستند و وقتی در مورد نوشتن‌ام فکر می‌کننم، متوجه می‌شوم که من هیچ چیزی را هدفمند و آگاهانه ننوشته‌ام. نوشتن سرنوشت من است، یک اجبار.

آیا رنج هم هست؟

معنی‌اش مردن و دوباره زنده شدن است. کار سخت و مشکلی است، چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی. چندین بار موقع نوشتن بی‌هوش شده‌ام، یک بار چون 36 ساعت فراموش کرده بودم، چیزی بخورم. داستایوفسکی گفت «اندوه، هنرآفرین است». هنر میوه‌ی مقدس رنج است. وظیفه‌ی هنرمند تحمل این رنج است.


پاورقی:

1- ترجمه‌ی آزاد از عنوان آلمانی کتاب از مترجم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هنرو ادبیات متعهد،در حال حاضر در معدود هنرمندانی دیده میشود که محمود دولت آبادی یکی از آنهاست. وجود ایشان نعمتیست برای ادبیات و ملت ایران.عمرشان پاینده ،قلمشان جاویدان باد.

-- sevda ، Jun 14, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)