خانه > داریوش رجبیان > اجتماعی، حوادث > اعدام مولودزاده به روايت پدر او | |||
اعدام مولودزاده به روايت پدر اوداريوش رجبيانبرنامه را که روز 15 دسامبر پخش شد، اينجا بشنويد روز چهارم دسامبر، مکوان مولودزاده، یک جوان 21 ساله به خاطر جرمی که گفته میشود در 13 سالگی انجام داده بود، در زندان کرمانشاه حلقآویز شد. او در ماه ژانویه 2007 در ارتباط با چیزی که لواط ایقابی و تجاوز به ناموس سه پسر بچه در سال 1999 میلادی عنوان شده، محکوم به اعدام شده بود. محاکمه مکوان مولودزاده در شهرهای کرمانشاه و پاوه واقع در غرب ایران، بنا به ارزیابی سازمان عفو بینالملل همراه با نواقص فاحشی بوده است. افراد شاکی در جلسه دادگاه شکایتشان را پس گرفتند و گفته میشود شاکیها مدعی شدند که مجبور به ارائه شکوائیه شده بودند. رئیس قوه قضاییه خواستار تجدید نظر در حکم دادگاه شده بود و حوالی روز اول دسامبر دادگاه به نتیجهای رسید که حکم بینقص و درست بوده و بدون اینکه وکیل مکوان مولودزاده مطلع باشد، موکلش اعدام شد. در حالیکه آگاه ساختن وکیل از اجرای حکم موکلش از مراحل قانونی مجازات در ايران به شمار می آيد. در پی اعدام مکوان مولودزاده، برادر او پیشرو هم برای مدتی بازداشت شد. گفته میشود که این اقدام مقامات برای جلوگیری از بروز اعتراضات صورت گرفته است. اما خانواده مولودزاده میگویند که پیشرو به خاطر حضور در مراسم تشییع جنازه برادرش دستگیر شده بود. رادیو زمانه چندی پیش از محمود مولودزاده، عموی مکوان، درشهر فرانکفورت آلمان پیامی دریافت کرد. به دنبال آن با او صحبت مفصلی انجام دادیم. محمود مولودزاده از جمله گفت: محمود مولودزاده: مکوان حدود ماه رمضان سال قبل پشت خانهشان در حال سیگار کشیدن بود که مامورین اداره اطلاعات او را دستگیر کردند. بعد از دستگیری که حتی خانوادهاش هم متوجه نمیشود، یک روز بعد از دستگیری او را سوار الاغ کردند و در شهر پاوه او را گرداندند و اسپری و مواد بیهوش کننده به سر و صورتش پاشیدند. داريوش: این کار را چه کسی کرد؟ محمود مولودزاده: به دستور رئیس دادسرای شهرستان پاوه این کار انجام شده است. *** چند و چون قضیه را از قول اقبال مولودزاده، پدر مکوان، در ایران بخوانيد: داريوش: چه نواری بود؟ نوار ویدیو؟ اقبال مولودزاده: نه. سیدی بود. بعد از اینکه ما فهمیدیم که مکوان را دستگیر کردند، فردای همان روز، بدون اینکه محاکمهای بشود یا شاکی داشته باشد، او را سوار الاغی کرده و در میدان پاوه میگرداندند. از روی همین حرکت غیر قانونی، رفتند و عدهای از بچههای همسن خودش را دستگیر کردند. یکی از همین بچهها خالهزادهی خودش بوده که از روی احساسات و کینه و غرض که می خواسته مکوان را تنبیه کنند و خودش در دفتر اسناد رسمی برایمان نوشته که این حرفها را از روی کینه و غرض زدم. آنها پرونده محکمی برای مکوان ساختند که از همان اوایل ما هر جا میرفتیم کسی جوابمان را نمیداد و نتیجتا به وسیله همان دادسرای پاوه به من اطلاع دادند و با چشمان بسته بدون اینکه بدانم در کاغذ چه چیزی هست، با زور از من امضا و اثر انگشت گرفتند. داريوش: آن کاغذ چه بود؟ بعدا متوجه شدید؟ اقبال مولودزاده: خداوکیلی نمیدانم محتویاتش چه بوده است. کاغذ سیاه بود یا سفید، من نمیدانم. داريوش: یعنی شما را مجبور کردند که امضا کنید؟ اقبال مولودزاده: صد در صد مرا مجبور کردند و با چشمان بسته یک کاغذ به من دادند و به زور از من امضا و اثر انگشت گرفتند. همان اجباری که به من کردند، حتما برای آنها هم کردند والا اگر کسی شاکی باشد، خودش باید به دادگاه برود و جواب خودش را بدهد. حتی برای بار دوم این شاکی ها حرف خودشان را تایید نکردند. بعد از آن مکوان به جرم منافی عفت برایش پرونده سازی میکنند. نه شاهدی در میان است و نه پزشکی قانونی و هم از نظر شرعی خودش باید چهار بار اقرار کند و شاکی در نزد حاکم شرع باید اقرار کند. دو بار در کرمانشاه دادگاه تشکیل میدهند. فقط اسم و شهرت و نام پدر مکوان را میپرسند و بیرون میآیند که شاکی داشته باشد، ولی در آنجا شاکی وجود ندارد و باز به دو سه ماه دیگر میافتد. بعد از سه ماه مجددا همین حرکات تکرار میشود که گویا شاکی ها به خاطر خانواده مکوان نمیتوانند به دادگاه بیایند. اگر شاکی ترس و واهمهای نداشته باشد، از خانواده ترس و واهمه ای ندارد و ما چه جایی محکمتر از دیوان قضایی داریم که شاکی در آنجا از من ترس و واهمهای داشته باشد؟ داريوش: به نظر شما آنها عمدا اینکار را می کردند و می کوشيدند که مکوان را حتما اعدام کنند؟ چه دلیلی وجود داشت که این کار را بکنند؟ اقبال مولودزاده: مکوان به خاطر اینکه حرفهای کسی را از روی زور قبول نمی کرد، عدهای در اینجا بودند که به مردم زور می گفتند و او روبرویشان میایستاد. از اینجا سرچشمه گرفته بود. داريوش: ولی دلیلی که مقامات مطرح میکنند، این است که او در 13 سالگی گویا رابطه جنسی داشته است. اقبال مولودزاده: پسر من در سن 18 سالگی دستگیر شده و آنهایی که به عنوان شاکی بودند، گفتند که شش هفت سال پیش این کار را با ما کرده است. عرض کردم که نه پزشکی قانونی و نه شاهد و نه هیچ چیز دیگری که دلیل بر اثبات این قضیه باشد یا حق اثبات آن را مجددا تکرار کنند، ندارند. شش هفت سال قبل میشود 13 سالگی مکوان. در پاوه دادگاه تشکیل می دهند و سه نفر از شاکی ها را دستگیر میکنند و شب را در بازداشتگاه میمانند. شاکیها فردا میآیند و شکایت خودشان را در حضور پنج قاضی که از کرمانشاه و از دیوان کیفری آمده بودند، پس میگیرند. در همین موردی که دادگاه تشکیل دادند در انظار پنج قاضی حرف خودشان را پس میگیرند. هم جرمان مکوان که یکی اش برادر مکوان بوده، هشت نفر حکم برائت را میگیرند و آزاد میشوند و مکوان به زندان میرود. ما هم فکر می کرديم که وقتی کسی روبرو نشده و اقرار نکرده و دلایل قانونی نداشتهاند، مکوان هم آزاد بايد شود، ولی آنها به مکوان گیر می دهند، کما اینکه دیوان کیفری کرمانشاه، حکم اعدام مکوان را صادر میکند که در اندک مدت زمانی کوتاه به تهران و از آنجا هم به قم میفرستند و نزدیک به دو سه روزی در قم میماند و بدون اثبات مدارک حکم را تایید میکنند و دوباره به کرمانشاه برمیگردد. یک وکیلی هم گرفته بودیم، به وکیل هم یا میدان ندادند یا خودش ترس و واهمهای داشته، به آن صورت دفاع نکرده و دفاعیاتش را هم مورد قبول قرار ندادند. بعد از اینکه ما به وکیلی از تهران (سعید اقبالی) پناه میبریم که او جلو حکم اعدام را میگیرد و به دادستانی میبرد و متاسفانه دادستانی، بدون اینکه در پرونده تجدید نظری کنند، همان حرفهای دادسرای کرمانشاه را تایید میکنند. اقبال مولودزاده: خود مکوان در انظار همان قاضی ها گفت که به اصرار همان آقای دادستان و در پاوه با زور اسلحه گفته که من را مجبور کردند که این حرف را بزنم و من هم یقینا می دانستم که اگر این را قبول نمیکردم شلیک میکرد. باز هم دوباره برای دادگاه و برای همان پنج قاضی یا پیش خود دادستان هم حرف خودش را پس گرفته که صحت ندارد. افرادی که هم جرم مکوان بودند، تبرئه میشوند، مکوان اعدام میشود. از لحاظ شرع و قانون که خودتان میدانید که در شرع اسلام پذيرفته نیست که هفت نفر با یک جرم حکم برائت بگیرند و یک نفر با همان جرم اعدام شود... با چشمان خودم دیدم که با اجبار از من امضا گرفتند، وای به حال مکوان که با همان اسلحه ای که زیر گلویش گذاشتند چه اتفاقی افتاده است. حال برای شاکیان همین مسائل پیش آمده یا نه؟ داريوش: شما حالا در تهرانيد. میخواهید این قضیه را دنبال کنید؟ اقبال مولودزاده: فعلا کاری از دستم بر نمیآید. حالا پسرم رفته است. خیلی هم خرج زیاد کردم. متاسفانه همان که حرفهایی زدند که مکوان باید به آن صورت اعدام شود، تا آخر پیش بردند و اعدامش کردند. در موقع اعدام هم کسی به من و وکیلم خبر نداده است. من در بازار ساعت ده صبح شنیدم. به کرمانشاه رفتم و جنازه پسرم را آوردم و در پاوه خاک کردم. اگر درباره این جریانت یک دفتر صد برگی بنویسم، باز هم کم است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
لطفاٌ با بچه هاي تجاوز شده هم مصاحبه كنيد.
-- حميد بداغي ، Dec 19, 2007i فاجعه بزرگ جمهوری اسلامی سلطه فرهنگ و فرهنگسازان دوران وحشیت بشری بر سرنوشت جامعه ما است.
-- Afshin Ansari ، Dec 19, 2007این اعدام ها نه به خاطر اثبات جرم است بلکه به خاطر رعب و وحشت در دل مردم است اما خوشبختانه و یا بدبختانه دیگر بعد از 30 سال این کارها برای مردم ایران تکراری و باعث تمسخر است و مردم با بی تفاوتی از این مسئله می گذرند چرا که فقط جنبه سیاسی دارد و می دانند ترفند جمهوری اسلامی است دیگر زندان و اعدام و شکنجه دردی از این رژیم درمان نمی کند.
-- تورج ، Dec 19, 2007این ناهنجاری ها بانی و باعث آن حکومت ایران ست. نظری بیفکنید به جامعه بیمار ما همه چیز را متوجه می شوید
-- بدون نام ، Dec 21, 2007نمی دونم چرا یاد میتولوژی های یونان و داستان های شاهنامه افتادم.ظاهرا زمان متوقف شده ولی ما فکر می کنیم در عصر مدرن به سر می بریم
-- بدون نام ، Dec 21, 2007