رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ شهریور ۱۳۸۷

کاشفان فروتن زمانه

من رضا امیر رستمی را نمی‌شناسم. در واقع تا امشب نمی‌شناختم. نوشته او که در زیر می‌خوانید واقعا شوق انگیز است. او آن قدر خوب زمانه را می‌شناسد که انگار یکی از ما ست که در دفتر زمانه شب و روز نمی‌شناسیم و به پیشبرد کاری که بر عهده گرفته‌ایم مشغول ایم: موفق ساختن یک کار گروهی ایرانی. بنا کردن رسانه‌ای مستقل که وافعا رسانه باشد نه حزب. واقعا بر عقل سلیم رسانه‌ای عمل کند نه بر اساس دستور و بخشنامه. جایی باشد که آزادی یک روزنامه‌نگار واقعی باشی. و کاری را بکنی که هیچ سیاستمداری نمی‌تواند. و هیچ روزنامه‌نگار سیاست زده‌ای هم نمی‌تواند. صدای مردم باشی و راه برای شنیدن صدای مردم باز کنی. من نوشته خوب او را در این‌جا بازنشر می‌کنم و صمیمانه از او سپاس می‌گزارم. هر مخاطبی که زمانه را به همین خوبی بشناسد ما احساس می‌کنیم کارمان را درست انجام داده‌ایم و پیام مان منتقل شده است. از او دعوت می‌کنم هر وقت خواست برای رسانه خودش بنویسد. با اینهمه باید بگویم که با بعضی از گزاره‌هاش در باره رسانه‌های دیگر خارج از کشور موافق نیستم. دلیل بازنشرش در این‌جا حرف‌هایی است که در باره زمانه نوشته است و نه حرف‌هایش در باره دیگر رسانه‌ها.
- مهدی جامی


زمانه یک پدیده است

رضا امیر رستمی
از وبلاگ: بیداری

رادیو زمانه توانسته کاری کند که هیچ رسانه‌ای در خارج از ایران نتوانسته این کار را بکند. نه این که دیگر رسانه‌ها نتوانند، که نخواسته‌اند، اما رادیو زمانه از مرزی رد شده که هیچ رسانه‌ای از ایران رد نشده است.

مطلق نگری را می‌گذاریم کنار. اگر ذره بین برداریم از بهترین‌های این دنیا هم می‌توان هزار و یک اشکال و ایراد گرفت. رادیو زمانه، خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی. مثل همه چیز دیگر. به دلیل ایرادهایش نمی‌توان خوبی‌هایش را نادیده گرفت و به دلیل ویژگی‌هایش نمی‌توان از آن ایراد نگرفت.

شاید عده‌ای فکر کنند کار رسانه‌ای خارج از ایران، راحت است. این طور نیست. به هیچ وجه. شاید فکر کنید در ایران سانسور هست و در خارج از ایران سانسور نیست، اما این طور نیست، همه جا سانسور هست. نوع درگیری‌ها و فشار‌ها متفاوت است وگرنه هر دو سختی‌های خودشان را دارند.

بودجه، مشکل انگیزه و رقابت

مشکل بزرگی که رسانه‌های خارج از کشور با آن درگیر هستند، نبود انگیزه و غیررقابتی بودن آن است. بیشتر رسانه‌های خارج از ایران، با بودجه‌ای تامین می‌شوند که بودجه دهندگان، انتظاراتی دارند. صدای آمریکا، ابزار دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا است و بودجه آن از وزارت خارجه آمریکا می‌آید. رادیو فردا، بودجه خود را از کنگره آمریکا می‌گیرد و اهدافی هم که کنگره می‌خواهد را باید دنبال کند. دویچه وله هم همین طور، بودجه دولت آلمان را می‌گیرد و ابزار تبلیغ سیاست‌های آلمان به جهانیان است. رادیو فرانسه هم همین طور. به عبارتی همان مشکل رسانه‌های ایران را دارند. به زبان ساده تر، دلیلی برای رقابت نمی‌بینند. بودجه آن‌ها می‌آید، چه کارشان خوب باشد چه بد. مثل روزنامه ایران و یا همشهری یا رسالت یا کیهان. همه از پول نفت در می‌آیند پس مهم نیست بفروشد یا نه، آگهی بگیرد یا نه، مخاطب جذب کند یا نه. می‌توانند هر کدام بهترین باشند، اما چرا باشند؟ بوروکراسی خود را دارند و در دایره باند و باند بازی اسیر.

در خارج از کشور هم همین گونه است. رادیو فردا یا بی.بی.سی فارسی و یا دویچه وله یا صدای آمریکا، نیازی برای رقابت ندارند. خوب یا بد، ضعیف یا قوی، کار خود را ادامه می‌دهند. تغییراتی که گاه و بیگاه در این رسانه‌ها دیده می‌شود، ربطی به دیدگاه شنونده و بیننده و خواننده ندارد. بودجه آن‌ها تامین می‌شود و تغییرات، نشان از جنگ قدرت درون این مجموعه‌ها، و یا دست به دست شدن مدیریت‌ها دارد.

رادیو زمانه هم از این قاعده مستثنی نیست اما آن چه رادیو زمانه را متمایز می‌کند، توجه به ساختار است ضمن این که حوزه هم دارد. این کار سختی است که هیچ کس در رسانه‌های خارج از کشور به آن دست نمی‌زند. برخی آن‌ها یا ساختار ندارند و مدیریت فردگرایی دارند، مثل رادیو فرانسه، یا این که اصولن باری به هر جهت هستند مانند دویچه وله و یا این که تابعی از زیرمجموعه هستند مانند بی.بی.سی فارسی. این‌ها بدون هیچ گونه ساختار عمل می‌کنند برای همین نه انسجام دارند، نه قادرند حوزه‌ای را درست پوشش دهند. نه این که نخواهند، اما برای این کار باید ساختار داشت اما این رسانه‌ها، ندارند.

حوزه کاری داشتن هم کار راحتی است، چیزی که اکثر رسانه‌های خارج از کشور در فقدان ساختار، به آن روی آورده‌اند. اما حوزه را سخت می‌شود جمع کرد. برای همین رسانه‌های این چنینی، توهم گزارش از هر چیز در دنیا را در کار دارند. بی.بی.سی فارسی این گونه است و رادیو فردا هم همچنین.

حالا رادیو زمانه کار سخت را می‌کند، یعنی هر دوی این‌ها با هم . هم ساختار دارد و مشخصات برنامه سازی اش دارای هویت است، هم این که برنامه سازان صاحب حوزه هستند و می‌توانند در آن کند و کاو کنند.

اما آن چه در این میان نقش اصلی و اساسی را برعهده دارد، وب سایت رادیو زمانه است که از همه رقبای خود یک سروگردن بالاتر است. یعنی همه چیز دارد در حالی که ممکن است به نظر بیاید هیچ چیز ندارد. در نگاه اول سخت به نظر می‌آید چون همین طور باید آدم در صفحه پایین برود. به نظر می‌آید همین طور زیر هم چیده شده اما این طور نیست. شاید در نگاه اول دلنشین نیاید، اما این قدرت را دارد که بیننده را به خود عادت دهد. کماکان اگر صفحه را از عمودی به افقی تبدیل کند، بهترین کار را کرده اما این نقص را با لوگوهای خوب جبران کرده است.

کمتر کسی را می‌شناسم که این روزها پای رادیو باشد و رادیو‌های خارجی گوش کند و بیشتر ارتباط افرادی که می‌شناسم یا با آن‌ها گفت وگو کرده‌ام، از راه وب سایت این رادیو‌ها است.

وب سایت رادیو زمانه، خودمانی است. از سر فخر نیست و خشک و رسمی هم نیست. لینک وبلاگ دارد، یعنی روی زمین است، مثل بی.بی.سی فارسی و یا کپی ناقص آن، رادیو فردا نیست که اصلن انگار توی این دنیا نیستند.

بنرهایی که دارد راحت هستند. آرام آرام رو می‌کند که در چنته‌اش چیست. مانند یک میهمان ماخوذ به حیا است. می‌گوید این برنامه سازان هستند. این برنامه‌ها، این کارها را می‌کنیم. به قدرت انتخاب مراجعه کننده، احترام می‌گذارد.

رادیو زمانه از تمام امکانات رسانه‌ای برای مخاطب خود استفاده می‌کند. از پادکست گرفته تا برنامه‌های ضبط شده و تا گزارش‌های تصویری. نه ادعا دارد که سی ان ان است، نه مدعی است که آسوشیتد پرس است. آن چند حوزه‌ای که می‌تواند پوشش دهد را در دستور کار دارد. سنگ گنده برنمی‌دارد، ادعای واهی هم سر نمی‌دهد. حوزه‌هایش را هم مشخص کرده و به همان راضی است.

هسته اصلی پدیده

این‌ها البته همه بیشتر مشخصات بیرونی و ارتباطی بود. آن چه بیشتر زمانه را پدیده می‌کند، خطی است که این رسانه در پیش گرفته است. این خط را هیچ رسانه‌ای خارج از کشور ندارد هر چند همه لاف آن را می‌زنند. زمانه رسانه یک نسل است و ارتباطی که با نسل دیگر دارد. جوان می‌اندیشد و جوان به نظر می‌آید اما هیچ ابایی ندارد که موضوع و یا زبان خارج از محدوده سنی خود را بپذیرد. به آن می‌پردازد اما آن را مال خود می‌کند.

زمانه سعی می‌کند پلی باشد میان ایرانی خارج از کشور، ایرانی درون کشور، کارشناس و نخبه خارج از کشور و تحصیلکرده درون ایران. از این پل بهترین استفاده را می‌کند. زمانه نه در پی تغییر رژیم است، نه در پی گسترش دموکراسی شعاری و نه در پی خودشیفتگی و تفرعن. کار خودش را می‌کند. قاعدتن البته برای این کار بهای سنگینی می‌پردازد. به آن می‌پردازم که چرا، اما تا حالا که خوب توانسته این خط را حفظ کند.

زبان زمانه، زبان ساده است. بهترین چیزی که یک رسانه می‌تواند داشته باشد. قلمبه حرف نمی‌زند. همه زندگی اش سیاست و خبر سیاسی نیست اما اگر بخواهد سیاسی کار کند، سعی می‌کند یک گوشه را بگیرد و آن را درست کار کند، این یکی از بهترین خصوصیات زمانه است.

زمانه به بهترین شکل و بهتر از همه رسانه‌های خارج از کشور که ادعای تمرین دموکراسی دارند، این روش را به کار می‌گیرد. تریبونش آزاد است، تریبون شما هم آزاد است (شمای خواننده یا شنونده یا بیننده)، می‌توانید نظر خود را انتقال دهید، هر چند انصاف در آن کم رعایت می‌شود، اما به هر حال می‌توانید این نظر را منتقل کنید. شاید خیلی‌ها، از جمله خودم با دیدگاه‌های نادر فکوهی موافق نباشم، اما خوب است. باید او حرفش را بزند، من هم باید حرفم را بزنم، بدون دعوای چارواداری.

دیگر این که هنر تحلیل و یا نظر دادن و یا کامنتری Commentary در زمانه بهتر از هر رسانه‌ای تمرین می‌شود چون دایره آن بسته و محدود نیست. کامنتری باید بیان شود تا اشکالات آن دیده شود. نمی‌توان در ذهن تحلیل کرد. حتی کسی که در تاکسی تحلیل خود را می‌دهد، به سرعت می‌تواند از دید مخاطب و ایرادات و اشکالات آن با خبر شود.

و البته ایراد هم هست

هر کاری هم خوبی دارد و هم بدی. ایراد دارد و اشکال. زمانه هم نقص‌هایی دارد. زبان‌ها بعضی وقت‌ها تفاوت ویرایشی سنگین دارند. بعضی لغات منسوخ را کماکان می‌بینیم که استفاده می‌شود.

تبادل نظر و آرا یا Interaction در زمانه هر چند هست، اما منصفانه نیست. باید ناقد و یا نظر دهنده هم بتواند با همان ویترینی که نظر را خوانده، نظر خود را بدهد که البته همه نظرات را نمی‌توان این گونه عرضه کرد اما اگر عرضه در خوری باشد، ناقد در خور هم در کار خواهد بود.

مرگ رسانه

مرگ هر رسانه زمانی است که انگیزه و اشتیاق از آن گرفته شود. رسانه‌ای که به یک دستگاه اداری، یک بانک و یا اداره پست تبدیل شود، دیگر رسانه نیست. رسانه ساعت کار ندارد، چون خلاقیت و کار سخت است که رسانه را پیش می‌برد و نه ساعت کاری و زمان حضور و برگه حضور و غیاب. یک تیم خوب و دوستانه است که رسانه را قوی می‌کند، نه امکانات و بودجه.

آن طور که من شنیده‌ام، زمانه مجموعه‌ای است کوچک، بدون هیچ گونه ریخت و پاش اشرافی و محملی دوستانه. این را می‌توان از دسترنج کار دقیقن حس کرد. یک بدبختی بزرگ رسانه‌های خارج از کشور، گرگ‌هایی است که از هر سو نشسته‌اند و چشم به بودجه و امکانات رسانه‌ها دوخته‌اند. فخرآور اولین کسی نیست که می‌خواهد صدای آمریکا را صاحب شود. از این نوع جنس همه جا هست. همه می‌خواهند با بهانه‌های واهی صاحب رسانه‌ها شوند. در خارج از ایران هم مانند درون ایران، گروه‌ها سخت لابی می‌کنند. این همه گروه سیاسی، این همه مخالف، چند تا رسانه و همه از هر راهی تلاش می‌کنند رسانه را زخمی کرده و خود صاحب آن شوند.

حتمن زمانه هم متهم شده که از نظام جمهوری اسلامی طرفداری می‌کند، حتمن زمانه هم زیر فشار است که چرا آن قدر که باید ضد انقلاب نیست، و حتمن زمانه متهم شده که در تغییر رژیم گام درستی برنداشته و از این روست که هنوز خط خود را دارد و امیدوارم به این منوال باقی بماند.

این‌ها آسیب‌های جدی کار رسانه‌های خارج از کشور است. مدیریت زمانه در این حوزه بی نظیر عمل کرده و توانسته در این کوران جنگ‌های لابییست‌ها، خط خود را نگه دارد.

زمانه توانسته به آن چیزی برسد که جامعه رسانه‌ای ایران نه حالا، که سال‌هاست به آن محتاج است. نمی‌خواهد دنیا را عوض کنید، همین اتاق کوچک خودتان را مرتب کنید. زمانه تریبون بی تریبون‌ها است، زبان جامعه بسته است، ارتباط نسل‌ها است. مهم نیست که کارش خوب است یا نه، مهم این است که دارد این کار را می‌کند. آن ایرادهایی که به زمانه می‌گیرند، چیزی است که به مرور درست می‌شود وگرنه، سنگ بنا خوب است و باز هم می‌گویم، زمانه یک پدیده است.

دست مریزاد.

Share/Save/Bookmark

مطلب بالا را به راهنمایی یکی از کامنت‌ها در پای مطلب قبلی (از رنگ گل روی زمانه تا رنج خار باغبان‌هاش) یافتم که نویسنده وبلاگ هزاران نقطه گذاشته بود. از او سپاسگزارم. در وبلاگ او هم مطلب کوتاهی درباره زمانه آمده است که می‌توانید این‌جا بخوانید. درباره نظر رضا که باید به ناقدان فرصت بازتز و برابری داد باید بگویم که در برنامه داریم که به زودی صفحه‌ای برای بازنشر کامنت‌های خواندنی باز کنیم و طبعاً نقدهای مخاطبان. امیدوارم قبل از پاییز همراه با تحولات دیگر زمانه راه بیفتد. - م.ج.

نظرهای خوانندگان

دقایقی پیش داشتم کامنت‌های مطلب قبلی را می‌خواندم از طریق کامنت نویسنده‌ی وبلاگ هزاران نقطه به وبلاگ‌شان سری زدم و از آنجا هم این نوشته‌ی آقای رضا امیر رستمی را خواندم.
پیش از این‌که این مطلب منتشر شود
داشتم با خودم فکر می‌کردم که ای کاش نوشته‌ی وزین آقای امیر رستمی را در سایت زمانه می‌گذاشتید، نه برای این‌که مخاطبان بخوانند! دوست داشتم همه‌ی دست اندرکاران زمانه آن را بخوانند.
من به عنوان یکی از اعضاء کوچک زمانه باید بگویم:
با این‌که همیشه فکر می‌کردم کارهای زمانه خستگی نمی‌آورد الآن هم بر همین باور هستم اما نوشته‌ی این دوست نادیده باعث شد احساس کنم نیروی تازه‌ای گرفتم، شوق‌ام برای کار بیشتر شد ...حس‌ام بیان شدنی نیست! فقط همین اندازه بگویم که سخت به دل نشست و از این پس به عشق چنین مخاطبانی با روحیه‌ی بهتری سعی در بهتر ارائه دادن کارهام خواهم داشت.
از نویسنده‌ی وبلاگ هزاران نقطه تشکر می‌کنم هم بابت مطلبی که خودشان نوشته‌اند و هم بابت این‌که باعث شدند مطلب آقای رضا امیر رستمی را بخوانم.
از همین‌جا به آقای امیر رستمی درود می‌فرستم و بهترین‌ها را برای‌شان آرزو می‌کنم.
از شما هم بابت انتشار این مطلب ممنونم
با احترام و دوستی
مینو صابری

-- مینو صابری ، Aug 12, 2008 در ساعت 11:42 PM

دوستان عزیز زمانه، آقای جامی
شرمنده کردید. به دیگر رسانه ها پرداختم تا گوهر زمانه بهتر دیده و شناخته شود و می خواستم مستدل تر و مستندتر بنویسم اما واهمه کردم که طولانی شود و تخصصی و حوصله سر بر. از خانم صابری هم سپاسگزارم ولی باور کنید برای من هر روز کار شما اشک شوق می آورد. صمیمانه به همه شما تبریک می گویم و خسته نباشید. مخلص همه شما هستم.

-- رضا امیررستمی ، Aug 12, 2008 در ساعت 11:42 PM

با پوزش بسيار، راستش اين همه اظهار محبت هاي شديد و چند جانبه بين آقاي رستمي و گردانندگان "زمانه" خيلي بوي رفيق بازي ميدهد.
شما براي توجيه خود نياز به شاهد نداريد.

-- پيروز شاد ، Aug 13, 2008 در ساعت 11:42 PM

زمانی که من به صدای امريکا گوش ميکردم! احساسی به من دست ميداد که اينها بلندگويی در دست دارن که فقط جلوی دهان کسی ميگيرن که فقط بتواند حدّاقل يک فحش به ج.ا.ا. بدهند. حالا تفاوتی نميکنه که اون طرف اصلاً اهل سياست باشد يا نه. راديو فردا هم که داستان خود را دارد. ولی همچنان مشتري BBC هستم و ... . خوشحالم که با خواندن زمانه همچين حسي به من دست نداده. با وجود اينکه من هم اشتباهاتی ديدم و نقدهایی داشتم به برخی نويسندگان زمانه ولی در نهايت به اين فکر ميکردم که با تجربه و کمی فضا که زمانه برايه نويسندگان مشتاق فراهم ميکنه، اين ايرادات شايد زمانی برطرف بشن و يا کمتر بشن. و ما هم داريم ياد ميگيريم که دست از ايده آل گرايی بکشيم و کمی فضا و فرصت بديم به همديگه.

-- farjam ، Aug 13, 2008 در ساعت 11:42 PM

آقای امیررستمی
نوشته‌ی شما پر از ادعاهایی است که برای هیچ‌کدام از آن‌ها استدلالی ارایه نمی‌دهید. اگر منظورتان این است که «خود این عطر می‌گوید چه بویی دارد»، پس به نوشته‌ی شما هم نیازی نمی‌بود.

-- مانی ب. ، Aug 13, 2008 در ساعت 11:42 PM

مانی ب،
من با وبلاگ چهاردیواری شما آشنا هستم و مواضع شما را هم از نوشته هایتان می شناسم. شما خواننده بیطرف به نظر من نیستید و موضع دارید. از آن نوع که هر چه می گویم باید همان باشد وگرنه خوب نیست. اگر منصف بودید در همان وبلاگتان با شما وارد گفت و گو می شدم اما با مواضع از پیش تعیین شده نمی توان وارد بحث شد. شرایط گفت وگو اگر داشتید، در وبلاگ بیداری حاضر به گفت وگو با شما هستم.

و خطاب به پیروز شاد،
من افتخار دوستی با هیچ یک از بچه های زمانه را نداشته ام، کاش داشتم.

-- رضا امیررستمی ، Aug 13, 2008 در ساعت 11:42 PM

به نظر من بهتر است جاي اين حرفها زماته خيلي رك و راست و با توجه به اينكه بودجه اش را دولت هلند تامين ميكند به مردم ايران بگويد كه ملزم به در نظر گرفتن چه الزامات و خط قرمز هائي هست. اين خط قرمز ها را دولت هلند تعيين ميكند يا اتحاديه اروپا؟
اين كه از بيخ زير هر محدوديتي بزنيد كه در باور من يكي نمي گنجد.
ميدانيد كه، ما ايراني ها به آن كه پول چيزي را ميدهد خيلي حساس هستيم.

-- پيروز شاد ، Aug 13, 2008 در ساعت 11:42 PM

آقای امیر رستمی
این که من خواننده ی بی طرف هستم یا باطرف نظر شماست. البته من اعتراف می کنم که نسبت به تبلیغات برای بمباران اتمی ایران بی طرف نیستم و به بی طرفی خود می بالم.
اما:
یک آدم «باطرف» به شما می گوید:
«نوشته‌ی شما پر از ادعاهایی است که برای هیچ‌کدام از آن‌ها استدلالی ارایه نمی‌دهید».
نوشته ی شما جواب این حرف نیست.
برای شما روشن است یا باید روشن باشد که این جا پیامگیر یک رسانه ی عمومی است که مخاطبان زیادی دارد. شما از این موقعیتی که رادیوزمانه در اختیار شما گذاشته است «سؤ»استفاده کرده مرا شخصی غیرمنصف با نظرات از پیش تعیین شده معرفی می کنید. شما که متخصص رسانه هستید، به نظر شما این یک نوع «ترور» رسانه ای نیست؟
تروری که رادیوزمانه از طریق آن یکی از منقدان خود را که مانند شما «به به»گو نیست، از میدان به در می کند؟

-- مانی ب. ، Aug 14, 2008 در ساعت 11:42 PM

سؤال:
منتشر کردن کامنت ها چند روز وقت می گیرد؟

-- مانی ب. ، Aug 14, 2008 در ساعت 11:42 PM

مانی ب،
از آن جا که خودتان تاکید دارید که «با طرف» هستید، پس قاعدتن گفت وگو با شما باید مانند کوبیدن سر به سنگ باشد که من برای سر خود ارزش و احترام زیادی قایل هستم. بقیه حرف هایتان هم تاکیدی است بر حرف من که شما بیطرف نیستید و با این دو تاکید دیگر جایی برای گفت وگو نمی ماند. اما اگر احیانن کمی از موضع خود پایین آمدید، کامنت اول من در همین مطلب را بخوانید. من توضیح داده ام که به چه دلایلی، جرییات و مستندات را ذکر نکردم. گفت وگو، زبان بدون بغض می طلبد.

-- رضا امیررستمی ، Aug 16, 2008 در ساعت 11:42 PM

سلام،
من خودم هم خارج از ايران زندگي مي كنم، هيچ دل خوشي هم از آقايون داخل ايران ندارم. ولي نمي دونم چرا هر وقت كه به سايت شما سر مي زنم، احساس يك رسانه سر سپرده بهم دست مي ده. احساس آدم هايي كه پول مي گيرن، تا اون چيزي رو كه كارفرما مي گه بنويسن، چاپ كنن، تبليغ كنن، و به ايرونيا بگن: ببين.... اين درسته.
راستش رو بخوايد چيزي كه باعث شد اين كامنت رو بذارم عكس روزتون بود، آوارگان گرجي. آخ آخ بمي ريم همه واسه اين آوارگان گرجي كه روسيه بد بدجنس خونه هاشون رو خراب كرده، اسباب بازي بچه هاشون رو سوزونده، ....
دوست داشتم يه روز رو سايت شما عكس اون پدر عراقي كه بچه دوساله مرده اش رو براي آخرين با مي بوسيد مي ديدم. دوست داشتم عكس شليك كردن سرباز اسرائيلي به زانوي اسير فلسطيني رو مي ديدم. دوست داشتم عكس مجلس عروسي رو كه امريكايي ها تو جنوب افغانستان بمبارون كردن مي ديدم.... عروس خانوم رو... تو لباس خون آلود...
دنيا جاي بي عدالتيه، ولي مطمئم رسانه اي مثل شما به عادلانه تر شدنش كمك نمي كنه.

-- نام ، Aug 17, 2008 در ساعت 11:42 PM

هی اخوی که عکس روز حالت رو گرفته!
یه دیقه چشت رو باز کن ببین همین زمانه که هزار تا هم اشکال داره تو این دو سال چند تا عکس از فلسطین و عراق گذاشته اونجا. می دونی برادر؟ بی انصافی. دست خودتم نیست. دلت از جای دیگه گرفته.

-- محمود مانیان ، Aug 18, 2008 در ساعت 11:42 PM

به -- نام:‌ خب مشکل تو اینه که یه روز عکس روز زمانه رو دیدی در مورد کلش قضاوت می کنی. همه اون عکسایی که می گی هم در زمانه کار شده و در موردشون مطلب نوشته شده. خیلی بده آدم اینطور چشمش رو بر روی یه بخشی از کار ببنده و فقط بر اساس یه بخش دیگه قضاوت کنه. من از این تنوع مطلب های زمانه لذت می برم اتفاقا که هم از آوارگان عراقی می گه هم از پناهنده های گرجی و هم از افغان ها.

-- بدون نام ، Aug 18, 2008 در ساعت 11:42 PM

من نفهمیدم به کدام دلیل مثلاً بی‌بی‌سی ساختار ندارد و باز به کدام دلیل زمانه ساختار دارد؟
تعریفِ ساختار، ملاکِ ساختارداشتن و نداشتن، دلیلِ بی‌ساختاریِ بی‌بی‌سی و دلیلِ ساختارمندیِ زمانه از جمله مواردی ست که در همین یک ادعایِ نویسنده باید تک تک روشن می‌شد اما همگی به ابهام رها شده است.

-- مخلوق Creature ، Aug 23, 2008 در ساعت 11:42 PM

اقای رضا امیر رستمی:" اسوده منم که خر ندارم .. از قیمت جو خبر ندارم." زمانی بود که برای خواندن بخش " اندیشه زمانه" به اینجا سر می زدم ولی بعد از هجرت دسته جمعی خیلی از نویسنده گان دارای ستون مهره و نخاع این بخش از " زمانه"خیلی کمتر به اینجا سر می زنم. امروز هم از ارشیو اقای مانی-ب به این نوشته شما پرتاب شدم. اولا: شما مانی را به " طرف دار" بودن متهم کرده اید که انگار " طرفدار" بودن یه نوع جرم جدیدی است که جنابعالی کشف اش کرده اید. من تا آنجائی که میدانم فقط سیب زمینی ها " بی طرف " اند والا در این کره خاکی هیج بشری نیست که " بی طرف" باشد. حتی آن فیزیک دانی که می خواهد ماهیت نور را بفهمد باید " با طرف" باشد برای اینکه حتی نور بی زبان هم رمز ماهیت موجی و یا ذره ای خودش را برای فیزیک دان " باطرف" افشا می کند. یعنی اگر فیزیکدان از قبل پیش زمینه ای نداشته باشد نمی تواند در عین حال هم موجی و هم ذره ای بودن نور را در یابد. فیزیکدان فقط می تواند یا موجی بودن نور را --- تمایل و طرفداری و باورش به ماهیت موجی نور-- را درک کند ویا ذره ای بودن اش را. -- با پیش زمینه باور و طرفداری از ماهیت ذره ای نور--- فردی که خودش را کاملا "بی طرف" می داند وقتی که از خانه اش بیرون می رود کله اش باید مانند یه بالون تو خالی باشد. ایا شما هم کله تان را تو خالی حس می کنید.؟

در ثانی: در همین نوشته شما هم به " طرفداری" از زمانه پرداخته اید که نشان میدهد که خود شما هم " با طرف" تشریف دارید. البته همین اشتباه را اقای جامی هم کرده اند که در سایت سیبستان مرا به" قضاوت" متهم کرده اند --- که من با افتخار ارتکاب این جنایت را قبول می کنم----که در همان نوشته خود ایشان بار ها در باره مانی قضاوت کرده اند. البته من قول داده ام که در سایت اقای جامی پاسخی برایش به نویسم.

-- سهند ، Aug 31, 2008 در ساعت 11:42 PM