خانه > دگرباش > داستان | |
داستاندنیای بعضی از ما لزبینهازیسا: یه سریمون شروع کردیم ادای پسر در آوردن. کت شلوار بابامونو قرض کردیم پوشیدیم؛ یه جوری نشستیم که از فاصلهی دو کیلومتری تا فیهاخالدونمون رو ببینن؛ ترجیح دادیم جای این که مثل یه خانم تحصیلکردهی متشخص حرف بزنیم از تکنیکهای زبانی رانندهکامیونی استفاده کنیم. یه سریهای دیگهمون ظاهرمون رو همون طوری زنانه نگه داشتیم، به جاش نگاهمون شبیه مردا شد. A Latin Jazzسهیل: ... شروین آرام گفت: ببين شایان! خودتو جلو دوستای من لوس نكن! دوستای من خيلی خوب این اخلاقای لوس رو میشناسن و میخندن اگه ... احمد رسيد. شروین حرفاش را با نگاهاش تمام كرد و رفت. احمد خميردندان گذاشت روی سوزش. سھيل با سر سفيد از برف آمد تو و پشت سرش كسرا و مھدی. سلام كردند. احمد گفت: شایان داداش شروینه! من تھران یكبار مزاحم شایان جان و خونواده بودهم. ... |
لینکدونی
آخرین مطالب
|