هوموفوبیا و بنیادگرایی اسلامی در ایراندر این مقاله مايلم به اين پرسش بپردازم که مشخصات رژیم جنسی در ایران چیست؟ و نیز رابطه هموفوبيا را با بنيادگرايی اسلامی حاكم بر ايران مورد بررسي قرار دهم. اگر بخواهم به صورت چكيده به شرح اين نوشتار بپردازم، هوموفوبیای بنیادگرایان اسلامی ناشی از پیوندی است که میان تکنیک و دین برقرار شده است. ماهيت ایدئولوژی جنسی حاكم، برحسب ایده تولید مثلیاش میل متكثر بيرون از سياست دگرجنسگرايی انحصاری را سرکوب میکند. از جنبهاي ديگر این ایدئولوژی با پیوندی که بنیادگرایی و اراده به قدرت در مدرنیته برقرار کرده سرکوب میل دگرباشان را تشدید کرده است ودرواقع این امر سرکوبی دوجانبه را نصیب اقلیتهای جنسی در ایران میکند. براي اثبات فرضيات مطرحشده ما شواهدی را در مورد رفتار هوموفوبیایی و نظام فکری بنیادگرایی اسلامی مطرح میسازیم و نقاط برخورد و ریشههای آن را بررسی میکنیم. هر مسافری از غرب با مشاهده رفتار شبههمجنسخواهانه ایرانیان این ظن را میبرد که گویا چنین رفتاری ناشی از میل همجنسگرایی است که در ایرانیان وجود دارد. بیش از این میتوان تصور کرد که گویا در ایران میل همجنسگرا فضای آزادی برای تنفس دارد که در فضای جوامع مدرن غربی یافتنی نیست. این رفتار در قشر مذهبی که بخشی از آن حکومت دینی را در ایران برپا کرده نیز به خوبی مشاهده میشود. با وجود این رفتارهای هومواروتیک، چه جای این هست که همجنسگرایی در ایران سرکوب و وجود آن مورد انکار قرار گیرد؟ این ابهام وقتی به چشم میآید که سه حکم شرعی تشیع برای همجنسگرایان را در نظر بگیریم؛ سوزاندن در آتش، پرت کردن از بلندی و خراب کردن دیوار بر سر متهم به همجنسگرایی. تنها جدا کردن کنشهای عاطفی و جنسی (لواط) برای حل این مسأله کارآمد نخواهد بود. آنچه در کنش بنیادگرایان اسلامی در ایران مشاهده میشود تنها تعقیب و مجازات کسانی که چنین کنشی دارند نیست. بنیادگرایی اسلامی به عنوان گرایشی که از ابزارها و آگاهیهای مدرن برای نظارت و کنترل جامعه استفاده میکند از سلف سنتی خود که تنها بر کنش لواط متمرکز بود پیشرفتهتر است و به شکل ظریفتری نشانههای میل جنسی را نشانهگذاری و تعقیب میکند. طرح نیروی انتظامی تحت عنوان «مبارزه با مفاسد اجتماعی» و گشتهای موسوم به «گشت ارشاد» که معادلی برای پلیس اخلاقی در جوامع فاشیستی است نمونههای از تضاد بنیادگرایی اسلامی با نشانههای فرهنگی دگرباشان جنسی است که دیگر ارتباطی با کنش جنسی به عنوان لواط و يا اعمال بهاصطلاح منحرفانه به قول آنان ندارد.
در این پیوند نافرخندهی میان بنیادگرایی به عنوان دنبالهی اسلام فقاهتی با تکنیک و جامعه صنعتی وضعیتی دشوار برای میل جنسی همجنسگرايان و به طور كلی تمام دگرباشان جنسي پدید آمده است که بهطور خاص و بر حسب فهم بومی باید به آن پرداخت. دیدگاههای مدرن برای فهم این مسأله به کار میآید، اما مهمتر از آن فهم این وضعیت از درون ایران است. این مقاله تلاش میکند بر اساس این پیشآگاهی به توصیف وضعیت مذکور بپردازد که در آن تکنیک و ارزشها جامعهی سرمایهداری به نفرت مذهبی از دگرباشان جنسي پیوند خورده است و نفرتی مضاعف را پدید آورده است. در اینجا ما این دو پرسش را بررسی خواهیم کرد: ماهیت بنیادگرایی اسلامی در ایران بهعنوان یک رژیم جنسی چیست و بر حسب این ماهیت چه رژیم جنسیای در ایران مستقر است، و مسأله دیگر این است که چه راهکار سیاسی برای جنش دگرباشان جنسي در جهت مقابله با این رژیم جنسی میتوان ارایه کرد؟ بنیادگرایی اسلامی و رژیم جنسی آن بنیادگرایی دینی در مورد نوع اسلامی و بهویژه شیعی آن همچون بنیادگرایی اوانجلیکال از گرایشهای احیاء دینی برخاسته است. اما برخلاف اندیشه بنیادگرایان دینی ديگر که بر تجربهی امر قدسی تأکید دارند این بنیادگرایی بیشتر بر وجه تفسیر لفظی از متن دینی و اجرای فرمانهای دینی مطابق نص تأکید میکند. اجرای چنین فرمانهایی منوط به توسل به قدرت است، بنابراین این بنیادگرایی رابطهای نزدیک با سیاست برقرار میسازد. در جهت تحقق این آرمان مقدس، اسلام بنیادگرای شیعه ابایی از برگرفتن ابزارهایی نامقدس ندارد. اسلام سیاسی مدلی از رابطه دین و مدرنیته است که در آن بخشی از مدرنیته اخذ و بخش دیگری کنار نهاده میشود؛ یعنی اراده معطوف به قدرت و تکنیک برگرفته میشود و اراده معطوف به رهایی فرد کنار زده میشود. اگر بپذیریم که در مدرنیته دو نیرو و عقلانیت در کار است یعنی عقلانیت انعطافی که به ارزشهای اخلاقی مدرن مانند آزادی مربوط است و عقلانیت ابزاری که به انضباطدهی و کنترل طبیعت دلمشغول است، سهم مدرن شدن بنیادگرایان دینی شیعه از این میان عقلانیت ابزاری است که میتوان به کنش معطوف به نظارت ایشان یعنی اجرای فرامین مقدس کمک کند. بنابراین نباید شگفتزده شد اگر طالبان از تکنولوژیهای مدرن بهره میگیرد و جمهوری اسلامی در پی فناوری هستهای، نانوتکنولوژی و تکنولوژیهای کنترل افکار عمومی و رسانهها میرود، تکنولوژیهای استراغ سمع و فیلترینگ تهیه میکند و در جهت این نوع از توسعه رقابت میکند اما وقعی به حقوق و آزادیها مدنی ندارد و حتی دموکراسی را مورد تمسخر قرار میدهد. این تناقضی در رفتار بنیادگرایان نیست بلکه تضادی در مدرنیته است که راه به این دوگانگی در مدرنشدن کشورهای در حال توسعه میدهد. اما ذات بنیادگرایی دوگانگی ندارد. میتوان ذات این شکل از بنیادگرایی را اتوماسیون اجرای فرامین مقدس نامید. یعنی سازکار خودکاری که بدون نقد درونی و بر حسب برداشت لفظی از متن مقدس در پی ابزارهایی برای اجرای احکام میرود. بخشی از احکامی که این بنیادگرایی باید به اجرا گذارد احکامی در حوزهی جنسیت است. بنیادگرایان شیعه آنچه سکسوالیزه کردن حوزهی زیست نامیده میشود را به دقت به اجرا در میآوردند. طرح تفکیک جنسیتی محیطهای عمومی، از قبیل وسایل نقلیه عمومی، اماکن تفریحی، ایجاد پیستهای جداگانه دوچرخهسواری، جداسازی محیطهای ورزشی، جداسازی محیطهای تحصیلی حتی بخشی از محیطهای دانشگاهی و بسیاری جداسازیهای دیگر بر اساس ایده حقوقی است که دو جنس را در حریم جنسی به شدت جداساخته شده میطلبد تا امکان تماس جنسی خارج از قواعد ازدواج روی ندهد. بنابراین محیط سکسوالیزه شدهی مذکور فضای ممکن تماس هومواروتیک را برای زنان و مردان پدید میآورد. در این فضای ممکن و با فقدان نشانهگذاریهای جنسی سنتی در مورد رفتارهای هومواروتیک در بادی امر تماسهای گرم همجنسخواهانهای به چشم میخورد. به نظر میرسد که فضای ممکن برای تماسهای همجنسخواهانه بیش از آنی است که در فضاهای مدرن ممکن است واز اين حيث تعجب مسافر آمده از غرب را برميانگيزد. اما این رویه را بیشتر در فضای ایران سنتی در حال رشد پیش از انقلاب میتوان مشاهده کرد. چنین ناآگاهی که از سکسوالیزه کردن فضای ارتباطی ناشی شده است، پس از رشد بنیادگرایی اسلامی در جهت نظارتهای اجتماعی تدریجن رنگ میبازد. هوموفوبیا سنتی که اساس بنیادگرایی اسلامی است و هدف نهایی اوتوماسیون بنیادگراست پس از رشد بنیادگرایان در جهت اخذ عقلانیت ابزاری برای نظارت اجتماعی اینک مدتی است که دو آگاهی هوموفوبیایی را گرد آورده است. نخست اینکه برای هدف خود که اجرای فرامین الهی است در پی تجسس در جنسیتها میرود. میل همجنسگرا برای الهیات جنسی اسلامی پس از قتل نفس بزرگترین جرمی است که ممکن است روی دهد و تنها جرمی که در اسلام سزوار سوزاندن در آتش است لواط میباشد. از سوی دیگر این بنیادگرایی با تجهیز به دانش مدرن در پی کمترین نشانههای همجنسگرایی میرود. بخشی از طرح موسوم به «امنیت اجتماعی» نیروی انتظامی رسمن مقابله با نمادهای همجنسگرایی را دنبال میکرد. دگرباشاني که ظاهری مطابق كليشههاي جامعه مردسالار دگرجنسگراي مذهبي ندارند یا نمادهای كوئيريزه مانند مارکهای لباس را به همراه داشتهاند راوی جنایتهاییاند که در این گونه طرحها در جهت تعقیب و سرکوب حداقل نشانههای میل دگرباش روی داده است. دوست ترانسسکسوالی پس از چندین بار دستگیری و آزار و اذیت ناچار به مردانه ساختن ظاهر خود شد تا از ردگیری و تعقیبهای نیروی انتظامی خلاص شود. دوست همجنسگرای من به جهت داشتن موی بلند دستگیر شد. در زمان بازجویی او را برهنه کردند تا نمادهای جنسی را بر روی تن او شناسایی کنند. بدن شیو شدهی او مسألهای برای بازپرسی از او شد، چرا که یک مرد به اصطلاح واقعی دگرجنسگرا نمیتواند چنین بدنی داشته باشد. بدنهای رام دگرجنسگرا بدنهایی است که هنجارهای تمایز جنسی مرد و زن را رعایت کرده باشد. شخص ديگری در این طرح مورد زشتترین شکنجهها قرار گرفت و بر سر و موی او ادرار کردند. از خصوصیات رژیم جنسی بنیادگرای مسلمان، تمایز نقش جنسی است که بر اساس نشانههای بدنی مشخص میشود. اغلب تصور میشود که ایران به جهت ارایه خدمات به ترانسسکسوالها در زمینه تغییر جنسیت کشوری پیشرو در حقوق آنهاست. در تحلیلی دقیقتر از رفتار رژیم جنسی جمهوری اسلامی روشن میشود که مسأله حقوق نیست، بلکه خدشهای است که ترانسسکوالیته به مثابه امری پزشکینه برای ایدئولوژی جنسیتی او به وجود میآورد.
در فیلم «مثل بقیه باش» کارگردان در توصیف وضعیت ترانسسکسوالهای ایرانی این را نشان میدهد که اساس این تغییر جنسیت حفظ مرز هویت جنسی است، تثبيت دوبارهی همان دوجنس مرد و زن. در غیر این صورت تمامی بنیادهای فقه اسلامی که حقوق و تکالیف را جنسیتی تعریف کرده است فروخواهد ریخت و از اين حيث هوموسكشواليته اساس فقهی آنان را لت وپار ميكند. زن ويا مرد همجنسخواه از زن بودن ويا مرد بودن خود راضي است. او نمیخواهد تغيير جنسيت دهد و هيچ مشكل پزشكي هم ندارد. همه چيز از لحظ علمی و پزشكی درست است. او فقط تن همجنس خود را ميخواهد و اين اساس فقه اسلامي كه از سياستهای دگرجنسگرايی انحصاری تبعيت میكند را برهم میزند. برای مثال در مورد یک زن یا یک مرد مشخص است که دیه چقدر است، ارث چه میزان است، نماز به چه صورت است، شغل و حقوق و مسایل دیگر به چه سان است. در واقع در خواندن اکثر احکام فقهی باید نخست پرسید که موضوع بحث زن است یا مرد. این پرسش پیشفرض بیشتر مسایل فقهی است. اگر مسأله جنسیت پزشکینه شود و مستمسک پزشکی پیدا کند بر اساس فقه اسلامی آنچه موضوع جبر است و ارادی نیست مشمول حلیت و حرمت نمیشود. حال تکلیف دگرباشان چیست؟ در مورد ترانسسكشوالها، به نظر میرسد فقه دچار بحران میشود اگر نتواند جنسیت این دسته از دگرباشان را مشخص سازد. اما پزشکی به داد فقه شیعه میرسد و تکنولوژی را به بنیادگرایان شیعه معرفی میکند که جنسیت را بتوان با آن تغییر داد. بنابراین این سوءتفاهم پیش میآید که گویا رژیم جنسی بنیادگرایان شیعه ایران را به بهشت ترانسسکسوالها تبدیل کرده است. اما این امر ناشی از تضادی است که فقه با آن روبروست و اسلام سیاسی با استفاده از ابزارهای مدرن به حل آن میپردازد. در این نمونه نیز میتوان مشاهده کرد که نیاز به نظارت و انضباط جنسی در مورد رژیم جنسی بنیادگرایان بر خلاف سلف سنتیشان دیگر تنها لواط نیست؛ بلکه هر نشانهای است که رژیم دگرجنسباور اسلامی را دچار خدشه میسازد. چه مارک لباس باشد، چه ابروهای آرایش شده و چه بدن شیو شدهی پسرها. هوموفبیای در ایران امروز سختترین شکل از سرکوب را که ممکن بوده است برای میل جنسی فراهم ساخته است. پیدا کردن راهکار در جنبش دگرباشان ایرانی در ایران سخن گفتن از حقوق اقلیتهای جنسی سختتر از همجنسگرا بودن است. در واقع اگر کنش همجنسگرایانه عقوبتهایی در پی دارد فعالیت برای دفاع از کنشهای جنسی به طور مشخص مفسد فیالارض محسوب میشود و بدون هیچ مسامحهای حکم آن اعدام است. در مسألهی نویسندگان سایتهای پورنوگرافی مانند «آویزون»، سپاه که مسؤول تعقیب و بازداشت این نویسندگان بود مشخص کرد که نگارش در مورد آزادی جنسیت علاوه بر شکنجه و اعترافگیری تلوزیونی، افساد فیالارض محسوب شده و اشدّ مجازات برای آن مطالبه میشود. در اتهامهای این افراد اشاعه «همجنسبازی» نیز دیده میشود. در چنین اوضاعی تکلیف فعالین حقوق دگرباشان جنسی روشن است. برای کسانی که در ایران در این زمینه فعال بودهاند روشن است که کوچکترین اشتباه آخرین اشتباه است و زمانی برای مقاومت باقی نخواهد ماند. بنابراین عملاً فعالیت برای براندازی چنین رژیم جنسی در ایران ممتنع شده است. با وجود این وضعیت شیوه فعالیت فعالین در زمینه حقوق همجنسگرایان و دگرباشان به شیوهی مبارزات زیرزمینی شبیه است. پاشنه آشیل رژیم جنسی ایران در این میان فضاهای مجازی است که میتوان در آن به نگارش پرداخت. اینترنت جایی است که شکلهای جدیدی از هویت همجنسگرا رشد کرده است؛ و در کنار ایشان فعالین حقوق دگرباشان و نویسندگان كوئير هنجارهای دیگری برای خوانندگان فراهم ساختهاند که در برداشتهای هوموفوبیای سنتی اثر میگذارد. این اثر اگر چه محدود است اما انگار تنها شکل مقاومت امروز در برابر هوموفوبیا بنیادگرای اسلامی آگاهیبخشی است که از اینترنت آغاز میشود. ترس رژیم جنسی ایران از میل جنسی و توسل به مدرنترین ابزارهای سرکوب موجب شده است که حتی این آخرین سنگر مقاومت نیز دیگر کارایی که انتظار میرفت را نداشته باشد. پروژه گرداب سپاه برای دستگیری سایتها جنسیتی نمونهای از برنامهریزیهای مدرن بنیادگرایی اسلامی است که دست به هر کاری میزند تا نه تنها کنش جنسی که نشانههای چنین میلی را نیز سرکوب کند. نمونه ديگر آن را میتوان در متن كيفرخواست دادگاههای اخير و اشارهی مستقيم به وبلاگها و سايتهايی كه در زمينهی جنسيت مينويسند، ديد. در حال حاضر تنها شکل امن مقاومت که باقی مانده است همزنجيری با نیروهایی است که خارج از مرزهای ایران برای آگاهیبخشی در برابر رژیم جنسی ایران فعالیت میکنند و همچنين پيوند زدن آن با ديگر جريانات راديكال است. چنین فعالیتی امروز با همه دشواریهای کنش سازمانی و بوروکراسی زاید آن به پیش میرود و هر چند ذرهذره اما امیدوارانه این مسیر توسط فعالین حقوق دگرباشان ایرانی دنبال میشود.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آفرین ....عالیست .....دم شما گرم
-- بدون نام ، Nov 12, 2009ممنو ن از تحلیلت و امیدوارم ایده های متکثر این مقاله رو بیشتر در کارهات بسط بدی تا بهتر از اون بشه استفاده کرد. موفق باشی زفیق.
-- نیما ، Nov 12, 2009ممنونم. خسته نباشید
-- ex ، Nov 13, 2009in matlab agar mian reshtei mishod behtar bud.
-- بدون نام ، Nov 13, 2009agar az didgahe ensanshenakhtie va raveshe nesbiyate farhangi negariste mishod elmitar bud.
az herfeiha khahesh mikonam chanta ahnago behamrahe lyric az goruhe rammstein gush bedan:heirate mich,sehnsucht,tier,buck dich
-- metal ، Nov 13, 2009استراق سمع صحیح است و نه استراغ
-- بدون نام ، Dec 23, 2009