خانه > جمعه > زنان > همسر یک شهید که نمیخواست الگو باشد | |||
همسر یک شهید که نمیخواست الگو باشدلوا زند
به روایت زنانه این هفته خوش آمدید. دردلهای متفاوت همسر یک شهید چندی قبل خبرگزاری فارس خبری منتشر کرد مبنی بر انتشار زندگینامه ده زن موفق از سوی مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری. در این گزارش فاطمه یکتا معاون این مرکز میگوید هدف از انتشار این زندگینامهها فرهنگ سازی و معرفی زنانی است که قابلیت الگودهی به زنان و دختران جامعه را دارند. این زنان که به گفته یکتا در طول دفاع مقدس و پس از آن خدمات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بیشائبهای به جامعه کردهاند شامل: زهره صفاتی دزفولی بانوی مجتهده، مرحوم دکتر اشرف معاون وزارت بهداشت، محبوبه دانشآموز شهید، بتول جنیدی مادر ۴ شهید جنگ تحمیلی، امینه وهابزاده جانباز ۷۵ درصد دفاع مقدس، خانم باریکبین مادر ۳ شهید و ۲ جانباز، پروین سلیحی از زندانیان ساواک در زمان ستمشاهی و همسر شهید لبافینژاد، عفت عسگری مادر ۴ شهید، و شهلا دهبزرگی نخستین زن خلبان هستند. در ارزش عملی که عدهای از جوانان ایران در دورهای که تمامیت ارضی کشور در خطر بود، انجام دادند و جان و مال و سلامتیشان را در راه این کشور فدا کردند، شکی نیست. اما آیا همه همسران و مادران این شهدا هم یکسان فکر میکنند؟ آیا همه آنها از هویتی که جامعه بعد از از دست دادن عزیزشان به آنها داده راضیاند؟ پروانه جمالی همسر یک شهید است. وقتی شوهرش در جنگ کشته شد تنها شانزده سال داشت. شانزده سال و دو دختر خردسال. «نمیدانم چه بگویم و چگونه شروع کنم؟ شاید فرصتی است که کمی ساده و بی ریاتر بگویم، کمی متفاوت تر از قبل. همیشه وقتی به عنوان همسر شهید حرف زدم باید از همسرم، خوبی هایش، اخلاق خوبش و ... صحبت کنم. خیلی سخت است که مرتبا بخواهی از یک فرد حرف بزنی آن هم فقط در موارد خاص! واقعیت این است که من و همسرم قبل از زمان جنگ با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم، آن موقع هیچ کدام فکر نمیکردیم که او قرار است شهید بشود و من همسر یک شهید باشم و قرار است که من به این واسطه الگو باشم و باید تمام رفتارهای خوب همسرم را به یاد داشته باشم. او اخلاق خوبی داشت، سعی میکرد در هنگام عصبانیت تا جایی که می تواند کمتر خشمگین شود اما زمان هایی هم بود که عصبانیت و ناراحتی او را می دیدم. او هم مانند همه مردانی که در اطرافم میشناختم اخلاق های متفاوتی داشت ولی به دلیل فشارهای جامعه در نشان دادن یک الگوی بی خطا از شخصیت شهدا، هرگز نمیتوانم این ها را بگویم. وقتی همسرم شهید شد واقعا نمیدانستم در اینده چه در انتظارم هست؟ در آن لحظه فقط داغ عزیزی را که از دست داده بودم تحمل میکردم اما کم کم وارد زندگی و ماجراهای آن شدم، قبل از شهادت همسرم تامین مالی زندگی ما با او بود اما حالا که او شهید شده بود دیگر منبع درآمدی نداشتم، و علیالخصوص که دو بچه خردسال هم داشتم؛ مخصوصا که به سختی یاد گرفتم که خانوادهام را بدون حضور همسرم تامین کنم؛ مخصوصا در شرایط جنگ که پیدا کردن کار برای یک زن تنها بسیار سخت بود. خیلی روزهای سختی را داشتم؛ سختترین بخشهای زندگیام شبهایی بود که از فرط بیپناهی و خستگی به دنبال کسی میگشتم تا سرم را بر روی شانههایش بگذارم و درددل کنم اما یاد شهادت همسرم ذهنم را آزردهتر میکرد؛ گاهی میشد که به ازدواج مجدد فکر میکردم اما فشارها و الگوهای قراردادیای که در جامعه برای یک همسر شهید در نظر گرفته شده بود باعث میشد که این تفکر به آنی به ذهنم بیاید و به آنی از ذهنم خارج شود. گاه که بچه ها نیاز به پدری داشتند که محرم رازهایشان باشد و تکیهگاه محکمشان؛ من واقعا نمیدانستم در نقش مادری که پدر هم باید باشد، چه کنم؟ یا چه بگویم؟ نبودن حضور یک همراه همیشگی در زندگی برای حتی لحظاتی که به همدلی نیاز داشتم سخت آزارم میداد؛ به همین دلیل گاهی میخواستم که به فکر ازدواج مجدد باشم اما اجباری که از طرف جامعه بر روی من بود من را مجبور میکرد که این حس و نیازم را سرکوب کنم! گاهی خسته میشدم از انجام کارها و وظایف از پیش تعیین شده یک همسر شهید که باید الگو باشد! دلم میخواهد گاهی مثل همه آدمهای عادی خسته بشوم از شرایط زمانه و اعتراض کنم و ... و بگویم که صبر و سکوت تنها مشخصه یک همسر شهید به عنوان الگو نیست؛ همسر یک شهید هم مانند همه زنان سرپرست خانوار با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد اما مشکل بزرگش رعایت الگوهایی که شاید خودش و همسرش آن را قبول نداشته باشند اما به اجبار جامعه مجبور به رعایت آنها است! آرمانهایی که گاه حتی با آنچه من و همسرم از یک انسان و تواناییهای آن در ذهنمان داشتیم متفاوت است! من هم مانند خیلی از زنان سرزمینم تواناییها و قابلیتهایی دارم که فقط در صبر و شکیبایی خلاصه نمیشود؛ پشتکار، حضور در اجتماع، بیشتر دانستن و دیدن و خواندن و ...و ... همه علاوه بر صبر و مقاومت بخشهایی از خصوصیات اخلاقی من هستند که کمتر به آنها پرداخته میشود و تنها ویژگی من را صبر بیان میکنند.» روایت زنان گفتگوی مفصلی با پروانه داشت، اما بنا به خواسته خودش قرار شد مصاحبه پخش نشود. متن بالا را مرضیه دختر پروانه برایمان خواند. متنی را که مادرش نوشته بود. پروانه عقیده داشت که جامعه تا حدی ازدواج یک بیوه را قبول کرده اما در مورد همسر شهدا طوری رفتار میکند، گویی که با ازدواج مجدد زن، خون مرد شهید پایمال میشود. «خانواده خودم بیشتر روی من فشار وارد کرد. برادرم میگفت اگر به سرت بزند که بروی دنبال مرد دیگر، خودم تو را خواهم کشت.» اعتراض دختران دانشجوی دانشگاه الزهرا به تذکرات مربوط به نوع پوشش طرح امنیت اجتماعی که قرار بود برای تامین امنیت افراد جامعه باشد، اما متاسفانه عملا به آزار زنان به خاطر نوع پوشش آنان بدل شد، از خیابانها به دانشگاهها هم سرایت کرده است. آرا، دانشجوی دانشگاه الزهرا، برایمان از اتفاقاتی که هفته قبل در دانشکدهاش اتفاق افتاد صحبت میکند. «سهشنبه هفت خرداد -دانشگاه الزهرا: از در شرقی وارد دانشگاه میشوم .من حتما باید از کانکس جلوی در رد شوم. دو خانم چادری آنجایند که کارشان تذکر دادن به حجاب و نوع پوشش است. به من که با شال وارد میشوم تذکر میدهند و من بدون توجه به حرفهایشان رد میشوم. فقط من نیستم که مخالفم و توجهی به حرفشان ندارم. تمامی بچهها به این کار اعتراض دارند. قرعه شکلگیری تحصن در همین روز و توسط بچهها زده میشود واعلام خبر به عهده من و دیگران است. هدف ما اعتراض به کانکس و توهین و تحقیر به ماست. شنبه یازدهم خرداد ساعت دوازده ظهر: قرار بر این شد ساعت دوازده شروع اعتراض ما باشد. من که خیلی امیدوار نبودم این اتفاق بیافتد در کمال ناباوری بچهها را میبینم که جمعند. من هم به این جمع صد نفره میروم و جزیی از آنان میشوم. بعد از چند دقیقه عده ما زیادتر و نگرانی مسئولان بیشتر میشود. بچهها اجازه ورود و خروج وسایل نقلیه را نمیدهند. این کار باعث درگیری بین یک راننده و یک دانشجو میشود که وقتی راننده شروع به فحاشی و هل دادن دو دختر دانشجو میکند، حراست به حمایت از دانشجو ها دخالت میکند. جالب اینجا بود که ما با حراست مشکل داشتیم و آنها از ما طرفداری کردند. راننده حق خارج شدن از دانشگاه را ندارد. فقط در صورتی میتوانست برود که کارت ماشینش را به مسئول حراست بدهد که مجبور به انجام اینکار میشود. از بین ما یکی به نمایندگی صحبت میکند که هنگام ورود به دانشگاه و موقع ثبتنام هیچ توضیحی در رابطه با نوع پوشش به ما داده نشده و الان ما چند ترم است که با همین شکل و قیافه به دانشگاه میآییم و تا کنون هیچ مشکلی نبوده، ولی الان یک هفته است که به خاطر حجاب و نوع پوشش سختگیری میشود. مسئول پاسخ میدهد که در هر دانشگاهی یک سری قوانین وجود دارد و قوانین این دانشگاه و همه دانشگاهها این است که باید با حجاب کامل و مناسب وارد شوید. اینجا یک محیط آموزشی است. ما که میدانیم راست نمیگوید و بچههای دانشگاه هنر تهران هم مانند ما وارد دانشگاهشان میشوند، قبول نداریم و باز اعتراض میکنیم. بچهها اعتراض دارند که اینجا یک دانشگاه دخترانه است و این سختگیری شما بیجاست. یکی از بچهها گفت که من الان حجاب کامل دارم و با چادر وارد میشوم. وجود کانکس نوعی تحقیر و توهین به خودم و دوستانم است. یکی از بچهها میگوید که ما از جلوی گشت ارشاد هم رد میشویم و کاری به کارمان ندارند. آنها تازه فیلتر هم میکنند. البته این حرف کار را خرابتر کرد و یکجورهایی گشت ارشاد را تایید کرد. مشکل بزرگتر شد و دیگر بچهها یک صدا نبودند و هرکس مشکلی را میگفت. خانم پاسخگو باز هم اصرار دارد که ما به یک سالن برویم. از دست این خانم کاری برنمیآید و کاربه جایی نمیرسد که همکارش شروع به صحبت میکند. ایشان هم اصرار دارند که ما به داخل سالن برویم، ولی باز بچهها دستبردار نیستند و کوتاه نمیآیند. این خانم هم نتوانست جواب سوالات ما را بدهد و ادامه صحبت و شستشوی مغزی به دست مسئول امور فرهنگی افتاد. کار به جایی نمیرسید و ما یک علامت سوال بودیم که خدایا! چرا اینهمه آدم آمدند که این مشکل هیچ ربطی به آنها ندارد اما رئیس حراست نیامدهاست؟ مگر حراست دستور ساخت این کانکس را نداده بود؟ مگر این طرح مال آنها نیست؟ این خانم همچنان اصرار داشتند که ما به داخل سالن برویم و باز هم ما مخالفت میکردیم. بحثها را عوض کردند و موضوع دین به میان آمد. موضوع امر به معروف، اما این جواب ما نبود. این خانم هم جوابی نداشت. خسته شد و به جایش یک حاج آقایی آمد و باز هم اصرار داشت به رفتن ما به داخل سالن. گویا تحصن ما جلوی دانشگاه نوعی آبروریزی بود برایشان. این حاج آقا هم جوابی نداشت و سوالها به نتیجه نمیرسید. بچهها عصبی و خسته و پراکنده شده بودند. «حاج آقا! پوشیدن مقنعه اجبار است؟ فقط یک کلمه جواب ما را بدهید.» «فعلا همچین برنامهای نداشتیم.» حاج آقا گفت. مسئله واقعا به همین سادگی حل شد. ما فهمیدیم که مسولان دانشگاه با هم هماهنگی نداشتند و تکلیفشان معلوم نیست و هرکی از هرجا برای خودش قانونی میگذارد. قرار بر این شد که اگر باز توهین شد دوباره تحصن کنیم.» اسامی روزهای هفته زن مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری ، اسامی روزهای هفته زن را اعلام کرد. هفته اول تیرماه هفته زن نامگذاری شده که «زن ، اندیشه امام خمینی(ره) و سیره فاطمی»، «زن، عفاف و سلامت اجتماعی»، «زن، کرامت انسانی و حقوق اسلامی»، «زن، مقام مادری و تحکیم بنیان خانواده»، «زن، رسالت اسلامی، نو آوری و شکوفایی»، «زن، ایثارگری و پاسداشت خون شهیدان» و «زن، مشارکت اجتماعی و حفظ ارزشهای اسلامی» اسامی هفت روز هفته زن است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اون زنهایی که با هزار بدبختی با کارگری و زحمتکشی بچه هاشونو بدون حمایت هیچکس یزرگ کردتد بایستی نمونه بشن نه کسایی که با حمایت هزار تای دیگه یک مقامی پیدا میکنند
-- علی ، Jun 7, 2008زن نمونه کیست ؟
-- فریده ، Jun 7, 2008- همسر شهید ی که سالهای جوانیش را با تنهایی سپری کرده است؟
- همسر جانباز ی که سالها سنگینی زندگی با فردی که به لحاظ جسمی ناتوان است را تحمل کرده است؟
- یا زنی که با هزار بد بختی و کارگری فرزندانش را به ثمر رسانده است؟
- زنی که علیرغم ازدواج تحمیلی در نوجوانی با لطف خدا و همت خویش به جایگاه علمی در خور توجهی رسیده است؟
زنان پزشک / مهندس / وکیل/معلم / کشاورز/عشایر......
به عقیده من :
در جامعه ایران نفس زندگی کردن به عنوان یک زن هنر است ،هنری بس بزرگ و شایسته
تقدیر....... پس تقریبا تمامی زنان سرزمین من نمونه اند!
salam
-- Maryam ، Jun 7, 2008mikhastam begam in tahason dar daneshgahe alzahra dar TEHRAN boode na shiraz. ba tashakor az enteshare khabar
تفکیک زن و مرد از یکدیگر ریشه در جهالت و دوران بربریت دارد و الا زن و مرد مکمل زندگی است نه زن و نه مردهیچ برتری بر یکدیگرندارند ونام گذاری روزی را به نام زن استفاده ابزاری از این قشراست
-- ابراهیم ملکی ، Jun 8, 2008