خانه > دگرباش > مقاله > نگاهی به پارادوکس همجنسگرایی و فاشیسم | |||
نگاهی به پارادوکس همجنسگرایی و فاشیسمنیما شاهددر این مقاله از طریق جدایینهادن میان همجنسگرایی و همجنسستایی میخواهیم به برخی از سوءبرداشتها که در مورد معنای همجنسگرایی کنشها و احساسات وجود دارد پاسخ دهیم. ایده این است که همجنسستایی به عنوان رفتاری شبههمجنسخواهانه اگرچه بعد زیباییشناسانهی همجنسگرا دارد، اما مرحلهای فرومرتبه نسبت به گفتمان مدرن همجنسگرایی است؛ یعنی گفتمانی که پس از دیدگاههای فمینسیتی و پستمدرن از میان نقد قدرت و سیطره برخاسته است. همجنسستایی گرایشی آگاهانه به همجنس به عنوان یک میل نیست، بلکه اغلب ناشی از نفرت نسبت به غیر همجنس است. ستایش کور مردانگی یا زنانگی به جهت بیزاری از جنس مخالف که در زیباییشناسی جنگ (فاشیسم)، مذهب (بنیادگرایی)، یا فمینیسمِ بیزار از مرد و شکلهای دیگر سرکوب وجود دارد، یک مرحله پیش از شکلگیری گفتمان جنسی همجنسگرایان مدرن است که بر اساس نقد قدرت و سیطره شکل گرفته است. همجنسستایی نگاه انتقادی به دگرجنس گرایی و هوموفوبیا ندارد و اغلب بیزار از همجنسگرایی و شیفته خانواده و تولید مثل است. چرا با وجود مردانگی که در فاشیسم ستایش میشود همجنسگرایان سخت مجازات میشوند. از سویی هیبت1 به عنوان محور زیباییشناسی همجنسگرای مردانه و نازیسم مشترک است، اما از سوی دیگر همجنسگراها در کورههای آدمسوزی میسوزند؟ چنین نسبت پارادوکسیکالی را در فرهنگهای پیشامدرن هم میتوان یافت. آنجا که زنانگی طرد میشود، رفتار مردان با یکدیگر هومواروتیک است. چرا با وجود رفتارهای شبه همجنسخواهانه ما ایرانیان یا شرقیها با هم، اینقدر همجنسگرایی مورد نفرت و بیزاری و مجازات است؟ دستهای از مطالعات هستند که نشان میدهند رابطه تاریخی میان افراد همجنسگرا و گرایشهای فاشیستی وجود دارد. این مطالعات دست کم همسویی تاریخی میان برخی همجنسگرایان یا کسانی که رفتارهای هومواروتیک داشته اند با نژادپرستی، فاشیسم و نازیسم نشان میدهند. برای مثال عضویت همجنسگرایان در حکومت نازیستی آلمان یا فاشیستهای ایتالیا. چنین نگاههای هومواروتیکی را همچنین در میان گروههای بنیادگرای اسلامی نیز میتواند دید که علایق مردانهای میان ایشان یافتنی است که دست کم ماهیت هومواروتیک دارد. اما دستهی دیگری از تحقیقات نیز هست که دقیقاً برخلاف این تز نشان میدهد چگونه رابطهای بنیادین میان نژادگرایی و ترس از همجنسگرایی وجود دارد. مطالعات جدید در حوزهی جنسیت به خوبی مؤید این نظریه است. تز نخست نشان میدهد که چرا همجنسگرایان در احزاب فاشیستی فعالیت داشتهاند و یا در چشماندازهای هومواروتیک چه ارتباطی با این گروهها دارند. تز دوم نشان میدهد که چرا بهطور سیستماتیک همجنسگرایان مورد آزار و سرکوب این گروههای افراطی بودهاند و برای مثال آنها را در کورههای آدمسوزی میریختهاند. پارادوکسی که باید به صورتی آن را حل کرد. در ادامه نگاهی به هر دو تز مورد اشاره میاندازیم و سپس بر اساس تفاوتگذاری میان همجنسگرایی و همجنسستایی تلاش می کنیم تضاد میان این دو تز را حل کنیم. فاشیسم و همجنسگرایی پرسش از رابطهی همجنسگرایی و فاشیسم اگرچه اغلب احمقانه به نظر میرسد و عموماً به کار کسانی می آید که دچار هوموفوبیا هستند تا دستاویزی برای نفی همجنسگرایی داشته باشند، اما مسئلهی قابل تأملی است که باید با احتیاط در مورد آن سخن گفت. احتیاط نه به این جهت که چنین ربطی موجب سرکوب همجنسگرایان است و هوموفوبیایی است، بلکه علاوه بر این به دلیل تناقضی که در این ارتباط پدید میآید، اگر همجنسگرایانی در نژادپرستی شراکت داشتهاند پس اینکه هزاران همجنسگرا به بهانهی ایدئولوژی تولیدمثلی و زیباییشناسی قدرت در نازیسم در کورههای آدمپزی سوزانده شدهاند، شکنجه شدهاند و به حبس در آمدهاند چه توجیحی دارد. چنین نفرتی از همجنسگرایی چه وجهی دارد؟
بههرحال شواهدی از چنین مشارکتی هست که باید به آن توجه داشت. برای مثال آن اوبرین در «تبلیغ مذهبی مردانه، چشمچرانی هومواروتیک و سیاست نژادی: گیلبرت وایت استرالیای شمالی، ۱۹۱۵- ۱۸۸۵» نگاه همجنسستایانه گیلبرت وایت را که نگاهی مردانه است در کنار سیاست نژادی استعمار در کنار هم مینشاند (Missionary Masculinities، 2008). این نمونه در مورد نژادپرستی نازیستها بیشتر مورد اشاره بوده است. در مقالهای دیگر یوهان هری نمونههای بسیاری را از همکاری گیها و دستگاه سیاسی و پلیسی نازیستها بررسی کرده است. هری حتی به مدارک مشکوکی که هیتلر را همجنسگرا تلقی میکند نیز علاقه نشان داده است. اگرچه خود نیز در این مورد اطمینان ندارد، اما بیشتر این پیونددهیها عبارت است از حضور کسانی در نازیسم که گی هستند. ارتباط آنها به نظر برخی نویسندگان تصادفی نیست. شاید یکی از علتها این بوده است که گیها تعهدات خانوادگی استریتها را نداشتند و بیشتر به حزب متعهد بودند ( Hari 2004)، اما علت علاقهی آنها به نازیسم و گروههای مشابهی مانند بنیادگرایی اسلامی را باید در چیزی بیش از این جست. تعهد مورد اشاره در مورد افراد مجرد دگرجنسگرا میتوانست مطمئنتر باشد. دست کم به این دلیل که مطابق ایدئولوژی قدرتی هستند که به تولید مثل و خانواده اهمیت میدهد و نیز اینکه همجنسگرایان با سرکوبی که به جهت همجنسگرایی میشدند نمیتوانستند افراد مورد اعتمادی در حزب باشند. با وجود این تنافر میان نازیسم، بنیادگرایی و همجنسگرایی چیزی هست که همجنسگرایان و این گروهها را به هم نزدیک ساخته است؛ زیباییشناسی همجنسستایانهای که ظاهراً در میان گیها رواج دارد. چنین زیباییشناسی مردانهای میتواند میان یک مرد همجنسگرا که مردی قوی و با هیبت را میستاید و بنیادگرا یا نژادپرستی که قدرت را ستایش میکند مشترک باشد. مرد همجنسگرای مورد نظر به جای ظرافت زنانه قدرت و هیبتی را میستاید که در مردی قوی یافت می شود. زیبایی شناسی که در میان اقوام باستانی مانند یونانیان وجود داشت و آرمانهای بدنی و مردانگی مورد تحسین بود. در میان ایرانیان، رومیان و سایر اقوام و ملتهایی که مردانگی و مردسالاری در آنها رواج داشته یا دارد نیز میتوان این ستایش از مردانگی را یافت. بازگشت فوتوریستها به مردانگی و قدرت که پیشتاز زیباییشناسی فاشیستی در ایتالیا نیز هست بازگشتی به سنت زیباییشناختی در دوره باستان بود. ملتهایی که مردانگی الگوی زیبایی آن بوده است. مارینتی در مانیفست فوتوریسم بیانی هومواروتیک از امور میدهد و ارزشهای مردانگی و بدنی مردانه را میستاید. ایدههای الهامبخش نیچه برای فاشیستها نیز الگوی زیباییشناسانه مردانهای بود که قدرت و هیبت را میستود. با وجود چنین اشتراک ریشهای میان میل همجنسگرایان به مردانگی و زیباییشناسی قدرت در میان بنیادگرایان، فاشیستها و نژادپرستان به نظر میرسد اینها خویشاوندان درجهی یک هم باشند، اما تحقیقات بسیاری نیز هست که بر خلاف این نشان میدهد رابطهای عمیق میان نژادپرستی و فاشیسم با هوموفوبیا به عنوان ترس از همجنسگرایی وجود دارد. فاشیسم و هوموفوبیا دیدگاه بنیاد گرایان، نژادپرستان و افراطیانی از این دست که اراده به قدرت را ستایش میکنند با وجود شباهتی که با نگاه زیباییشناسانه همجنسگرایان دارند سرشار از نفرت از همجنسگرایی است. چنین نفرتی که ویژگی مشترک معاندان با همجنسگرایی، زنان، سیاهپوستان، معلولان و افراد ناتوان است به نظر ماریون یانگ حاکی از دینامیک متقابل نفرتی است که در میان انواع سرکوبهای اجتماعی در مورد اقلیتها یا افراد ناتوان وجود دارد (Young 1990). او رابطهی مفهومی را میان هوموفوبیا با سیطره و سرکوب زنان، سیاهان و دیگر گروههایی که بر حسب بدنشان نشانهگذاری میشوند برقرار میسازد. شکل ایدهآل نیروی سرکوبگر اجتماعی به نظر آیریس یانگ مرد سفیدپوست دگرجنسگرایی است که در جریان اصلی سلطهی اجتماعی به لحاظ تاریخی قرار گرفته است. او همانقدر که ضعف و زشتی را به سیاهپوست نسبت میدهد به زنان و کسانی که زنانه رفتار میکنند نیز چنین نسبتی میدهد. در این میان همجنسگرایان نیز به عنوان کسانی که از سلامت و هنجارهای استحکام، صلابت و مردانگی لازم در این جریان اصلی قدرت برخوردار نیستند مورد سرکوب سیستماتیک مرد دگرجنسگرای سفید پوست قرار میگیرند.2 از سوی دیگر فاشیسم و همتای جدیدتر ایشان بنیادگرایی نیز به میزانی که به جنسیتپردازی دنیای زندگی علاقهمند است بر اساس ابزار فرهنگی به نام هوموفوبیا میتواند میان جنسیتها تمایزگذاری دگرجنسگرایانه داشته باشد. به عبارت دیگر اندیشهی تولید مثلی و معطوف به بقا که در داروینیسم فاشیستها و در الهیات قدرت و دین سیاسی بنیادگرایان وجود دارد نیاز به واسطهی فرهنگیای دارد که مرزهای جنسیتی را پاسداری کند و هوموفوبیا قادر است به انجام چنین کاری است. در مقالهای مدورایرا نشان میدهد که ترس از همجنسگرایی مانند سایر فوبیاها فقط یک هراس اجتماعی نیست بلکه نقش مهمی را در جنسیتپردازی برای حفظ و تداوم دگرجنسگرایی بازی میکند (Madureira، 2007 p. 233). در تحقیقی دیگر کاپزا بر اساس همین تز مادورایرا نشان میدهد که نه تنها هوموفوبیا به اندیشهی جنسیتپردازی کمک میکند بلکه در جهت تثبیت پدرسالاری و مردسالاری است که خود عنصر مهمی در سیاست جنسی فاشیستهاست. (Capezza 2007 p. 249)
هوموفوبیا واسطهی حفظ سیطرهی اجتماعی است که ایدئولوژیهای نژادی به جهت وابستگی نظریشان به تولید نژاد و نظارت بر آن نیاز دارند. بنابراین طبیعی است که در سیاست جنسی فاشیسم و نازیسم تعقیب و آزار همجنسگرایی به طور سیستماتیک گنجانده شده است. شرح مفصلی از مسئلهی همجنسگرایی در سیاست جنسی فاشیستی را داگمار هرتزوگ در کتاب سکس پس از فاشیسم شرح داده است. در این سیاست جنسی به طور روشن تعقیب و آزار همجنسگرایان در کنار روسپیگری دنبال میشده است. (Herzog 2007، p. 4). مطالعاتی از این دست که امروزه بیشتر از تردیدهای دستهی اول مطرح است نشان میدهد نه تنها به لحاظ تاریخی و مصداقی فاشیسم به شدت همجنسگرایی را طرد میکند که به صورت مفهومی نیز رابطهای تنگاتنگ میان هوموفوبیا به عنوان نفرت از همجنسگرایی و فاشیسم وجود دارد. با این حساب وجود تمایلاتی در میان برخی که همجنسگرا تلقی شدهاند به فاشیسم چیست؟ نمونههایی از این تمایلات که در میان همجنسگرایان وجود داشته است، بهطور مشخص در آلمان نازی، دلایلی میتوانسته داشته باشد که در این دستهی دوم از مطالعات گاه مطرح میشود. برای مثال آندرویو هویت همجنسگرایانی را که گرایش به نوعی انفعال و سرسپردگی مازوخیستی داشتهاند را در زمرهی کسانی میداند که به نازیسم علاقهمند میشدهاند. یعنی کسانی که کنش همجنسگرایانه خود را نیز رها میکنند و سرسپردگی و انفعال نسبت به دیگری بر هویت مستقل جنسی بر ایشان اولویت پیدا میکند؛ در واقع مازوخسیتهایی هستند که شیفتهی مردانگی نازیسم میشوند بدون آنکه برای خود هویت جنسی مستقلی قایل باشند. (Heineman 2002 p. 27) در همین مورد کلاوس دولایت در «تخیلات مذکر» معتقد است همجنسگرایان فریب امری را خوردند که برخی گروهها مانند «ارتش داوطلبان» [Freikorps] از آن بیم میدادند. یعنی توهم اینکه با روی کار آمدن کمونیستها، زنانگی رونق میگیرد و از سر زنستیزی همجنسگرایان به ایدههای فاشیستی دامن زدند و به آنها پیوستند. تعابیری اینچنین میتواند نشان دهد که چگونه تضاد میان ایده تولید مثلی و هوموفوبیای فاشیسم میتوانسته است هنوز برای برخی جذاب باشد. بر اساس چنین ایدههایی به نظر میرسد باید به تفکیکی میان آنگونه از میل به همجنس که هنوز از نفرت برمیخیزد(همجنسگرایی زنستیز یا مردستیز) و آن همجنسگرایی که از پس نقد هوموفوبیا به عنوان یک نفرت حاصل می شود این تضاد را رفع کرد. در ادامه بر اساس همین الگو مسئله را دنبال می کنیم. همجنسگرایی همان همجنسستایی نیست مورد فاشیسم در آلمان و گروه «ارتش داوطلبان» ایدهای مهم را برای حل مسئله به ما داد. اینکه منشأ جاذبه و دافعه میان همجنسگرایی و فاشیسم عنصر نفرت است که با اشتراک همجنسگرایان و فاشیستها بینشان همزیستی مسالمتآمیز پدید میآورد و با غیاب آن این دو را دشمنان قسم خوردهی هم میسازد. همزیستی شکنندهی مورد اشاره ناشی از آن است که در میان همجنسگرایان دورهی فاشیسم به تعبیری که از «آندروی هویت»، آوردیم هنوز مسئلهی همجنسگرایی هویتی در برابر دگرجنسگرایی نبود. آنها به ستایش از همجنس میپرداختند و خود را ضمیمهای به هویت جنسی دگرجنسگرایانی میشمردند که همجنس ایشان بودند. طبقه یا به تعبیر بهتر هویت جنسی مستقلی که دگرجنسگرایان فاشیست را به جان ایشان بیاندازد طرح نمیشد. آنها نظم هوفوبیایی اربابان خود را تأیید میکردند. پارادوکسها را اغلب باید با تفکیکهای معنایی میان دو حد پارادوکس حل کرد. وقتی مشخص شود در دو حد قیاس ما با دو پدیدهی متفاوت روبهرو هستیم، شأن پارادوکسیکال قضیه نیز از آن گرفته میشود. به این ترتیب بر اساس تحلیل بالا ما میان آن میل همجنسخواهانهای که هنوز از نفرت نیرو میگیرد و پیمان شکنندهای با فاشیسم میبندد با همجنسگرایی به عنوان یک هویت تفاوت میگذاریم. اولی از همجنسگرایی تنها زیباییشناسی را اخذ کرده است که اگرچه از زیباییشناسی دگرجنسگرا فراتر میرود و شیفتهی همجنس خویش است، اما این زیباییشناسی را از طریق نفرت از جنس مخالف به دست میآورد نه صرف میل به جنس موافق. ما اینگونه را همجنسگرایی منفی یا به عبارت بهتر همجنسستایی مینامیم. آنچه همجنسستایی را از همجنسگرایی به عنوان یک هویت مدرن جدا میسازد رابطهی هویتی میان همجنسستایی با هوموفوبیا و جنسیتپردازی3 است که در سنتهای پیشامدرن وجود دارد. یعنی تمایزگذاریهای میان زن و مرد و ستایش از مرد یا زن به عنوان همجنس؛ چیزی که در بنیادگرایی اسلامی و فاشیسم دیده میشود. این امر هنوز مستلزم ترس از هویت انگاشتن همجنسگرایی است. در سنت همجنسستایی چه در شاهدبازی عصر کلاسیک یونان و چه در ایران ستایش از مرد اغلب بدون احترام به شیوهی تولید مثلی و خانواده نیست. شالودهشکنی از سنتهای جنسی که مسلم و طبیعی فرض میشود در دورهی معاصر و جدید است که روی میدهد. حتی در همجنسگرایان نازیست و بنیادگرا نیز ایدههای تولید مثلی اولویت دارد. یک همجنسگرای نازیست یا بنیادگرا مادامی که به ایده تولیدمثلی دگرجنسگرا احترام بگذارد میتواند هنوز در سایه این ایدئولوژیها زیست کند. همزیستی دگرجنسگرای هوموفوبیکی که فاشیست و بنیادگراست با کسی که همجنسستاست به جهت وجود هوموفوبیا و جنسیتپردازی در هر دو طرف است. نتیجه گیری در این مقاله به عنوان راهی برای حل این پارادوکس میان رفتارهایی که ستایش از همجنس است اما در چارچوب الگوی هوموفوبیایی قرار دارد و رفتارهایی که براساس نقد هوموفوبیای اجتماعی به ستایش از مرد یا زن میپردازد تفاوت میگذاریم. این تفاوتگذاری میتواند پاسخی باشد به تناقض بالا؛ اینکه اگرچه رفتارهای شبه همجنسگرا از فاشیستها یا بنیادگرایان اسلامی سر میزند اما این گونه زیباییشناسی مردانه ربطی به همجنسگرایی به عنوان یک هویت مدرن ندارد. همجنسگرایی اساساً همراه با آگاهی از هویت خویش است، در برابر الگوی جنسی دگرجنسگرا خود را معرفی میکند و از بیزاری پنهان و آشکار دگرجنسگرایان به عنوان منشأ سرکوب دوری میکند. چنین پرهیزی زمینهی دوری از سرکوبهای دیگری را فرآهم میآورد که فرد همجنسستا از آنها برخوردارد نیست. این امر در مورد زنانی که بیزار از مرداناند و چنین نفرتی ایشان را به ستایش از زنانگی وامی دارد، اما همچنان درون الگوی تولید مثلی در پی انقیاد و استعمال مرداناند نیز صدق میکند. چنین زنانی نیز سرکوب را با سرکوبی دیگر جایگزین میکنند. اسطورهی آمازونها که الگویی برای برخی از فمینیستها هستند نمونهای از فاشیسم زنانه است که ستایش از زنانگی را به صورت بردهداری زنانه در میآورد. مردان به زنجیر کشیده میشوند، اما به کار تولید مثل میآیند. نگاهی که جنس مخالف را به زنجیر میکشد همجنسگرایانه نیست بلکه شکل افراطیتری از دگرجنسگرایی است که تنها رابطه سرکوب را تشدید کرده است. همجنسگرایی منفی یا همجنسستایی به عنوان مرحلهای دیالکتیکی از شکلگیری هویت عینی همجنسگرایی مدرن است. این دو دو مرحله از دیالکتیک همجنسگراییاند که در مقالهای دیگر آن را دنبال خواهیم کرد. پینوشتها: 1. sublimity ۲- دشواری مرد سفیدپوست دگرجنسگرا با همجنسگرایی این است که بر خلاف زنان و سیاهپوستان این یکی تن به قالببندیهای بدنی مشخصی نمیدهد. اگرچه پیشتر برخی بر اساس مشخصات بدنی آنها را از دیگران جدا میکردند اما روز به روز نشانههای همجنسگرایی پنهانتر میشود. این امر به نظر یانگ باعث میشود که بیم دگرجنسگرایان از اینکه مبتلا به همجنسگرایی شوند بیشتر شود چون دیگر هیچ نشانه بدنی مشخصی برای مقولهبندی آن وجود ندارد. ۳. Sexualization کتابشناسی: Capezza، N. M. (2007). Homophobia and Sexism: The Pros and Cons to an Integrative Approach. Integrative Psychological and Behavioral Science ، 248–253.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
همجنسگرایی منفی یا همجنسستایی به عنوان مرحلهای دیالکتیکی از شکلگیری هویت عینی همجنسگرایی مدرن است
-- وحید شمسی ، Sep 15, 2010این بخش از دید من بسیار دقیق و درخشان بود امیدوارم حتما در مقاله ی بعدی به این دیالکتیک بپردازی
در ترس فاشیست ها از همجنسگرایی .... فراموش نکنیم که بسیاری از رهبران فاشیست خود دارای هویت جنسی شک برانگیزی بوده اند .... تنفر آلمان نازی از همجنسگرایان .... شاید ریشه در هموفوبیای درونی شده رهبران آن داشته .... که در زمان جوانی خود متهم به همجنسگرایی شده بودند...
-- بدون نام ، Sep 15, 2010ممنون از متنی که آماده کردید
-- بدون نام ، Sep 16, 2010