خانه > جمعه > خارج از سیاست > فرهنگ نام و القاب در ایران | |||
فرهنگ نام و القاب در ایرانحسین نوشآذردر همهی سرزمینها، زبانها و فرهنگها برخی نامها رایجتر از نامهای دیگراند. عجیب است که کمتر کسی به این نکته فکر میکند که منشأ نامش کجاست و چه داستانها و ماجراهایی در پس نام خانوادگی او پنهان است. ما، اغلب به این نکات فکر نمیکنیم. زیرا از آغاز زندگی صاحب نامی میشویم. این نام در شناسنامه و گذرنامه و مدارک تحصیلی و دانشگاهی و حساب بانکی ما یا اگر خلافکار و تبهکار باشیم در پروندههای قضایی ثبت میشود. چنین است که نام، ما را قابلشناسایی میکند، ما را از دیگران متمایز میکند و به ما هویت میدهد. علاوه بر این با نامگذاری اشخاص امکان سازماندهی اجتماعی، اداری، قضایی و اقتصادی در یک جامعه فراهم میآید. در ایران لقبهای مردانه دامنهی وسیع داشت در عهد قاجار، لقب در ایران اهمیت داشت. به واسطهی لقب بود که فرد میتوانست از تودهی مردم خود را متمایز کند. لقب جای فرد و حد امتیازات و قدرت او در اجتماع را مشخص میکرد. هر چه نام و لقب اشرافزادگان پرطمطراق بود، به همان اندازه نام رعایا ساده و بیاهمیت تلقی میشد. رعیت یک وظیفه داشت که میبایست بدان عمل کند و تنها وجه تمایز او از دیگران زادگاهش بود. در زمان سلطنت قاجاریه، لقبهای مردانه دامنهی وسیع داشت. در این زمان از یک کلمه دهها لقب وضع میکردند. مثلاً از کلمهی امین میتوانستند القابی مانند امینالدوله، امینالسلطنه، امیندفتر، امین لشکر، امینالواعظین و امثال آن وضع کنند و به اشخاص اهدا کنند یا بفروشند. برخی القاب هم از برخی مناسبتها نشان داشت. برای مثال وقتی که وزارت تلگراف در ایران تأسیس شد، تلگرافچیها سعی داشتند در لقب آنها کلمهی «مخبر» و «اختیار» و «مبشر» باشد. در این دوران القابی که به کلمهی دوله، سلطنه و ملک ختم میشدند بیشتر از دیگر القاب اهمیت داشتند.
مردم در آغاز شکلگیری شهرنشینی در ایران، ولع عجیبی برای گرفتن لقب داشتند و گاهی به یکی از درباریان یا به شاه رشوه رسمی میدادند که لقب بگیرند. برخی از این القاب در تهران و شهرستانها بیشتر از القاب دیگر رایج بود. این امر مشکلاتی پیش میآورد. گاهی شده است که صاحب لقبی که برای مثال لقبش «امین خلوت» بود پول کس دیگری را که او هم ملفب بود به «امین خلوت» میخورد. پیش میآمد که صاحب لقبی را به جای دیگری که همان لقب را داشت زندانی میکردند و چوب میزدند. لقب زنان وسعت لقب مردان را نداشت اما اگر زنی لقب میگرفت، این لقب دیگر محرمانه نبود. لقب زنان وسعت لقبهای مردان را نداشت. لقب رایج زنان به کلمهی «ملوک» ختم میشد مانند امینالملوک. برخی زنان لقبهای مختص به خود داشتند، مثل: امین اقدس و مهد علیا و حضرت علیا نخستین شناسنامه در ایران به نام چه کسی صادر شد؟ در زمان صدارت سردار سپه قانون ثبت احوال در جلسهی ۳۰ آذر ۱۲۹۷ هجری شمسی به تصویب رسید و در تاریخ سوم دی ماه همان سال، نخستین شناسنامه برای دختری به نام فاطمه ایرانی صادر شد. تا پیش از این تاریخ، در خانوادههای ایرانی هرگاه فرزندی متولد میشد نام و تاریخ تولد او را پشت جلد کتابهای مقدس از جمله قرآن مجید مینوشتند و اگر شخصی درمیگذشت، تاریخ وفاتش را بر روی سنگ قبرش نقر میکردند. پس از تصویب قانون ثبت احوال بسیاری از مردم نمیدانستند برای خودشان چه نامی انتخاب کنند. کارمندان ادارهی ثبت احوال حرفهی مراجعهکننده را شاخص قرار میدادند و اگر پیش از او شخص دیگری نام آن حرفه را برای خود انتخاب کرده بود، نام حرفه و محل تولد را ملاک گزینش نام خانوادگی قرار میدادند. برای مثال اگر کسی خباز بود و در گیلان به دنیا آمده بود، او را خباز گیلانی مینامیدند. مطابق این قانون هر کس مجاز بود تنها یک نام را به خود و خانوادهاش اختصاص دهد. این دوره را میتوانیم دورهی هویتیابی و سرگشتگی انسان ایرانی در آغاز شکلگیری فرهنگ شهرنشینی و تجدد در ایران بنامیم. بیجهت نیست که رضا شاه پهلوی در این دوره به اقتضای منصبش سه بار نام خود را تغییر داد. فرهنگ نامگذاری در ایران از سرگشتگی نشان دارد با این حال سرگشتگی در هویتیابی از دیرباز یکی از مشکلات ایرانیان بوده است. این مشکل در نوع گزینش نام نمودی آشکار و از برخی لحاظ غمانگیز دارد. تا پیش از حملهی اعراب به ایران نامهای ایرانیان نامهای پارسی بود. پس از آن که ایرانیان اسلام آوردند، به دلیل ارادتشان به خاندان نبوت و امامت، نام امامان و نام وابستگان به خاندان نبوت و گاهی نیز نام بزرگان و خلفای عرب را برای خود برمیگزیدند. پس از حملهی مغول، نامها و القاب مغولی رواج یافت و در زمان صفویه که تشیع دین رسمی ایران اعلام شد، نامهای مذهبی از نو رواج یافت. در زمان قاجار نامها و القاب ترکی باب شد. در زمان سلطنت رضا شاه به ادارات ثبت احوال ابلاغ شده بود که مردم را به گزینش نامهای اصیل ایرانی ترغیب کنند.
پس از انقلاب اسلامی به ادارات ثبت احوال ابلاغ کردند که از ثبت نامهای نامتعارف خودداری کنند و مردم را به گزینش نامهای مذهبی تشویق نمایند. اینگونه سرگشتگیها از فرهنگ نامگذاری ایرانیان و در ترکیب هویتی آنها به خوبی پیداست. نام، شکل فسیلشدهی زبان است به این جهت نامشناسان اعتقاد دارند که نام شکل فسیلشدهی زبان است. به تعداد نام کسان داستانهایی وجود دارد. وظیفهی نامشناسان بازیافت اینگونه داستانهاست. در رستمالتواریخ اسامی پهلوانان، عیاران و شبروان زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی به دقت آورده شده است. از این سند چنین برمیآید که پهلوانان و عیاران را که از میان مردم برمیخاستند به نام زادگاهشان مینامیدند. در آن زمان چنین نامهای در میان بزنبهادرها رایج بود: ملاباقر دیوسفید اصفهانی، حاجی عشور لر شیرانی، قادر بیک نجفآبادی عرب، جعفر قلی بیک تبریزی، بهرام بیک اردبیلی، عثمان قلی بیک قندهاری، شیر محمد کابلی و امثال آن. در ادبیات فارسی این سند از اندک اسنادیست که شکل فسیلشدهی زبان را به نمایش میگذارد و میتواند به کار نامشناسان بیاید. نام، گاهی معرف یک شخصیت یا یک گروه اجتماعی است گاهی ممکن است نام یک شخص با منش و کردار او همسو باشد تا آنجا که به هویت او تبدیل شود. برای مثال اگر زنی معصومه نام دارد، ممکن است از او انتظار داشته باشند که معصوم باشد و در همان حال این احتمال وجود دارد که این زن انتظار و توقعات دیگران را تا آن حد درونی کند که معصومیت به یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی او تبدیل شود. در این صورت نوع نام از نظر روانشناسی فرد نیز اهمیت مییابد. گاهی ممکن است برعکس نام یک شخص با منش و کردار او در تقابل باشد. برای مثال ممکن است نام شخصی نیکوکار یا بخشنده باشد، اما آن شخص در زندگی بدکار یا بخیل باشد. در ادبیات داستانی از نامگذاری شخصیتهای یک داستان میتوانیم به ساز و کار شخصیت و به جایگاه اجتماعی و خانوادگی او پیببریم. گاه این امر نشانگر دگرگونی ارزشها در اجتماع است. برای مثال اگر تا دیروز نامهایی مانند «ساسان» یا «کامبیز» نمایانگر یک تیپ اجتماعی مرفه و محتاط و بیشهامت بود، امروز «جواد» نمایانگر یک تیپ اجتماعی و در تقابل با آن دیگری است. او را امل و بیسواد و بیخبر از دستاوردهای تجدد میپندارند. در این گونه موارد نام نشانگر هویت یک فرد نیست، بلکه بر اساس شجرهشناسی یک گروه اجتماعی نماد و نشانهای از آن گروه اجتماعیست. آزادی در انتخاب نام، از حقوق انسانی است از دیرباز شاعران ایرانی «تخلصی» برای خود برمیگزیدند. در میان شاعران معاصر علی اسفندیاری (نیما یوشیج)، احمد شاملو (الف بامداد)، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) و مهدی اخوان ثالث (م. امید) از شاعران معروفی هستند که گاهی تخلصشان از نام واقعی آنان مشهورتر است. نویسندگان معاصر ما مانند احمد محمود و م. الف. بهآذین گاهی به نام دیگری جز نام واقعی خود آثارشان را منتشر میکردند. گاهی گزینش نام مستعار یک امر سلیقهای بود و گاهی به دلیل فعالیتهای حزبی و سیاسی و نبود آزادی، نویسندگان نام مستعار را به نام واقعی خود ترجیح میدادند. در طلیعه انقلاب بسیاری از وابستگان به احزاب سیاسی مخالف حکومت با چندین نام مستعار فعالیت میکردند. خاطراتی که از زندانیان سیاسی در خارج از کشور منتشر شده است، از این نظر نیز قابل مطالعه است. با شکلگیری فرهنگ وبلاگنویسی نام وبلاگ از نام نویسندهاش مهمتر و مشهورتر است. این امر از این واقعیت نشان دارد که در روزگار ما برخلاف گذشته رسانه از نویسنده مهمتر است. در کشورهای غربی از جمله در آلمان در گذرنامه و شناسنامهی مردم جایی هم برای نام مستعار در نظر گرفته شده است. از این گذشته فرد اگر به هر دلیل از نام خود خشنود نباشد، میتواند نامش را تغییر دهد. در کشورهای دموکراتیک آزادی در انتخاب نام از آزادیهای فردی و جزو حقوق انسانی به شمار میآید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من یه سوال داشتم، میخواستم بدونم لقب "وکیل باشی" در زمان قجر برای چه مقامی بوده؟ پدر جد من اسمش "وکیل باشی" بوده. ممنون میشم ! لطف کنید به این ایمیل بفرستید :
-- بدون نام ، Aug 22, 2008myfamilyhealth@yahoo.com
وکیل باشی به گروهبان یکم می گفتند، و "گروهبان یکم" به جای "وکیل باشی" توسط فرهنگستان اول قرار گرفت و مصطلح شد.
-- میرزا ، Aug 22, 2008omidvaram ketabe alqabe dore qajar talife karime sloeimani ra dideh bashid.
-- behzad ، Aug 23, 2008خانم فرزانه تأییدی در خاطراتش از پرویز فنی زاده نکته جالبی رو می نویسه:
-- ، Aug 23, 2008اصغر بیچاره ، از دراویش گنابادی بود و به این دلیل این نام فامیل را داشت، که گاهی شاید باعث مزاح مردمی میشد که او را نمیشناختند و فقط نامش را در تیترهای آخر فیلمهای فارسی میدیدند
وقتی تماشاچیان در سالنهای سینما نام اصغر بیچاره را روی پرده میدیدند باعث خنده میشد . برخی تهیه کنندگان پیشنهاد میکنند که فقط با اصغر.ب نامش را عنوان کنند . ولی این هم چاره ی کار نشد!! چون واقعا در بیش از پنجاه در صد فیلمها نامش بعنوان مدیر تهیه ، مسئول صحنه ، دکور و ... به نحوی بود مردم متوجه میشدند که منظور از اصغر . ب همان اصغر بیچاره است !!. عاقبت مجبور شد که نام فامیل خود را عوض کند و این بار هم نامی غیر معمول انتخاب کرد . اصغر ژوله! که این هم باز خالی از اشکال نبود و تا آنجا که به یاد دارم دوباره همان اصغر بیچاره راذکر میکردند .
http://www.farzanehtaidi.com/blog/archives/2006/11/uuoeoeoeu_uoeu_1.php
مقاله جالبی بود. متشکرم. ضمنا می خواستم یادآوری کنم که جمله "قبل از ورود اعراب اسمی ایرانی ها پارسی بود" چندان علمی نیست. بهتر بود بنویسید که به زبانهای زایج در ایران از جمله پارسی بود. موفق باشید.
-- محمدرضا هیئت ، Aug 23, 2008mamnoon vali ba masaleye shenasnameh rabti be aghaze shahr neshiniye ma iraniha nadarad. ma gharnha bood ke shahr neshin boodim. behtar ast az vajeye tajaddod be jaye shahr neshini estefadeh shavad.
-- بدون نام ، Aug 24, 2008اقای هیئت گرامی، با سلام خدمت شما
-- حسین نوش آذر ، Aug 24, 2008نکته ی مهمی که لطف کردید و یادآور شدید مرا به فکر فروبرد. پس از پیروزی اعراب بر ایرانیان در جنگ خونین نهاوند دختر یزدگرد سوم را همراه با بسیاری زنان خوشرو و سفیدرو دیگر سوار کجاوه کردند و با خود به مدینه اوردند. فیروز ابولولو این صحنه را دید و متأثر شد و همو بود که به انتقام خون هایی که دشت نهاوند را گلگون کرد با کارد پهلوی خلیفه دوم مسلمین را شکافت. در همان زمان یکی از سرداران ایرانی که هرمزگان نام داشت و از روی مهر و اردت به حضرت علی اسلام آورده بود در مدینه زندگی می کرد. اعراب هرمزگان را به تبانی با فیروز ابولولو متهم کردند و او را به قتل رساندند. در این داستان تاریخی ما با دو نام ایرانی و غیرایرانی یعنی هرمزگان و ابولولو آشنا می شویم. به اغلب احتمال نام ابولولو پیروز بوده است که آن را معرب کرده و فیروز می خواندند و احتمالا این شخص که صنعتکار ونقاش بوده و با این حال از بسیاری سرداران ایرانی در آن زمان باشهامت تر و باغیرت تر بوده است از خوزستان به شام رفته ودر آنجا او را اسیر کردند و فروختند و با خود به مدینه بردند. این داستان بر درستی نظر شما دلالت دارد.
salam aghaye Nushazar,
-- Ali Mostafavi ، Aug 25, 2008kheyli matlab_e khoubi bood. khasteh nabashid.
hamisheh doost dashtam matlabi dar mored8e in mozoo bekhanam.