رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ مهر ۱۳۸۶
زمانه با بیگ‌بن

خطرات شعر

داريوش رجبيان
london@radiozamaneh.com

از «اينجا» بشنويد

درود بر شما! امشب بدون این که یک بیت بخوانیم، راجع به شعر و شاعری صحبت خواهیم کرد.

اخیراْ توی لندن نشستی برگزار شد زیر عنوان غیرمتعارف و عجیب «خطرات شعر.» در این نشست شماری از شاعران فارسی‌زبان مقیم اروپا شرکت داشتند که همگی از جمله اعضای «دبستان لندن» بودند که به نام «London S-kool» معروف است.

ولی چامه‌سرایی یا شعر و شاعری از چه لحاظ می‌تواند خطرناک باشد؟ سؤال جالبی است که می‌خواهم از افرادی که آن جا شرکت داشتند، بپرسم. ابول‌فروشان، شاعر انگلیسی‌زبان ایرانی‌تبار که در لندن زندگی می‌کند و علی عبدالرضایی، شاعر ایرانی که ایشان هم مقیم لندن هستند و فکر کنم حدود ۱۰ کتاب از ایشان منتشر شده. حالا می‌خواهم از آقای عبدالرضایی بپرسم پیش از همه که «دبستان لندن» داستانش چه هست؟

عبدالرضايی: ماجرای دبستان، یک طول و عرض و ماجرای ۱۵ ساله‌ای دارد. ما یک بحثی داشتیم به‌عنوان شاعران دهه‌ی هفتاد و دهه‌ی شصت. یعنی سال‌های ۶۸-۱۳۶۷ و یک بحثی را داشتیم به اسم مکتب لنگرود.
در آن بحث‌ها ما حوزه‌ی نظریه‌پردازی ادبیات دهه‌ی هفتاد را پی‌ریزی کردیم. یک عده‌ای بودیم و خیلی از شاعران مطرح از آن زمینه بیرون آمدند که حتی این حوزه‌ی نظریه‌پردازی در موسیقی تأثیر گذاشت و یکی از کارهای ما، خروج ترانه‌ها یا موزیک پاپ از عاشقانه‌سرایی بوده و نوع این شعرها را ما تغییر دادیم که این حوزه‌ی پاپیولار (مردمی) کار ما بوده است.

حوزه‌ دیگر کار ما در زمینه‌ی داستان بود. یک جوری حوزه‌ی نظریه‌پردازی باعث می‌شد که ما طوری داستان بنویسیم که قصه‌ای تعریف نکنیم... امروزه در شعر هم خب یک حرکت‌های عجیب و غریبی شده که اصلاْ در نتیجه‌ی آن، زبان فارسی دگرگون شده است.

در نتیجه، آخرین تجربه‌ای که خود من داشتم، این بود که شعر ما، آن شعری که مدعی‌اش هستیم و فکر می‌کنیم هیچ فاصله‌ای با شعر معاصر جهان ندارد و شاید در مواردی حتی برتری داشته باشد که این برتری در این پنج‌-شش سال اخیر بوده، هرجا ... در هر شب شعر جهانی که شرکت می‌کردم، وقتی مقایسه می‌کردم، شاعران مطرح مثلاْ پاریس، خیلی برتر از شاعران ایرانی نبودند. به هرجهت ضعف اساسی را، وقتی نگاه می‌کردم، این بود که شعر فارسی از ترجمه‌ی دقیق وحرفه‌ای در زبان‌های دیگر برخوردار نیست.

منظورتان این است که می‌شود شعر معاصر فارسی را هم‌پای یا هم‌سنگ شعر فرانسه دانست؟

عبد الرضايی: به عنوان مثال وقتی [شعرهای] لورکا شاعر اسپانیایی را شاملو ترجمه می‌کند؛ خب شاملو یک شاعر طراز اول ایرانی است؛ وقتی می‌آید لورکا را ترجمه می‌کند، هم قدرت لورکا را در شعر انتقال می‌دهد، هم قدرت خودش را بر زبان فارسی اعمال می‌کند. در نتیجه شعر لورکا وقتی به فارسی درمی‌آید، دوچندان می‌شود.

اما به عنوان مثال فروغ ترجمه می‌شود یا سهراب سپهری که اخیراْ به انگلیسی ترجمه شد توسط زنده‌یاد کریم امامی. خب کریم امامی شاعر انگلیسی نیست و بر روی زبان شعر انگلیسی آن تبحر را ندارد.

حالا می‌توانم از آقای فروشان بپرسم که ایشان هم موافق‌اند با این ادعا که مشکلی که شعر فارسی دارد، نحوه‌ی معرفی و ترجمه‌ی آن است! و اگر بخواهیم شعر فارسی را درست ترجمه بکنیم، آن را می‌شود هم‌سنگ شعر اروپا دانست؟

فروشان: صحبتی که علی می‌کرد، خیلی مطرح است در رابطه با ترجمه. به‌خصوص که ...

من می‌خواستم این سؤال را از شما بکنم، به خاطر این که شما شاعر ایرانی‌تبار هستید؛ ولی به زبان انگلیسی شعر می‌گویيد. برای همان هم احتمالاْ خیلی آگاه‌تر هستید به این موضوع که آیا واقعاْ مشکل، مشکل معرفی است، یا مشکل خود شعر معاصر فارسی است که به اندازه شعر کلاسيک مطرح نیست؟

فروشان: درست و دقیقاْ در مرکز بحث قرار می‌گیرد این مسأله. صحبت حول این موضوع می‌گردد که حقوق هنری یا شعری که در یک شعر هست،‌ آیا می‌شود منتقل گردد به زبان دیگری، بدون این که از آن حقوق کاسته بشود.

وقتی ترجمه کافی انجام نشود، در زبان جدید، به شکلی که روی پای خودش به عنوان یک شعر قرار بگیرد. تا این اتفاق نیفتد، تا این ماهیت و موقعیت آن شعر در آن زبان جدید، مشابه آن ماهیت و موقعیت در زبان اصلی نباشد، آن حقوقش منتقل نشده است.

ولی اگر برعکس نگاه بکنیم، شعر شعرای انگلیسی‌زبان یا فرانسوی که به فارسی برگردانده می‌شود، آیاْ واقعا ارزش واقعی آن کالا را عرضه می‌کند برای خواننده‌های ایرانی؟

فروشان: این بستگی به کار و بستگی به شاعرش دارد. واقعاْ من معتقدم به کمک‌هایی که علی می‌کند در ترجمه‌ی کارهای من به فارسی. به خاطر این که آن ظرافت‌هایی که در شعر فارسی هست، در شعر، وزن‌ها و غیره و آن سوابقی را که هست، می‌تواند بیشتر در نظر بگیرد تا آن کسی نداند آن ها را و تازه‌وارد باشد.

من در شعر فارسی تازه‌‌واردم؛ در حالی که در شعر انگلیسی نیستم به هر صورت. منظور این است، حفظ ارزش کار شعری! و وقتی من مقایسه می‌کنم کارهایی را که از ایران ترجمه شده به انگلیسی، می‌بینم، آن طور که باید، روی پای خودش نمی‌ایستد. باید این ترجمه را در مقابل شعر اصلی قرار داد و بهترین کسی که می‌تواند آن را بخواند یک فرد دوزبانه است.

متأسفانه، آقای پرهام شهرجردی الان تشریف ندارند که با ایشان هم صحبت بکنیم، در مورد «خطرات شعر» چون روز پانزدهم اوت، همین آقای شهرجردی بود که قضیه خطرات شعر را مطرح و بررسی کرد. ولی من می‌خواستم از شما بپرسم، چون حتماْ خودتان آن جا بودید و خیلی هم اطلاع دارید در مورد صحبت‌هایی که در اين باره شده، چون خیلی غیرعادی است صحبت از خطرات شعر.

فروشان: خطرات شعر از چند جنبه مطرح می‌شود. اصل اول این بود که این شعر توصیف چیزهایی که هست، نیست معمولاْ. یعنی اشتباه است که فکر کنیم شعر در درجه‌ی اول توصیف دنیای خارجی است یا دنیای معینی هست که ما بقیه می‌توانیم از طریق آن شعر به آن رجوع کنيم.

در واقع شعر از هیچ به وجود می‌آید. یعنی خلاقیت شعر خودش یک مسأله‌ی وجوهی از دنیای جدیدی‌ در دنیای که ما با آن آشنا هستیم. [چون] شما از طرفی به قالب‌های جهان جدید می‌روید؛ به قالب شخصیت‌های مختلفی می‌روید. شعر وقتی به صورت چندصدایی اجرا بشود، چندصدایی نوشته بشود، ذهنیت‌های مختلف کنار هم قرار بگیرند. این ذهنیت‌ها مثل این است که شما وقتی یک روزنامه منتشر می‌کنید، سردبير روزنامه همیشه به فکر این است که من، مسئول نظراتی که در این روزنامه گفته شده است، نیستم. یک چنین حالتی را شما فقط در جنبه‌ی مسأله‌ی ورود به ذهنیت‌های مختلف در شعر داريد.

آيا آقای عبدالرضایی هم نظرشان همين است؟

عبدالرضايی: نوشتن به لرزه درآوردن پایه‌های جهان است و خود نوشتن هم در زبان تعریف می‌شود و زبان گفتنی است که می‌گوید. در این گفتن عملکرد وجود دارد. وقتی قدرت‌ها با عملکرد طرف هستند، سعی می‌کنند ممانعت بکنند از این عملکردها و در جاهایی که این اعمال در مغایرت با خواست قدرت باشد، بایست با آن در بیفتند؛ چون تولید خطر می‌کنند.

این یک بحث خطر شعر است که شما می‌بینید مثلاْ در ادبیات فارسی در مواجهه با قدرت‌ها خیلی قربانی‌ می‌شوند، توسط قدرت‌ها. اما شما می‌بینید شاعرانی مثل گلسرخی و مثل خیلی‌ از شاعران دیگر اسطوره می‌شوند. به خاطر این که یک بعد کار شاعر برخورد با زبان است و زبان نوشتن را تعریف می‌کند. این یک مسأله که خطر شعر است.

مسأله‌ی دوم خطر شعر این است که شعر تنها متن، تنها ژانری است که در آن زبان نقش فاعلیت دارد و موضوع کار است. و چون زبان موضوع کار است، برخورد با زبان باعث می‌شود که ما با دست‌بردن در منطق زبان دچار یک نوع خطر بشویم. یک چیزی را تعریف بکنیم که قبلاْ وجود نداشته است.

شما می‌بینید، در پروسه‌های تحول زبان فارسی هم، مدام زبان فارسی توسط شاعران مورد دستبرد قرار گرفت. شاعرها زبان را عوض کردند. هر وقت که زبان را عوض کردند، یک جهان فرهنگی تازه‌ای تولید کردند. یعنی مدام با خطر طرف شدند. مردم، عوام، عامه، پاپیولار تمام جمعیت‌ها دارای زبانی هستند و این زبان زبان معمول عمومی است. از این زبان تبعیت می‌کنند، بعد همدیگر را خوب می‌فهمند.

اما شاعر ضد این زبان است و با این زبان درمی‌افتد تا جهان دیگری را تولید بکند. در نتیجه شاعر برعکس حرکت‌ها، حرکت می‌کند. به نوعی که به نظر می‌آید مخالف مردم است. مخالف تفکر عمومی است و همیشه مورد شماتت عموم است. پس شاعر خطر می‌کند.

فقط به نظر می‌آید. ولی در واقع این طور نیست، نه؟ شاعر که نمی‌تواند مخالف مردم باشد؟

عیدالرضايی: هرگز، هرگز! شاعر بدون مردم هیچ است. اما زبان مردم زبان معمول است و او می‌خواهد دائم کشف بکند در زبان. وقتی می‌خواهد در زبان کشف بکند، خطر می‌کند. بعنوان مثال: شاملو می‌آید، مشخص است که عاشق فردوسی است، اما در تقابل با فردوسی، در خطر کردن می‌آید فردوسی را غلط خوانی می‌کند. یعنی فردوسی را یک جور دیگر می‌خواند و این باعث می‌شود جنجال بزرگی راه بیفتد بر ضد شاملو. خب! در صورتی که او می‌خواست با غلط خوانی جاهای دیگری از ادبیات ما را به ما نشان بدهد.

سپاسگزارم. خیلی ممنون از علی عبدالرضایی و ابول فروشان، شاعران ایرانی مقیم لندن.

اگر می‌خواهید در مورد فعالیت ایرانی‌ها در دبستان ادبی لندن یا دبستان پاریس یا شهرهای دیگر بیشتر بدانید، می‌توانید به پیک الکترونیک londonskool@gmail.com پیام بفرستید يا از اين صفحه اينترنتی بازديد کنيد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام بر داریوش عزیز! خوشحالم که با شاعر مورد علاقه من گفتگو کردید. فقط احساس می کنم که حرفهای جناب عبدالرضایی رو گاهی درست پیاده نکردید والبته حق دارید چون ایشون خیلی تند حرف می زنند مثلا در این قطعه از حرفهای عبدالرضایی متن شما با نسخه ضبط شده همخوانی نداره
مثال: نوشتن به لرزه درآوردن پایه‌های جهان است و خود نوشتن هم از زبان تعریف می‌شود و زبان گفتنی است که می‌روید.
که باید می نوشتید:
نوشتن به لرزه درآوردن پایه‌های جهان است و خود نوشتن هم در زبان تعریف می‌شود و زبان گفتنی است که می‌گوید.
با اینهمه شنیدن صدای شاعر شورشی معاصر برای من بسیار مغتنم بود از این بابت تشکر می کنم.
______________
درود بر شما، سارای گرامی و سپاس از تذکرتان. اصلاح شد. - داريوش

-- سارا محمودی ، Sep 9, 2007 در ساعت 03:24 PM

salam.khabar va mosahebeye khoobi bood.khoshhalam ke nasle jadid belakhare asteenha ra bala zada ast.in khoshhalkonandetarrn khabare adabi bood ke shenidam be khosoos ke dar tarjomehaee ham ke kaedeand che farsi va che englisy vaghaan bisabeghe va herfeyi amal kardand.barayeshan arezooye piroozi daram

-- hamid rostami ، Sep 9, 2007 در ساعت 03:24 PM

گفتگوی جالبی است دستتان درد نکند.اولین بار است که اسم ابول فروشان را می شنوم اما مسلما حرکت مهمی خواهد بود باید دید که اینبار علی عبدالرضایی وپرهام شهرجردی چه خوابی برای شعر معاصر دیده اند. با توجه به متن سخنرانی و ترجمه شعرهایی که در مجله شعر منتشر شده باید اذعان داشت که تمام انرژی و امکانات خود را بسیج کرده اند که شعر فارسی را از این گمنامی نجات دهند.امیدوارم انجام این نیت مهم در همین نقطه متوقف نشود

-- شفیعی ، Sep 9, 2007 در ساعت 03:24 PM

سلام داریوش جان خوبی؟ خسته نباشی!نمی دونم چی شد که یه دفعه همه رادیوها سراغ آقای عبدالرضایی رفتند.یک ماهی هست که آقای عبدالرضایی مهمان برنامه موسیقی زیرزمینی بهزاد بلور در بی بی سی است واقعن به برنامه بهزاد یک حال و هوای تازه داد.حتما شما هم شنیدید که سراغشان رفتیدو ایشان یک جور کارگاه شعر در رادیو بی بی سی راه انداختند به اسم شعر شب آدینه که خیلی شنیدن داره ای کاش شما بجای مصاحبه از ایشان می خواستید که برای خوانندگان شعر بخوانند.به هر صورت مرسی
_____________
درود بر ليدای گرامی. اميدوارم خوب و خوش باشی. نه، من با آقای عبدالرضايی از طريق بهزاد و بی بی سی آشنا نشده ام و در واقع هرگز صدای ايشان را در برنامه های بی بی سی نشنيده ام. ابول فروشان مسبب آشنايی ما با آقای عبدالرضايی شد و ضمنا، آقای فروشان به نوبه خود برادر بهزاد بلور است! پاينده باشيد - داريوش

-- لیدا ساحلی ، Sep 9, 2007 در ساعت 03:24 PM

دبستان لندن لحظه ی پرتاب حرکتی ست که از دنیای انگلیسی زبان شروع شده و در نخستین گام شعرهای شاعر صاحب سبک و پیشنهاد دهنده ی جهان فارسی علی عبدالرضایی را به مخاطبین زبان انگلیسی معرفی می کند. اما این بار با این تفاوت عمده نسبت به ترجمه های اکثرن عقیم از ادبیات ایران ، که خود علی عبدالرضایی با مترجمان آثارش بده بستان زبانی و شعری دارد. البته این جنبش در لندن تمام نمی شود و شعرهای عبدالرضایی علاوه بر انگلیسی به زبان های آلمانی ، فرانسه و ترکی هم در دبستان های برلین، پاریس و استانبول ترجمه می شود. بی شک این تفکر و حرکت سهم عمیقی در شناساندن شاعران اصیل و صاحب سبک معاصر فارسی به جهان معاصر خواهد داشت. با این امید که با تاسیس هرکدام از این دبستان ها چهره ی قابل اعتنای شعر فارسی با عبدالرضایی و دیگرانی که مثل او برای شعر فارسی خطر می کنند دیدنی تر شود.

-- سعید احمدزاده اردبیلی ، Sep 9, 2007 در ساعت 03:24 PM

داریوش خان سلام! مثل همیشه سرحال و غبراق حرف می زنی. خسته نباشی بالخره عبدالرضایی را به حرف آوردی البته قبل از تو بهزاد بلور از این بلبل خوشخوان شعر معاصر آوازها کشیده بیرون و پای ثابت برنامه شعر و موسیقی زیرزمینی بی بی سی شده اما با اینهمه کار اصلی را تو کردی چون مدتها بود که منتظر مصاحبه های عبدالرضایی بودم پس از قرار معلوم مثل اواسط دهه هفتاد که یکهو مثل جن ظاهر شد باز به اواسط هشتاد رسیدیم و سرو کله ی علی پیدا شد . از شعرهای برادر بهزاد هم خوشم آمده بخصوص اینکه انگلیسی رو باحال می خونه . ای کاش با پرهام شهرجردی هم مصاحبه می کردی اون آدم پر ی هست و حرفها واسه گفتن داره این متنی هم که سخنرانی ش بوده واقعن متفکرانه است.راستی کیفیت صدا هم خیلی خوب نبود چرا رادیو زمانه واسه اینهمه زحمت که می کشی پول خرج نمی کنه بگو ضبط صوت نویی واسه

ت بخرند این چه وضعشه؟ با همه این ها اما برنامه های تو کولاکه عزیز.یا علی

-- علی خاکشور ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

تلاشهاي آقاي عبدالرضايي ستودني است اما من فكر مي كنم خطر واقعي شعر در داخل ايران دارد بال و پر ميگيرد. شاعران تازه اي پيدا شده اند تازگي ها كه من كارهايشان را ميخوانم و با وجود سن كم واقعا به قول شما خطرناك هستند. شايد شما چندتا از انها را بشناسيد. من اسمي نمي برم چون جماعت فكر مي كنند من پسرخاله آنها هستم

-- سازگار ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

dorood bar abdolrezaee ke hamishe dar hale faaliyat ast.ey kaash dar iran mimandi

-- hamid ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

باز هم نان قرض دادن . اخر من که نمی فهمم در کجای این حرف ها به اندازه یک کلمه حرف تازه زده شد . البته سرقت سخن جزء فعالیت های آقای عبد الرضایی است. ارجاء می دهم به سرقت ایشان از گفته های شاعران ایرانی در سال 80 که ایشان را مجبور کرد با فضاحت از ایران بروند... راستی حیف نیست جایی که کسی مثل عباس معروفی قلم می زند آدم هایی اینقدر بد نام و بی اخلاق نامشان آورده شود.

-- احمد کاشف ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

آقای احمد کاشف، دیگر این برخوردهای شما و امثال شما نمی تواند شعر راستین ایران را خدشه دار کند. شما و امثال شما سالهاست که به شعر ایران خیانت کرده اید و تنها با متهم کردن شعر، سعی در حذف زیباترین شعر جهان داشته اید. می بینید که امروز شعر جدی ایران دارد با قدرت و عظمت در زبان فارسی و در فراسوی مرزها، به دست جهانیان می رسد. مردم از این حرف ها و اتهام های بی ریشه و اساس شما خسته شده اند. مردم شعور دارند. مردم شعر جدی را تشخیص داده اند. مردم حرکت ها را درک کرده اند. و این حرکت ها، به دست شما و امثال شما دیگر ایستادنی نیست. و متاسفم که آقای داریوش رجبیان اینگونه اهانت ها و ناسزاها به شعر را در صفحه شان منتشر می کنند. ایشان انگار با شعر امروز بیگانه اند، می گویند: «فکر کنم حدود ۱۰ کتاب از ایشان منتشر شده». کاش می دانستند. کاش می دانستیم.
_______________
آقا يا بانوی "خطاب به احمد کاشف"، همان گونه که از آقای احمد کاشف خواسته ايد که تحمل شنيدن شعر متفاوت علی عبدالرضايی را داشته باشند، شما هم لطفا به فرموده خود عمل کنيد و با سخنان ديگرانديشان بحث با تسامح برخورد کنيد. اگر اعتراضتان فراتر از اينهاست، لطفا شماره تلفنتان را بدهيد تا با شما و احمد کاشف و دوستان ديگر ميز گردی تازه بياراييم. - داريوش

-- خطاب به احمد کاشف ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

salam .har che say kardam natavanestam inja farsi benvisam. janabe aghaye kashef ke masoole momayyeziye edareye ershaad vahede ghom hasteed be ghole shoma dar in mosahebe harfi zade nashod ke ali ra saregh mikhanid arzashe abdolrezaei baraye sherhaee ast ke be adabiyate farsi taghdim karde va shoma chetoor mitavanid oo ra ba maroofi gheyaas konid? lotfan chizi begooeed ke beghonjad ali be onvane pishgharvole shere farsi faghat be bozorgaaani chon mayakofski va rambo ghabele gheyaas ast.paris dar reno ya jamee ya shinama ra dobare bekhanid lotfan va gozaaf nenviseed

-- mahsa jazayeri ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

داریوش جان سلام! امیدوارم که مثل همیشه سرحال و قبراق باشی! من مدتی است که مطالبت را دنبال می کنم و می شود گفت که از طرفداران پروپاقرص برنامه های تو هستم چون از جنجال دوری می کردی متاسفانه این بار سراغ جنجالی ترین و بی اخلاق ترین نویسنده و شاعر معاصر رفتی.آیا هرگز هرمافرودیت را خوانده ای تا بشناسی و بدانی علی عبدالرضایی کیست؟ من آدم بی انصافی نیستم آقای عبدالرضایی حق بزرگی برادبیات جدید فارسی دارد وشاید جزو دو سه شاعری باشد که در چند دهه اخیر شعر فارسی را عوض کرده است و شاعران خوبی را پرورش داده است حتا منکر این نیستم که شعر او مخاطبان فراوانی دارد و یک رادیو مجبور است که خواسته این مخاطبان را پوشش دهد اما دوست من ما همه ایرانی و آریایی هستیم و بنوعی مبدع اخلاقیات می باشیم چطور می توانیم با آدمی که در ملاعام اقرار می کند چگونه زندگی می کند و حتا در شعری با وقاحت می نویسد( من با تو من با او من با همه هستم کتمان نمی کنم یا عکس لخت خود را منتشر می کند) بعنوان شاعر گفتگو کنیم آیا می دانید که یک شاعر در سرزمین ما بسان یک پیامبر مقدس است؟ برای من حتا اگر آقای عبدالرضایی نوبل بگیرد هیچ ارزشی ندارد

-- ملیحه شالباف ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

سلام داریوش عزیز! خسته نباشید. من چند انتقاد داشتم اما قبل از انتقاد باید اقرارکنم که شما بی اندازه صدای گرمی دارید ای کاش خواننده می شدید یا می خواندید. درباره گفتگو با این دو شاعر نیز باید بگویم که از سوالهای شما اصلا خوشم نیامده است و مشخص بود که اطلاعات شما از شعر ایران کافی نیست بطوری که طوری سوال می کردید که انگار علی عبدالرضایی را نمی شناختید البته من می دانم که دلیلی ندارد شما همه شاعران معاصر ایران را بخوبی بشناسید اما یک خبرنگار یا مصاحبه کننده وقتی فرصتی را به مصاحبه با شاعری اختصاص می دهد باید ابتدا به مطالعه آثارش بپردازد .ایراد دوم من متوجه مونتاژ و قطع و وصل های شماست.هرگاه که گفتگو به جایی شنیدنی می رسید شما صدا را قطع کرده اید و مشخص است که آزادی بیان در این مصاحبه رعایت نشده است اصلا بعید است که عبدالرضایی اینقدر منفعل مصاحبه کند به نظر می رسد قیچی رادیو زمانه در مواجهه با مصاحبه با عبدالرضایی بسیار دیکتاتورمآبانه عمل کرده است طوری صدای شاعر قطع و وصل شده است که شنونده نمی تواند ربط چندانی بین حرفها شاعر پیدا کند.با اینهمه من از شما تشکر می کنم که جرات کردید و سراغ شاعر مطرودی رفتید که همه تریبون ها را از او گرفته اند بطوری که خیلی ها فکر می کنند این مشکل علی است که دوست ندارد مصاحبه کند در حالی که شما اثبات کرده اید اینطور نیست. من البته با همه شعرهای عبدالرضایی موافق نیستم و تنها از شعرهای اجتماعی و سیاسی او مثل کتاب شینما و جامعه که به اعتقاد من شاهکار است لذت می برم.البته اخیرن برخی از منتقدین مثل منصور پویان در مقاله های درخشانی به تحلیل همان شعرهای به ظاهر ضداخلاقی عبدالرضایی پرداخته اند و نشان داده اند که چگونه شاعر از سمت اسفل اسافلین در شعرهایش حرکت می کند و به نور می رسد.الی ایهاالحال شنیدن صدای عبدالرضایی این تنها شاعر واقعی معاصر برای من بعداز سالها دوری حلاوت خاصی داشته است ای کاش هیچ حکومتی اجازه نداشت به هیچ شاعری ظلم کند و ملتی را از حضور شاعر خودش محروم نمی کرد
___________________
درود بر شما رويای گرامی. در نکوهش از من صددرصد مختاريد. قصد من اين بود که در گفتگويی با ابول فروشان که می شناسمش قضيه خطر شعر را بشکافم. از قضا آقای عبدالرضايی هم کنار او بود و دامنه گفت و گذار فراخ تر شد که به فال نيک گرفتمش. برای روشنی افکندن به زوايای تيره اين موضوع امشب گفتگويی داشتم با پرهام شهرچردی که نظريه پرداز اصلی خطر شعر است و اميدوارم بدين گونه تصوير کاملتر شود. اين گفتگو، به اميد اهورا، چهارشنبه آينده پخش خواهد شد. و اما در مورد رعايت آزادی بيان در راديو زمانه نگرانی شما را بی پايه می دانم. گفتگوی ما اندکی بيشتر از يک ربع بود، اما در يک ربع نخستی که شنيديد، تقريبا هيچ دخل و خرج محسوسی صورت نگرفته است. پاينده باشيد - داريوش

-- رویا صدر ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

لطفا سراغ شاعرانی بروید که افتخار مصاحبه به هر رسانه ای را نمی دهند ودر سکوت رسانه ای به دور از تیلیغات به وظیفه و مسئولیتی که در مقابل ملت خود دارند انجام وظیفه می کنند . اگر توانستید با این عزیزان مصاحبه کنید کار مفید انجام داده اید.

-- خادمی پزشک ر ، Sep 10, 2007 در ساعت 03:24 PM

ای کاش می شد از علی عبدالرضایی هزار تا عبدالرضایی کوچک ساخت و هر کدام آنها را به یک شهر بزرگ فرستاد.از روزی که عبدالرضایی و دوستانش در لندن دبستان راه انداختند خیلی ها در این شهر به جنب و جوش افتادند. هنوز یک هفته از آگهی دبستان لندن نگذشته بود که جناب براهنی به لندن تشریف آوردند و تقریبا 4 روز بعد از مراسم همایش دبستان لندن برای خودشان به اتفاق مهستی شاهرخی که در بروشور شاعر معرفی شدند شب شعر گذاشتند البته این فقط یکی از انواع مراسم شعری است که بعداز مراسم دبستان برگزار شده است بعداز جناب براهنی که از کانادا تشریف آوردند شاعر دیگری هم از فرانسه آمد و سپس از هلند شاعری قدم در لندن گسیل کردو شب شعر گذاشت. از قرار معلوم تا انتهای ماه اغلب شاعران ایرانی بلاد غریبه آماده شده اند دستشان را به ضریح مقدس شعر لندن برسانند یکی نیست بگوید که در لندن چه خبراست.اینکه دبستان شعر لندن چه کرده که همه به تب و تاب افتاده اند را باید از عبدالرضایی و پرهام شهرجردی جویا شد که متاسفانه دراین باره از وی سوالی نشد امیدوارم این سوال از پرهام شهرجردی شده باشد به هر صورت دراین شهر وبا زده که من مقیم آنم هر دوسال عم یک شب شعر برگزار نمی شود انگار بایداز ابول فروشان خواهش کنم پای آقای رضایی را برای باری هم که شده به این شهر برساند. ای کاش یک تیکه از عبدالرضایی در منچستر می افتاد و سروسامانی به فضای سوت و کور این شهر می داد

-- محمدرضا فربد ، Sep 11, 2007 در ساعت 03:24 PM

salam.khaste nabashid!goftegooye khoobi bood amma ay kaash chand shere taze az aghaye abdolrezaei migerefteed va inja mizadid.
_________________
اشعار تازه علی عبدالرضايی را می توانيد در لينکی که پايان گفتگو آمده است، پيدا کنيد و بخوانيد و بشنويد - داريوش

-- neda ، Sep 11, 2007 در ساعت 03:24 PM

man englisi nemidanam vali sherhaye farsie aghaye abolforoshan ke tavassote ali khande shod kheili ziba bood

-- mitra ، Sep 11, 2007 در ساعت 03:24 PM

سلام بر داریوش گرامی که در صداقت تا ندارد.درباره این مصاحبه نکته ای داشتم که بهتر است اینجا عنوان کنم.دوستان در پای این گفتگو همه جور توجهی داشتند جز توجه به جناب ابول فروشان که من فکر می کنم هدف اصلی عبدالرضایی جهت تن دادن به مصاحبه بیشتر معرفی او به شعر فارسی بوده است. یعنی با شرکت در گفتگوی دونفره به همراه ابول فروشان می خواسته شاعری ایرانی را که مدرن می نویسد به مخاطبانش معرفی کند. در غیر این صورت خودش بهترین و پرمخاطب ترین تریبون را در مجله شعر دارد و با مجله به گفتگو می نشست.به هر صورت به اعتقاد من شعرهایی که از ابول فروشان منتشر شده است جزو بهترین و ساختمندترین ترجمه های این سالها بوده است

-- سمیرا از لندن ، Sep 12, 2007 در ساعت 03:24 PM

می بخشید من قصد تو هین ندارم
اما آیا شما کسی را پیدا می کنید که خاطره سرقت سخن آقای عبدالرضایی را در کتاب گفتگو با شاعران امروز گرد آوری آقای روانشید را فراموش کرده باشد. آن هم از مجله اندوه وانا که توسط آقای موسوی در جلسه در اختیار ایشان قرار گرفته بود و ایشان هم طی این گفتگو و گفتگویی در مجله پیام شمال سطر به سطر گفته های آن مجله را عیناً به عنوان اندیشه خودشان آوردند . خوب این سرقت است . آیا فگر می کنید کسی فراموش می کند که شما شاگرد آقای میر شکاک در حوزه هنری با شعر قرضی دوست دخترتان آنجا شعر می خواندید اگر شما همان عبد الرضایی هستید که عشق هندبال دبیرستان بود و سر کلایس قبل از ورزش با شورت ورزشی می نشست همان عبد الرضایی که در مراسم عزاداری روی بلند گوی روضه خوان شرط بندی کردید. پس آن سرقت ها را هم انجام داده اید در گفتگو با بهروز جلالی در باره فروغ هم سطر به سطر سخنان کسی دیگر را دزدیدید آقا کسی این چیز ها را اینجا فراموش نمی کند بنابراین بی خود خودمان را جور دیگر جا نزنیم ضمن اینکه حرف با سند و مدرک که توهین نیست هر کس فکر می کند اینها تهمت است برود یک مجله متشخصی مثل نگاه نو آن شماره ای که مقاله ای مفصل در این باره با هزار و یک مدرک چاپ شد را بخواند و خودش قضاوت کند.
IP: 85.185.225.102

-- احمد کاشف ، Sep 12, 2007 در ساعت 03:24 PM

ضمناً داستان افشین شاهرودی و سرقت شعر های ایشان را که دیگر نمی توانید انکار کنید این موضوع را همه کسانی که نام شما را شنیده اند می دانند .
IP: 85.185.225.102

-- احمد کاشف ، Sep 12, 2007 در ساعت 03:24 PM

داریوش گرامی سلام! تشکر می کنم بابت گفتگوهایی که درباره جنبش شعری دبستان لندن انجام داده اید خواندن این گفتگو و شنیدن مصاحبه پرهام شهرجردی بسیار خرسندم کرد از اینکه هنوز کسانی هستند که ذکر و فکر و انرژی خود را صرف شعر فارسی می کنند و به معرفی آن به جهانیان مشغولند.بخصوص کار شما وقتی جذاب می شود که می بینیم تمام گفتگوهایی که در رادیوی زمانه درباره شعر شد دقیقا علیه شعر هفتاد بوده وهرگز رادیوی زمانه با بانیان این جریان به گفتگو ننشست در نتیجه مصاحبه شما با عبدالرضایی که مطرح ترین شاعر هفتاد است بسیار مسئولانه بوده است اگر چه اینجانب حیف می دانم که با همه اهالی دبستان مصاحبه کرده اید و به گفتگو با منصور پویان که فعالترین منتقد ادبی در طی یک سال اخیر بوده و منتقد دبستان لندن است نپرداخته اید شاید هم آن را جزء برنامه های آتی خود قرار داده اید نمی دانم.
شما کار تازه ای را آغاز کرده اید و به همین مصاحبه سایت ها و وبلاگهای مطرحی لینک داده اند. ای کاش کسانی چون جناب کاشف که با توجه به گوگل فارسی می توانید دریابید که وجود خارجی ندارند و در تاریکی نشسته اند و یکی از کسانی هستند که انگار ماموریت دارند فضای هر کار تازه ای را آلوده کنند.من نمی خواهم از جناب عبدالرضایی دفاع کنم چون نیازی ندارد چون تقریبا تمام شاعران و منتقدان معاصر از براهنی و حقوقی و دستغیب و سیمین بهبهانی وآتشی و تمیمی گرفته تا همین شاعران جوان معاصر بسیار درباره نبوغ شعری وی نوشته اند.مشکل من بیشتر عدم رعایت فضیلت های نوشتاری است یکی که با یکی مشکل شخصی دارد و یا به بیان دیگر ماموریت دارد براحتی می رود در تاریکی می ایستد و با نامی بدلی هر چه که می خواهد به شاعر می گوید و جناب داریوش به نام دمکراسی اینها را در سایت می گذارد و همین شیوه باعث می شود که فضای حرفه ای سایتی جدی مبتذل شود .چندی پیش جماعت حسود و بخل شاعری را که اخیرن به عنوان ملک الشعرای آمریکا انتخاب شده بود محکوم کردند به سرقت شعری و پایش را به دادگاه کشاندند. همین اهالی حسادت تا همین چند سال پیش فروغ را متهم می کردند که شعرهایش را از شاعران آلمانی دزدیده است همانطوری که نیما یوشیج را بودلر بدلی می نامیدند یا شاملو را متاثراز لورکا می خواندند یا سهراب سپهری را بیدل دهلوی دست چندم می پنداشتند... خب همه اینها حرفی نیست اما آقای کاشف دمکراسی این نیست که مصاحبه شاعر مطرح معاصر را که درخششی جهانی داشته برداری و تیتر و اسمش را عوض کنی در وبلاگت بگذاری. من اهل برچسب و اتهام نیستم اما کافی است به شباهت احادیث آقای احمد کاشف که فکر نمی کنم در قوطی هیچ عطاری یافت شود و مطالبی که در این وبلاگ طی یک سال گذشته جهت تخریب شخصیت و تحریف زندگی خصوصی آقای عبدالرضایی منتشر شده نگاه کنید راستی اینان چه هدفی را دنبال می کنند مسلما مسئله رقابت ادبی نیست چون اینان در ایران زندگی می کنند و مطالبشان در روزنامه ها و مجلات داخل کشور منتشر می شود در حالی که عبدالرضایی مدت شش سال است که ممنوع القلم است و هیچ و روزنامه و مجله داخل کشور نمی تواند وطلبی از او را منتشر کند جز اینکه بخواهد به او انگ زده یا به زندگی شخصی اش بپردازد که ای کاش لااقل دراین باره نیز بی دروغ می نوشتند جناب داریوش رجبیان لطفا سری به این وبلاگ بزنید تا به اصل که منظور من است برسید.
http://www.pj-m.blogfa.com/post-153.aspx
IP: 82.31.141.180

-- اسماعیل خرسندی ، Sep 13, 2007 در ساعت 03:24 PM

خودتان هستید. آقای عبدالرضایی. تو آن قدر بی سواد و روان رنجوری که فکر می کنی با اینجور بازی ها برایت اسم می آورند. تو دزدی نکردی ؟ آقایان بروید مجله اندوه وانا را بخوانید بروید مصاحبه ها و نوشته های این آدم را بخوانید بروید سابقه این آدم را از دوستان دوران حوزه هنری بگیرید ببینید آن دختر غزل نویسی که این آقا شعر هایش را قرضی می خواند کی بوده . بروید با میر شکاک صحبت کنید. من نمی فهمم جداً نقد دستغیب و حقوقی مهم است آقا اولی که بند دو بست تریاک است و به همین خودش را به نظام هم فروخته و دومی هم که آن روز ها بند ... بگذارید دهنمان بسته باشد بهتر است. بیایید روزه سکوت بگیریم. آقای داریوش عزیز من از تاریکی در مورد تاریکی می گویم چرا؟ چون گیریم تو این تاریکی اما برای آگاهی شما و دوستانتان هم که شده این شتر را بالی مناره می برم اگر خواستید به همه نشانش بدهید اگر نه هم که هیچ. کوتاه هم نمی آیم.
IP: 217.219.225.4

-- احمد کاشف ، Sep 15, 2007 در ساعت 03:24 PM

abdulrezei baray shere emroze iran ghanimate bozorg hast

-- Khaleda Niazi ، Sep 18, 2007 در ساعت 03:24 PM

برای من اهمیتی ندارد که کدام یادداشت را در این کامنتدانی چه کسی نوشته است. فرض را بر این می گذاریم که همه اینها را یک نفر نوشته است.برای من این جالب است که برخلاف کامنتهایی که به فحاشی عبدالرضایی برداخته اند کامنتهایی که در دفاع از عبدالرضایی نوشته شده است سندیت دارد و کسانی که در دو دهه اخیر شعر فارسی را بصورت حرفه ای دنبال کرده اند بخوبی می دانند که انتشار کتاب باریس در رنو باعث شده که شعر فارسی جان تازه ای بگیرد.من عبدالرضایی را با این کتاب و دو کتاب شینما و جامعه می شناسم.سه کتابی که اگر توسط هر شاعری در هر کشوری منتشر می شد مقدمات جهانی شدنش را فراهم می کردند.دعوت می کنم که دوستان بجای رد و بدل کردن حرفهای خاله زنک که ربطی به شعر ندارد رساله شهرجردی را که درباره کتاب خطرناک عبدالرضایی نوشته شده بخوانند و اگر دیدند که شهرجردی در جایی از این نو شته یا حتی همین مصاحبه غلو کرده یا کتمان حقیقت نموده بنویسند.دوستان نترسیم اگر یکی می آید و علی را شاعری جهانی خطاب می کند.او جهانی است مدرک !؟همین کتاب جامعه وهمین کتاب خطرناک.آیا اینهاکافی نیستند؟ امیدوارم علی عبدالرضایی مثل همیشه صبر اختیار کرده از این همه نامردمی و بی انصافی نرنجد. در این دومصاحبه که با یاران دبستان لندن انجام شده در تمام کامنتها هر ادعایی که در دفاع از عبدالرضایی نوشته شده براحتی قابل اثبات است اگر چنانچه کسی در موردی شک دارد می تواند اعلامش کند تا مدارک و اسناد دراختیارش قرار گیرد.عبدالرضایی تنها شاعر دهه های اخیر است که همه گونه منتقدی در تقدیر از او نوشته اند از حقوقی و آتشی و دستغیب و براهنی و نصرت رحمانی گرفته تا سیمین بهبهانی و تمیمی و همه منتقدانی که در دو دهه اخیر مطرح شده اند و این کارنامه کمی نیست .

-- ناصر ، Sep 19, 2007 در ساعت 03:24 PM

این آقای علی عبدالرضایی، رمبوی لنگرودی، همانی نیست که چند وقت پیش نوشته های دکتر دوستدار را به نام نامی خودش چاپ زده بود؟ و چه کار مسخره ای کرد این سایت نیلگون که ته و توی داستان را در آورد.
و باز، این مدعی نظریه پردازی شعر، همان نیست که سطر به سطر نوشته هایش، ته مایه هایی از شعرهای لورکا، سیاوش میرمطهری، نصرت رحمانی، و ... دارد؟

-- م. فلاح ، Sep 20, 2007 در ساعت 03:24 PM

این آقایی که مدرک می خواهد، از کجا آمده؟ اگر آنقدر پرت است که این همه مدارک را ندیده، پس او را چه به بازی های جوجه شاعران مدعی دهه ی هفتاد و مکتب لنگرود؟

-- پاسخ به ناصر ، Sep 20, 2007 در ساعت 03:24 PM

جناب آقای داریوش رجبیان
شناخت سرراستی از شما ندارم. همین قدر دیده ام که گفت وگوهایی راه انداخته اید. در بخشی از پاسخ به کامنت های دیگران نوشته اید:
(برای روشنی افکندن به زوايای تيره اين موضوع امشب گفتگويی داشتم با پرهام شهرچردی که نظريه پرداز اصلی خطر شعر است و اميدوارم بدين گونه تصوير کاملتر شود. )
.
متاسفانه این طرز گفت وگوپراکنی، تحمیق انگیز است. نظریه پرداز خطر شعر، فیلسوف آلمانی هایدگر است که در تفسیرهای درخشانش بر شعر هولدرلین نشان داده که شاعری، کار فروتنانه بازی در زبان، خطرناکترین همه پیشه هاست. اگر می بینید نویسندگان و شاعران جدی ایران، شما را جدی نمی گیرند به خاطر همین سهل انگاری ها در بازی با شعر فارسی است. شما به اسم ها و کسانی راه و فرصت خودنمایی می دهید که شهرتی جز دزدی، بی اخلاقی، و ... ندارند. چرا چهره های اصلی شعر امروز، به شما رو نشان نمی دهند؟ آیا جز این است که در نگاه آنان صداقت خود را کم رنگ کرده اید؟ ...

IP 80.71.112.33

-- فرنود فرهنگ ، Sep 21, 2007 در ساعت 03:24 PM

درود بر آقای فرهنگ. دريغا که من هم از شما شناختی ندارم. سپاس از پيامتان.

منظور آقای شهرجردی از "خطر" ظاهرا يک مفهوم مجازی است، و او ما را به هوشياری برای مقابله با آن "خطر" فرا نمی خواند. پرهام شهرجردی در بيان منظورش از "خطر شعر" به راديو زمانه از جمله گفت: "ما به محض آن که می خواهيم چيزی را دگرگون بکنيم، اين ريسک و اين خطر وجود دارد که اذهان عمومی و کسانی که مدافع ارزش های گذشته هستند، با اين تغييراتی که ما می خواهيم در زبان و در شعر و در ادبيات به وجود بياوريم، مخالفت بکنند و آن را زير سوال ببرند."

پس برای بسياری شايد اين خطر سهمگين نباشد.

اما آن چه از "زاين اوند تزايت" (هستی و زمان) فيلسوف آلمانی بر می آيد بيشتر حاکی از نگرانی واقعی او از خطر جدايی فلسفه از زندگی و تجربه است. او با تکيه بر آثار "فريدريش هولدرلين"، شاعر آلمانی، تلاش می کرد ثابت کند که شعر، راهی برتر برای پرده برداری از هستی است. هايدگر اعتقاد داشت که بازی با بيان شاعرانه، بازی با حضور و غيبت است که در واقع، خود هستی يا وجود است. او می خواست بداند که آيا می توان در گستره شعر و فلسفه سراغ آزادی را گرفت و آزاد بود و وجود را در معرض تهديد قرار نداد.

پاينده باشيد – داريوش

-- داريوش رجبيان ، Sep 21, 2007 در ساعت 03:24 PM

جناب آقاي رجبيان
دقايقي به اين فكر مي‌كردم كه آيا لازم است دوباره به اين موضوع برگردم، و اشاراتي را مطرح كنم؟ فكر كردم شما آدم هوشياري هستيد، و به خوبي مي‌دانيد چه كار داريد مي‌كنيد؛ و من هم، به زعم خودم، آن اندازه آموخته‌ام كه بازهم به زعم خودم، سره را از ناسره بازشناسم. با اين‌همه، به احترام جايگاه‌ رسانه‌اي شما، به نكاتي اشاره مي‌كنم و نتيجه‌گيري نهايي را به شما و خوانندگان ارجمند وامي‌نهم.
فرموده‌ايد، مصاحبه‌شونده محترم، «ما را به هوشياری برای مقابله با آن ”خطر“ فرا نمی خواند». بوالعجب، وقتي از خطر سخن مي‌گوييم، مگر مي‌توانيم، به ديگران بگوييم: آسوده بخوابيد! ... چرا كه ما بيداريم! ... روي سخنم با مصاحبه‌شونده‌ محترم شما نيست؛ روي سخنم با شماست. در چارچوب كدام زبان با هم صحبت مي‌كنيم؟ آيا اصلا به نظام ارتباطي واحدي كه ميان ما جاري و ساري باشد، اعتقاد داريم؟ آيا اصلا، «خطر» را امر هوشياري برانگيز، و نشانه‌ ظهور و بروز تهديد مي‌دانيم؟ اگر بگوييد: نه! ... روشن است كه زبان در اين‌جا كاركرد ارتباطي خود را از دست داده است؛ مگر اين‌كه بگوييد معناي پايه‌اي «خطر» در زبان مبدا، كه از آن به زبان فارسي كوچيده، «امر خطير» است! ... كه ناخواسته وارد ورطه‌ي اتيمولوژيك شده‌ايم، نه حيطه‌ي ارتباطي.
اما، نكته‌ي دوم، دوست گرامي! هايدگر در كتاب اصلي خودش، هستي و زمان، به هولدرلين نپرداخته است. آن‌جا مسئله‌ي هايدگر پيشاسقراطيان اند. هايدگر در مطاوي و حواشي نظريه‌ي پايه‌اي خود، «نهان‌بودگي هستي»، در سال‌هاي بعد از جنگ، به شعر روي آورده، و در بازخواني شعر هولدرلين و دو شاعر ديگري كه همواره مطلوب او بوده‌اند؛ كار شاعرانه‌ي بازي با زبان را، از آن رو كه مي‌تواند بنياد هستي، و تلقي كنوني از هستي را دگرگونه كند؛ بازي/ خطر ناميده است. منابع هايدگر در اين باره روشن است؛ و ربطي هم به هستي و زمان ندارد. چرا كه «هستي و زمان»، نظريه‌ي فيلسوف آلماني نيست تا آن را مدام وسط بكشيم. اتفاقا هايدگر هم سعي نمي‌كند تا ما را نسبت به خطر كار شاعرانه، به مقاومت برانگيزد. او مي‌كوشد كه نشان دهد اين مقاومت امري واكنشي و ناخواسته است.
اگر به حرف‌هايي كه از قول دوستان‌تان در دو مصاحبه پيوسته نقل كرده‌ايد توجه كنيد، خواهيد ديد كه آن‌ها «خطر» را اتفاقا در همان معنايي به كار برده‌اند كه هايدگر پيشنهاد كرده است. منتها آقايان باز هم به همان سياقي كه نام «آرامش دوستدار» را شايسته يادآوري و ارجاع نمي‌دانستند (آخر اين آقايان معتقدند كه متن‌شان فاقد ارجاعات بيروني است!) اين‌بار هم نام هايدگر را لابق قباي فاخر خود نديده‌اند. به اين عبارت از همان مصاحبه كذا توجه بفرماييد:
«مسأله‌ی دوم خطر شعر اين است که [...] ما با دست‌بردن در منطق زبان دچار يک نوع خطر بشويم. يک چيزی را تعريف بکنيم که قبلاْ وجود نداشته است.» مي‌بينيد، اصلا ربطي به سخنان هايدگر ندارد! انگار! ... واقعا دريافتن اين مشابهت‌ها سخت است، يا خودتان را به آن كوچه زده‌ايد؟! ... (از جسارت در لحن و اشاره، جدا شرمنده‌ام.)
و نكته‌ي سوم، فرض كنيم، «خطر» تعبيري مجازي و استعاري، و اصلا واژه‌اي «ابداعي» است و فاقد پيشينه‌ي معنايي در زبان، و مي‌توان نسبت به آن، بي‌تفاوت يا خنثي بود. با همين توافق به سراغ اظهارات گفت‌وگو شونده‌ي شما مي‌رويم. به راستي اين گفت‌وگو واجد چه نكته يا نكات قابل طرحي است كه شما بدان رغبت فرموده‌ايد:
«ما به محض آن که می خواهيم چيزی را دگرگون بکنيم، اين ريسک و اين خطر وجود دارد که اذهان عمومی و کسانی که مدافع ارزش های گذشته هستند، با اين تغييراتی که ما می‌خواهيم در زبان و در شعر و در ادبيات به وجود بياوريم، مخالفت بکنند و آن را زير سوال ببرند.»

نكته‌اي كه در بالا بدان اشاره شده، جزو عمومات بحث «اشكال و قوانين تحول جريانات فكري در تاريخ» است؛ و در همين زبان فقير فارسي كه شوربختانه مدعيان رمبوهاي وطني آن نيز،‌ امثال «ابول‌فروشان» و «عبدالرضايي» هستند؛ اين بحث دست‌كم سابقه‌اي صد ساله دارد. چه چيز نويني در تحرير آقايان از آن ديده‌ايد كه گمان كرده‌ايد نكته‌ي تازه‌اي است؟
مي‌بينيد ادامه بحث با كسي كه به خوبي مي‌داند چه كرده؟ و چه دارد مي‌گويد؟ كار بيهوده‌اي است. به سخن نخستين خود باز مي‌گردم كه:
اگر می بينيد نويسندگان و شاعران جدی ايران، شما را جدی نمی گيرند به خاطر همين سهل انگاری ها در بازی با شعر فارسی است. شما به اسم ها و کسانی راه و فرصت خودنمايی می دهيد که شهرتی جز دزدی، بی اخلاقی، و ... ندارند. چرا چهره های اصلی شعر امروز، به شما رو نشان نمی دهند؟ آيا جز اين است که در نگاه آنان صداقت خود را کم رنگ کرده ايد؟ ...

بهروز و خجسته باشيد
IP 85.133.164.70

-- فرنود فرهنگ ، Sep 23, 2007 در ساعت 03:24 PM

آقای فرهنگ، در اين که می فرماييد دانسته هايتان در باره مارتين هايدگر در حد کمال است، شکی ندارم. مجال بدهيد برايتان اين نکته را روشن بکنم که منظور از آوردن "هستی و زمان" اشاره به آفريده اصلی اين فيلسوف و دغدغه عمده او بود که دوری فلسفه از زندگی واقعی است. همان طوری که خود شما هم فرموده ايد، او به آثار شعرا "در مطاوي و حواشي نظريه‌ي پايه‌اي خود" پرداخته است و اين موضوع به يقين در ذهن او جای وسيعی را اشغال نمی کرد و او هرگز مدعی ابداع "خطر شعر" نيز نبوده و حتی اين ترکيب به مثابه عنوان يک نظريه مطرح نبوده است.

به اعتقاد برخی از اعضای دبستان لندن اين ديدگاه بيشتر به نظريه "دريدا" قرابت دارد که يک نسل بعد از "هايدگر" بوده و او حتما به گونه ای از هايدگر تاثير پذيرفته بود و همين طور نسل کنونی به گونه ای از هر دو تاثير می پذيرد، اما در اين ميان هر کدام تلاش کرده است حرف تازه ای به ميدان آورد.

از سوی ديگر، من خودم را طرف بحث شما نمی دانم، چون منظور فقط واداشتن شما به ديدن برخی ديگر از زوايای موضوع به دور از پيش داوری ها بود. زمانه فقط نظر يک گروه را مطرح کرده و هر کسی مختار است در اين باره نظر خودش را داشته باشد و مطرح کند. اگر مايليد، می توانم ميان شما و علی عبدارضايی يا ابول فروشان يا پرهام شهرجردی طرح يک مباحثه راديويی را بريزم تا آموزه های شما مخاطب بيشتری داشته باشد. کنايه های شما در پايان پيامتان را که حرف به حرف از پيام قبليتان نقل کرده ايد، کاملا نامربوط می دانم .

بردبار و خرم باشيد - داريوش

-- داريوش رجبيان ، Sep 23, 2007 در ساعت 03:24 PM

آقای رجبیان خسته نباشید چون بهر صورت باعث شدید من خواننده از نقطه نطرات جدید عبدالرضایی و شهرجردی و دوست تازه اش ابوالفروشان آگاه شوم.بحث شما در باره دبستان لندن است در این مصاحبه هب که عبدالرضایی نیز عضوی از این گروه است.به نظر می آید او در نهایت فروتنی که قبلا از خود بروز نداده بود در گفتگوی با شما شرکت کرده و حرفهای ساده ای زده در حد شنوندگان رادیو زمانه و اصلا فکر نمی کنم که در آن مجال اندک علی به مقوله ای شعری آن هم بطور حرفه ای در این مصاحبه اشاره کرده باشد یا خواسته باشد طبق معمول جنجال بکند بااینهمه شخص یا اشخاصی خواسته اند با طرح دروغ و توطئه این کار مهم دبستان لندن را که در طول حیات ادبیات فارسی بی سابقه بود به گند بکشند.تقریبا همه کسانی که به طرح دروغ دست زده اند و فضای این بحث را آلوده کرده اند با اسم مستعار نوشته اند بعد هم در نهایت شارلاتانیسم همه چیز را به عبدالرضایی و دوستانش نسبت داده اند.حالا می فهمم که چرا در همه این سالها علی به همه مشکوک بودو با کسی مصاحبه نمی کرد. متاسفانه شما هم با این رفتار غیر حرفه ای باعث شدید که او درگر با هیچ تریبونی وارد همکاری نشود
_____________________
دوست گرامی. نگران نباشيد. در صورت ضرورت باز هم با ايشان مصاحبه خواهيم کرد - داريوش

-- میثم تنگستانی ، Sep 23, 2007 در ساعت 03:24 PM