صحرایی تاریک برای جزیرههای بیشکلكسری بختیاری (لزبین)تابو بودن سكس و مسائل جنسی در جامعهی ایرانی موجب میشود اكثر همجنسگرایان (خصوصاً زنان همجنسگرا) بسیار دیر به گرایش جنسی خود پی برده، و گاهی اصلاً به آن پی نبرند. وقتی ارتباط جنسی بین دو جنس مخالف در ایران قبیح و كثیف شمرده شده و نشانهی شهوترانی و هوسبازی محسوب شود، ارتباط با همجنس دیگر جای خود دارد. مشكل دیگر كمارزش بودن زن، نقشهای جنسیتی زنانه و خصوصاً موقعیت مفعول، در جامعهی ایرانی است. این دیدگاه غلط جدا از اشكالات بسیاری كه در زمینههای مختلف اجتماعی و خانوادگی بهوجود میآورد، بر جامعهی اقلیت جنسی تأثیرات مخرب بیشتری برجای میگذارد. بیارزش بودن نقشها و رفتارهای زنانه باعث شده حتی برخی از دختران دگرجنسگرا هم از حالتهای زنانهی خود فرار كرده و به رفتارهای مردانه روی آورند. هرچند وجود حالتهای مردانه در بعضی از زنان لزبین طبیعی و ذاتی است، اما بیارزش بودن نقش زن، و همچنین ستم و تبعیضی كه در ایران از جانب گروهی از مردان (و حتی خود زنان) به زنها وارد میشود، موجب شده است که اكثر لزبینها، به دنبال ایفای نقش فاعلی در روابط جنسی و نقش سلطهجو و كنترلکننده در ارتباطات عاطفی خود باشند. اكثر مردان گی و دگرجنسگونه، مجبور به پنهان كردن حالات زنانهی خود، ظاهرسازی و بازی كردن نقشهایی بیگانه با ذات خویش در جامعه میشوند. درحالیكه پسران دگرجنسگونه بهسختی میتوانند رضایت والدین خود را جهت تغییر جنسیت جلب کرده و زندگی آرامی را در جسم یك زن، در خانواده و اجتماع، پیش گیرند، اغلب مردان گی نه تنها موقعیت و نقش جنسی مفعولی خود را از دید عموم پنهان میكنند بلكه با افتخار از نقش فاعل جنسی خود یاد كرده و گاهی حتی به تمسخر گیهای مفعول نیز میپردازند. تابو بودن ارتباط جنسی در بین اكثر زنان ایرانی مانع ابراز احساسات و تمایلات واقعی از جانب این قشر از جامعه و درنتیجه موجب گمراهی و قربانی شدن زنان همجنسگرا میگردد. اعتراف به داشتن میل و علاقهی جنسی در بین زنان ایرانی، برخلاف مردان، مایهی ننگ و رسوایی آنها بوده و نشانی است بر انحراف اخلاقی و سر بههوا بودن آنها؛ درنتیجه زنان ایرانی معمولاً وجود میل جنسی و علاقه به سكس و مرد را انكار میکنند. اكثر زنان ایرانی جرأت ندارند از زیبائی و جذابیت بدن مردها سخن بگویند؛ بعد از ازدواج جرأت اینرا ندارند که بگویند از ارتباط جنسی با همسر خود لذت بردهاند و چنانچه در این مورد از آنها پرسیده شود، در پاسخ، به گفتن این اکتفا میکنند که فقط به خاطر همسرشان، جسم وی را تحمل كرده و به مرور زمان به برقراری این ارتباط چندشآور عادت كردهاند. همین مسئله باعث میشود زنان لزبین فكر كنند سرنوشت برای زن اینگونه رقم خورده كه به برقراری ارتباط با مرد عادت كند. آن دسته از لزبینهای ایرانی كه از گرایش جنسی خود بیخبرند فكر میكنند این حس نفرت از جسم مرد ذاتاً در نهاد همهی زنها وجود داشته و پس از ازدواج، تحمل جسم مرد راحتتر شده و به یك عادت تبدیل میشود. تابو بودن همجنسگرائی در جامعه نیز مشكلات خود را در پی دارد. وقتی انسان گرایش به همجنس را بیماری، انحراف و گناه بداند، اولین عكسالعمل وی انكار وجود چنین گرایشی در نهاد خویش است. گاهی وقتها این انكار آنقدر شدید است كه اصلاً به ذهن شخص خطور نمیكند كه ممكن است خودش نیز یك همجنسگرا باشد، حتی اگر تمایلات عاطفی و جسمی نسبت به همجنس را در درون خود حس كند. این دسته از افراد چون خود را از نظر روانی و اخلاقی سالم میدانند، هرگز تصور نمیكنند كه ممكن است دچار این به اصطلاح انحراف اخلاقی باشند. دستهی دوم با وجود اینكه تاحدودی به گرایش خود پی بردهاند باز هم آن را در درون خویش انكار كرده و نسبت به احساساتی كه به همجنس خود دارند بی توجه هستند، حتی اگر به ابراز احساسات یا ارتباط جنسی با همجنس خود بپردازند، جرأت ندارند این ارتباط و احساس را واقعی بدانند. دستهی سوم كسانی هستند كه به مرحلهی پذیرش رسیدهاند ولی خود را بیمار یا منحرف اخلاقی دانسته و دچار عذاب وجدان هستند. این عذاب وجدان گاهی در ناخودآگاه فرد لانه كرده به گونهای كه فرد ظاهراً خود را نرمال میداند اما نسبت به همنوعان خود حساس بوده یا از قبول این گرایش در وجود انسانهایی كه ایشان را مقدس میداند میپرهیزد.
عدم اطلاع نسبت به گرایشات جنسی از جانب برخی از همجنسگرایان و همچنین عدم ارتباط جنسی قبل از ازدواج در بین برخی افراد، موجب میشود كه تا قبل از ازدواج به تمایل جنسی نسبت به همجنس خود پی نبرند. این افراد گاهی بعد از ازدواج هم به گرایش خود پی نبرده پس خود را سردمزاج دانسته و برای همیشه از لذت جنسی و عاطفی محروم میمانند. گروه دیگری از این افراد كه پس از ازدواج به گرایش خود پی میبرند با مشكلات دیگری مواجهاند. زنان لزبین به سختی میتوانند از همسران خود جدا شوند. گروهی از آنها به خاطر تندادن به عرف جامعه یا به دلیل عدم رضایت همسر، جهت جدایی، به زندگی اجباری با همسر خود ادامه میدهند و یک زندگی توأم با خیانت به همسر و خانواده را در پیش میگیرند. و البته اگر چنین نكنند مجبور خواهند بود تا آخر عمر از توجه به گرایش طبیعی و ذاتی خود بازمانده و بر مشكلات روحی و روانی خود بیافزایند. ارزشمند بودن و مقدس شمردن ازدواج در ایران، آرزوی دیدن پسر در لباس دامادی و دختر در لباس عروسی، آرزوی دیدن نوه و بر جای گذاردن وارث، اعتقاد به ضرورت سایهی یك مرد بالای سر زن، اثبات مرد بودن از طریق پذیرش نقش فاعلی، حفظ آبرو و اهمیت دادن به حرف مردم، پدرها، مادرها، پدربزرگها، مادربزرگها، برادرها، خواهرها و حتی عمهها و خالههای ایرانی، همگی بهخود اجازه میدهند تا برای زندگی فرد همجنسگرا تعیین تكلیف كرده و وی را به ازدواجی ناخواسته وادار نمایند. وضعیت دگرجنسگونهها از همجنسگرایان هم بدتر است. مخصوصاً وضعیت دگرجنسگونههایی كه تمایل دارند دختر شوند. جامعهی مردسالار ایرانی نمیپذیرد كه یك مرد از جامعه كم شده و یك زن به آن افزوده گردد؛ فاجعهای كه در چنین صورتی به بار میآید این است كه این مرد از مقام بالای مردبودن به مقام پایین زنبودن نزول پیدا كرده است! و به همین دلیل اكثریت جامعهی دگرجنسگونهی ایرانی در افسردگی و انزوای شدید به سر برده و گاهی حتی بعد از تغییر جنسیت اقدام به خودكشی میكنند. مسئلهی بقیهی همجنسگرایان و دگرجنسگونههای ایرانی این است كه گاهی برخلاف میلشان آنها را وادار به تغییر جنسیت میكنند. این عمل مخصوصاً برای همجنسگرایان، كه از جنسیت خود راضیاند، بسیار خطرناك است. مشكلی كه دامن برخی از همجنسگرایان و حتی دگرجنسگرایان را گرفته، در اقلیت بودن این گروه از جامعه است. برخلاف گروهی از همجنسگرایان كه از گرایش خود فرار میكنند، دستهای دیگر از این گرایش جهت خودنمایی و جلب توجه بهره میبرند. این حالت در بین زنان بیشتر دیده میشود. تعداد زنان لزبین در ایران بسیار بیشتر از آمار جهانی است. همهگیر شدن گرایش به همجنس در بین زنان ایرانی به دو عامل بستگی دارد. یكی تسلط مرد بر زن، قائل شدن حق تجاوز جنسی مرد به زن، و دیگری اجر و احترامی كه جامعه برای مرد قائل است، كه به دنبال خود حس حقارت، تأییدطلبی و جلب توجه را برای زن به دنبال دارد؛ و چه چیز بهتر از اینكه زنی برای جلب توجه یا نه گفتن به تجاوز مرد، خود را یك همجنسگرا معرفی کند. مشكل دیگری كه دامان جامعهی همجنسگرای ایرانی را گرفته قالببندی و ارائهی تعریفهای كلیشهای از همجنسگرایی و به دنبال آن محكوم نمودن دیگران و زدن برچسب «همجنسگرای غیر واقعی» به همنوعان خود است. انسان موجودی پیچیده است و گرایشات و سلایق وی نیز مختلف و متنوع. هیچ دو انسانی مثل هم نیستند. احساسات هیچ دو انسانی نسبت به همنوع یا جنس مخالف خود به یك شكل نیست. مشكل ما همجنسگرایان ایرانی این است كه از ساختار شخصیتی و گرایش شخصی خود یك قالب ساخته و این قالب را معیار سنجش شخصیت و گرایش دیگران قرار میدهیم. هركس در این قالب جای گرفت یا به آن نزدیك بود، از ما، و هركس در آن جای نگرفت یا از ما دور بود «یك همجنسگرای غیر واقعی» بهشمار میآید. به نظر من همجنسگرایان و البته دگرجنسگرایان ساكن كشورهای دموكرات و آزاد، از نظر رفتاری و مطابقت رفتار خود با طبیعتشان نرمالتر از همجنسگرایان و دگرجنسگرایان ایرانیاند. در ایران دگرجنسگرایان جرأت ندارند به جنس مخالف خود ابراز علاقه كنند چرا كه این ابراز علاقه به احتمال زیاد منجر به برداشتهای مختلفی از جانب دیگری میشود. و برخی از همجنسگرایان، مخصوصاً زنان همجنسگرای ایرانی، از جنس مخالف خود، حتی اگر همجنسگرا باشد، یا فراریاند، و یا به پرخاشگری با جنس مخالف خود میپردازند. درحالیكه همجنسگرایان و دگرجنسگرایان نرمال ساكن كشورهای آزاد، جدا از مسایل جنسی، به گونهای انسانی یكدیگر را چه از جنس مخالف باشند و چه همجنس، دوست داشته، به هم محبت كرده، یكدیگر را بوسیده و در آغوش میگیرند. متأسفانه درجامعهی ما دوست داشتن، محبت كردن، در آغوش گرفتن، بوسیدن و حتی پیدا كردن شغل هم جنبهی جنسی پیدا كرده است. اما اساسیترین مشكل همجنسگرایان ایران، با دولت، حكومت و مأموران آن است. عاملانی كه یا وجود همجنسگرایان را منكر میشوند، یا آنها را شیطان، منحرف، كثیف، متجاوز و غربزده مینامند. كسانیكه خود به طرزی بیمارگونه به كشتار، شكنجه و تجاوز به مردم بیگناه میپردازند، و اعمال و صفات خود را به همجنسگرایان نسبت میدهند. بسیار اتفاق میافتد که عاملانی به بهانههای مختلف دگرجنسگرایان را به جرم لواط و همجنسگرایان را به جرم قاچاق محکوم و مجازات کردهاند. از نظر من دو راه حل برای رفع مشكلات ما همجنسگرایان ایرانی وجود دارد. روش اول گشودن درهای گفتوگو و ارایهی اطلاعات درست به مردم است، كه خوشبختانه چند سالی است به مرحلهی اجرا درآمده. اما راه حل اساسیتر و مهمتر، برقراری دموکراسی در ایران است تا با تکیه به قانون، به همهی انسانها احترام گذاشته شده و همه از حقوق انسانی و مدنی برابر در جامعه برخوردار باشند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
اعتراض من این است که در ایران امروز همجنسگراها به مراتب از دگرجنسگراها آزادی بیشتری دارند، و این دگرجنسگراها هستند، که مدام تحت فشار و محدودیت هستند و متاسفانه این مساله آنچنانه که باید مطرح نمیشود.
-- mohsen ، Dec 7, 2009باید یک هوراااای بلند کشید!! این مقاله و مصاحبه ی قبلی امید حضور پررنگ تر لزبین ها را می دهد. پایدار باشید.
-- pinoccio ، Dec 7, 2009چقدر این متن شامل تعمیم دادن و آمار دادن های دلبخواه بود. بدون هیچ مطالعه ی علمی مدعی شده اند که «آمار لزبین ها در ایران بسیار بیشتر از آمار جهانی است». لااقل اگر منبعی دارید برای این ادعا ذکر کنید که خواننده ها هم به آن مراجعه کنند. در حالی که معقول آن است کهآمار همجنسگرایان ایران هم مشابه آمار جهانی باشد.
-- نفیسه ، Dec 7, 2009گویا هر کس که خودش همجنسگرا باشد متخصص مسائل جنسیت هم محسوب می شود و درباره ی هر مساله ریز و درشتی که به ساعتها مطالعه ی متخصصان این رشته نیاز دارد اظهار نظر فاضلانه می کند.
kash mishod ke dar iran ham enghadr bi parde rajebe in masayel sohbat kard va mardom be jaye sarkub kardane in afrad kami hamdeli dashtand. dar morede demokrasi khastam begam ke be nazare man rahe tulaniee dar pish darim
-- sepidehfde@yahoo.de ، Dec 8, 2009من در مورد احساس همجنسگرا ها چیزی نمیدونم اما حرف هایی که درباره نوع نگرش به زن و مسایل جنسی نوشته شده بود، قدیمی و کلیشه ای هستند. جامعه امروز به این صورت نیست.
-- بدون نام ، Dec 8, 2009و البته در جوامع آزاد و دموکرات هم همجنسگرا ها در اقلیت هستند و اگرچه از نظر قانون آزاد هستند اما پیش چشم برخی دگرجنسگرا ها همچنان غیر عادی هستند.
والا اگر به نظر محسن گرامی همجنسگراها از دگرجنسگراها آزادی بیشتری دارند، بنده حاضرم با کمال میل جای خودم را به عنوان همجنسگرا با ایشان عوض کنم تا شاید حتی برای یک روز بفهمند همجنسگرا بودن تو مملکت امام زمان چه مزه ای دارد!!
-- eX ، Dec 8, 2009منظور من از اينكه گفتم آمار لزبينها در ايران بيشتر از آمار جهاني است اين بوده كه بسياري از زنان لزبين ايران واقعا همجنسگرا نيستند. همان زنان ستم ديده اي هستند كه براي نه گفتن به تجاوز مرد يا براي سلطه گري خود را همجنسگرا معرفي مي كنند. به اين دليل آمار لزبينها در ايران از آمار جهاني بالا زده. ولي اين آمار لزبينهاي واقعي نيست. اگر جو سالم بود و ما با لزبينهاي واقعي سر و كار داشتيم آمار با آمار جهاني مطابقت مي كرد. من اين مطلب را بر اساس تجربيات خودم نوشته ام. شما كافيست يك نگاهي به جمعيت لزبينهاي شهر تهران بياندازيد. در كمال تعجب با جمعيتهاي چند صد نفري لزبين مواجه مي شويد اما كافي است در يك مهماني با آنها رو به رو شويد تا بفهميد كه اينها تنها زنان تجاوز ديده و شكست خورده هستند و نه لزبينهاي واقعي.
-- کسری بختیاری ، Dec 9, 2009براي دوست عزيزي كه معتقدند آنچه در مورد نگرش به زن نوشته ام كليشه اي است و ديدگاههاي امروز عوض شده خوشحالم كه در جوي زندگي مي كند كه نگرشها نسبت به زن عوض شده. من اين نوشته را بر اساس تجربيات و ديده ها و شنيده هاي خودم نوشته ام.
بله من موافق هستم كه در همهء جوامع همجنسگراها در اقليتند و هنوز حقوق آنها پايمال مي شود، اما اين دليل بر آن نمي شود كه ما با اين بهانه به احقاق حقوق خود نپردازيم و پي گير آن نباشيم. چرا كاري نكنيم كه يك روزي غربيها ايران را الگوي خود قرار ندهند؟
جناب عالی گفته اید که چرا کاری نکنید که یک روزی غریبها ایران را الگوی خود قرار ندهند:
-- یک غریبه ، Jan 24, 2010امروز که جامعه ایرانی اینقدر یک جامعه ابتدایی و غیر تکامل یافته است که در واقع هیچ چیزی نیست این قدر یک جامعه خودخواه متکبر مغرور میهن پرست و بیگانه ستیز است پس اگر الگوی غریبها شود که دیگر از غرور بیش از حد شاخش آسمان را و دمش زمین را پاره خواهد کرد. ؟؟؟