سه نامهپینوکیوپُرم از حرفهای کهنه و نو. ذهنم درگیر است و خسته. «نو» شاید تنها برای خودم... و «کهنه» برای دیگران و خودم. اما چه باید کرد؟ وقتی شرایط همان است که بود ناچاریم که حرفهای کهنه را بازگو کنیم. پیش نرفتن و تکرار شدنِ شرایط، ذهن را دچار رکودِ «هی فکر کردن به چند چیز مشخص» میکند و ذهن هم پیش نخواهد رفت. برای وا کندن سنگهایم با این درگیریهای ذهنی، سه نامه نوشتهام به سه نام شناخته شده که بهتر دیدم با شما قسمتش کنم... اگر به هر کدام از این سه نفر دسترسی دارید نامهاش را به او برسانید. منو ببخش؛ نامهای به شاهین نجفی دیدگاه همیشگیام به رپ ایرانی و فرهنگی که همراهش میآید چیزی بود مثل فست فود در ایران که کارکرد خود در غرب را از دست داده و چیزی شده با همان شکل و شیوه اما محتوایی متفاوت. همان جور که فست فود در آمریکا و اروپا برای آسان و سریع شدن خوردن است تا زمانی که میشود برای کار گذاشت صرف آداب خوردن نشود اما در ایران شده یک تفریح شبانه (یک نگاه به مناطق متوسط نشین تهران از ساعت نه شب به بعد کافی است برای اثبات این حرف). فرهنگ و موسیقی رپ هم که ذاتش بر خاکی بودن، افتخار به ساده پوشی و حتا پایین شهری بودن است در ایران موسیقی و فرهنگ طبقهی مرفه «پول دور ریز» شده است. به جای اینکه نوع پوشش از فرهنگ غیر رسمی ایران بیاید همان لباسهای غیر رسمی آمریکایی به کار میرود که در ایران چند برابر پوشاک رسمی قیمت دارند و «شیک» محسوب میشوند و با تأکیدی بر کفش و کلاه با مارک خارجی پوشیدن و دستبند و گردنبند فلان مدل بستن... کلامش هم ( که در ذات رپ بر موسیقی صرف برتری دارد) چرندیات مطلق است. و اضافه کنید به آن حرکاتِ (برای ما) بی معنی دست و لحن و شیوهی خواندن که عیناً از نمونههای آمریکاییاش تقلید شده و هیچ چیز از خود ما ندارد. یا درست کردن محوطههای کوچک برای بسکتبال در شمال شهر و پُر کردن در و دیوارش از اسمها و جملههای رپرهای آمریکایی به انگلیسی و گهگاه بسکتبالی هم بازی کردن (بسکتبال، بازی رایج پسکوچههای ایران نیست و آن چیزی هم که در این محوطهها اتفاق میافتد عملاً بسکتبال نیست) و تبدیل این مکانها به پایگاه فرهنگ رپ ایرانی. این «چیزی از خود نداشتن» و بازتاب ندادن خود واقعی جامعه شاید برای هرگونهی هنری دیگر عیب نباشد اما برای رپ که اصل پیدایشش در همین بازتاب است یک خلل بزرگ به حساب میآید... این دیدگاه (بدون پذیرفتن هرگونه استثنا) تا چندی پیش با من بود. وقتی «ما رو ببخش» را به عنوان اولین کار با موضوع همجنسگرایی شنیدم آن جزماندیشی کلی که سر رپ با من بود اجازهی ارتباط را از من گرفت و متأسفانه حتا به آن پوزخند زدم که «همین مونده بود که رپرها از ما دفاع کنند! دفاع بد از دشمنی هم بدتره» و چندجایی هم چیزهای شبیه این دربارهی این آهنگ گفتم. چه این که خودم چندین بار شنیدمش و به باز شنیدنش احساس نیاز هم کردم... تا این که یک شب در جریانهای یک ماه گذشته، آن آهنگ تو برای جنبش زنان (نام آهنگ را نمیدانم) از یک کانال ماهوارهای پخش شد و آن قدر با منطق و احساسم همسو بود که جزماندیشیام نتوانست مانع لذت از آن شود. چند شب بعد «چیز» را شنیدم که خیلی خوب بود و باز برگشتم سر «ما رو ببخش». دیدم که من هم به همان مرض هموفوبها دچار بودهام: مخالفت بیچون و چرا با آن چه نمیفهممش و در سلیقهی من نیست و تلاشی هم برای فهمیدنش نکردهام... نظر کلیام دربارهی آن چه رپ ایرانی نامیده میشده، تغییری نکرده اما با این تفاوت که برایش استثنا میگذارم. یا بهتر است این جور بگویم: آن چه تا به حال به نام رپ فارسی عرضه شده به خاطر ضدیتهای آشکار با رپ، اصلاً رپ به حساب نمیآید. به نظرم رپ فارسی با تو آغاز شده و این آغاز میرود که نمونههای برجستهای را به خود ببیند. شاهین نجفی عزیز «منو ببخش» به خاطر پوزخندهایی که زدم. من همجنسگرا هم بر هموفوبهایی که تو از آنها نیستی اما شفاعتشان را میکنی میبخشم چون خودم هم درگیر حماقتی از آن دست بودم که آنها درگیرشاند.
«دانشگاهی» نامهای به امیراشرف آریانپور جناب آقای دکتر امیراشرف آریانپور مؤلف ِ «فرهنگ دانشگاهی آلمانی ـ فارسی» شما در صفحهی ۴۲۸ این کتاب (چاپ چهارم ۱۳۸۶) برای واژههای Homosexualitat (a ِ آخرumlaut است) homosexuell برای نوشتن فرهنگ واژگانی تنها شناخت از زبان مبدأ بسنده نیست بلکه به شناخت کافی از زبان مقصد و شناختی اولیه از مفهومهای مورد ترجمه هم نیاز است. ناگفته نماند که شما با این اشتباه (که امیدوارم اشتباه باشد و نه از هموفوبیا) نه من و همگرایشانم را که دانشگاهی بودن و ارزش علمی کتاب خود را زیر سوال بردهاید و توصیه میکنم نه به خاطر «گل روی ما» که به خاطر «گل روی دانشگاهی بودن فرهنگتان» در چاپ بعدی اصلاح آن را (به قول خودتان) «وجههی همت بسازید» و «به زیور طبع بیارایید». پینوشت: پس کی این اهل فرهنگ و زبان میخواهند گندهگوییهای این چنینی را کنار بگذارند و به خود «فارسی» بپردازند؟ تا دیگر پسوند «باز» را که بار منفی یا افراطی دارد در برابر واژهای که در زبان مبدأ بار منفی یا افراطی ندارد به کار نبرند. این یک واژه برای ما حساسیتبرانگیز است و متوجه برگردان نادرستش میشویم اما چه معلوم که نادرستیهای بیشتری در کتابهای مؤلفانی از این دست نباشد؟ در نوشتهی بالا بیشتر از هر چیز برای فارسی دل میسوزانم و کج فهمیهایی که از کج شدنش در ذهن ما میسازد. باز خوب است که داریوش آشوری را داریم؛ اما مگر یک تنه میتوان یک زبان را سامان داد؟
«روشنفکر؟» نامهای به شیرین عبادی خانم شیرین عبادی چند سالی از آن گفتهی تاریخی شما دربارهی ما میگذرد اما در ذهن من همچنان مانده و بیرون رفتنی نیست که چرا یک روشنفکر مدافع حقوق بشر ممکن است اینگونه بیاندیشد و با بازگو کردنش میان جهانیان آنها را هم به خطا بکشاند. گفته بودید که اگر ما همجنسگراها گرایش جنسیمان را جار نزیم مشکلی در ایران نداریم. ۱. شما خیلی بهتر از من میدانید که در قانون جزای اسلامی برای مردان همجنسگرا مجازات اعدام در نظر گرفته شده و چند سال پیش هم در مشهد دو کودک به این جرم اعدام شدند. هر چند که بعد از بلند شدن سر و صدای نهادهای حقوق بشر جهانی (و نه ایرانی) جرم آنها را تجاوز به کودکان اعلام کردند. اما اگر مورد دوم درست بود (که البته باز هم اعدام دو بچه را توجیه نمیکند) چرا از همان اول اینگونه نگفته بودند؟ گذشته از آن گیریم که این قانون به اجرا درنیاید یا اجرایش همیشگی نباشد، آیا خطر اجرا شدنش و ترس همیشگی ما از سایهی طناب داری که روی سرمان افتاده برای بر هم خوردن زندگی سالم کافی نیست؟ آیا ترس همیشگی از مرگ مشکل به حساب نمی¬آید؟ ۲. از اعدام که بگذریم مجازاتهای شلاق و زندان و مورد تجاوز قرار گرفتن در آن چیز نادری دربارهی ما نسیت و البته بد نیست اضافه کنم که پیگیری کار زندانیان همجنسگرا برای وکلایشان محبوبیت مردمی به همراه ندارد و خیلی از خانوادهها هم ترجیح میدهند بچهی همجنسگرایشان در زندان بماند و تلاشی برای بیرون آوردن او نمیکنند. ۳. شما خیلی بهتر از من میدانید که در ایران علاوه بر قانون رسمی که پر از تبعیض جنسیتی است گروههای موازی مثل بسیج هم فعالاند که قانون خودشان را دارند و عملاً هرچه بخواهند میکنند. تا به حال چندین همجنسگرا، که گرایششان را جار نزده بودند، و تنها برای یافتن یک همراهِ زندگی و سکس قرار اینترنتی گذاشته بودند سر قرار با بسیج روبهرو شدهاند و مورد شکنجه و شلاق قرار گرفتهاند. ۴. اگر جار نزنیم مشکلی نخواهیم داشت؟ مگر همین «جار نزدن» یک مشکل نیست؟ منظورتان از جار زدن چیست؟ افشای هویت جنسی را این گونه بیان می¬کنید؟ هر آدمی برای داشتن یک زندگی عادی نیاز دارد خودش را آن گونه که هست به اطرافیانش بشناساند. جار نزدن که ما را به آن خواندهاید برایمان مشکلاتی فراتر از تصور شما به وجود آورده. ما حتا نمیتوانیم در میان هم طبقههای فکری و اجتماعیمان شریک زندگی خود را پیدا کنیم و دوستیابی اینترنتی گذشته از خطراتش راهی از پیش نمیبرد. نمیتوان با هر کسی صرف همگرایش بودنش رابطه برقرار کرد. آیا خود شما که دگرجنسگرا هستید میتوانید با هر مرد دگرجنسگرا صرف مرد بودنش رابطه داشته باشید؟ آیا شما نیاز به شناخت درست از شریک زندگیتان و پیدا کردن او از میان همفکران و همطبقههای خود ندارید؟ و این برای ما مگر جز به افشای هویت جنسیمان نزد اطرافیان ممکن میشود؟ پس چطور و به چه حقی ما را از تعریف خود برای دیگران آن گونه که هستیم منع میکنید و آن را «جار زدن» میخوانید؟ ۵. وقتی زنان ایران دارند زیر تبعیض جنسی له میشوند شما چه طور به این نتیجه رسیدهاید که همجنسگراها اگر جار نزنند مشکلی نخواهند داشت؟ تبعیض جنسی و نظام مردسالارانهای که مجریاش است که با ما مشکل بیشتری دارد تا با زنان. دستکم وجود زنان را پذیرفته و زن بودن در نظرش انحراف و گناه و بیماری نیست. این نظام که در پوست و خون مردم است و دولت هم حمایتش میکند اگر جار نزنیم هم برای ما مشکلساز است و همه جا شاخکهایش را برای مچگیری به کار انداخته. گذشته از آن نقض حقوق ما و زنان در بیشتر جاها با هم یکی است، نمونهوار ازدواج اجباری مشکل خیلی از دخترهای ایرانی است و قانون هم دربرابر خانواده هیچ دفاعی از این دخترها نمیکند. این موضوع خود به خود برای یک دختر دگرجنسگرا مشکلی بزرگ است اما تا به حال فکر کردهاید که بسیاری از دختران همجنسگرا هم همین مشکل را دارند؟ فکر کردهاید که این فاجعه برای دختران همجنسگرا ابعاد وخیمتری دارد؟ ۶. مشکل ما تنها حکومت نیست. همانطور که بالا اشاره کردم ما جدای حکومت و مشکلاتش و جدای این که وکیلی برای پیگیری حال زندانیهای مورد تجاوز قرارگرفتهمان نداریم حتا از حمایت خانوادههایمان نیز برخوردار نیستیم. و حتا شاید بزرگترین خطر تهدید کنندهی بعضی از ما همین خانوادههایمان باشند. فکر میکنید پدری که در مناطق غربی و جنوبی ایران سر یک تهمت تایید نشدهی ناموسی دخترش را به آتش میکشد به همجنسگرایی پسر یا دخترش چه واکنشی دارد؟ ۷. در ایران یک «مرد دگرجنسگرای مسلمان ِشیعهی دوزاده امامی فارسی زبان» هم که زیر هیچ اقلیتی جای نمیگیرد باز زیر فشار نظام حکومتی له میشود و میتوان چندین مورد از نقض آشکار حقوق بشر را برایش برشمرد. چه رسد به همجنسگرایان که از نظر دولت یا وجود ندارند یا چیزی در صف دزدها و کثافتها هستند. یعنی شما تا به حال هیچ موردی از نقض حقوق انسانی در مورد همجنسگرایان ندیدهاید یا به گوشتان نخورده؟ یا این که عقاید دینی شما هم این نقض کردن حقوق انسانی را تایید میکند و برای اینجای بشریت و حقوقش استثنا قائل میشوید؟ ۸. اینگونه حرفهای شما (که بنا به موارد پیش غلط و چه بسا دروغ محض است) به خاطر آن مقبولیت جهانی که دارید باعث پدید آمدن دیدگاهی اشتباه میان جهانیان میشود. تا به حال چندین پناهجوی همجنسگرا از اروپا به ایران بازگردانده شدهاند. بازگشت به کشوری که رئیس جمهورش یک بار وجود همجنسگراها را رد میکند و باری دیگر از آنها در کنار دزدها و کثافتها نام میبرد. آیا خودتان را در سرنوشت نامعلوم آنها مقصر نمیدانید؟ ۹. روشنفکر کیست؟ آیا میتوان با وجود تایید همجنسگرایی از سوی عقل و منطق و علم و اخلاقیات ِ انسانی کسی را که باز طرف مردسالاری و سنت و مذهب و خرافه را گرفته و این طرفداری را این گونه «جار زده» روشنفکر نامید؟ مهم نیست که برندهی نوبل صلح هستید؛ نام روشنفکر برای مسلمانانی چون شما واقعن زیادی است. ۱۰. با همهی این حرفها من هم مانند هر ایرانی از شما به خاطر تلاشهایتان برای آزادی زنان و حفظ جان زندانیان سیاسی و بازگرداندن حقوق انسانی به هموطنان بهایی (که جان خود را هم در این راه به خطر انداختهاید) سپاسگزارم اما به شما گوشزد میکنم که بیان نظرات اینچنینی برای ما گران تمام میشود و قرار نیست شما یک نفر دربارهی حقوق همهی گروههای انسانی صاحب نظر باشید. اگر دین و باورهایتان با این جای حقوق انسانی در تضاد است و اگر نمیتوانید دربارهی سورهی لوط خود را «به کوچهی علی چپ بزنید»، آن گونه که دربارهی سورهی نساء میزنید، دست کم سکوت کنید.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
به عنوان یک همجنسگرا از ریشه ایرانی از نامه این دوست به شیرین عبادی دفاع میکنم .بیش از همه زیرا چگونه میتوانید از حقوق زنان دفاع کنید که ضایع شدن حقوق سایرین را می پذیرید. خوب زنان هم اگر حقوق خود را جار نزنند کسی در ایران با انها کاری ندارند.
-- بدون نام ، Aug 18, 2009با درود و سلام
-- Dariush ، Aug 18, 2009راستش من همجنس گرا نیستم ولی هر سه پیام را خواندم و میدانم که شما در همه دنیا مشگلات زیادی دارید و در ایران به طور یقین هزاران بار بیشتر به این راه خود ادامه دهید و برای بدست اوردن حقوق شهروندی خود راهی به جز برخورد قاطعانه و اگاه سازی افکار عمومی در هر کجا که میتوانید وجود ندارد، من در المان زندگی میکنم و در میان دوستان و اشنایان هم با زنان همجنس گرا و هم با مردان همجنس گرا روابط دوستانه ای دارم.
پیروز و موفق باشید
داریوش
mamnooon pirouz bashid
-- بدون نام ، Aug 18, 2009اما من فكر مي كنم خواننده ما رو ببخش گروه كافران بي نام است. اين گروه كه دو برادر پناهنده در
آلمان هستند با آشام پارسي ارتباط برقرار كردند. فيلم آوت اين ايران را ديدند. و بعد اين ترانه را
سروده و خواندند. اتفاقاً من وقتي اين ترانه را شنيدم احساس كردم كه خواننده يك آشنائي عميقي با
همجنسگرايان و مشكلات آنها دارد. بسيار مختصر و مفيد حرف دل همجنسگرايان را در يك ترانه
زده و خوانده. براي من مفهوم و محتوي بسيار مهمتر از سبك و فرم است. من تمام ترانه هاي
كافران بي نام را دوست دارم. با آنها دوست هستم. اين پست را براي آنها مي فرستم تا لااقل بفهمند
كه ظاهراً يكي ديگه ترانه را به اسم خودش ثبت كرده.
ضمناً كلمهء باز هميشه بار معنائي منفي نداشته و براي همهء همجنسگرايان هم كلمهء همجنسباز فحش
محسوب نمي گردد. لااقل براي من و چند نفر ديگر كه مي شناسم اين كلمه فحش نبوده و بار معنائي
منفي ندارد. ما با اين واژه مشكلي نداشته و آن را به معناي متجاوزگر نمي دانيم. برعكس معتقديم
كه همجنسگرايان مخالف اين واژه، به جاي تابوزدائي خود بر بار معنوي منفي آن مي افزايند.
همجنسبازي مي تواند محدود به عمل ارتباط جنسي باشد، اما به معناي تجاوز نيست.
در پاسخ به خانم شيرين عبادي هم بهتر است بگويم كه خانم شيرين عبادي،اگر شما زنها هم زنانگي خود
را جار نزنيد و برويد كج خونه بنشينيد و عزلت اختيار نماييد در جمهوري اسلامي ايران هيچ مشكلي
برايتان پيش نخواهد آمد. اصولا در ايران اگر انسانها سكوت اختيار نمايند و اصلا حرف نزنند هيچگاه
مشكلي برايشان به وجود نخواهد آمد. اما كافي است بگويند پس رأي من كو؟
-- يك همجنسگرا ، Aug 19, 2009اين پست را براي ايشان هم ارسال خواهم نمود.
موفق باشید!
-- بدون نام ، Aug 20, 2009انتظارتان از رژیمی که ساتور بدستانش بجان تمامی ملت افتاده اند چیست! اکثریت جامعه ما بطور کل در شرق در باره مردان و زنان همجنسگرا همواره پیش قضاوت میکنند! اکثریت روشنفکران ایران هم همبنطور! به نظر من جامعه ما احتیاج به هزارو چهارصد دارد تا حداقل در مورد همجنسگرا ها بی طرفانه فکر کنند! البته فقط مردم ما نیستند که اینطور فکر میکنند در جوامع اروپایی و امریکا بخصوص هم هنوز مسیله همجنسگرایی برای اکثریت مردم حل نشده ( البته غیر از جوانان این جوامع )! تا موقعیکه همجسگرایی در قانون هر کشوری مثل دیگر قوانین ثبت نشده حقی از گروهی ازمردم ضایع میشود! بقول معروف حق دادنی نیست حق گرفتنی ست! موفق باشید!
موسی
پینوکیو،از طریق کلمه تلاش برای ایجاد گفتار را آغاز کرده.او در شناسایی سوژه انسانی ؛خود و دیگری،به مثابه سمپتوم ؛همان چیز غیرقابل درک قدم برداشته و با درک کردن و به رسمیت شناختن خود و دیگری کار بر روی سمپتوم را آغاز کرده.گفتاری که نه بر مبنای سیلاب ها همچون گفتار مستانه که بر مبنای خود گفتار است.
-- خرمگس ، Aug 24, 2009کلمه
کلمه
کلمه
خودداری از هر چیزی غیر گفتار خودش عین ورود به آستانه روانکاوی خود و دیگری است و این خودداری نه یک سمپتوم که آنتی سمپتوم است
پینوکیو می گوید:"
چه باید کرد؟"
کار انجام شده و ضدیت با چیز غیرقابل درک که در مقام کهنه و نو بر او ظاهر می شده به عمل آمده
سکوت پینوکیوی نویسنده در مقام خواننده وسکوت دیگران در مقام خواننده و اجازه دادن به فرایند انتقال سمپتوم خودداری از طریق کلمه به گفتار خودش کار بزرگ است
اما شاید کافی نیست
اگر نیاز بود این بحث ادامه داده خواهد شد
آبروي هرچي آزادي بيانه برديد در اين صفحهء دگرباش.
-- يك همجنسگرا ، Aug 27, 2009agaye shahine najafi shoma be har tarigh ke mishe dost darin esmetoon ro bala bebarand.
.moteasefam barat.
Maro bebakhsh yeki az karhaye kafarane binam hast
va rabti be karhaye to nadare