خانه > دگرباش > پرسه در متن > چرا فریاد میزنم که همجنسگرا هستم؟ | |||
چرا فریاد میزنم که همجنسگرا هستم؟امیر همجنسگرافریاد از درد برمیخیزد و درد من بهعنوان یک همجنسگرا تبعیض است که به تمام زوایای زندگی خصوصی و اجتماعی من آسیب رسانده است. درد من این است که برادر و خواهر من میتوانند نامزد خود را به این و آن معرفی کنند و همه از آشنایی با زوج جوان بهبه و چهچه میکنند. ولی من چنین امکانی ندارم. من باید برای چیزهایی که دیگران بدون دردسر و زحمت در دست دارند، جان بکنم. هرجا میروم باید در یک دستم سپر باشد و در دیگری شمشیر، و گوش به زنگ و آماده باشم تا ببینم چه کسی اولین حمله را میکند و چه کسی قصد دارد حقارتهای وجود خود را با فرافکنی به من نسبت دهد. درد من این است که وقتی همهی اعضای خانواده را بهجایی دعوت میکنند، شریک زندگی من همیشه از قلم افتاده. وقتی کسی میپرسد مجرد هستی یا متاهل؟ باید بگویم ترجیح میدهم جواب ندهم. یا برای جوابی که دیگران با چند کلمه میدهند، مجبور شوم علوم تجربی و انسانی را برایش مرور کنم. وقتی از خیابان عبور میکنم چشمم به تابلو دفتر ازدواج و طلاق میافتد. وقتی کتاب قانون را ورق میزنم، وقتی برنامههای اقتصادی و اجتماعی حمایت از خانواده را میبینم، وقتی تالارهای جشن عروسی را میبینم، وقتی فرم استخدام را پر میکنم به این فکر میکنم که اینها هیچ کدام مال من نیستند. انگار من یک مسافر هستم که در کشوری بیگانه قدم میزنم و فقط میتوانم تماشا کنم و بگذرم. نظام اجتماعی، طراحی شده تا مانند غلتکی من را له کند و از من عبور کند. رسانهها پر است از تحلیل و گزارش و آموزش دربارهی روابط زوجهای دگرجنسگرا و کسی نمیپرسد که چرا صبح تا شب از مسائل بهقول خودشان درون اتاقخواب صحبت میکنند، اما من باید جوابگو باشم. من باید جواب پس دهم که چرا لازم است همجنسگرایان تجربیات خود از سبک زندگیشان را با هم قسمت کنند تا هر کس بهناچار اشتباهات دیگران را تکرار نکند. کسی نمیپرسد چرا دگرجنسگرایان از احساسات خود فیلم میسازند و برای دیگران نمایش میدهند. کسی نمیپرسد چرا حلقهی ازدواج به دست میکنند تا این نشانه را دیگران ببینند، اما من هر یک از این کارها را انجام دهم سئوال میشود چرا زندگی خود را در بوق میکنید و فریاد میزنید. تقلید از سبک زندگی و روابط اجتماعی دگرجنسگرایان هدف من نیست. انگیزهی من برای انکار نکردن وجود و افکار و احساساتم و برای آشکار زندگی کردن این است که همهی روابط اجتماعی دگرجنسگرایان، کارکردهایی در زندگی، در زندگی اجتماعی دارند، که جای این کارکردها در زندگی من خالی است. بیدلیل نبوده که چنین روابط و پدیدههای اجتماعیای در بین دگر جنسگرایان شکل گرفته است. همهی این روابط و گفتوگوها و تظاهرها قرار است به نیازهایی پاسخ دهند. من هم نیازهایی دارم که بخش بسیار بزرگ آن در اتاقخواب خانهام نمیگنجد که بخواهم و بتوانم آنجا پنهانشان کنم. من و سایر همجنسگرایان ویژگیهایی داریم که در بعضی موارد با ویژگیهای دگر جنسگرایان همپوشانی ندارند. همانطور که زنان، مردان، کودکان، سالخوردگان و معلولان و سایر گروههای اجتماعی، نشریات، برنامههای تلویزیونی و مسابقات ورزشی مناسب با ویژگیهای خود را طلب میکنند من هم در پی پاسخ دادن به نیازهای اجتماعی خود هستم. من هم میتوانم و باید از کتاب، فیلم، نشریه و هزار رفتار و ابزار و رسانهی دیگر که برای ویژگیهای شخصیتی من ساخته شدهاند و نیازهای من را پاسخ میدهند استفاده کنم و این به معنای زیادهخواهی نیست، به معنای استفاده از ضرورتهای اولیهی زندگی است. واگر فریاد نزنم چه میشود؟ غیر از آن چیزی که برای همجنسگرایانی که انتخاب کردند فریاد نزنند، شد؟ چه سهمی از زندگی جز تحقیر شدن، بردهی جنسی شدن، همهچیز به غیر از «خود شدن» به آنها رسید که حال به من برسد. چه کسی به سکوت آنها احترام گذاشت؟ چه کسی آنها را در نظر گرفت. مرگ از زندگی این چنینی بهتر است. راه سکوت، انتخاب من نیست. این راهی نیست که من بروم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
گاهی شما بر سر چیزی می جنگید و مخالفان تان از چیز دیگری دفاع می کنند؛ نتیجه این که دیالوگی عملاً برقرار نمی شود. خوب است اینجا بپرسیم آنچه مدافعان همجنس گرایان می خواهند کدام است:
-- خلیل ، Jun 6, 2010- به رسمیّت شناختن اقلیّت همجنس گرا در جامعه و تلاش برای پاسخ دادن به نیازهای انسانی آنان؟
- آزادی هرنوع رابطه ی جنسی به هر شکل در حقوق و عرف و اخلاقِ جامعه، چنان که همنجس گراها و غیر آنها هرکس هر نوعی از آن را خواست برگزیند و بر آن زندگی کند؟
تحقّقِ دوّمی بی تردید آزادیِ لازم برای اوّلی را هم فراهم می کند امّا شما که مدافعانِ همجنس گراها هستید، بی تعارف باید لااقل برای خودتان روشن کنید برای کدام هدف می جنگید؟ اگر دوّمی را منظور کرده اید، بسیار مرزها هست، فراتر از به رسمیت شناختن همجنس گرایی که باید بشکنید و رد شوید، و اصلاً دعوا جای دیگری است و مشکل شما با محدودیت های فراوان دیگری است که هرکدام از جایی برآمده اند و لابد باید با هرکدام جدا و در زمان و مکانِ خودش بجنگید.
و اگر هدف اوّل را دارید، بسیار چیزها که در نوشته ها و بیانیه هاتان می آید، در زمینه ی دعوی و هدف و انتظارتان نیست و تنها به کار تحریک احساسات خواهد آمد از هر دو طرف؛ یعنی که مدافعان تان را اشک به چشم می آورد و مخالفان تان را خون در رگ غیرت می جوشاند.
به نفع خودتان است انتظارات تان را شفّاف کنید.
امیر عزیز
-- پیمان ، Jun 6, 2010من هم مانند شما همجنس گرا هستم، و این احساس بیگانگی با جهان اطراف را عمیقا احساس می کنم. اینکه زندگی ای را زیست می کنم که از آن دیگری است نه من. اما به گمانم در طول این سالهای اخیر سطح خودآگاهی جامعه همجنس گرایان ارتقا پیدا کرده است، و همین که فردی مانند شما احساسات و تجربه های خود را می نویسد و در معرض عموم می گذارد، نشانه این است که دوران تازه ای در زیست جهان ما در حال شکل گرفتن است. بنابراین، خوبست که درد مشترک را فریاد بزنیم، اما در این حال باید این فریاد را با منطق، و سیاست هم تؤام کنیم. باری، فقط خواستم از نوشته خوبتان قدردانی کنیم.
پیمان
خب، گمان می کنم مقصود - ات این است بودن و زندگی کردن در این کشورها چنین مشکلاتی دارد. ولی خود - ات شاید بدانی که برای دگرجنس گرا ها هم مشکل چندان آسان نیست... اصلا زندگی چندان آسان نیست...
-- سروش ، Jun 7, 2010بسیار عالی نوشته شده.خیلی ممنون. به امید هوای ازاد
-- kaveh-miami ، Jun 7, 2010بسیار عالی.
-- eX ، Jun 7, 2010من یک دگرجنسگرا هستم، اما بدلیل اینکه روحیات و شخصیتم با همسن و سالهای خودم غالب جامعه، بطور جذری تفاوت میکنه ، برای این تفاوت بسیار رنج کشیده و هزینه دادهام.
-- الف_از تهران ، Jun 7, 2010و احساس "بیگانگی" شما رو بخوبی درک میکنم.
جامعه ما کوچکترین قرابتی با فردگرایی نداره.
همیشه، همه چیز باید با معیار «غالب و سنت» سنجیده بشه.هیچ راه نپیموده ای، مجاز نیست.
چند سال پیش، اون زمان که کوچیکتر بودم و هنوز گَرد مرگ این جامعه روم اثر نکرده بود.
برای اصلاح جامعه اطراف خودمم که شده، هر جا که دُگم، تعصب یا خشک مغزیای میدیدم، با صبری پیامبرگونه سعی میکردم، به حسب خودم روشنگری کنم. «تغییر ایجاد کنم»
حالا میخواست این تغییر روی دایی خودم باشه یا برادر خودم مهم نبود.
مهم اینه که "حساسیتت" رو نسبت به این چیزا از دست ندی، اونوقت "حساسیت" بقیه هم نسبت به خودآگاهیِ عقاید و تصمیماشون بیشتر میشه.
حرفی که میخواستم بزنم اینه که جامعه شما (همجنسگرایان) و جامعهی ما (من و تو و بقیه که داریم تو مرز و محدوده این خاک زندگی میکنیم)، به کسی مثل شما امیر همجنسگرا «احتیاج» داره.
اینکه کنج خونه ننشستی و نمیخوای خودتو به جبر محیط بفروشی، یا اینکه سادهتر کلِ آمال و آرزوهات به مهاجرت از این کشور برای دستیابی به زندگی نرمال تو یه جای دیگه خلاصه نمیشه.
اینکه آرزوت اینه که با افتخار و در کنار خانواده «خودت» باشی...
همه ما به فریاد تو احتیاج داریم.
و بقیهی امیرهایی که کنج خونه کز کردن و خودخوری میکنن به شجاعت تو احتیاج دارن.
باور کن هرکدوم از ما، مادامیکه حساسیتمون رو نسبت به "وضع فعلی" از دست ندیم، یک بوجود آورنده "تغییر" هستیم. و چه فرصت ازین بهتر که بتونیم این نسل رو تغییر بدیم تا اینکه به امید تغییری وهمی که معلوم نیست قراره از کجا در نسلهای آینده اتفاق بیوفته، باشیم.
به راهت ادامه بده...
در پاسخ به اینکه برای چه می جنگم، فعلا هدف این است که تبعیض بر همجنس گرایان نباشد، یعنی اگر دگر جنس گرایان می توانند ازدواج کنند، همجنس گرایان هم بتوانند، اگر بیکاری مثلا در بین دگر جنس گرایان 20 درصد است در میان همجنس گرایان هم 20 درصد باشد نه 50 درصد، همان پشتیبانی که قانون از مسائل حقوقی و مالی زندگی دگر جنس گرایان می کند مانند تقسیم اموال، ارث و غیره برای همجنس گرایان هم وجود داشته باشد.
-- امیر ، Jun 7, 2010گسترش آزادی های جنسی مسئله ای است که مستقیما و منحصرا به همجنس گرایان مربوط نمی شود و تغییرات در این زمینه باید در سطح ملی و به وسیله تشکل ها و حرکت های فراگیر انجام شود و همجنس گرایان چه بخواهند چه نخواهند به تنهایی توان حرکت در چنین زمینه هایی را ندارند.
آقای امیر نویسنده محترم بنده با کمال اطمینان و بطور حتم عرض میکنم این احساسی که عده بسیار اندکی از فرزندان آدم به هم جنس خود بروز مدهند به هیچ وجه اساس جنسی ندارد و همان احساس دوستی پاک و بی آلایش است تنها یک قسمتی از فرهنگ غرب است که از دید انسانی و به شهادت علمای راستین خود غرب منحرف میباشد و به شما ی عزیز شرقی چنین القا مینماید که شما دوستدار جسم هم نوع خود هستید در حالی که به هیچ عنوان چنین نیست و استثناء در این قضیه حتما نوعی بیماری میتواند باشد . اصطلاحات قلمبه و سلمبه غربی ها لطفا شما را سرگردان ننماید غربی ها بدون احساس عشق و دوست داشتن از دوره یونان و روم باستان با بردگان خود روابط منحرف و غیر اخلاقی داشته اند و این مطالب جدید در واقع نوعی فریب و اخلاقی نشان دادن همان روابط سخیف و غیر قابل قبول و غیر اخلاقی آنهامیباشد
-- ماسال ، Jun 7, 2010در پاسخ با ماسال، شما در موقعیتی نیستید که بتوانید به من همجنس گرا اطمینان بدهید که احساسات من چگونه است، شما در سر من حضور ندارید و فقط تفکرات و احساسات و برداشت های خود را فرافکنی می کنید.
-- امیر ، Jun 8, 2010من برای زندگی کردن و احساس کردن و فکر بر خلاف شما مقلد شرق و غرب نبوده ام.
همجنس گرایی با دوستی تفاوت دارد، من به عنوان یک همجنس گرای مرد بسیاری از زنان را بی اندازه دوست می دارم و ممکن است یک زن را به عنوان همکارم، مادرم و یا دوستم بیشتر از شریک زندگی خود دوست داشته باشم ولی دوست داشتن یک انسان با اینکه کسی را به عنوان شریک زندگی خصوصی خود برگزینید (که می تواند شامل رابطه جنسی هم باشد یا در مواردی که فرد ناتوانی جنسی دارد نباشد) بسیار فرق دارد، همه دگر جنس گرایان این مطلب را به خوبی می دانند و خودشان همین احساس دوست داشتن معمولی را با همجنسان و حتی جنس مخالفی که شریک زندگی آنها نیست را دارند و بار ها این احساس را در زندگی با افراد مختلف تجربه کرده اند و به خوبی و باز می گویم به خوبی میدانند که فرق میان این دوست داشتن با آن دوست داشتن و شریک زندگی شدن و روابط خصوصی چیست ولی شما عمدا قصد دارید واقعیت را تحریف کنید و مسائل را مخلوت کنید و حال من را متهم می کنید که فرق این و آن را نمی دانم و حتما شما می دانید و باید بیاید به من بگویید که من چه احساسی دارم.
این دوران گذشته، غرب و فرهنگ منحط یا غیر منحط را به سر خودتان بکوبید، این چماق دیگر بر سر من و امثال من کار ساز نیست.
ادامه پاسخ من با ماسال :
-- امیر ، Jun 8, 2010نوشته شده "از دید انسانی و به شهادت علمای راستین خود غرب منحرف میباشد"، پس انحراف می باشد ؟!، حالا من هم به شما می گویم که از دید علمای راستین! شرق دیدگاه شماست که انحراف می باشد.
نوشته شده "و به شما ی عزیز شرقی چنین القا مینماید که شما دوستدار جسم هم نوع خود هستید"، نه خیر اشتباه گرفته اید آنچه به شرقی ها القا می شود این است که دوستدار این هستند که یک روز در هفته پشت هم جمع شوند و سر بر سنگ بکوبند و مخرج یکدیگر را بو کنند. من خود به وضوح و به درستی می دانم که دوستدار چه هستم و بله من دوستار جسم شریک جنسی همجنس خود هستم، آنکس که باید به او القا شود شما هستید که متوجه شوید توان و امکان تصمیم گرفتن به جای دیگران و به جای دیگران اندیشیدن و به جای دیگران احساس کردن را ندارید.
روابط سخیف و غیر اخلاقی آن است که همجنس گرایان مرد و زن در طول تاریخ به بردگی جنسی دگر جنس بازان کشیده شده اند و سخیف این است که شما از آن دفاع می کنید. این شما هستید که با جملات نه چندان غلمبه و شاید سلمبه سعی دارید با چماق سازی ار فرهنگ غرب و کوبیدن آن بر سر هر کس که صدایی از او بلند شد و فحاشی قصد سرگردان کردن دیگران را دارید
جناب ماسال, نظرگذار محترم! یکی از این (علمای راستین خود غرب) که می فرمایید هیتلر نبود؟
-- بدون نام ، Jun 8, 2010به ماسال: ((با کمال اطمینان و بطور حتم عرض می کنم)) که نظر شما اشتباه است. شما گمان کرده اید که میتوانید درباره ی حقیقی بودن احساسات و گرایشهای دیگران هم نظر بدهید ((در حالی که به هیچ وجه چنین نیست)) و اصرار شما بر الفاظ تحکم آمیز ((حتما نوعی بیماری میتواند باشد)) به نام هموفوبیا. تاکید بر نا آگاهی و بستن چشم و گوش به روی علم و منطق و اخلاقیات انسانی ((سخیف و غیر قابل قبول و غیر اخلاقی می باشد))
-- بسمامه ، Jun 9, 2010جواب به ماسال در وبلاگ همجنسگرا
http://hamjensgera.wordpress.com/2010/06/08/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D9%85%D9%86-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%AA-%D8%B6%D8%AF-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87/
-- دگرباش ، Jun 9, 2010مشکل اصلی ما همین "با کمال اطمینان و بطور حتم" نظر دادن آقایان در مورد مسائلی است که چیزی از آن درک نمی کنند. اگر هم بخواهم منطق "ماسال" های اجتماع رو در حرفهام به کار بگیرم، مسلماً روابط دگرجنسگراها از نظر من سخیف، غیر اخلاقی، مزخرف و سرشار از انحراف خواهد بود.
-- ماهان ، Jun 9, 2010به نظر من همجنس گرایان باید خودشون رو به اطرافیانشان معرفی کنند..به دوستان به خانواده و از پیشداوری های رایج آنها نترسند..می دونم سخته خیلی هم سخته اونم تو ایران اما در این شرایط تنها راه چاره همینه..پدر و مادر و اطرافیان همجنس گرایان باید بفهمند که همجنسگرا می تواند یک فرد عادی عین فرزندانشان باشد نه اون چیزی که تو کلیشه های ذهنی شون جا خوش کرده ..پدر و مادر و دوستان باید بفهمند که همجنس گرا می تواند یک آدم عادی از بین خودشان هم باشد و موجوداتی غریبه و عجیب و غریب که از خاک دیگه ای اومده باشن و یا زندگی های عجیب و غریبی داشته اند نبوده اند پس از همیت امروز شروع کنید..به پدر و مادرتان بگید...نترسید نترسید که این ترس است که این اقلیت را به شدت فلج کرده
-- شاهرخ ، Aug 3, 2010mamnon be khatere magale ziba harfe dele hameye ma hamjens gerayane irani bod.
-- vahid ، Aug 7, 2010