رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ دی ۱۳۸۷

مرزبندی بين سينمای هنری و سينمای عامه‌پسند

پرویز جاهد

من امیر قادری را چندان نمی‌شناسم. نخستین بار او را همراه دوست منتقدم، محسن آزرم در کافی شاپ نشر چشمه که خدابیامرز شد، دیدم و بعد از آن هم چند بار همدیگر را در جاهای مختلف ملاقات کردیم. اما با نوشته‌هایش آشنا بوده و هستم و نثر روان، صمیمی و دلنشین‌اش را دوست دارم. با دیدگاه‌های سینمایی‌اش خیلی موافق نیستم و ستایش‌های اغراق‌آمیزش را از برخی فیلم‌سازان و فیلم‌هایشان دوست ندارم، اما از نوشته‌هایش می‌توانم بفهمم که عاشق سینماست و سینما را با تمام وجودش دوست دارد. به خصوص سینمای کلاسیک آمریکا و آثار درخشان و فراموش نشدنی آن.

سال گذشته که در جشنواره فجر بودم، بعد از دیدن فیلم آتش سبز محمدرضا اصلانی، مطلبی در‌باره‌اش نوشتم که در روزنامه اعتماد همان وقت و رادیو زمانه منتشر شد.

همان زمان امیر قادری هم مطلبی به کنایه در‌باره این فیلم و اصلانی نوشت با حرف‌هایی طعنه‌آمیز در‌باره نوشته من. از آن‌جا که جدال قلمی با دوستان منتقد را دوست ندارم و همیشه سعی‌ام بر این بوده که وارد این بازی‌ها نشوم، اما امروز با خواندن نوشته قادری با عنوان «‌چرا درک هنر عامه پسند اتفاقاً کار مشکل‌تری است‌» در روزنامه اعتماد، در پاسخ به حرف‌های محمدرضا اصلانی، تصمیم گرفتم این یادداشت را بنویسم.

محمدرضا اصلانی را سال‌هاست از نزدیک می‌شناسم. دو سال در مقطع فوق لیسانس دانشکده سینما و تئاتر، دانشجوی او بودم و از کلاس های اوبهره زیادی بردم. اصلانی به ما تحلیل فیلم درس می‌داد‌، با رویکردی ویژه و منحصر به فرد به زیبایی‌شناسی سینما که آمیزه‌ای از عرفان شرقی و فلسفه مدرن غرب بود.

همان موقع یادم هست که برخی از هم‌کلاسی‌هایم که اکنون تعدادی از آن‌ها جزو منتقدان مطرح سینمایی و یا استاد سینما در دانشکده‌های سینمایی هستند‌، با دیدگاه‌های او مشکل داشتند و همیشه بحث‌های تندی بین آن‌ها و اصلانی در کلاس درمی‌گرفت که غالباً بی‌نتیجه بود.

اصلانی مدافع سرسخت و متعصب سینمای هنری و اندیشمندانه اروپایی بود و سینمای آمریکا را به خاطر سطحی بودن رد می‌کرد. برای اصلانی تفاوتی بین هیچکاک، فورد، هاوکز و سیلوستر استالونه وجود نداشت و او همه را با یک چوب می‌راند.

من از نگاه اسنوب و نخبه‌گرای اصلانی به سینما خوشم می‌آمد و رویکرد انتقادی و رادیکال او به سینمای ایران و به‌طور کلی سینمای سطحی‌گرا و عامه‌پسند را می‌پسندیدم، اما از طرفی نمی‌توانستم قبول کنم که سینمای فورد، هیچکاک، هاوکز، هوستون و آلدریچ بی‌معنی و یا بی‌ارزش است.


محمدرضا اصلانی، کارگردانفیلم آتش سبز

برای من آنتونیونی، گدار، پازولینی، برسون و درایر به همان اندازه جذاب بودند که بیلی وایلدر، دلمر دیوز، پیتر باگدانوویچ، آرتور پن و فرد زینه‌من. من از دیدن «کلمانتین عزیزم» جان فورد یا «خواب بزرگ» هوارد هاوکز یا «روانی» هیچکاک یا «سانست بلوار» وایلدر به همان اندازه لذت می‌بردم (و می‌برم) که از دیدن «از نفس افتاده» گدار، «دنباله‌رو» برتولوچی، «مصائب ژاندارک» درایر، «موشت» برسون، «انجیل به روایت متی» پازولینی، «نور زمستانی» برگمن و «شب» آنتونیونی.

این نکته جوهر اصلی نوشته امروز امیر قادری نیز هست. او به درستی سینمای هیچکاک، فورد، و یا هاوکز را سینمایی عامه‌پسند می‌خواند که درعین حال دارای کیفیتی هنرمندانه و متفکرانه است.

اما اشتباه بزرگ قادری این است که سینما را به صورت یک‌پارچه می‌بیند و نمی‌خواهد بین سینمای هنری و عامه‌پسند فرق بگذارد. او تنها به نفس لذت توجه می‌کند، آن هم لذتی که عوام از سینما می‌برند.

او لذت‌جویی روشنفکرانه از سینما را نفی می‌کند، در حالی که بین نوع لذتی که عامه تماشاگر از سینمای مثلاً هیجکاک می‌برد با لذت نظریه‌پرداری مثل استیون شارف که به تحلیل زیبایی‌شناختی آثار هیجکاک می‌پردازد‌، تفاوت بسیاری وجود دارد.

قادری مرزبندی سینمای عامه‌پسند و سینمای هنری و اندیشمندانه را قبول ندارد، در حالی که این مرزبندی چه بخواهیم و چه نخواهیم، وجود دارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. مطالعات سینمایی امروز جهان این مرزبندی را پذیرفته و سینمای هنری را از سینمای عامه‌پسند تفکیک می‌کند.

این نوع نگرش قادری به سینما باعث شده که او نتواند ارزش و اهمیت سینمای اصلانی و جایگاه منحصر به فرد او را در سینمای ایران دریابد. قادری به جای تحلیل فیلم آتش سبز، با طعنه و تمسخر با این اثر زیبای هنری که علی‌رغم پاره‌ای ایرادهای فنی و روایتی، به اعتقاد من از زیباترین فیلم‌هایی است که در سال‌های اخیر در سینمای ایران تولید شده، برخورد کرده و ارزش‌های زیبایی شناختی آن را نادیده گرفته است.

برخورد قادری با فیلمی مثل آتش سبز، مرا به یاد برخوردهای منتقدان سینمای ایران در دهه چهل با اثر بدیع ابراهیم گلستان یعنی خشت و آینه می‌اندازد.

در آن هنگام نیز منتقدان خوش فکری چون پرویز دوایی و شمیم بهار به دلیل عدم درک ارزش های زیبایی شناختی خشت و آینه و کیفیت روشنفکرانه و غیر‌عامه‌پسند آن، آن را نفی کرده و اثری غیر‌ایرانی که قادر به ارتباط با عامه ایرانی نیست، به حساب آوردند. غافل از آن‌که خشت و آینه علی‌رغم اکران محدود آن، توانست تاثیر خود را بر سینمای هنری و روشنفکرانه ایران بگذارد.‌ فیلمی که تازه دارد اهمیت آن کشف می‌شود.
به اعتقاد من قادری با این نگاه، دقیقاً دارد تجربه همان منتقدان دهه چهل (که شیفتگی و ارادت خاصی هم به آن‌ها نشان می‌دهد) ‌را تکرار می‌کند.

قادری به عنوان یک منتقد حق دارد از اثری خوشش بیاید یا آن را رد کند و از این بابت هیچ کس نمی‌تواند او را سرزنش کند. اصلانی هم در واکنش خشم‌آلود به نقد منفی و ویران‌کننده قادری، نمی‌بایست او را متهم به زدو بند می‌کرد. این نوع نقد و این نوع دیالوگ بین یک منتقد و یک سینماگر، نه تنها راه گشا نیست، بلکه راه را بر هرگونه تحولی در سینمای ایران می‌بندد.

نوشته امیر قادری در روزنامه اعتماد

نوشته‌ی پرویز جاهد در روزنامه اعتماد

Share/Save/Bookmark

مطلب مرتبط:
نگاهی به فيلم مستند «خاطرات يک ۷۵ ساله»
نگارگری در سینما

نظرهای خوانندگان

مقاله امیر قادری مقاله خوبی بود. سینمای هنری اندیشمندانه چه صیغه یی است؟ گیرم یکی استاد دانشگاه باشد آیا این می شود دلیل برای آرتیست بودن؟ خیر اقاجان. فیلم ایشان هم همچین آش دهن سوزی نیست

-- بدون نام ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

آقای جاهد عزیز! نوشته های بچگانه این بنده خدا نیاز به پاسخ ندارد. با این کار فقط باعث مطرح شدنش می شوید.

-- محمد ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

این نوع نقد و این نوع دیالوگ بین یک منتقد و یک سینماگر، نه تنها راه گشا نیست، ........
آفرین!

-- ایرج ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

جناب آقای جاهد
چه خوب که شما از شاگردان استاد اصلانی بوده اید! و چه خوب که می پذیرید هیچکاک و فاوکز تنها سرگرمی نیستند! امابا همه ی این احوال برایم عجیب است که می گویید این فیلم با همه ی مشکلاتش جزو فیلم های خوب سینمای ایران بوده است.و در آینده مانند فیلم گلستان مشخص خواهد شد که چه اهمیتی خواهد داشت! مگر فیلم 31 پیش آقای اصلانی " شطرنج باد " چنین اتفاقی برایش افتاده ؟ شاید هم بی خبریم اگر چنین اتفاقی افتاده به ما هم اطلاع بدهید تا بدانیم.
به شما اطمینان خواهم داد که آتش سبز نیز به همان وضعیت فیلم قبلی دچار خواهد شد.این فیلم در آزمون زمان رو سیاه خواهد شد و هیچ کس سخنی از آن نخواهد گفت.اما امیدوارم حرف های خود را فراموش نکنید و هر دو بتوانیم آن روز را ببینیم

-- امیر ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

ممنون آقای جاهد. این نوشته دقیقاً همان چیزی بود که این بحث کم داشت. یعنی حرفی بود که در این میانه گم شده بود.
چه خوشمان بیاید چه نیاید... چه با فلسفه‌ی پسامدرن بسازد چه نسازد هنوز هم تقسیم‌بندی هنر روشنفکرانه و عامه‌پسند وجود دارد. هنوز هم وجود دارند فیلم‌های روشنفکرانه‌ی خوش‌ساختی (بالعکس نظر آقای امیر قادری که تمام فیلم‌های خوش‌ساخت را در یک رده می‌گذارد) که توسط سلیقه‌ی عامه پس زده می‌شوند. در صورتیکه چیزی کم ندارند. البته من هنوز فیلم آقای اصلانی را ندیده‌ام پس صحبتم فارغ از این فیلم خاص است. به عنوان مثال آقای امیر قادری فکر می‌کنند چند درصد مردم با هشت و نیم فلینی یا با کله‌پاک‌کن لینچ حال کنند؟ این هر دو فیلم‌هایی با ریتم بسیار کند و آرام و ضد داستان‌گویی کلاسیک هستند اما هر دو از تعریف داستان خود به بهترین نحو بر آمده‌اند. پس مشکل چیست که این فیلم‌ها تماشاگر خاص و محدود دارند؟ من فکر می‌کنم آقای امیر قادری زیادی از تفکرات شکست‌خورده‌ی پسامدرن که مرزی بین هنر عامه‌پسند و روشنفکرانه وجود ندارد و اتفاقاً هرچه عامه‌پسندتر باشد دشوارتر و بهتر است، ذوق‌مرگ شده است!

-- اشکان ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

آقای اصلانی حتما بسیار اندیشمند و باسواده . اما مسئله در قسم عملی هنر ماجرای دیگری ست . به گمانم کارگردان آتش سبز انگار دارد فیلم آخرینش را می سازد تمام مسائل فلسفی , افسانه های کودکی ها , قصه شاهنامه ... فلسفه .. رقص . موسیقی همه رو می خواست توی دو ساعت فیلم بگونجونه . من فیلم رو دیدم , فیلم خوبی نبود. برام مهم نیست که کارگردان این فیلم روزی دو تا کتاب می خونه یا سالی دو تا یا اصلا نمی خونه . ماجرای این نقد و این فیلم حتما روشنه که خیلی فرق داره با ابراهیم گلستان و آدم بزرگی مثل شمیم بهار . آتش سبز فیلم بدی بود.

-- سحر ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

مهم نیست که آیا تقسیم‌بندی سینما به عامه‌پسند و روشنفکرانه تقسیم‌بندی‌ای «عملی» هست یا نه (یعنی اگر چنین تقسیم‌بندی‌ای کردیم، آیا در عمل فیلم‌هایی خواهیم داشت که ذیل هر کدام قرار دهیم یا نه). مهم این است که آیا این تقسیم‌بندی کمکی به درک ما از فیلم‌ها خواهد کرد؟ کسانی که این تقسیم‌بندی را رد می‌کنند، به این دلیل با آن مخالفند که نمی‌تواند نقشی در تحلیل و درک فیلم ایفا کند. فیلم‌ها به دلایل دیگری خوب یا بدند. با این حال امیر قادری با کاستن «فیلم خوب» به «فیلم لذت‌بخش» کلاْ باب نقد فیلم را بسته است و در واقع زیرآب شغل خودش را زده،. اما البته این نکته‌ی حرفش که این تقسیم‌بندی کارآمد نیست درست است. به هر حال، با خواندن مقاله او این طور به نظر می‌رسد که او زیر سوال بودن این تقسیم‌بندی را از دیگران شنیده و چندان از دلایل نظری‌اش خبری ندارد.

-- سپهر ، Jan 6, 2009 در ساعت 12:32 PM

خسته نباشی پرویز جان. با توجه به نوشته هایی که از امیر قادری خوندم تا به حال سخنت بر نکته ی مهمی اشاره دارد و به نظر من هم استدلال درستی کرده ای. اما چون با ندیدن فیلم اصلانی قضاوت دقیقی نمی شود کرد واقعا.

سربلند باشی

-- آیدین ، Jan 7, 2009 در ساعت 12:32 PM

به نظر من اتش سبز فیلم قابل احترامی ست از نظر محتوا..

-- بابك ، Jan 7, 2009 در ساعت 12:32 PM

درود بر تو جاهد جان
امثال امیر قادری سینما را فقط شامل فیلم‌هایی می‌دانند که از آن سر دربیاورند. مطمئنم (با توجه به نقدهایی که تابه‌حال از قادری خوانده‌ام) چیزی از فیلم اصلانی سر در نیاورده.
خدا نکند که فیلمی بخواهد روشنفکرانه باشد، این‌ منتقدها دمار از روزگارش درمی‌آورند چون می‌دانند که مخاطب فیلم نیستند. (اگر بودند که حتما از فیلم چیزی می‌فهمیدند)
باید قبول کرد که فیلم «آتش سبز» با همه ایراداتی که در فیلمبرداری و بازیگری بعضی از بازیگرانش دارد، فیلم نمونه‌ای در تاریخ سینمای ایران است. بهتر است امیر قادری و دوستان، قدر امثال اصلانی را بدانند و نگذارند تا همان بلایی که بر سر فیلم قبلی او «شطرنج باد» آمد و سال‌ها نادیده ماند، بر سر این فیلم هم بیاید.

-- محسن ، Jan 9, 2009 در ساعت 12:32 PM

امیر قادری بدجوری مرا یاد محسن نامجو می اندازد: دهن کجی به جای هنر / ادعا و تحقیر به جای تعمق و اثبات مدعا / زدن زیر ارزش های جا افتاده بدون هیچ ارزش قابل دفاعی به عنوان جایگزین...

-- سینا ، Jan 11, 2009 در ساعت 12:32 PM