تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
از دهان شما تا گوش ما؛ برنامه هشتم

زن هلندی خانواده ايرانی‌اش را پيدا کرد؟

london@radiozamaneh.com

اين برنامه را بشنويد.

امروز (16 سپتامبر) در پست الکترونیکی رادیو زمانه پیامی را دیدم که سرنوشت اين برنامه را رقم زد. علی محمد عباسی، یکی از شنوندگان رادیو زمانه در یزد، می‌نویسد:
«سلام، دیروز برای شما و خانم نیلوفر رخشا نامه نوشتم، ولی هنوز جوابی دریافت نکرده‌ام. من از خانواده واقعی خانم نیلوفر اطلاعات دقیقی دارم؛ اگر شما مایل باشید جواب مرا بدهید. زیرا می‌خواهم بگویم که ایشان اصلاْ اصفهانی نیست و یزدی هستند. ایشان دو ساله بود که توسط راننده تانکر نفت‌کش که از اصفهان به یزد سوخت می‌آورد، ربوده شده و به اصفهان برده شد. از بقیه قضایا هم خودتان خبر دارید. حالا پدر و مادرش از من خواستند برای شما مکاتبه کنم. نام اصلی نیلوفر رخشا، صفا گلزاری است. یک خواهر بزرگتر از خودش دارد و چهار برادر کوچک‌تر که همگی ازدواج کرده‌اند. خواهش می‌کنم که هر چه زودتر با من تماس بگیرید. علی محمد عباسی از یزد.»

قضیه از این قرار است که در اواخر ماه خرداد امسال، رادیو زمانه گزارش و گفتگویی مفصل داشت درباره نیلوفر فان خرينسفين که در گذشنه نیلوفر رخشا بوده و همان طور که خودش می‌گفت، در دو سالگی پدر و مادرش را در شهر اصفهان گم کرده و بعداْ توسط یک زوج هلندی به هلند آورده شده و همان جا هم بزرگ شده و اکنون دنبال پدر و مادر بیولوژیکش می‌گردد.

این مطلب رادیو زمانه در ايران بازتابی گسترده یافت و در برخی نشریه‌های داخلی هم مطالبی در این باره منتشر شد.

رادیو زمانه این پیام آقای عباسی را دریافت کرد از یزد و آقای عباسی می‌گويد که خانواده واقعی نیلوفر رخشا را می‌شناسد که نه در اصفهان، بلکه در یک روستای اطراف یزد زندگی می‌کنند و نام اصلی نیلوفر رخشا هم صفا گلزاری بوده است.

***

بنا به فرموده آقای عباسی عمل کردیم و نخست به خود او زنگ زدیم.

عباسی: آقای رجبیان، حالا من یک صحبت‌هایی بکنم. ما، در یزد می‌نشینیم. این موضوعی که می‌گويم مربوط به یک روستایی است بین یزد و اصفهان. تقریباْ ۲۴ کیلومتری اصفهان. سال حدوداْ ۵۲، احتمالاْ ۵۲-۵۱، حقیقتاْ نمی‌دانم، من خودم ۷-۶ سالم بود. یادم هست دختربچه‌ای دو سال و سه ماهه گم شد. ایشان اسمش صفا گلزاری بود. یک مدت زیادی پدر و مادر و خانواده‌اش دنبالش گشتند. حتی پلیس و این‌ها خیلی گشتند، پیدايش نکردند. من این جور حدس زدم که ممکن است این، تو مسیری (گم شده باشد) که جاده سال ۵۲-۵۱ کامیون‌هایی که از یزد به اصفهان در حال حرکت بودند، اکثراْ نفت‌کش بودند... سواری و شخصی و این چیزها خیلی کم بود دیگر.

داريوش: خود شما کودک را یاد داريد چه شکلی بود؟

عباسی: من شکلش را دقیقاْ یادم نیست. ولی عکسی که توی سایت چاپ شده بود، خانواده‌اش دیدند. دقیقاْ مطمئن هستند که ایشان همین هست. عکس بزرگی‌اش هم که تقریباْ حالا یکی از عکس‌هايش شبیه خواهر بزرگش هست که ما توی ایران می‌بینیمش.

داريوش: یعنی شما خانواده ایشان را می‌شناسید؟ همین الان هم می‌دانید که خانواده گلزاری هست؟

عباسی: بله! من تمام افراد خانواده‌شان را می‌شناسم. این‌ها الان در روستایی کنار اردکان زندگی می‌کنن، اردکان یزد. یک دختر بزرگ‌تر از این خانم دارند، چهار تا پسر کوچک‌تر. من هفته پیش رفته بودم این روستا. خواهرش به من گفت که این آقای داودی که خبرنگار ایران است، مصاحبه کرده بود. می‌خواستند پیدايش کنند، پیدايش نکردند. (گفتم) من بروم یزد، شاید توی سایت، توی اینترنت بتوانم یک کاری بکنم. که دیروز اولین نامه را برای خودش نوشتم، ولی جوابی برايم نیامده بود. حالا امروز صبح مجدداْ ...

داريوش: اتفاقاْ من هم به ایشان يک نامه زدم. ولی مطمئن باشید بهتان برمی‌گردد. از طریق رادیو زمانه پیگیری خواهد شد که خانم نیلوفر، آن نامه را دریافت کند و جوابش را بدهد. ولی من حتماْ می‌خواهم با این خانواده گلزاری هم، اگر امکان داشته باشد، شماره تلفنی ازشان باشد، با آن‌ها هم تماس بگیرم و ببینیم که آن‌ها چه می‌گويند.

عباسی: آقای رجبیان، من شماره را بهتان می‌دهم. ولی شما فکر می‌کنم نزدیک ساعت مثلاْ ۶-۵ بعدازظهر به وقت ایران، آنجا نمی‌دانم الان ساعت چند است به وقت لندن...

***

بعد از رد و بدل ساعت‌های لندن و یزد با علی محمد عباسی، به ایشان سپاس گفتیم. شماره را گرفتیم و به خانواده گلزاری در روستای شمس‌آباد اردکان یزد زنگ زدیم.

گلزاری-خواهر: من ماهور گلزاری، فرزند علی گلزاری، خواهر صفا گلزاری هستم.

داريوش: می‌شود لطفاْ بفرمایید که این خبر را شما از کجا گرفتید که نیلوفر رخشا دنبال پدر و مادرش در اصفهان می‌گردد؟

گلزاری-خواهر: خانم نیلوفر رخشا جهارشنبه ۲۴ مرداد با خبرنگار تپش (آقای داود ابوالحسنی) صحبت کرده. ما این روزنامه را از یزد از فامیل‌هايمان گرفتیم. به خاطر این که روی شناخت از عکس بزرگش که به من شباهت مي‌دهد (دارد) آن آقا گفته اصلاْ خانم مال شماست.

داريوش: منظورتان این است که به شما شباهت دارد عکس بزرگی‌اش؟

گلزاری-خواهر: بله، خیلی شباهت دارد. عکس بزرگش خیلی شباهت به من که خواهرش هستم، دارد. یکی دیگر از داداش‌هايم که بعد از او بوده هم خیلی شباهت دارد. عکس بچگی‌اش را که پدرم و همسایه‌ها دیدند، همه می‌گويند صفا گلزاری است.

داريوش: جه شد که صفا گلزاری گم شد؟ خواهر شما گم شد؟

گلزاری-خواهر: صفا گلزاری سال ۵۲، اول خرداد ۵۲ مادر ما می‌رفته صحرا... برای این که حوض آب توی خانه‌مان بوده، گذاشتتدش بیرون از خانه که تو حوض نیفتد، خفه نشود. در ضمن، ما تو يک روستا هستيم، روستای يزد هستيم. ماشین نزدیک خانه‌مان بوده. پدربزرگمان هم کافه داشته. این بچه به هوای عموی ما رفته آن جا. ما سال ۵۲ این بچه را گم کرده بودیم. چیزی ازش ندیدیم، ردی ازش ندیدیم. خیلی دنبالش گشتیم، اما نتوانستیم پیداش کنیم.

داريوش: و تا حالا هیچ خبری از صفا گلزاری نداشتید؟

گلزاری-خواهر: هیچ خبری از صفا گلزاری نداریم. ما تمام مشخصاتش را به بهزیستی اصفهان که يک سال آن جا بوده، دادیم. من خودم رفتم اصفهان، مشخصاتش را دادم. متولد ۱۳۴۹ هست. نام پدر علی گلزاری، نام مادر صغری بگم طبایی عقدا.

داريوش: پس شما الان انتظار دارید که نیلوفر را از نزدیک ببینید؟ صحبت کنید؟ برای این که نیلوفر خودش هم دنبال افرادی می‌گردد که از خانواده‌اش خبر داشته باشند. بعدش می‌خواهد برود ایران و آن‌ها را از نزدیک ببیند.

گلزاری-خواهر: مگر می‌شود انتظار نداشته باشیم؟ من هفته پیش رفتم کربلا گفتم یا ابالفضل، یا امام حسین، اگر نیلوفر زنده است برگردانش. پدر پیری دارد، مادر پيری دارد...

داريوش: پدر و مادرتان چند سال دارند؟

گلزاری-خواهر: پدرم الان ۶۵ سال دارد و مادرم ۶۷ سال.

داريوش: و خود شما چند سالتان است؟

گلزاری-خواهر: من الان ۴۳ سالم است.

***

بعدش صحبتی داشتم با مادر صفا گلزاری:

گلزاری-مادر: الهی جدم عوضت بدهد. الهی پيغمبر عوضت بدهد. می‌توانی این بچه را به من برسانی؟

داريوش: پاینده باشيد، قربان شما. من امیدوارم حدسی که ما می‌زنیم درست باشد و نیلوفر رخشا همان صفا گلزلری باشد. من فقط می‌خواستم از زبان شما بشنوم، ببینم که شما تا چه اندازه مطمئن هستید که دخترتان پیدا شده؟

گلزاری-مادر: من همه‌اش دور و ور ولايتمون گشتم. می‌گفتيم توی چاه افتاده. بچه زبون نيومده بود، راه می‌رفت. با بچه‌های همسايه. خودمان رفته بوديم دنبال علف و اين‌ها.

داريوش: و اگر نیلوفر رخشا همون صفا گلزاری باشد، شما چه کار می‌کنید؟

گلزاری-مادر: اگه تو بیاری‌اش، من دورت می‌گردم.

داريوش: نه، اگر خود نیلوفر رخشا آمد حضورتان نشست، دوست دارید که پیش شما بماند یا برگردد هلند با شما؟

گلزاری-مادر: حالا خودش هر جوری دوست دارد. می‌خواهد يزد هم بيايد، يزد بيايد. خانه می‌خريم برايش. هر چه خودش دوست دارد.

داريوش: پس من این پیام شما را می‌رسانم به نیلوفر رخشا، او هم حتماْ برايش خیلی خیلی جالب خواهد بود. برای این که سال‌هاست دنبال پدر و مادرش و خانواده‌اش می‌گردد و این خبر برايش بی‌اندازه خوشحال‌کننده است.

گلزاری-مادر: ما هم خیلی می‌خواستیم این جور بشود. يکی ديگر دختری که حالا دارم، عکسش مثل اوست.

داريوش: ولی شما حتماْ در ذهنتان تصویری از صفا گلزاری دارید. آیا موقعی که عکس بچگی‌اش را دیدید، مطمئن بودید که این همان صفا گلزاری است که از دست داده‌اید؟

مادر-گلزاری: بله... به ما يک نفر گفت بچه‌تان زنده است...

***

و سرانجام پدر صفا گلزاری:

گلزاری-پدر: الو، سلام علیکم.

داريوش: درود بر شما، حال شما خوب است؟

گلزاری-پدر: زنده باشید. با زحمت‌های ما؟

داريوش: زنده باشید، خواهش می‌کنم. همین الان دختر شما داشتند می‌گفتند که شما عکس‌های بچگی نیلوفر رخشا را دیده‌اید. آن را که مقایسه کردید با صفا گلزاری يا تصویری که در ذهن داشتید، فکر می‌کنید که دقیقاْ دختر شماست که پیدا شده؟ نیلوفر رخشا دختر شماست؟

گلزاری-پدر: دختر ماست آقا. عکس کوچکی‌اش شبیه دخترم است. نوه هم دارم، عين اوست.

داريوش: امیدوارم که به آرزويتان رسیده باشید و دخترتان را باز یافته باشید. شما کی دیدید عکس‌های نیلوفر رخشا را؟

گلزاری-پدر: از شنبه هفته پیش تا حالا، ۱۰ روز است، یکی از دوستان آوردند برای ما...

***

آیا نیلوفر رخشا همان صفا گلزاری است؟ پیگیری خواهیم کرد و به شما خواهیم گفت.

و اما شماره پیام‌گیر ۰۰۳۱۲۰۵۶۸۲۰۷۰ پیوسته منتظر پرسش‌ها و نظرات شماست.
در کنار پیک الکترونیک contact@radiozamaneh.com

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

ببخشيد فكر مي كنم نام مادر صفا را اشتباه نوشته باشيد . عقدا درست است نه اغدا.
عقدا منطقه ايست بين نايين و اردكان.
________________
سپاس از تذکر. اصلاح شد. - زمانه

-- بدون نام ، Sep 20, 2007

داریوش جان
امیدوارم که همین خانواده واقعی نیلوفر باشند
من کلی گریه کردم بعد از خواندن این مصاحبه ها.
من هم بعد از رادیو زمانه موضوع را در وبلاگم نوشته بودم. امیدوارم که نیلوفر زودتر بره ایران و تست پزشکی بدهند تا مشخص شود که درسته
امیدوارم که همیشه خوش خبر باشی داریوش جان
زنده باشی
اختر

-- اختر ، Sep 20, 2007

فقط مواظب باشید که سر کاری نباشه دلسرد شید.
به هر حال دستتون درد نکنه.

-- داوود ، Sep 20, 2007

کاشکی قبل این که این دختر با هزار امید پاشه بره ایران؛درخواست آزمایش ژنتیک بکنند.

-- آریاخنه ، Sep 20, 2007

wow, what a story, made me cry! I hope she finds her family, I bet she has no clue how Iranian think about their family members like sister, I bet she has no clue! Niloofar, you have no idea! you were raised by a european family, but remember Iranian type is way more sensitive, more emotional. It would be a touching moment, I'm praying for her and her parents to the moment they join!

-- toranjak ، Sep 20, 2007

شباهت خواهر بزرگسال تقریبا هیچ چیز را ثابت نمیکند و بدون یک آزمایش DNA در هماهنگی با سفارت هلند هر گونه سفری میتواند بسیار پر خطا و با عواقب نادرست باشد.

-- علي ، Sep 21, 2007

ba salam va dorod bar shom omidvaram ke hamishe dar injor karhaye kheyr pish gadam bashid nazare man ham mesle nazare ali ast aval azmayesh bedahand vagti hame chi dorost bod bad beravad iran

-- s_m ، Sep 21, 2007

خيلي بنظر بعيد مياد كه اين خانواده نيلوفرباشد ولي اميدوارم كه واقعي باشه اگه خانواده اش عكسي اززمان بچگي نيلوفرداشته باشن خيلي بهتربود و مشخص ميشد ولي الان كه عكس بزرگسالي اوراديدند وميگن همون بچه ماست اصلا قابل قبول نيست چون بچه از كودكي تا بزرگسالي خيلي زياد تغييرميكنه وقابل شناخت براي كساني كه فقط كودكي اوراديدند نيست . بايد خيلي دقت كرد.

-- مريم ، Sep 21, 2007

خیلی مصاحبه ی جالبی است من خودم هم بچه ی همان روستا هستم.
دوست خواهرزاده ی نیلوفر بنام ابراهیم.امید وارم خانواده ی گلزاری خانواده ی واقعی باشند.
اسم من سید رحمان موسوی

-- سید رحمان موسوی ، Oct 2, 2007

من اطمینان دارم خانم رخشا همانی هست که انتظار میرود /.
ولی کاش این اتفاق از اول توسط مسبب اصلی و بی انصاف آن نمی افتاد ، نمیدانم خانم رخشا با این تفاوت های فاحش فرهنگی ،زبانی و حتی عقیدتی که با آن مواجه خواهد شد چگونه کنار خواهد آمد ، باشد که زمان خود حلال مشکلات گردد.
نمیدانم،شاید......
85.9.74.36

-- طباطبایی ، Oct 11, 2007

man fekr mikonam ke oon ranande ino toye ye jaye bi abo alaf payd karde wa mikhaste kare kheer kone.
85.144.203.4

-- reza ، Oct 16, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)