خانه > جمعه > اندیشه زمانه > کشت و کشتار یا ناز و نوازش | |||
کشت و کشتار یا ناز و نوازشترجمه و تلخیص: ناصر غیاثیدر صفحات ادبی روزنامهها و میزگردهای تلویزیونی دیگر بحث نمیکنند بلکه دست به احساساتیگری میزنند. چرا دیگر ناگهان فکر کردن مدرن نیست؟ نوربرت بولتس، نویسندهی این مقاله، پروفسور علوم رسانهای در دانشگاه فنی برلین است. «مانیفست مصرف» آخرین اثر او است. در آغاز خاراندن بود. میمونها اتحاد گروهیشان را با مواظبت از پوست یکدیگر تضمین میکردند. زبان احتمالاً به واسطهی این ناز و نوازشها رشد کرد؛ چرا که کارکرد یک جمع در محیط زندگی انسانها که خیلی بزرگتر است، تنها از طریق زبان تأمین میشود. ما دیگر همدیگر را نمیخارانیم بلکه از هم غیبت میکنیم و در مورد یکدیگر شایعه پخش میکنیم. به محض اینکه جامعهای موفق به عمقیابی نقادانهی این اراجیف شد، روشنگری ممکن میشود و تبادل نظر جای غیبت و شایعهپراکنی را میگیرد. به این ترتیب میشود تکامل اجتماع از میمونهای انساننما به هاباماس را به سه مرحله تقلیل داد: در آغاز ناز و نوازش کردن بود، بعد مهملگویی و سرانجام بحث. این الگوی آشکار بس زمخت از این نظر جالب است که باعث ایجاد این برداشت میشود که انگار سیر تکامل تاریخ دموکراسی تودهای بار دیگر از روزگار خوش زمان کانت به عقب برگردانده شده است. فرهنگ مجادلهی مدرن، غرور دنیای غروب، خیلی وقت است در حرافی حل شده است؛ و این فرهنگ جدید به تازگی وارد فازی شده است که میشود آن را سستی نو قلمداد کرد. ما به وضوح با نوعی تعویض قدرت جدل روشنگرانه که کشمکشهای اجتماعی را بیان میکند، با اراجیف برنامههای تلویزیونی حرافیمحور و بالاخره با دنیای وررفتن سرگرمکننده با سیاست سر و کار داریم. تشخیص مرض خیلی ساده است: پایان نقد. نقد شکلگرفته در فضای عمومی توسط رسانههای جمعی جای خود را به اخلاقگرایی داده است. جای اندیشه در مورد واقعیتهای پیچیدهی دنیای مدرن را رمزگشایی سادهی اخلاق یعنی تمجید یا سرزنش کردن گرفته است. تمجید کردن یعنی بازاریابی عینی.
سرزنش به عنوان رسوایی به نمایش گذاشته میشود. کتابها، نمایشنامهها و نمایشگاهها دیگر نقد نمیشوند بلکه با شور و شوق از آنها تعریف و تمجید میشود. بینندگان در مصرف رسوایی، لذت همگانی اخلاقی بودن را میپذیرند. کدام یک از رمانهای سالهای اخیر در بخش فرهنگی روزنامهها توجه زیادی را به خود جلب کردهاند؟ «مرگ یک منتقد» از مارتین والزا، که موضوع آن قتل خیالی منتقد ادبی بزرگ و یهودی است (منظور مارسل ریش رانیتسکی بود)؛ و کتاب نازی ـ پورنوی تور مونکل «آخرین مرحله»، که برخی از اینکه انتشارات روولت میخواست این کتاب را چاپ کند عصبانی بودند و وقتی ناشر بالاخره از چاپ کتاب صرف نظر کرد، برخی دیگر فریاد واسانسور سر دادند. انسانشناس آمریکایی لاینل تیگر آن را «تفریح عمومی» نامید. منظور سرگرمی از طریق نوعی از بازی بین اخلاق و احساسات، یعنی احساساتیگری و هیاهو است. «طراحی لباس افراد سرشناس» با نمایش عمومی سیاست جور درمیآید. افراد مشهور بیآنکه به چشم بیاید میتوانند حرفهای بیمعنی بزنند. کسی که به این موضوع نقادانه نگاه کند، نباید استعداد مهربان بودن را دست کم بگیرد: سیاستمداران و روزنامهنگاران، که به هر دو طرفه سود میرسانند، میتوانند بیشترین سود را از همکاری دوجانبهشان ببرند. افراد مشهور در واقع ارزش ذاتی رسانههای جمعی هستند که مثل جذبکنندههای عجیب، به آشوب دنیا نظم میبخشند. این توضیح میدهد، با اینکه همه از برنامههای سطح پایینی که ارائه میشوند ناله میکنند، چرا تلویزیون اینطور پرطرفدار است. در اینجا میتوانم برای خودم تصویری از دنیا بسازم؛ اینجا هنوز قرابت و هیجان هست. اینجا من یک انسانم، اینجا اجازه دارم این باشم. البته در برنامههای تلویزیونی حرافیمحور تنها افراد مشهور به نمایش گذاشته نمیشوند؛ آنها همچنین میل به بیان ذهنیت مدرن را هم ارضاء میکنند. شرکت در گفت و شنود مهمتر از اطلاعات است: با هم حرف میزنیم. حرافی یعنی غیبت و شایعهپراکنی کردن. و غیبت نوعی از مکالمه است که موضوع آن استاندارها و ارزشها هستند. او درون را از بیرون جدا میکند. رسانههای عمومی دامنهی ساز و کار غیبت را به غریبهها بسط میدهند. یعنی تماشاچیها با افراد مشهور و سیاستمداران به عنوان اعضای مهم گروه رفتار میکنند. اینکه آیا من کارها و برو و بیای دیتا بوهلن یا گرهارد شرودا را در آ.ار.د یا مجلات شیوهی زندگی تعقیب میکنم ـ همیشه در حال کار روی «به روز کردن» نقشهی جغرافیای اجتماعیام هستم. از این لحاظ قالب سرگرمی همهی حوادث در رسانههای عمومی نه فقط با درونیترین آرزوهای ما تطبیق میکنند بلکه با یک ضرورت اجتماعی هم مطابقت دارند. مصرف غیبت لذتی برای افراد حقیر است. و همزمان شکلی است که در آن شعور اجتماعیشان را پرورش میدهند. همانطور که گفته شد، شامپانزهها با هم ور میروند، ما وراجی میکنیم. هر دو معنای اجتماعی واحدی دارند: تضمین همبستگی گروه. ما در رسانهی غیبت و شایعهپراکنی، پیچیدهگی اجتماعی دنیایمان را میپاییم و مهارت اجتماعیمان را تمرین میدهیم. کی با کی ارتباط عاشقانه دارد؟ چیزی که نمایندگان کهکشان گوتنبرگ به عنوان فرضی مسلم قلمداد میکنند این است که تلویزیون به جای تحمیق مردم، مثل مدرسهی شعور اجتماعی عمل میکند. به چه چیزی باید اعتقاد داشته باشم؟ به چه چیزی میتوانم امیدوار باشم؟ چه چیزی را اجازه دارم تحسین کنم؟ پاسخ به این پرسشها را تفریح مفید در رسانههای جمعی میدهد که مجموعهای از آرزوها و یقینها را در اختیار ما میگذارد. این انسانگرایی عملی تلویزیون است که کمکهای مشخص برای زندگی را در اختیار ما میگذارد تا از پیچیدگی فرار کنیم.
جلوی تلویزیون و در سینما چیزی را یاد گرفتیم که نه مدرسه و نه خانهی پدری نتوانست به ما یاد بدهد: با زنها اینطور رفتار میکنند؛ دنیا اینگونه عمل میکند؛ این خوشبختی است! این دنیای ستارهها بود و هست، تولد احساسات عظیم شهرت و افتخار ـ و البته اسطورهی موفقیت مدنی. انسانشناسها آنچه را از فیلم و تلویزیون میشود یاد گرفت «سواد رفتار» مینامند. از وقتی دیگر تلویزیون به شر و ورگویی دربارهی «وظیفهی فرهنگی» نمیپردازد، بلکه بر سر مشتری رقابت میکند، میتوان راحتتر تشخیص داد، چگونه پیشرفت تکنیکی رسانهها با انتظارات مشتریان از اقتصاد قرن ۲۱ و تصویر شهروند جامعهی مدنی از خودش همساز است. تماشاچی به مرکز کار رسانهای هل داده میشود. میتوان اینطور هم گفت: جهتی که امروز آشکارا مشتریان در بازار طی میکنند، به رسانههای جمعی هم رسیده است. بالاخره میشود اینطور فهمید، مشتری رسانه خود تولید بعدی یک برنامه است. به این ترتیب تلویزیون تبدیل به رویداد میشود. این از یک طرف. از طرف دیگر رسانههای جمعی آرزوی مردم در مشارکت سیاسی را که همیشه در حال افزونی است برآورده میکنند. باز هم اشکال دموکراسی بیواسطه جذاب میشوند. واضح است که این تنها با رسانهها و در رسانهها ممکن است. تنها کافی است به اهمیت در حال رشد نظرسنجی ذت به یاد بیاوریم که امروزه چارچوب تمام تصمیمات سیاسی را تعیین میکند. البته این رشد بیواسطهگی بهای خود را دارد. بصیرت و ذوق در فرهنگ ما دیگر کمتر شانسی دارد. با این همه آیا این دلیلی برای نقد فرهنگ است؟ حتا اگر هم دردناک است، باید یاد بگیریم با بیبصیرتی زندگی کنیم. چرا که بصیرت تشخیص میدهد ـ و این در دموکراسیهای عوامالناس قابل تحمل نیست. به همین دلیل فرهنگهای دموکراتیک نظر جمعی را جانشین بصیرت کردند، نظری که در رسانههای جمعی تولید میشود. رسانههای جمعی اطلاعات برای بهرهبرداری در گفت و گو را با احساسات درهم میآمیزند. هربرت سیمون، برندهی آمریکایی جایزهی نوبل اقتصاد، این را «دسر داغ» نامید: اطلاعات در پسزمینهی احساسات. همزمان این درآمیختهگی با احساسات وسیلهی وقفهاندازی است که به رسانه امکان تغییر موضوع از یکی به دیگری را میدهد. بنابراین ما با نوعی «طراحی احساسی» نظر عمومی سر و کار داریم. طراحیای که هدفش نه حل مشکلات بلکه تزکیهی حالت احساسات است. کلیفورد گریتس، انسانشناس امور فرهنگی، به این مسأله اشاره کرد که باید بدانیم، چه احساسی نسبت به یک واقعیت داریم، تا بتوانیم نظر خود را راجع به آن بسازیم. و برای اینکه بتوانیم بفهمیم حسمان چیست، به الگوهای عمومی احساسی نیازمندیم. الگوهایی که پیشترها توسط اسطورهها، مراسم و هنر ارائه میشدند و امروز پیش از همه توسط رسانههای جمعی ارائه میشوند. احساسات همیشه ارزشگذاری اخلاقی میشدند و آداب خاصی در موردشان رعایت میشد. امروز کشیشهای بلندپایهی این فرقه به نظر چندان سختگیر نمیرسند، بلکه کاملاً رام، مهربان و صمیمیاند. منبع: • Kuscheln oder killen |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
زبا ن یک قرارداد اجتماعی ست و در صورتی بوجود می آید که جامعه پدید آید و نیاز اینکه انسانها بتوانند رابطه ای غیر مستقیم نه همچون حیوانات که رابطه ی مستقیم داشته دارند و برای حفظ هر قرارداد اجتماعی نیز نیاز است که رابطه ی افراد تکرارپذیر باشد . در غیر اینحالت حیوانات فقط از آواها و علائمی استفاده می کنند که هشدار دهنده و مستقیم است . به همین دلیل حتی تا زمانی که انسانهای نخستین به صورت گله زندگی می کردند رابطه ی زبانی بین آنها برقرار نشده بود و تنها زمانی زبان بوجود آمد که ارتباط انسانها و پیوندهای آنها حالت دائمی و اجتماعی و به هم پیوسته تبدیل می شود . از اینرو انسانها زمانی نیاز به بوجود آوردن زبان می کنند که بخواهند مبادله ی اطلاعات و کالاها و تجربیات خودشان را به همدیگر به نسلهای بعد و یا به اجتماعات دیگر منتقل کنند . و متن گفتار هم بر خلاف قطعه ی مربوط به زبان دارای چنین منطقی ست .
-- farhad ، Mar 20, 2009TARJOMEH KHAILI BAD!
-- MEHRDAD ، Mar 21, 2009مقاله بسیارر خوبی اس و ترجمه خوبی هم که نیاز به یک ویرایش و بازسازی دارد تا فارسی آن روان تر و درست تر شود.
-- شهاب منزوی ، Mar 22, 2009دو تاریخ ،دو فرهنگ، دو هنر،دو نوع مرام و دین مطرح است، یکی مربوط به آزادی و دومی قدرت. اولی ارتباطات را بر اساس شارم ،صمیمیت،
-- Mohamed Réza ، Mar 22, 2009صداقت، خالی از تبعیض و زور، دومی ارتباطات را بر اساس کاریسما، اقتدار، تبعیض و هژمونی طلبی، ایجاد می کنند. به میزانی که ارتباطات
آلوده به قدرت می شوند، از خود بیگانگی ها و بیگانگی ها را به ارمغان می آورند،زبان نه ابرازی انسانها که از ژست ها و ادا و اشاره های
صورت و دست و بدن تشکیل می شوند، با گفته ها در عدم انطباق قرار می گیرند. چهار نوع ارتباط با خود، باهستی، با طبیعت و با اجتماع
در صورت قدرت زدگی ضعیف و حتی بریده می شود. ظن و وهم جای فرآیند تجربی و تحقیقی را که طبیعی انسان است می گیرد و در نتیجه
تماس با واقعیت دچار اختلال میشود؛ از طریق تقلید، تلقین، وراثت و نوعی از تفکرو استدلال به دیگران نیز سرایت میکند. شادی ارتباط ها به
فرار از ارتباط ها و بی میلی و نیز افسردگی، تبدیل می شود. شادی که در ارتباط اطلاعات و اندیشه حاصل می شود به غم که در ارتباط
مونولوگ و یک جانبه است ،بدل می شود. ارتباط های شاد که در آزادی و بر اساس حقوق مداری است به ارتباط های عصبی و تشج زا که
بر اساس تبعیض و منفعت مداری است مبدل می شوند. بلوغ عاطفی که در اثر حقوق مداری پدید می آید، دچار اختلال شده و فرد را در
سنین بالا نیز در نو جوانی عاطفی نگه می دارد.
محمدرضاراعی