خانه > جمعه > پرسه در متن > ادبیات هم اسلحه است | |||
ادبیات هم اسلحه استبرگردان، ناصر غیاثییاشار کمال متولد ۱۹۲۳ از پدر و مادری کُرد جزو مهمترین نویسندههای کشورش است. این نویسنده که در کودکی به خاطر درگیری با چاقو، چشم راستش را از دست داد، به عنوان سوسیالیستی معتقد همواره در سیاستهای ترکیه دخالت کرد و چندین بار دستگیر شد. جوایز، مدالها و افتخارات زیادی به او رسید. دربارهی قدرت اسطوره و تاثیر اروپا بر آثارش ۱۱ سال پیش در نمایشگاه کتاب فرانکفورت افتخار دریافت جایزهی صلح کتابفروشیهای آلمان به من رسید. سخنرانیام را با این جمله آغاز کرده بودم: «من مردی از هنر کلام هستم و از زمانی که به این هنر میپردازم، میکوشم به بهترین وجه ممکن انجامش بدهم». گفتم: از زمانی که به این هنر میپردازم. نگفتم: از زمانی که مینویسم. زیرا از زمانی که مینویسم، شروع نکردهام به پرداختن به هنر کلام. چرا که این دو جهانهایی متفاوتند. خیلی پیش از اینکه رمان بنویسم، شعر مینوشتم. و شعر من متاثر از هنر مردمی نقالی بود، هنری که پیشترها نزد ما بسیار محبوب بود و من با آن بزرگ شدهام. تا سن ۱۷، ۱۸ سالگی جمعآوریکننده و راوی چنین افسانههایی بودم. از زمان تاسیس جمهوری در سال ۱۹۲۳ توسط مصطفی کمال، مشهور به آتاتورک، پدر ترکها، ما هنرمندان به فکر زبان و فرهنگ خودمان بودیم. «خانهی مردم» تازه تاسیس شده یا به اصطلاح «انستیتوی ده» در این مورد به ما کمک میکردند. اما از طریق این نهادهای آموزشی و ترجمههای رسمی با کلاسیکهای ادبیات جهان نیز آشنا شدیم: گوته، شیلر، برادارن گریم، استاندال، بالزاک، تولستوی و چخوف استادان ما شدند. گرچه باید خود را در عرصهی جهانی با تمامی ارزشهای فرهنگی تطبیق بدهیم، اما این کار باید بر بنیان فرهنگ ریشهدار خودمان که با آن بزرگ شدهایم، انجام بگیرد.
ادبیات ترکیه و جهان به اعتقاد من، ادبیات معاصر ما با ناظم حکمت آغاز شده است. برای من این شاعر متولد ۱۹۰۲ در تسالونیکی، آن زمان متعلق به عثمانیها و امروز متعلق به یونانیها، پدر شعر ترکیه است. او زیبایی زبان ما را کشف کرد. اما او نیز در واقع تنها دانهای از یک زنجیر است و به حلقهی باردان دادلوگو، آخرین و بزرگترین شاعر خلق ما، یک حلقهی دیگر میافزاید. رمان، شعر و هنرهای تجسمی معاصر ترکیه در سراسر جهان از چنان جایگاهی برخوردارند که میتوانیم به آن افتخار کنیم. میتوان به آناتولی که به خاطر وضعیت جغرافیاییاش وطن فرهنگهای بسیاری بوده است، به چشم سرچشمهی فرهنگ جهانی نگریست. و اگر فشاری که بر فرهنگسازان این منطقه وارد میشود، برداشته شود، میتوانیم مثل سابق بر فرهنگهای جهان تاثیرگذار باشیم. ادبیات ما از ریشههای خودش آب خورد. با این وجود به الگوهایی از فرهنگهای بیگانه نیز نیازمندیم. به مثل ریشهی ادبیات فرانسه به ادبیات لاتین و یونان قدیم میرسد، با این وجود اما ادبیات مستقلی از آن پا گرفت. مثلاً نزد استاندال ارثیهی هومر را مییابیم: درک افسانه. استاندال یک بار گفته یود: «من مثل یک میرزابنویس مینویسم.» هومر طوری داستان میگوید که انگار در یک قهوهخانه نشسته است. این سنت ادبیات روایی است. استاندال این سنت را دریافته بود و به این خاطر مانند یک میرزابنویس روایت میکند. وقتی حدوداً ۲۰ سالم بود برای اولین بار استاندال را خواندم و از آن زمان تاکنون استاندال به من نزدیک است. قبل از اینکه شروع به نوشتن رمانی بکنم، «صومعهی پارما» یا «سرخ و سیاه» استاندال را میخوانم. علاوه براین ناظم حکمت هم میخوانم. پیش هر دو به دنبال الهام هستم: ناظم ترکی را عالی مینویسد و نتیجه، همراه با حس بیمانند استاندال برای جریان روایت، ساختار رمان ِ محکم است. من شک دارم که یک نویسنده باید دایم از خودش داستان بگوید. فلوبر گفته بود: «مادام بواری منم» اما من، یاشار کمال، اصلاً لازم نیست، ممد، شخصیت اصلی رمانم «اینچه ممد» باشم. رمان جهانی کاملاً نو خلق میکند، گرچه این جهان به جهان واقعی که ما درونمایههامان را از آن بیرون میکشیم، تکیه زده است. در دوران ما هرج و مرج بر راوبط انسانی حکمفرما است. این روابط روز به روز پیچیدهتر شده و کم و بیش تبدیل به گرهی کور میشود. رها شدن از این درهمتنیدگی، از این کلاف سردرگم دروغها، سرکوبها، بیگانهسازیها، آلودگیها، استثمارها، حقارتها و سنگدلیها بسیار سخت است. جهان رویاها و اسطورهها انسان اما غیر از زندگی در جهان واقعی، در جهانی زندگی میکند که برای خودش میآفریند: جهان رویاها و اسطورهها. به این ترتیب از رنجهای جهان واقعی رو برمیگرداند و به عشق متوسل میشود، به دوستی و زیبایی. اتفاقاً چون من آگاهانه واقعیت را با اسطورهها و رویاها غنی میکنم، خودم را نویسنده میدانم. من نویسندهای سنتی هستم. همانطور که گوشت به استخوان چسبیده است، نمیخواهم هنرم از مردم جدا بشود. من در دهی کوچک در چوکروا متولد شدهام. خرابههای شهر بزرگ رومی، آنازاربوس در نزدیکی این ده است. وقتی بچه بودم در کوچههای این شهر بازی میکردم. دیوسکوریدس، پزشک مشهور، مال این شهر بود، سیسرو مدتی فرماندار آنجا بود. ۵۰ سال پیش از تولدم ساکنین ده پس از تار و مار شدن شورششان در اینجا اسکان داده شدند. در دوران کودکیام اهالی ده هنوز سرودهای این شورش را میخواندند. سنت ادبیات ما سنت شورشها و قربانیهای همراه آن نیز هست. در این سنت ادبیات هم اسلحه است. هنر کلام همواره در صدر ارزشهای انسانی بود. جامعه خود را در ادبیاتش بازمیتاباند و چون ادبیات موثرترین هنر است، باید با افول جامعه نیز مبارزه کند. ادبیات منحط، محصول جامعهی ناسالم است.
عصر ما و ادبیات در هیچ عصری مثل عصر ما، پلیدی اینچنین خود را سازماندهی نکرده بود و این چنین قدرتمند نبود. هر روز شاهدیم که پلیدی چگونه زیست ِ جهان ما را تهدید میکند. میلیاردها انسان توسط برادرانشان استثمار میشوند، برادارنی که امکان استثمار کردن یافتهاند. جنگطلبی سرسامآوری که نمیتوان متوقفش کرد. اگر ادبیات مثل گذشته به مبارزهاش برای انسانیت ادامه بدهد، میتوانیم مانع مصیبتهایی بشویم که به آسانی تهدیدمان میکنند. ادبیات هرگز تنها تزیین نبوده و همیشه از آن به عنوان اسلحهی سیاسی نیز بهره بردهاند تا اهدافی را پیش ببرند. هنرمندان اغلب میدانستند باید جانب کدام یکی را بگیرند. وقتی به اتفاقات روزمره نگاه میکنیم، باید از خودمان بپرسیم: آیا جانبدار اتم و مرگ هستیم یا صلح، برادری و نشاط زندگی؟ جانبدار تاریکی هستیم یا روشنایی؟ عشق یا نفرت؟ در عصر ما همه چیز آنچنان آشکار است که برای هنرمند در واقع غیرممکن است، تا جایی که به دنبال اهداف خود محورانه نباشد، به بیراهه بزند. هیچ دلیل قانع کنندهای در دست نیست که هنرمند را به مرداب بیگانگی از خود و انحراف بکشاند. اما ما هنرمند چگونه از پس این چالش برمیآییم؟ هنرمند عصر ما باید مثل پرنده آواز بخواند، مثل آبی روشن با شفافیت بدرخشد، مثل کودک ساده باشد. در غیر این صورت با این همه کثافتی که بارش بر دوش ماست، بسیار سخت خواهد بود، پایدار بمانیم. هنر کلام، نیروی پاک کنندهی آتش را دارد که هر کثافتی را محو میکند. منبع: • Literatur ist auch eine Waffe |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
کلمه «اسلحه» را در عنوان تصحیح کنید
-- بدون نام ، Oct 31, 2008. . .
زمانه ـ با سپاس از توجه و یادآوری شما
تصحیح شد.
. . . .
تو رو خدا اين "اسحله" رو بکنيد "اسلحه"! هم در عنوان و هم در متن.
-- منيرو ، Oct 31, 2008. . .
زمانه ـ با سپاس از توجه و یادآوری شما
تصحیح شد.
. . . .
تشكر از ترجمه و چاپ اين مطلب
-- آوات ، Nov 2, 2008تشکر از انتخاب خوبتان و امید وارم باز هم از این مطالب داشته باشید
-- mahboobeh ، Nov 6, 2008