تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
زمانه با بیگ‌بن - گفتگو با علی عبدالرضایی، بخش دوم

«عبدالرضايی شبيه خودش است»

داریوش رجبیان
london@radiozamaneh.com

گفتگو با علی عبدالرضایی را بشنوید.

این بار دومین بخش از صحبت‌های علی عبدالرضایی شاعر ایرانی مقیم لندن و پاسخ‌های او به پرسش‌های شنوندگان رادیو زمانه را می‌خوانیم.

بخش نخست این گفت‌وگو دو هفته پيش با این سخنان آقای عبدالرضایی پایان یافت که می‌گفت به نظر او «نیما یوشیج و احمد شاملو شاعر نبوده‌اند.» من از او پرسیدم، به چه دلیلی این طور می‌گوید:

خیلی کاراکتر برایم مهم است. بر خلاف این بحث‌هایی که در مورد مرگ مؤلف می‌کنند که زندگی شاعر، مهم نیست، به نظر من مهم‌ترین متن در آثار یک هنرمند زندگی‌اش است. زندگی‌اش بزرگ‌ترین متن آن هنرمند است. به نظر من واقعا در این چند قرن اخیر صادق هدایت است که شاعرانه زیست، برای من شاعر است.

با اين که او يک نویسنده بود.

نویسنده نبود. اصلاً بوف‌ کور به نظر من شعر است. اصلاً رمان نیست؛ داستان بلند نیست و من آن را یک شعر نگاه می‌کنم. یک متن استعاری است و هدایت تنها کسی بود که شاعر بود و ماند و واقعاًً برای ما یک رسمی را بنیان گذاشت. حالا کاری ندارم که اصلاً چه قدر او را فهمیدند؛ نمی‌خواهم وارد این حیطه‌ها بشوم.

اما خب، ما شاعر به معنای واقعی کلمه نداشتیم. مثلاً نصرت رحمانی را داشتیم که هرگز شعر ارائه نداد؛ ولی شاعر است. می‌دانید، اص و قص یک شاعر را دارد. قبل از این‌ها یک بیدل دهلوی را داریم که در ادبيات فارسی شاعر بوده. بقیه‌ی این‌ها به شعر نزدیک شدند.

من یک بحثی داشتم و تقسیم‌بندی کرده بودم. اولین شاعر، شاعر، کارمندان شعری و کارگران شعری. معاصرهای من که اغلب کارگر و کارمند شعری‌اند. به خاطر این که شما اصلاً تداوم را در کارشان نمی‌بینید.

متأسفانه این حرف‌های من جنجالی می‌شود؛ ولی واقعیت باید گفته بشود که تکانی به ‌خودشان بدهند. ولی وقتی هم من در این چند سال اگر می‌گویم شعر فارسی می‌تواند ... در تقابل است. می‌دانید! مثلاً شما بنشینید تک‌تک شعرهای فروغ را ترجمه کنید. فروغ بزرگ شعر ماست. ولی فروغ هم شاعر بزرگی نیست. یعنی شما اگر کارهای فروغ را با دهه‌ی 70 مقایسه بکنید، اصلاً قابل قیاس نیست.

منتها از زاویه دهه 70 یا از دهه 80 اگر بخواهيد به عقب نگاه بکنید، احتمالاً برایتان فردوسی هم شاعر نباشد. ولی برای خود فردوسی در آن دوران شعر همانی بود که او می‌گفت یا رودکی و یا بیدل که شما قبولش دارید، او برای خودش چیزی را کشف کرده بود که آن را شعر می‌دانست.

اما نمی توان این ديدگاه را به همه تعمیم داد و از همه انتظار داشت، مثلاً از افرادی که 600-500 سال پیش یا آن‌هایی که صد سال و حتی 50 سال پیش از شما بوده‌اند، بنا به به تعریف شما شاعر باشند. این چیزی هست که شما خودتان قبول دارید و خیلی‌ها قبول ندارند.

صد درصد. اولاً من این را بگویم که من خیلی با این موافق نیستم. به نظر من خیلی از شاعرانی مثل بیدل که حداقل مال دویست و خرده‌ای سال پیش است، 300 سال پیش است؛ ولی هنوز هم اگر شعرهایش را قیاس بکنیم، از خیلی از معاصران بسیار قوی‌تر است و این طور است که ما در شعر تکامل تاریخی نداریم.

شعر از زبان است. شعر گفتنی است که می‌گوید. یعنی در زبان اتفاق می‌افتد. یعنی ویژگی‌های زبان معمولاً در شعر هم مصداق دارد. شما در زبان تکامل تاریخی ندارید. وضعیت هر زبان در هر زمانی یک وضعیت کامل است. ما در زبان نمی‌گوییم این زبان کامل‌تر شده، این زبان بهتر شده است. زبان تغییر می‌کند و موقعیت آن زبان در زمان‌های مختلف متفاوت است. ولی در هر زمانی، هر موقعیتی که داشته، در آن موقعیت یک شرایط کاملی را داشته است. در آن زمان، کامل بوده.

شعر هم این جور است. یک بحث زمانی ما داریم. یعنی شما از آن زاویه بخواهید بررسی بکنید، ما بیدل را داریم که پر از شعرهای اص و قص‌دار و محکم است.

می‌دانید؟ وقتی من بخواهم در ادبیات فارسی قیاس بکنم، همه را با بیدل قیاس می‌کنم که از بیدل می‌بازند. خب؟ یعنی من فقط رقیب‌ام بیدل است. بیدل بوده. الان فکر می‌کنم مثلاً خیلی برایم خود بیدل هم جذابیت ندارد...

یعنی شما فکر می‌کنید از بیدل هم فراتر رفته‌اید!؟

صد درصد! من فکر می‌کنم مثلاً الان در فضاسازی‌ها با توجه به این تمهیداتی که از نظر رسانه‌ای شعر من آورده است، بعد از شینما، من فکر می‌کنم که پیشنهادهای تازه‌‌ای آورده است. من معتقدم که شعر من توانسته در دهه‌ی هفتاد اصلاً شعر فارسی را تغییر بدهد...

حالا که راجع به بيدل صحبت می‌کنيم، یک چیزی توی ذهنم آمد از بیدل که می‌گوید: «آدمی پیش از آنک آدم بوَد، بوزینه بود.» و چندین قرن بعد از او چارلز داروین توی همین کشوری که ما الان زندگی می‌کنیم، پیدا می‌‌شود و می‌گوید: «آدمی پیش از آنک آدم بوَد، بوزینه بود» و به طور علمی این ادعا را ثابت می‌کند و این می‌شود موجب حیرت ما.

من هنوز هم تعجب می‌کنم که حتی اگر شاعر این حرف را به استعاره هم گفته باشد، چه قدر قشنگ گفته است. می‌خواهم بدانم آیا شما چیزی این چنینی گفته‌اید که تازه 300- 200 سال بعد آدم‌ها درکش بکنند؟

ببینید، گفتم، این ادعا را ندارم که چه گفته‌ام. ولی خب، معتقدم که تقریباً همه‌ نقدهایی که شده است، به دریافت‌های من اصلاً نرسیده. یعنی شما وقتی شعر می‌نویسید، موتیو مقیدی را اجرا می‌کنید و چند تا موتیو آزاد را.

در مجموع نقدهایی که روی کارهای من شده است، پیش آمده که به موتیوهای آزاد من دسترسی پیدا کرده‌اند. ولی من ندیده‌ام تا حالا کسی، مثلاً در شعرهای مهمی که نوشته‌ام، بتواند موتیو مقید را باز بکند.

در نتیجه خیلی امیدوارم. یعنی وقتی که ... خیلی فرق می‌کند وقتی که خودم بخواهم در مورد شعرم حرف بزنم با دیگران. این فاصله را من واقعاً می‌بینم و به خصوص در این نام‌گذاری جدید «پساهفتاد.»

در این فرصت دوست دارم به دوستان جوان‌تر، به شاعران جوان‌تر این مسأله را بگویم که تنها چیزی که الان برای من مهم است، فاصله‌ی شعر فارسی با شعر من (کاری به ژانرهای دیگر ندارم؛ کاری به سينما و داستان ندارم) به نظر من ما خیلی مشکل داریم در ژانر‌های دیگر.

ولی در شعر، ما هیچ فاصله‌ای با این‌ها (فرنگی‌ها) نداریم. این را با شناخت کامل دارم می‌گویم. نمی‌خواهم بگویم برتریم، The Best in the World، ما فاصله با این‌ها نداریم. یعنی برابری می‌کنیم باهاشان. در نتیجه سعی بکنند این رقابت جهانی را به وجود بیاورند.

من اغلب در اینترنت می‌بینم که این‌ها به جان همدیگر می‌افتند. مهم نیست به من هر چی بگویند. چون من اصلاً در این بحران‌ها زاده شده‌ام و بدون بحران نمی‌توانم زندگی بکنم. اتفاقاً خوشم می‌آید؛ لذت می‌برم. حتی دچار لذت جنسی می‌شوم، وقتی به من فحش می‌دهند؛ حقیقت‌اش را می خواهید!

اما می‌‌بینم خیلی انرژی ازشان ضایع می‌شود و نمی‌‌نویسند. اغلب این‌هایی که الان مدعی‌اند، فقط حرفش را می‌زنند. شعرشان را که من می‌خوانم، می‌بینم سر تا پا متأثر از من‌اند. سر تا پا. و جالب است به من می‌گویند دزد.

ببین من متن دارم، 10 تا کتاب دارم توی اینترنت و همه‌شان آشکار است. همه‌ی شعر فارسی، همه زبان‌ها مشخص‌اند. در این شکل زبانی که من تعریف می‌کنم، به شیوه‌هایی که آوردم، مدعی‌ام. ولی من وقتی انگشت می‌گذارم هرمافروديت را کلید می‌زنم، می‌بینیم این شیوع پیدا می‌کند، چه در داستان و چه در شعر.

شما در ایران هم می‌بینید، توی آن دیکتاتوری، اغلب دختر و پسرها شعرهای سکشوال می‌گویند حتی. نه عاشقانه و فلان و حالا ... می‌دانید؟ اصلاً شعرهای پورنو می‌گویند. یعنی انتقام کلمات را می‌گیرند. کلماتی که سال‌ها سانسور شده‌اند. خود «فی‌البداهه» من، یک کتاب کاملاً پورنو است. فقط کلماتشان نیستند؛ فقط انواع کاف و انواع فلانش نیست.

ولی در ایران آن منتشر می‌شود، با استعاره گفته می‌شود. دنباله‌ی آن کار به شکل چند ژانری در هرمافروديت اجرا می‌شود و به نظر من، خیلی هم سر این متن مدعی‌ام. خوانش متون دريدا، متون تئوریک، متون زبان‌شناسی، به شعر و سرایش بسیار کمک می‌کند. اما اصل قضیه این است که این‌ها همه ذیل سرودن‌اند.

می‌دانید؟ طبیعی است که علی عبدالرضايی در شعر از دريدا یا مثلاً هایدگر و امثالهم بالاتر است. اصلاً آن‌ها تخصص در شعر ندارند.

حالا اسم هایدگر را که آوردید، می‌توانم بگویم که یکی از شنوندگان ما به شدت مطمئن است که این حرف‌هایی که شما در مورد خطر شعر می‌گویید (به خصوص صحبت های پرهام شهرجردی در مصاحبه با ما) این‌ها همه برگرفته از فلسفه‌ی هایدگر است.

مارتین هایدگر، همان طور که می‌دانید، یک فیلسوف آلمانی است. اما یک نفر که عضو «دبستان لندن» است، می‌گوید احتمالاً بتوان گفت که «دبستان لندن» متأثر از اندیشه‌های دریدا است.

این وسط، من اصلاً خودم را گم شده احساس می‌کردم. برای این که مطمئن نبودم کدام یک درست است. ولی من حرف هایدگر را آ نطور که خودش می‌گوید به طور برهنه و روشن، در «دبستان لندن» پیدا نکردم. حالا کدام یکی درست است؟ آیا دبستان واقعاً متاثر از هایدگر است یا از دریدا؟

هایدگر معمولاً برخوردش با شعر برخوردی متافیزیکی است. هیچ نسبتی نمی‌تواند با شعر داشته باشد. من همه بحث‌های هایدگر را آن جایی که به شعر ربط دارد، به خصوص به هولدرلین ربط دارد، خوانده‌ام.

این مسأله‌ به بحث پرهام نزدیکی‌ای ندارد؛ به دریدا که اصلاً نمی‌تواند نزدیکی داشته باشد. به خاطر این که (شهرجردی) این بحث‌ها را از شعرهای کتاب آخر من کشف می‌کند و تعبیر می‌کند و تک‌تک تجربه‌های من را او یک جوری... متنی را روی متنی می‌نویسد. یعنی به نظرم نگاه پرهام هم نگاه خلاق و شاعرانه‌ای است.

خطر شعر آنجا مهم نیست. بحث دبستان لندن، بحث پرهام، بحث خود من این است که ما چه جوری عدول و گذر بکنیم از تجربه‌های شعری و تجریه‌های دیگر بياوريم.


علی عبدالرضایی

در مورد این که تحولاتی در شعر فارسی اتفاق می‌افتد، يک عده از شنوندگان ما موافق‌اند که در شعر فارسی تکانی به وجود خواهد آمد. مثلاً یکی از شنوندگان ما که اسمش سازگار است نوشته: «تلاش‌های آقای عبدالرضایی ستودنی است. اما من فکر می‌کنم خطر واقعی شعر در داخل ایران بال و پر می‌گیرد. شاعران تازه‌ای پیدا شده‌اند تازگی‌ها، که من کارهایشان را می‌خوانم و با وجود سن کم واقعاً به قول شما «خطرناک» هستند. شاید شما چند تا از آن‌ها را بشناسید. من اسمی از آن‌ها نمی‌برم، چون جماعت فکر می‌کنند من پسرخاله‌ی آن‌ها هستم.» این حالت ظن و بدگمانی همیشه وجود دارد. ولی به هر حال سازگار این طور فکر می‌کند.

اتفاقاً من کاملاً با این دید موافقم. من می‌دانم که حداقل شاعرهای واقعی در ایران حضور اینترنتی ندارند. حتی جوان‌هایش هم. من در شهرستان‌ها خیلی از شاعرها را، مثلا در شیراز یا در گیلان، می‌شناسم که حتی حضور اینترنتی ندارند.

ولی من در همین‌هایی که حضور اینترنتی دارند، واقعاً بعضی وقت‌ها بهترین متن‌‌ها و بهترین شعرها را از این‌ها می‌بینم و اگر تأثیری هم بگیرم، از شعر این‌ها تأثیر می‌گیرم واقعاً. چون گفتمان دارد شعر من. و خیلی از دخترها خوب پیشرفت کرده‌اند.

اما اصل قضیه این است که این بچه‌ها سازمان ندارند؛ یعنی دید انتقادی ندارند؛ کاملاً در بحث‌ها مقلدند. یعنی من هنوز خیلی از شاعرها را می‌بینم که پیشنهادهای من را می‌گیرند و دستگاه ساخته‌اند و خیلی‌ها حتی از بعضی شعرهای من خیلی بهتر اجرا کرده‌اند.

من لذت می‌برم. ولی هنوز یک شاعری که بیاید با خلاقیت سیستم به اسم خود سند بزند، یعنی سیستم زبانی بیاورد، سیستم نحوی بیاورد، سیستم لحنی بیاورد، هنوز ندیده‌ام و این فقدان بزرگی است. من به شدت می‌ترسم از شاعرانی که بیایند و بخواهند سریع خواننده جلب بکنند. خیلی خوب است که ما با شعر این کار را بکنیم، نه با شعار، نه با فضاهای کاذب، نه با تن دادن به فکاهه.

می‌دانید، در شعر باید اتفاق بیفتد. نبايد در شعر فرصت‌طلب و اپورتونیست بود. بعضی از شاعرها که این شیوه را دارند و عوام را گول می‌زنند، خیلی به کت من نمی‌رود.

و یکی دیگر از شنوندگان برنامه‌هایمان که ظاهراً شنونده‌ی خوب برنامه‌ی ما بوده و پیوسته گوش می‌داده و بعدش هم ناراحت شده بعد از مصاحبه‌ای که با شما کردم، ملیحه شال‌باف است. می‌گوید: «من آدم بی‌انصافی نیستم. آقای عبدالرضایی حق بزرگی بر ادبیات جدید فارسی دارد و شاید جزو دو‌- سه شاعری باشد که در چند دهه‌ی اخیر شعر فارسی را عوض کرده و شاعران خوبی را پرورش داده است.

حتی منکر این نیستم که شعر او مخاطبان فراوانی دارد و یک رادیو مجبور است که خواسته‌ی این مخاطبان را پوشش دهد. اما دوست من، ما همه ایرانی و آریایی هستیم وبه نوعی مبدا اخلاقیات هستیم. چه طور می‌توانیم با آدمی که در ملاءعام اقرار می‌کند چگونه زندگی می‌کند و حتی در شعری با وقاحت می‌نویسد «من با تو، من با او، من با همه هستم، کتمان نمی‌کنم» یا عکس لخت خود را منتشر می‌کند، به عنوان شاعر گفت‌وگو کنیم؟

آیا می‌دانید یک شاعر در سرزمین ما مثل یک پیامبر مقدس است؟ برای من، حتی اگر آقای عبدالرضایی نوبل بگیرد، هیچ ارزشی ندارد.»
پاسخ؟

ببینید دوست من، عبدالرضایی شبیه خودش است. نسل بعدی را، رفتارها را مدل عبدالرضایی تأیید خواهد کرد. یکی از بچه‌ها می‌گفت علی، توی هر شهری ما دو ‌- سه تا عبدالرضایی داریم. این رادیکال برخورد کردن را به عبدالرضایی تعریف می‌کنند یا مثلاً به علی‌های عبدالرضایی.

ببینید، این‌ها را باید گذاشت کنار. من فکر می‌کنم شاعر بزرگ، هنرمند بزرگ، هنرمند آینده باید دقیقاً شبیه خودش باشد. در مورد هرمافروديت هم ... من به شدت خودم آدم اخلاقی هستیم. منتها اخلاقیات من با خانم ملیحه و امثالهم فرق می‌کند. اخلاقی که من تعریف می‌کنم. اخلاق من، یعنی تعهد داشتن به همین لحظه، به همین آن.

تعهد به این داشتم که وقتی می‌خواهم متنی را بنویسم، بدانم چه چیزهایی را باید در متن پنهان بکنم و چه چیزهایی را فاش بکنم. من با آن چیزهایی که فاش می‌کنم، چیزهایی را که توی‌اش مخفی هستند، مخفی‌تر می‌کنم که منتقد من، که خواننده‌ی خلاق من آن‌ها را پیدا بکند و بسط بدهد.

در نتیجه نباید وقتی یک شعر من را می‌خوانند، چهار تا کلمه می‌بینند، بترسند. اولاً من هیچ عکس لختی نگرفتم. کاماسوترا را تبلیغ کردم که به نظر من کتاب فوق‌العاده‌ای است و دقیقاً کتابی آریایی هست. خوشم آمد...

فکر کنم جای سرش سر خودت را گذاشتی آنجا؟

آره دقیقاً. یک مونتاژ است. حالا ممکن هم هست یک روز بخواهم اصلا یک فیلم درست بکنم.

این کار خیلی خطرناکی بوده. خیلی‌ها فکر کردند که آن کاماسوترا خودتی!

(می خندد) ما دچار تابوهای مختلفی هستیم. خیلی دلم می‌خواهد این تابوهای شخصی من برداشته بشود. به شدت می‌ترسم که عبدالرضایی مانع متن‌اش بشود.

می‌دانید؟ توی ادبیات من فضا تعریف می‌شود. در آن فضا علی عبدالرضایی یکی از ابعاد آن فضاست؛ یکی از کاراکترهای آن فضاست.

لذا این به نظر من یک جور انزجار فرهنگی است. پیش از آن که این یک کار پورنو باشد (که اصلا نیست) یک کار وحشتناک سیاسی است. منتها می‌خواهد سیاست‌زدگی را دفرمه بکند.

بعضی از بچه‌ها می‌نوشتند که مثلاً علی، تو اصلاً معتقدی که من سیاسی نیستم، تو که این جوری... می‌گفتم «غلط کردی. کی گفتم من سیاسی نیستم؟ من سیاست‌زده نیستم. متون من وحشتناک هم سیاسی است؛ وحشتناک هم اعتراضی است و شوخی هم با کسی ندارد. فقط از احزاب حالش به هم می‌خورد؛ از گروه‌های مفنگی حالش به هم می‌خورد و سعی می‌کند حزب را در افراد جا بگذارد. یعنی تک‌تک افراد را تبديل به حزب و گروه بکند و به آدم‌ها آزادی بدهد؛ منش بدهد؛ تفکر بدهد؛ شعور بدهد.»

بگذریم. این جور انتقادها را من در ایران هم زیاد داشتم. به نظر خودم، من وحشتناک آدم اخلاقی هستم. آن‌هایی که از زندگی شخصی من خبر دارند. همین قدر اخلاقی هستم که بر خلاف ... از امکاناتی که می‌توانستم در خارج از کشور استفاده کنم به عنوان یک پناهنده‌ی سیاسی تا کنون یک اپسيلون استفاده نکرده‌ام. خب! به خاطر این که کارگر را لمس بکنم در این برهه از زندگی‌ام، رفتم کارگری کردم؛ دست به هر کاری زدم که بگویم من یک شاعرم و مستقل.

شما الان متاهل نیستید؟

متأهل! من همان جوری که متأهل نیستم، متعهد نیستم... آره. من نه متأهلم، نه متعهد.

دوست‌دختر داری؟ چند تا؟

خب چندتاش بستگی به روزهای هفته دارد.... کدام روز چند تا؟.. به ترتيب روزهای هفته بگویید... خب بسته به این است که در پریودهای خاص خودم، در آن دوره‌های تنوع باشم یا نه. اگر در دوره‌ی تنوع باشم، خب...

چون می خواستم تو این فرصت اخلاقیات خودت را یک خرده روشن‌تر بکنم و محک بزنم، ببینم چی هست.

ببین، من یک دوره‌هایی عاشق می‌شوم الکی. دوره‌هایی که عاشق می‌شوم، فقط با یک نفرم. مثلاً سه ماه طول می‌کشد، حداکثرش سه ماه بوده. یعنی دوره‌ای که من عاشق کسی بودم و فقط با او بودم، حداکثرش سه ماه بوده، توی این مدت، بعد از ۱۸ سالگی.

اما غیر از آن، خب، به نظرم زندگی آزاد است و به کسی نگفتم که عاشقتم. اما وقتی گفتم عاشقتم، سه ماه طول کشید...

خیلی ممنون. علی عبدالرضایی واقعاً لذت بردم از صحبتی که با هم داشتیم. فقط می‌خواهم بگویم این چیزهایی که من اینجا گلچین کرده‌ام، که در واقع گلچین نبود، بلکه بدترین نکاتی بود که در مورد تو گفته‌اند. آن‌ها را جمع کردم تا ببینم خودت چی جواب می‌دهی و به چالش بکشم از سوی شنونده‌ها و خواننده‌های رادیو زمانه.

ولی ميان نامه‌هایی که دریافت کردیم، پیام‌هایی هم بود که از تو ستایش می‌کردند و مثلاً یکی که اسمش محمدرضا فربد است، می‌گوید: «ای کاش می‌شد از علی عبدالرضایی هزار تا عبدالرضایی کوچک ساخت و هرکدام آن‌ها را به یک شهر بزرگ فرستاد.»

از این جور نامه‌ها هم خیلی زیاد است که من اینجا نیاوردم؛ برای اینکه زیادی متکبر نشوی؛ چون تکبر به حد کافی داری. پاینده باشی.

***

مرتبط:
«نیما و شاملو شاعر نبوده‌اند»
«شعری که می‌خواهد جهان را بلرزاند»
«خطر شعر»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دمتون گرم. بحث خوبي بود و علي عبدالرضايي شاعر خوب و باحاليست. فقط آقاي رجبيان گرامي اگر در بحث درباره هرمافروديت و همين عکس مونتاژ علي، نقد روانکاوانه و محشر داريوش برادري را خوانده بودي و استفاده مي کردي، حتما بحث جالبتر ميشد. چون به قول او اين عکس مونتاژ از يکطرف خنده و اعتراض علي به دروغهاي اخلاقي است ولي از طرف ديگر باز هم تکرار حرمسراداري کهن است به شيوه نو و گرفتاري در سنت. چون به بيان حالت تراژيک -کمدي نهفته در اين حالات دختربازي بزرگ و سنتي نمي تواند بپردازد و نميتواند به خودش و خودبزرگ بينيهاش بخندد.

-- ناصر ، Oct 23, 2007

من یک بحثی داشتم و تقسیم‌بندی کرده بودم. اولین شاعر، شاعر، کارمندان شعری و کارگران شعری. معاصرهای من که اغلب کارگر و کارمند شعری‌اند. به خاطر این که شما اصلاً تداوم را در کارشان نمی‌بینید.
dariush jan fekr konam manzoore ali dar aan taghseembandi be tarteeb1-abar shaer2- shaer va...
mikhaham begooyam ke avvalin shaer dorost nist bayad beshavad abarshaer

-- ... ، Oct 24, 2007

علی عبدالرضايی در شعر از دريدا یا مثلاً هایدگر و امثالهم بالاتر است؟ تو رو حضرت عباس خودتو پیداکن. بچه جان. نکنه فردا بگی من خود میتی مخفی ام.

-- سامان باربد ، Oct 24, 2007

سلام
چند تا سوال از آقای عبالرضایی داشتم که دوست دارم در ذهن خودشان پاسخ بدهند و شما هم به پاس ازادی بیان منتشر کنید.
1.آیا هر کس می خواهد شاعر پیش رو پست مدرن جدید و ... باشد باید کل قدیمی ها را له کند؟
2.آیا مد است که به عنوان شاعر امروزی چندتا کله گنده گذشته را بترکانیم؟
3.نسل به اصطلاح دهه هفتادی چندتای شان گلهای آبرومند به سر شعر ما زدند؟
4.از تیر برق و عکس های با پیژامه بر بالای آن چه خبر علی جان؟
5.مایل هستید به شدت اخلاقی بودن تان را ذکر خاطره سفر ی سخت از شمال به تهران (که متاسفانه بی نتیجه ماند )تایید کنم؟
6. آیا من عقب مانده هستم که نود درصد شاعرهای هماد دهه کذایی و مسخره هفتاد شاعر نستند و شعرشان شعر نیست؟
7.آیا منظور شما و همکاران تان از اتفاقات خوب این دهه خلق مانیفست های فله ای و ی سر و ته است؟
8. .........
در پایان خوشحالم که در دوران دانشجویی بخشی از کارهای شما را خواندم که تعدادی از آنها جزو کارهای خوب آن دهه کذایی بود

-- حسین ، Oct 24, 2007

بعضی آدم ها دچار توهمی هستند به اسم خود بزرگ بینی. این حضرت هم متاسفانه توهمات خود را خیلی باور کرده. هوشنگ ایرانی از ایشان و دوستانشان داعیه دار تر بود. از این حضرات هم بیشتر خط و خطوط شکسته بود در زمان خودش. این کباده کش های بی هنر توی کتاب های تاریخ ادبیات - حداکثر - فسیل خواهند شد.

-- مازیار ، Oct 24, 2007

در جلسه‌ای ادبی رضا براهنی ادعا می‌کرد که تمام کتابهای ژاک دریدا را خوانده است. رندی که فرانسه بلد بود نام کتابی ناموجود را از خودش درآورد و پرسید آیا این را هم خوانده‌اید، و براهنی گفت بله. حالا این یکی که در شارلاتانی دست آن یکی را هم از پشت بسته می‌گوید همه‌ی بحث‌های هایدگر در باب شعر را خوانده است، حتماً به گیلکی.

-- تیر غیب ، Oct 24, 2007

دیدید گفتم این شازده بیمار روانی است ! خودش هم اعتراف می کند و این حرف را تایید می کند . او می گوید : « اتفاقاً خوشم می‌آید؛ لذت می‌برم. حتی دچار لذت جنسی می‌شوم، وقتی به من فحش می‌دهند؛ حقیقت‌اش را می خواهید! » .... خب کسی که از فحش شنیدن لذت ببرد آن هم لذت جنسی بیمار است و نشان می دهد مشکلات جنسی حادی هم دارد . و این که می گوید من ده تا کتاب دارم پس خیلی شاعر هستم باید گفت : حضرت شاعر ! شعر گفتن به کتاب ساختن نیست اگر نه غواصی یزدی که کم تر کسی از ایرانیان حتا نام اش را شنیده است و در زمان صفویان زندگی می کرد می گوید : « ز شعرم آن چه اکنون در حساب است / هزار و نهصد و پنجه کتاب است » . پس او از حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا و همین بیدل دهلوی که منظور نظر شماست شاعر ترست !!!!!

-- شهرام عدیلی پور ، Oct 24, 2007

آقای عبدالرضایی! هایدگر را به چه زبانی خوانده اید برادر؟ انگلیسی تان که آن قدر خوب نیست به انگلیسی خوانده باشد. آلمانی و فرانسه هم که بلد نیستید. در فارسی هم که چیز دندان گیری از هادیگر نیست. آبروی خودت را نبر برادر. از ما گفتن بود. خود دانی.

-- مستانه پیله ور ، Oct 24, 2007

علی عبدالرضایی یک ابرشاعر است دراین هیچ شکی نیست. و شجاع و اهل عمل و این در فرهنگ وادبیات ما بی سابقه بوده است لطفن دوستان و دوستداران عبدالرضایی از او دفاع نکنند چون بی نیاز است بجای این حرفها کمی فکر کنند همه می دانیم که علی اهل خودکشی نیست باهوش تر از این حرفهاست که نفهمد این مصاحبه و این جور حرفها دشمن تولید می کند درنتیجه آسانش نگیریم درود بر علی

-- فریبا ، Oct 24, 2007

این آقای داریوش رجبیان هم برای خودش قیلسوف و شعر شناس غریبی بود و ما نمی دانستیم! من حقیقتن به قدرت تشخیص ایشان در کشف شعر و شاعر حقیقی حسادت می کنم!

-- فرزاد خواننده ، Oct 24, 2007

motasefam ke baz radio zamaneh jayegahi baraye bala bordane bi savadan shode,,,
harfahaye ishan bar khalafe jahate ab shena kardan nist ...dar fazelab ghargh shodan ast !!!

-- bardia ، Oct 24, 2007

من تاکنون حدود شصت مصاحبه از عبدالرضايی خوانده ام نظير همين گفتگوهايی که در آرشيو مجله شعر است که هيچ نسبتی با متن اين گفتگوهای راديو زمانه ندارد در گفتگوهای قبلی او کاملا مدلول و علمی حرف می زند و اغلب تحليلهايش تئوريک است اما اين مصاحبه هايش فاقد آن بار دانستگی است که در عبدالرضايی سراغ داريم از اين مقدمه می خواهم نتيجه بگيرم که علی در واقع مصاحبه نکرده است بلکه دارد از همه با آن خنده های هيستريکش انتقام می گيرد چرا؟ او آنقدر کم هوش نيست که نداند اين حرف ها و اين سنخ برخوردها همه طرفداران و دوستدارانش را می رماند و دشمنانش را نيز جری تر می کند بگونه ای که هنوز چيزی از گفتگويش با زمانه نگذشته خيلی ها دارند برضد او ادعا می کنند يعنی اگر علی اينجا ادعا می کند ما چيزی از نويسندگان غربی کم نداريم افرادی نيز مثل محمود فلکی در خبرگزاری ایسنا بلافاصله ادعا می کنند که ما شاعر و نويسنده ای در حد جهانی نداريم و اصلا قابل قياس با آنها نيستيم.مسئله اين است. من نه با علی موافقم نه با آقايانی مثل جناب فلکی چون هرکدام از اين دوستان ادبيات خودشان را بعنوان ادبيات ايرانی با ادبيات غرب قياس می کنند مثلا عبدالرضايی شعرش را با
با شاعری انگليسی يا فرانسوی که هم نسل اوست قياس کرده ومی گويد شعر من تازه تر و برتر است و اين جای تعجب ندارد البته بعضی از دوستان به دقايق حرف عبدالرضايی توجه نمی کنند مثلا علی می گويد طبيعی است که من شعر را و دقايق شعرفارسی را از دريدا و هايدگر بيشتر می فهمم و اين بديهی است تعجب می کنم چرا برخی به کت شان نمی رود ضمنن هايدگر تاليفات چندانی درباره شعر ندارد و هرچه هم که از شعر گفته به فارسی ترجمه شده است چه بصورت مقالاتی درآدينه و کيان و دنيای سخن چه در روزنامه ها و کتابهای ديگرانی چون مراد فرهاد بور و بابک احمدی و... به هرصورت نکته مهم دراين گفتگو مقام عصيان است که منجر شده به خودباوری آيا نمی توان گفت درحال حاضر عبدالرضايی بهترين شاعر انگليس يا فرانسه است؟ مثلا آقای فلکی کدام شاعر زيرچهل سال آلمانی را برتر و خلاق تر از عبدالرضايی می داند آيا دليلی نيز برای ادعايش دارد؟ بياييد سخت نگيريم تاريخ ثابت کرده کع عبدالرضايی اهل تعارف نيست اگر ادعايی کرده مطمئن باشيد آن را به ثبوت می رساند کمی دل کنيد بزودی از موفقیت های جهانی آثارش خواهید شنید آرام آرام...

-- زرقانی ، Oct 24, 2007

سلام آقاي عبدالرضايي
بنده شاعر نيستم
شما را روزي در جزيره کيش ملاقات کردم
از آنجايي که با آدمهاي زيادي در زندگي روبرو شدم و تا اندازه اي آدمها رو خوب ميشناسم شما رو يک شارلاتان ديدم
اما خواستم شما رو بيشتر بشناسم تا شکم به يقين تبديل بشه
مصاحبه شما در باره شعر رو دنبال کردم
شما از همون آدمهاي ديوانه هستيد که سنگي در چاه مياندازه و صد آدم عاقل نميتونه درش بياره
تو جون ميدي براي مطبوعات و اينکه مردم رو با حرفهاي غير منطقيش عصبي کنه و همين امر باعث ميشه مصاحبه شما جواب زياد دريافت کنه و همچنين اينقدر آدمها رو عصبي کنه که خونشون به جوش بياد و درست همون چيزي که دنبالش ميگردي و در محافل مختلف از تو حرف بزنن بدون اينکه کاري کرده باشي يا شعري گفته باشي
آدم باهوش و خنده داري هستي
خنده دار براي يکي مثل مو که اصلا دنبال شعر نيستم چون احتياج به شعر ندارم که بخوام دختر بلند کنم و جدي هستي براي آدمهايي که فکر ميکنن شعر ميفهمن اما نميفهمن و جواب تور ميدن.
خدانگه دارت

-- سعید شنبه زاده ، Oct 25, 2007

من تا حدی با کارهای عبدالرضایی اشنایی دارم این مقاله نیز درباره ایشان و کپی برداریشان منتشر شده است تازگی خوانده ام بااینکه قدیمیست.
>
http://nilgoon.org/cgi-bin/links/nilgoon_link_reader.pl?page=bavandpour01

-- علیرضا ، Oct 25, 2007

حالا که خود ايشان از زندگي خصوصيش گفت،پس بذاريد ما هم به عنوان خواننده احساسمون را درباره حرفاش و زندگيش بگيم. حرفهاي علي عبدالرضايي و عکسش منو به قول يکي از دوستان روشنفکرم، ياد عين الله باقرزاده مي اندازد که مي گفت در شهر به من پيشنهاداتي شده است و باد در غبغب مي انداخت. اما خوب ميشه از اين حرفاش خنديد و لذت برد. برام اما جالبتر آن زنان هنرمند ايراني و يا اين فريبا خانم است که از اين عين الله باقرزاده اينقدر خوششون اومده که ايشون تونستند به قول خودشون بدمند و بروند. يعني اگه صادق باشيم بايد در عقل و حس زيبايي شناسي اين زنان ايراني نيز خدايش يک شکي بکنيم. يا اگه زنان خارجي نيز بهش اضافه کنيم که ايشان به قول خودشون گرگر در حال زمين زدن است و مرتب به ايشان پيشنهاداتي مي شود و ايشان نيز خبط مي کنند و عليرغم ميل باطني مي پذيرند، پس بايد به عقل زن شک کرد. آخه خودمونيم اين عين الله جان چي داره که ابر شاعر باشه و اينقدر زنو به قول خودش سر کار گذاشته باشه. يعني اين زنان شاعر بزرگ ايراني کور بودن. لول. بيچاره نيچه که منظورش از ابرمرد يک دلقک بود. اين هم دلقک از نوع ايرانيش عين الله جان و مريدان زن و مرد ايرانيش. خوب تو دهن پرهام هم زد و گفت که پرهام حتي الکي رفته درس خونده، چون در واقع همه دانششو به شکل مستقيم از اشعار علي گرفته. اميدوارم پرهام اگه دردش اومد بفهمه از کجا خورده. کاشکي يکي از دوستان مي گفت که اين پرهام فيگور کدام يک از افراد فيلم صمد به مدرسه ميرود است. قوچعلي، نمکي يا باباي عين الله. باري کلي خنديديم از اين کمدي ايراني. اگه فريبا خانم يکدفعه از تشعشع نور علي غش کرد يا خداي نکرده آبستن شعر شد و يا عاشق کراوات عين الله ما شد، خوب تقصير ايشان چيه. خوشگلي هم دردسر دارد. البته خوشگلي عين اللهي و خودبزرگ بيني دهاتي وار و ليلاهاي ايراني. زکي. يکم اميد داشتم به اين شعر نو که اينهم با اين مصاحبه پاک دود شد رفت هوا. راستي صمدآقا کوش. نکنه حرف من بود که زد به چشم و چال اين کمدي خنده دار عين الله جان. به قول صمد. عين الله خر است. پس فريبا و اون زنان عاشق و دلخسته ايراني چي هستند. جواب به عهده خوانندگان. مردم از خنده از اين مصاحبه. هايدگر و دريدا خر کيند ما علي و عين الله داريم و عاشقان شيفته ابرشاعر دهات ايران. به قول معروف ناقص قرشمال حال دادي. مجاني رفتيم فيلم کمدي.

-- بدون نام ، Oct 25, 2007

...كدوم دهه كدوم شعر كدوم شاعر؟ برو جلو بوق بزن!!
مشكل در ساختار رواني و دوره كودكي شماست. اگر به اينجا بيائيد معالجه تان ميكنم ميكنم! مجاني!

-- دكتر روحي ، Oct 25, 2007

1-Erläuterungen zu Hölderlins Dichtung
2-Unterwegs zur Sprache
3-Hölderlins Hymnen"Germanien" und "Der Rhein"
4-Nietzsches Metaphysik-Einleitung in die Philosophie-Denken und Dichten
5-Hölderlins Hymne"Andenken
6-Hölderlin Hymne "Der Ister
7-Zu Hölderlin Griechenlandreisen
این کتابهای هایدگر تمام و کمال به شعر اختصاص دارند، می‌ماند
1- Holzwege
2- Wegmarken
3- Vortäge und Aufsätze
که در آنها مقالاتی در باب شعر و شاعری یافت می‌شود. البته به ادعای زرقانی نامی همه اینها را در آدینه و دنیا سخن ترجمه کرده‌اند.در پست قبلی‌ام در زیر قسمت اول این، بگوييم مصاحبه نوشته بودم:«خود را معاند جمهوری اسلامی پنداشتن کار مهمی نیست. باید دید که جمهوری اسلامی نفوذ و تأثیر خود را تا کجاکشیده و کشانده است.» سی سال رواج بیسوادی و ترویج هرزه‌درائی نتیجه‌اش همین می‌شود. یعنی همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید: وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور ماست، عبدالرضائی هم آوانگارد می‌شود و شهرجردی رولان بارت.

-- تیر غیب ، Oct 25, 2007

تير غيب كاشكي زودتر خودتو رها كرده بودي!حال دادي.

-- بدون نام ، Oct 25, 2007

اولن پای شهرجردی را وسط نکشید که او فقط مسئول مقاله و بیانیه قدرتمندی است که نوشته است اگر دانش لازمه را دارید درباره مقاله اش بنویسید. اما می از این مصاحبه دفاع نکردم چون آن را مصاحبه عبدالرضایی نمی دانم و اگر به این دو گفتگوی عبدالرضایی گوش کنید مشهود است که تکه تکه کردن حرفهایش کاملا روال منطقی گفتگو را از بین برده و اصلن معلوم نیست چطور علی که در حال تشریح مقاله شهرجردی است ناگهان از دریدا و هایدگرمی گوید ای کاش آقای داریوش فتوت کرده و نوار کامل این مصاحبه را که برای خیلی ها مبنای تاریخی در شعر آوانگارد دارد برای مجله شعر که ناشر آثار عبدالرضایی است بفرستد تا خواننده شعر با اصل حرفها طرف شود.نکته دیگر اینکه بی شک خیلی از پیامگذاران شعرهای علی را نخوانده اند و اصولن از اتفاقات شعری چندسال اخیر بی اطلاعند آیا بهتر نبود رادیو زمانه که بخش داستانخوانی دارد بجای نشر این مصاحبه ها بخشی را اختصاص می داد به شعرخوانی عبدالرضایی تا شنونده رادیو زمانه بتواند قضاوت کند درباره ادعاهای شاعر؟ این آخرین یادداشت من خواهد بود و لزومی نمی بینم برای بیان عقیده ام به کسی توضیح بدهم و بشدت معتقدم همانجوری که دوست دیگری گفت طرفداران و دوستداران شعر علی بهتراست چیزی ننویسند در این جا .

-- فریبا ، Oct 25, 2007

http://balatarin.com/links/popular/recent/culture/all/4

ضمنا دوستان نظرباز و نظرده سری هم به سایت بالاترین یعنی لینک بالا بزنند و نطرشان را دریغ نکنند از لینکی که سایت مربوطه به این مصاحبه داده است

-- .... ، Oct 25, 2007

آقاي عبدالرضايي مصداق واقعي نوشته اين بنده خدايي:
http://www.radiozamaneh.info/idea/2007/10/post_172.html

-- بدون نام ، Oct 25, 2007

لطفن از آقاي عبدالرضايي سوال بفرمائيد چه‌طور مخ اين دختران طاق و جفت ِ هم‌خوابه‌ را مي‌زند؟ به نظرم اين مهم‌ترين سوال از ايشان است كه متاسفانه در ميان بحث‌هاي فرعي و پيش‌پا افتاده و بي‌خود نظير شعر و پسا هفتاد و غيره، به شدت مغقول ماند.

-- hamed ، Oct 25, 2007

عجب بابا آقای رجبیان شما جداً بیا یه سر ایران یا اگر ایران هستی یه سر از خونه بیا بیرون به خدا ادبیات فارسی اینطور ها هم نیست .

-- کاشف ، Oct 25, 2007

عجب بابا آقای رجبیان شما جداً بیا یه سر ایران یا اگر ایران هستی یه سر از خونه بیا بیرون به خدا ادبیات فارسی اینطور ها هم نیست .

-- کاشف ، Oct 25, 2007

بسیار عالی فقط همین را کم داشتیم تا کلکسیون کامل شود. پیشنهاد می شود که ایشان بیک حکیم امراض دماغی ( ترجیحآ فارسی زبان ) تعجیلآ مراجعه فرمایند شاید او ناخوشی مربوطه را یکجوری رفع و رجوع فرمایند. شاید هم این ادا ها از علایم ظهور حضرت باشد. پناه بر حضرت باری.

-- ربابه ، Oct 25, 2007

این متن مصاحبه با علی رضا پنجه ای است که پس از مطلب بهنام باوند پور انجام شد.
آقای«عبدالرضایی» سال 73-74 همراه «ابوالفضل پاشازاده» در محل کارم دنبال بنده می­گشتند ایشان را دیدم و البته نمی­شناختم چون اسم و رسمی نداشتند، آن زمان سه سالی از مصاحبه­ی نشریه گردون با من می­گذشت. آن مصاحبه و چاپ آثارم در آدینه به طور ویژه و بعد چاپ کتاب­هایم «آن سوی مرز باد» و «برشی از ستاره ی هذیانی» با نقد و نظرهای متعددی که پیرامون آن شد باعث شده بود که نسل جوان تر با من و «شمس لنگرودی» و « فرشته ساری » بیشر جوش و خروش داشته باشند.
به رسم مهمان نوازی از ایشان در رستورانی پذیرایی کردم. بعد آمدند منزل و من به عادت همیشه تعداد قابل ملاحظه­ای برای­شان شعر خواندم. متأسفانه چون ایشان یک مانیفست نوشته بودند که آن ها را به عنوان شاعری انقلابی­گر با حرف­های بی­سر و تهی که می­زدند بشناسیم و نه من، نه شمس و نه فرشته ساری و نمی­دانم شاید«سید علی صالحی» هم بود آن را امضاء نکرده، بلکه در دل­مان به حال ایشان خندیدیم.
سفارش بنده به آقای پاشازاده این بود که فکر نمی­کنی اگر ابوالفضل پاشا امضا کنی بهتر باشد، در هر حال آنها رفتند بعد­ها پاشازاده بر اساس شعرهای خوانده شده کتابی بیرون داد که به همان ریتم و نگاه ... بود، به طوری که من از آن شعرها نواری بیرون داده بودم که در بین دوستان مسبوق به خاطر هست.
وقتی به دعوت دانشگاه آزاد تنکابن پیرامون ادبیات معاصر و عنوان «هژمونی» شعر گیلان بر شعر ایران در تنکابن بودم، «تیردادنصری» به محض شنیدن شعرهایم کتاب پاشا را به من نشان داد که ببین چه قدر مشابهت با شعرهای تو دارد. البته این­ها را که می­گویم چون به یک نگاه موشکافانه و پژوهشگرانه نیاز دارد مانند مقاله­ی «آقای باوندپور» مستند نسیت. این­ها فقط برای آن گفته می­شود که با روحیات این دوستان ناآشنا­، آشنا شوید.
«علی عبدالرضایی» بارها به رشت آمد البته هم­زمان با بنده با «سعید صدیق» و«بیژن نجدی» هم ملاقات کرد. آن­ها از این شهر به آن شهر رفتند تا پیام سرقت­های خود را اعلام کنند.
ابن الوقت­هایی که از معنویت بی­بهره­اند و تنها شنیده­اند چون مولوی گفته، «صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق» آب را ندیده عور پریده­اند وسطش! سال 76-75 بود به محض شنیدن شعرهای جدیدترم او(عبدالرضایی) همراه «مهرداد فلاح» بود که شعری با عنوان «ع.ش.ق» نظرش را جلب کرده بود.
البته در دیدار اول و چند دیدار بعدی مدام می­گفت دارم روی یک سری از شعرهای تو کار می­کنم، مثلاً شعر «با نشانه­ها» که سال 74 در گیلان زمین چاپ شد که با یک سری ادات استفهام شعر گفته بودم، یعنی در واقع نمود اولین گرایش «شعرتوگراف» به معنی «کارگاه شعر منقوش (نگاره­ای)» تا اینکه در ابتدای امر حدود چند سال پیش دیدم در یکی از کتاب­هایش «­غار­» و « خانه » کشیده و بعد که از او پرسیدم گفت: «بهت گفتم که دارم روی «با نشانه ها» کار می­کنم».
البته برداشتن «ع.ش.ق» بارزترین سرقت ادبی این آدم بود، وگرنه روی برخی شاعران وطنی و آنها که ارتباطات خوبی دارند آنها رعایت جوانب احتیاط را می­کنند و به خاطر همین عرض کردم شعرهای «عبدالرضایی» کاریکلماتورهایی است که زیر هم نوشته شده است، به همین خاطر شعر در ساختار عمودی می­لنگد، عنوان «این گربه­ی عزیز» را هم او از شعرهای «سعید صدیق » برداشته بود که من پیشتر آن را خوانده بودم، از شعرها و داستان های « بیژن نجدی » هم که تا دلت بخواهد.
البته که انتظار ندارید در این مجال اندک من به شیوه­ی دوستان­مان آقای «باوندپور» چنین، چهره­ی پلشت او را عریان کنم، شیوه­ی کار این­ها محقق شاعر است یعنی می­آیند شعرهای دیگران را می­خوانند و بهترین قسمت­ها را با هم می­دزدند، گاهی هم کمی دست کاری می­کنند. شاید گناه یاد دادن این شیوه با من باشد. راستش روزی به این دوستان عرض کردم من روشی ابداع کرده­ام که به وسیله­ی آن می­شود شاعرانی که دیر زمانی است شعر را رها کرده­اند را دوباره احیا کرد.یک سری کلمه از روزنامه و کتاب و ... انتخاب کردیم. بعد آنها را کنار هم گذاشتیم و شعر خوبی از آب درآمد، آنها تعجب کردند و گفتند چه روش خوبی ، به ایشان گفتم: «ولی این یعنی کشتن کشف و شهود و الهام، این کار فقط برای درمان آن دسته از شاعران، خوب است که بتوانند با تمرین به راه بیفتند و گرنه به محض شنیدن یک شعر خواننده­ی هوشمند تشخیص خواهد داد که این شعر ساخته شده یا هدیه خدایان است [ به قولی اولین مصراع یا بیت هر شعر هدیه خدایان است ]».
http://www.pj-m.blogfa.com/post-74.aspx

-- نرگس رندان ، Oct 26, 2007

این چندمین بار است که پیام می گذارم چرا منتشرش نمی کنید؟

-- میثم تنگستانی ، Oct 28, 2007

هرچند با نظر فریبا کاملا موافقم و بشدت معتقدم که دراین صفحه نباید به بحث و تشریح نظرگاه عبدالرضایی پرداخت اما باز نمی توانم از اظهار نظر بعضی ها چشم پوشی کنم. بعنوان مثال طبق شناختی که از آقای شنبه زاده دارم مطمئنم که ایشان حتا قادر نیستند شعر عبدالرضایی را از رو بخوانندوعجیب است که ارادت خاضعانه شان حالا که جوگیر شده اند بدل به چنین بیانی پرخاشی شده است. جناب سعیدخان پیش تر به من گفته بودند که با عبدالرضایی از طریق مهدی کاظمی که همان بکتاش آبتین جدید است آشنائیت دارد و بابت این آشنایی کلی هم به من فخر می فروختند حالاکه نوازنده نی انبان همنشین و هم بساط راوی ارکستر چوبها شده چنین به همسرائئ با او پرداخته گویا این نیز رسم روزگار است.ضمنن کسی که از حداقل هوش برخوردار باشد براحتی درمی یابد که در این گفتگو دست برده شده بطوری که توالی حرفها کاملا بهم خورده این انتقاد اصلی من از رادیو زمانه است.گویا کسی هم دراین کامنتدانی گروهی عمل کرده و هوای خوشمزگی برش داشته اما از حداقل جرات برخوردار نبوده که با اسم حقیقی خود بنویسد فرق همه این دوستان با امثال علی این است که اینان همه در سایه نشسته اند وتنها از پشت نقاب می توانند زنجموره کنند این هم از مزایای جمهوری اسلامی است که حسادت را در آدمها نهادینه کرده است.نکته ای در این گفتگوی عبدالرضایی هست که ژرفایی صادقانه دارد. واقعیت این است که نیمی از ثناگویان نیما یوشیج او را شاعر بزرگی نمی دانندو از شعرهایش کمترین لذت را نمی برند اما هرگز جرات نمی کنند نظر واقعی خود را درباره اش مکتوب کنند.اگر دوستان بخاطر داشته باشند علی در اواخر دهه هفتاد اولین کسی بود که از ارجعیت شعر فروغ به شاملو سخن گفت و معتقد بود به مرور زمان از محبوبیت شعرهای شاملو کاسته شده و فروغ به جایگاه واقعی خود نزدیک می شود.باید با مسائل شعر واقع بینانه تر برخورد کرد.تقریبا تمام کسانی که در شعر فعالیت حرفه ای و تولیدی دارند با این نظرگاه عبدالرضایی موافق اند اما همه سکوت کرده اند چرا؟ اگر تئوری ها و آرای ادبی بودلر را از حرفهای همسایه و نامه های نیما حذف کنیم از حوزه نظریه پردازی نیما چه باقی می ماند؟این خودش می تواند سوژه تحقیقی مهم باشد.عبدالرضایی قبلا در مصاحبه ای گفته بود که اگر بوف کور را که به دلیل کنش ویژه استعاره در قطعه ساختی کاملا شعری دارد و کلماتش در پیکره سطر ازخصلتی چندواژگانی برخوردار است از تالیفات هدایت جدا کنیم با نویسنده ای معمولی طرف می شویم که آثارش بیشتر تحقیقی هستندو اغلب به نقد فرهنگ و مذهب می پردازند ویا در یکی از قسمت های هرمافرودیت در فضای خاصی که می سازد این سوال اساسی را مطرح می کند که چرا دو رهبر ادبی و تجددخواه(هدایت و نیما) هر دو از خانواده های نزدیک به سلطنت بوده اند!!!؟ کنکاشی کوچک در همان متن هرمافرودیت ما را با پرسش هایی درگیر می کند درباره ادبیات و شک درجایگاه بزرگان ادبی که اغلب بی پاسخ اند.قبول دارم که دراین مصاحبه علی حدود ژورنالیسم و اخلاق مربوط به آن را رعایت نکرده است. اصلا اصل قضیه این است که عبدالرضایی برخلاف هرهنرمندی از مخاطب و مردم انزجار دارد.بیهوده نیست که بارها در نوشتارش اخطار می کند که کلمه مردم وانموده دروغ روشنفکری چپ است و حتا در تثلیث یعنی بخش آخر کتاب جامعه بشدت معتقد است که تنها ادبیات متوسط و مصرفی درپی رضایت مردم است به حدی که تنها راه حصول به خلاقیت ادبی را طرد و ردّ خوشآیندهای مردمی و عامی می داند و این همان چیزی است که در این مصاحبه به اجرایش گذاشته است.واقعیت این است که هر شاعر و نویسنده ی خلاقی یک خدا-دیکتاتور است چون با آفرینش و خلاقیت سروکار دارد بی شک تنها راه رسیدن به لحظه آفرینش تخیل حس تنهایی است و باز بی شک کسی که تنهاست یگانه است یعنی خداست.در طی قرن ها به طرز مسخره ای این خصلت اساسی هنرمند را از او دور کرده اند و یادش داده اند که به طرز دروغین و مسخره ای فروتن باشد.درحالی که این فروتنی هیچ نسبتی نمی تواند با یک خدای خلاق داشته باشد.درمصاحبه زیبای داریوش رجبیان ما شاهد بروز همین خصلت واقعی در شاعری هستیم که می خواهد بی هیچ دروغی فقط خودش باشد شاعری که در طی دو دهه فعالیت خلاقش مدام از مقدس یک معمولی ساخته آیا این کار کوچکی بوده؟آیا اجرای این واقعیت شخصیتی که بشدت واقعی و هنری است باید باعث شود که همه به او بشورند؟طی قرن ها شاعر و نویسنده ایرانی ازوفای به عهد و نجابت سخن گفت درحالی که چون به خلوت می رفت آن کار دیگر را می کرد حالا که یکی آمده و دارد حکایت خلوت خودش را عمومی می کند و می گوید که تنها می تواند معنای عشق را در تنوع و تازه گی دنبال کند باید به او تاخت؟ دمکراسی این نیست که آدمها را آزادبگذاریم آن حرفهایی را بزنند یا کارهایی را بکنند که دوست داریم دمکراسی در ادبیات پذیرش حکومت دیکتاتوی شاعر در عرصه کلمه است همین!

-- میثم تنگستانی ، Oct 28, 2007

علیرضای پنجه ای چرا دست بردار نیستی و می خواهی با دروغ و ریا کلاهی برای خودت بدوزی و سر مخاطب بگذاری علی عبدالرضایی حتا وقتی که شانزده سالش بود در همان گیلان حتا از الان تو مشهورتر بود این اراجیف چیست که در هر وبلاگ وسایتی تا حرف عبدالرضایی می شود پیش می کشی؟ تو همانی نبودی که وقتی دانشگاه گیلان برای عبدالرضایی شعرخوانی و سخنرانی گذاشت از مازیار خواستی کاری کند که مجری برنامه اش باشی و سوالات دانشجویان را قرائت کنی؟ بس کن! پسرت با هزار جور دلیل و مدرک دریک مقاله اش اثبات می کند که وقتی عبدالرضایی به خانه مان آمد و من و پدر وخواهرم شعر خواندیم علی کلی از شعرهای خواهرم تعریف کرده این که نشد افتخار! برای علی هر دختری خود شعر است اصلا چرا اینطور فکر نمی کنید که او با این حرفها می خواسته بگوید کمی سکوت بخوانید درست نیست که اینگونه خود را در هر مجلسی ضایع می کنید حالا علی از سر ندانم کاری غلط کرد و جوانی و چندصباحی با دخترکی علاقه نصف کرد چرا آن را همه جا جارمی زنید و مسئله ای خصوصی را بدل به نقل مجالس می کنید؟ اگر عبدالرضایی سارق است اگر بقول شما مخاطب ندارد چرا همین که جایی اسم او طرح می شود خودتان را قاطی ماجرا می کنید؟

-- شمس معطر ، Oct 29, 2007

راستی داریوش جان! برای درک برخی ماجراها درباره عبدالرضایی و شعرش نگاهی به لینک زیر بینداز تا شاید به کار برخی از شنوندگانت بیاید:
http://www.jenopari.com/comment.aspx?id=457

-- بدون نام ، Oct 29, 2007

ali abdolrezayi hatman in masal ra shenide ke atr an ast ke khod bebuyad na anke attar beguyad. hala hekayate kebrite bikhatare inhast. man khusumati ba adbdolrezayi nadaram amma delam barayash misuzad . agar bagie akahare omr gati mikardand u hala be chehel nareside ekhtelale mashaer peyda karde. abdolrezayi digar in baziha kohne shode. hamchin montaged montagedi rah endakhti dar harfhat ke agar nashnasandat fekr mikonan ke dar daneshkadehaye adabiat vahede nagde abdolrezayi tadris mishavad. nakheyr janam. hamchin khabari nist. gar ham zamani amsale barahani o dastgeyb barayat chizaki nveshtand gasdehsan shagerd navazi bud . ba in kalleye tasi ke be ham zadi hatman kolah dari pas bogzar vasat va gazish kon bebin alan montagede to kist? abol foroshan az koja peydash shod? parham khodayish chekarast? puyan aslan dabaiate farsi balad ast? ardabili ke sangash ra be sine mizani chan safhe matlab neveshte ? ali abdolrezayi ba in tedade andake yevari mikhay khatar koni? babam jan velmaatali. yekam az fallah yad begir. doktor shahrjerdi nemidunam chera lili be lalat mizare. baba shoma dige shuresho dar avordin. to kesh miri ina kesh raftaneto tozih midan. aga nakon in kararo khub nist barat... rasti dishab keral tarjomeye torkito tu reklam pakhsh kard. begard senne portegal forosho. marge man dige engadr birabt nago. akhe ba hedayat chikar dari. khatar dogol bazi kon. tedadetrunam ke base. yeki shaer yeki nasher yeki montaged yeki motarjem. bodo atish zadam be khatar.!
daryush rafiyi ham ke jorat kardio in mosahebaro zadi demokrasi kono kamentamo bezan. agar baz ham khasti mosahbeye adabi koni baba in hame adam hesabi chera miri sorage dabestania?

-- khalil soleymani ، Oct 30, 2007

علی جان حواست باشه توخیلی باهوشی ولی اینبار داری رکب می خوری با رادیو همکاری نکن بخصوص اگراز جنس بی بی سی بود تو دیوانه ای اما اینها همه قالتاق اند شعرهای اون پسر رو هم که فکر می کنه با انگلیسی شعر می نویسه خوندم الکی اینها رو علم نکن شاعر! اینها کوتوله اند رفیق نیستند برای این با تو رفیق اند که مطرح شوند همین! از وقتی که از ایران رفته ای شعر و فکرت را مدام به این وآن بخشیده ای از شعر بترس مبادا به تو پشت کن شاعر! من آنها را خوب می شناسم مواظب باش! ایمیلی هم به پرهام زده ام که حواسش باشد تا این دو برادر ازاین بیش از تو سواستفاده نکنند.یا علی

-- سید حمید باذل ، Nov 1, 2007

جناب رجبیان ای کاش همه دمکراسی را از شما یاد بگیرند درباره همین مصاحبه سایتی که نامش را گذاشته روشنگری در مقاله ای مبتذل به فحاشی شاعر پرداخته و تااینطوری باتوجه به خوانندگان گوگلی عبدالرضایی کسب تیراژ کند وجالب اینکه فقط پیامهایی را می زند که به علی فحش داده باشد من تاکنون دو یادداشت درباره این مطلب کثیف نوشته ام اما هیچکدامش را نزده ای کاش این سایت ها که معلوم نیست گرداننده شان کیست کمی هم دمکراسی را از شما بیاموزند.لینک آن مطلب را می گذارم تا به آمار سایتشان افزوده شود و خوانندگان شما ببینند چه کسانی مدعی روشنگری اند!!! بفرمایید!

http://www.roshangari.net/as/
sitedata/20071031073446/20071031073446.html

-- عنقایی ، Nov 2, 2007

سلام داریوش عزیز من نمی دانم چقدر مطلعی از بازی توام با تحریف و افتراح برخی سایت های اینترنتی.اخیرن مطلبی را که پراز دشنام و بی حرمتی به استاد عبدالرضایی است در چندین سایت اینترنتی مثل عصرنو-روشنگری و ادبیات و فرهنگ و سایت شاعری به اسم میرزآقار عسگری منتشر کرده اند خواهش من از عبدالرضایی این است که این حریف و حدیث ها را مسکوت نگذارد و به اینها که حتا از الفبای شعر بی اطلاعند پاسخ بدهد در ذیل نوشته ای از آقایی که احتمالن نامشان مستعار است و خود را هوشنگ برزگر نامیده اند می آورم که یکی از همین سنخ نوشته هاست اگر دقت کنید می بینید ایشان بدون هیچ تالی یی در حرف های عبدالرضایی دست برده اند تا نتیجه پلید وفرمایشی و مورد نظرشان را بگیرند این هم متن یکی از همان نوشته جات:

راديو زمانه، گفتگوئی را با آقانی بنام علی عبدالرضائی انجام داده است که توصيه می کنم اگر آن را نخوانده ايد، حتمن نخوانيد. چون با اين همه دلمشغولی ها و رخداد هائی که دارد اعصاب ادبيات ما را سوهان می کشد هذيان های اين خود بزرگ بينی که معلوم نيست کی اين همه ننر و لوسش کرده است، می شود قوز بالا قوز.
هر چند بايستی ازاين راديو و آقای داريوش رجبيان، که اين شناسائی را انجام داده است سپاسگزار بود.
کسی می گفت: اگر وزارت ارشاد! نوشته های اين بابا را ببيند، حتمن حق را به خودش می دهد که بر اين قياس، جلوی هر نوشته ای را بگيرد، و همه را با چوب اين ترهات براند. در حاليکه خبر ندارد، آقا از کميته اهدای جوايز نوبل گله دارد که چرا در دادن آن به او تاخير می کند
" من اگر علی عبدالرضائی هستم، به خاطر شعرهايم هستم، و از اين بابت مدعی نيز هستم. به عقيده خودم، اقبالی که شعر من متناسب با سنم داشته است، هيچ شاعری در پنج قرن اخير نداشته است..."..... همه نقل قول ها از حرف های او با رايو زمانه است.
اين دقيقن از علائم روان پريشی ننرانه!! است
البته ما ايرانی ها تبحری بی بديل در روان پريش کردن افراد داريم، و بهمين سبب کشورمان علاوه برگلابی نطنز، انار ساوه، سوهان قم، گربه براق، و....خود بزرگ بين های اسمی هم داشته است که همه را هم خودمان با هندوانه هايمان مبتلا کرده ايم. مثل هندوانه:
" ...اين بار علی عبدالرضائی چه خوابی برای شعر معاصر ديده اند..." .....از همان مصاحبه
اين آقا کی هست که بتواند برای شعر معاصر خواب ببيند؟
ضرب المثل: " سرت مثل سر شاه می مونه " ريشه در همين بيماری سازی دارد.
و همين است که ضرب المثل ديگرمان متولد می شود:
" خودش را اين جا می بيند خليفه را در بغداد! "
به علی گفت، " که بترس و کنار حوض مرو....."
اوراق زرين اين " شازده احتجاب " پُر است از شاهکارهای زندگی شخصی و " چيز! " هائی که سر هم کرده است. توجه بفرمائيد:
"?دادخواستی از دادگاه برای من آمد مبنی بر اين که دختری از من شکايت کرده است که من بکارت او را بر داشته ام. من از اين کار ها زياد کرده ام، نمی خواهم جا نماز آب بکشم?."
سرهم بندی های او، چه تحت لوای " پست مدرن " يا " روزگار عوض شده حالا بايد چنين نوشت" و از اين " خود گوئی و خود خندی " ها که آدم خجالت می کشد باز گويشان کند.
پر است از بيهوده گونی ها ئی که نشرشان " در هر رسانه ای " باعث تاسف و تعجب است.
شما داريد چکار می کنيد.؟
پاسخ:
" دارم سعی می کنم
دری باز کنم
تا حرف ديگری بزنم
که ديگر نمی شد زد "

در حقيقت اين چند نفر بجای بازکردن دری که به فضای بهتر، گويا تروپسنديده تر باز شود، در ِ هذيان گوئي، صحبت از اسافل اعضا، و نوعی پورنوی عاری از جذابيت و بوی گند " کُه و لجن " را سر هم بندی می کنند و به زور می خواهند آن را بجای شعر " برتر!! " به خلق الله حقنه کنند.
و نمی دانند که دارند خود را مسخره می کنند، و گر نه کسی گوش و وقت اضافی برای سپردن بدين ترهات را ندارد.

چنان صورتی به سيلی ِدنيا زد
که موجی پُراز گند و گه به دريا زد ?. از شعر: " رفتار مردانه با دست راست!! "
ملاحضه می کنيد؟ بجای
سيلی به صورت
وقتی می ميشود
صورتی به سيلی
حرف ديگری زده شده و در ُ ديگری را گشوده اند


واقعن بازی درآورده اند.
شاعر شهيرمان که پس ازپنج قرن بی شاعری کشيدن کشورمان، با باز شدن زيپ آسمان به زمين افتاده است، با آنکه در انگليس زندگی می کند " آکتی وی شن " را " آکتی واسيون " می گويد ضمن اينکه هر دوی اين ها فارسی نيستند.
ايشان معتقد است که شعرای جوان زيادی بخصوص در ايران، " از روش او تبعيت می کنند "

من گمان نمی کنم تعداد اين جوان های شاعر" که ايشان بخاطر رو نشدن دستش می گويد با اينترنت کاری ندارند " از انگشتان دست بيشتر باشد. در حاليکه معلوم نيست از کدام " روش " صحبت می کند.
وقتی پای صحبت روشنفکران درون ايران می نشيني، چه ها که از او نمی گويند. همين دو سه سال پيش بود که دو نفر از آن ها پرده های زيادی از زندگی غير سالم او را بالازدند. ولی وقتی او در همين مصاحبه می گويد که حرف ونقل و نقد ديگران برايم مهم نيست،و اضافه می کند که از آن ها خوش خوشانم نيز می شود " از روش او تبعيت می کنند "

من گمان نمی کنم تعداد اين جوان های شاعر" که ايشان بخاطر رو نشدن دستش می گويد با اينترنت کاری ندارند " از انگشتان دست بيشتر باشد. در حاليکه معلوم نيست از کدام " روش " صحبت می کند.
وقتی پای صحبت روشنفکران درون ايران می نشيني، چه ها که از او نمی گويند. همين دو سه سال پيش بود که دو نفر از آن ها پرده های زيادی از زندگی غير سالم او را بالازدند. ولی وقتی او در همين مصاحبه می گويد که حرف ونقل و نقد ديگران برايم مهم نيست،و اضافه می کند که از آن ها خوش خوشانم نيز می شود " ....لذت می برم . حتا دچار لذت جنسی هم می شوم، وقتی به من فحش می دهند ..." ديگر حرفی برای گفتن نمی ماند، چرا که همين نحوه صحبت نشانگر شخصيت اوست.
در حقيقت با شخصيتی به شدت دچار اوهام طرف هستيم که به " روان پريشی " هم مبتلاست.
"... اواعتقاد دارد:
" خيلی از شاعرانی که با ما معاصرند، از جمله نيما و شاملو، شاعر نيستند..."

وقتی آدم گرفتارماخوليا می شود، هرچه دلش بخواهد می گويد و بجای هرکسی هم خودش را می نشاند، و اين بابا گويا روی دست " دن ژوان " بلند شده است.
" ...من نه متاهلم و نه متعهد، در نتيجه به نسبت روز های هفته از دوست د ختر هايم استفاده می کنم. عاشق کسی هم نمی شوم، اگر هم بشوم الکی است و حد اکثر برای سه ماه است...."

پيشنهاد می کنم اطرافيانش بنحوی او را در بيمارستانی بستری کنند، خير دارد.


-- فریبا فرجاد ، Nov 4, 2007

The question of whether or not we ought to do research on something can be an ethical question. ,

-- Bob16 ، Oct 22, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)