رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ اسفند ۱۳۸۶

شلیک به مطبوعات

مهدی جامی
m.jami@radiozamaneh.com

روز دولت ایران نو نمی شود
هدیه نوروزی؟ یا هدیه مابعد انتخاباتی؟ برای حاکمیت فعلی به قول محمد آقازاده هر حرکتی مشکوک است. نوروز و کهنه روز ندارد. مساله فقط انتخابات بود که آنهم طی شد. کاش همیشه در ایران انتخابات باشد.

روش کار کاملا استبدادی است. محکوم نه مطلع می شود و نه احضار می شود. دادگاه روند پردردسری است. پس هیات نظارت نقش یک دادگاه صحرایی را بازی می کند. شلیک به مطبوعات. و تمام.

بستن فضا. این پیام بستن 9 نشریه و لغو امتیاز آنها به صورت همزمان است. در ایران انتشار امتیاز است نه حق! و مثل هر چیز دیگری در یک جامعه استبدادزده می تواند یکشبه بخشیده شود و می تواند یکروزه پس گرفته شود.

قانون؟ قانون در ایران برای دولت است. و فقط برای دولت. ملت جایی در قانون ندارد. و نباید پایش را از حدی که برایش تعیین می کنند درازتر کند. محتوای قانون؟ مهم نیست که محتوای قانون اقدام دولت را تایید می کند یا نه. مهم این است که حکم دولت مزین به نوعی تبصره و ماده باشد. دولتی که به هیچ قانونی پابند نیست قانون برایش لقلق زبان است و توجیه نیات سیاسی اش.

علت: فساد. این ترس بیمارگونه از فساد معنای واقعی اش خارج شدن مردمان از حیطه دولتیان است. دولت احمدی البته حیطه تنگ تری دارد. این را به هزار و یک زبان می گوید و با هزار و یک نشانه عریان می کند. هر کسی تن به صلاح این دولت ندهد فاسد است.

میزان رای دولت است
دولت احمدی که دولتی در ید نظامیان است رفتارش با همه چیز قاطع و نظامی است. ایران به یک پادگان بزرگ تبدیل شده است. پیش به سوی کجا؟ دولتی اینچنین ملت را به کجا می برد؟

دولت است که تعیین می کند کی چی بخواند. دولت ایران به معنای کامل کلمه یک دولت پدرسالار است. و مثل هر پدرسالاری بختکی است افتاده بر روی اخلاق و رفتار و انتخاب «رعایا». اینکه خودش چقدر آلوده است اصلا مهم نیست. مهم این است که شما از چشم او آلوده نباشید. دولت ایران در تناقضی عجیب زندگی می کند. راست اش را بخواهید دولتی قجری است. حرف دولت است که قانون است. میزان رای دولت است.

دولت احمدی در دنباله ایده های دولت-پدری و دولت-محوری اوایل انقلاب که خود برگرفته از عصر تسلط دولت در قرن بیستم بود هنوز سرشار از خیالاتی در باره بهشت موعودی است که دولت قدر قدرت قرار بود در قرن گذشته خلق را به آن واصل کند. بهشت زوری، میان شاه (که می خواست ایران را به هر قیمتی شده ولو کشان کشان به تمدن بزرگ برساند) و میراث خواران سیاسی او در سه دهه اخیر مشترک است.

دولتی بر خلاف عقل
جامعه ایران پر از اجبارهای خلاف عقل است. از حجاب اجباری تا چکمه نپوشیدن اجباری، از جنگ اجباری تا صلح اجباری، از نماز اجباری تا تظاهرات اجباری، از تحمیل صدها قاعده اجتماعی و آموزشی و سیاسی تا تحمیل تصمیم های ناگهانی. مهم نیست لغو امتیاز است یا انحلال سازمان بزرگ و موثری مانند سازمان برنامه ریزی. هر قدر ناگهانی تر و غیرعقلانی تر ظاهرا در ارعاب و حیرت خلق و به رخ کشیدن قدرت موثرتر.

واقعیت این است که گرچه دولت می خواهد مردم را بترساند و ادب کند و سلطه خود را قاهر و مطلق نشان دهد اما از مردم می ترسد. دولت و حاکمیت در ایران گرفتار دور سازش و ستیز با مردمی است که نمی خواهند رعیت باشند و نمی خواهند دولت بر ایشان خدایگانی کند. دولت احمدی مثلا اگر در یک کشور یکدست حکومت می کرد اصلا نشریه ای که تعطیل کند نمی داشت. همه گوش به فرمان بودند. مگر چه کسی در شوروی سابق یا در ترکمنستان فعلی نشریه ای را لغو مجوز کرده است؟ ایران اما دچار دوپارگی اجتماعی عظیمی است که از اتفاق پاره کمتر-رشد-یافته اش بر پاره رشد-یافته تر سلطه سیاسی پیدا کرده است.

دولت عقبمانده و جامعه رشد یافته
این عقبماندگان سیاسی بر طبع پیشرفت جوی فرهنگ عمومی در ایران مهار می زنند و آن را بر نمی تابند. زیرا هیچ وجه مشترکی میان آنچه خود مایل اند رسمیت و پذیرفتگی یابد با فرهنگ غیررسمی و فرهنگمداران آن نمی یابند. برای همین است که اینقدر بیگانه وار رفتار می کنند. گویی کشوری را اشغال کرده اند. هیچ حرمتی برای هیچ کسی قائل نیستند. هیچ حدی را نمی شناسند. مراجعه ای به رفتار و گفتار قاضیان ارشد این نظام می تواند این روشهای استبدادی را بخوبی نشان دهد (مثلا حرفهای عباس عبدی در باره قاضی مرتضوی که اخیرا دست به دست در وبلاگستان چرخید و در بی بی سی منتشر شده بود: آقاي مرتضوي كتاب قانون را كنار زد و متذكر شد كه ارجاع به كتاب قانون نزد من مسموع نيست.). رفتار دولتیان با فرهنگی که خارج از کنترل آنها تولید شده باشد و یا تولیدکنندگان اش در گروه اقتدارطلب قرار نداشته باشند همین اواخر در برگزاری جشنواره فیلم فجر بازتابید. تعطیل نشریات سینمایی مانند "دنیای تصویر" ادامه همان رفتار است. هر قدر هم که مدیرش تلاش کرده باشد تنشی میان خود و اقتدارطلبان ایجاد نکند باز او همچنان و همیشه غیرخودی حساب می شود.

رفتار دولت احمدی دایره خودی ها را تنگتر و کوچکتر می کند و قطبی شدن جامعه ایران را افزایش می دهد و فاصله میان دو پاره آن را بیشتر و بیشتر می کند. اگر طیف اصلاح طلبان رویهمرفته کوشید تا فاصله دولت و ملت را کمتر کند، طیف حاکم که اندیشه های آخرالزمانی دارد اصلا نیازی به آن نمی بیند و بر انشقاق ملی می افزاید. این نشانه روشن عقبماندگی سیاسی است. به گفته اندیشورانه رضا علیجانی جامعه ایرانی جامعه ای فربه است که دولت اش می خواهد مانند نامادری به اجبار لباسی تنگ بر تن او بپوشاند. هیچ آزاده ای چنین دولتی را دوست نخواهد داشت.

اقتدار اعتبار نمی آورد
اما برای من و بسیاری دیگر روشن است که این دور ستیز با میل رهاشدن مردم از بندگانی دولت و سازشهای ناگزیرش که نشریات رنگارنگ و وزین مانند "هفت" نتیجه آن است، این پدر فرتوت و این نامادری عبوس را به تن دادن به خواست مردم وادار خواهد کرد. سه دهه ستیز و سازش بعد از اانقلاب گواه روشنی است که فرهنگ رو به رشد و آزادیخواه و عقلانی دولتهای سلطه طلب و خود-خدا-پندار را عقب رانده است. بستن مطبوعات روشی برای سوت زدن دولتی است که در تنهایی ترسناکی گرفتار است. تنهایی ناشی از بی اعتباری. این بی اعتباری مزمن است که موجب می شود هر از گاهی به رفتاری واکنشی و مضحک دست بزند تا اقتدار خود را نشان دهد. ممکن است این دولت اقتداری به کمک قوای قهریه و قانون های من-عندی داشته باشد اما اقتدار اعتبار نمی آورد.

مشکل ایران که در این ماجرا مانند بسیاری وقایع اتفاقیه دیگر آشکارا خود را نشان می دهد این است که دولتی در خور ملت اش ندارد. دولتی ندارد که به مردم و فرهنگ آنان اعتنا کند و به خواست ایشان گردن نهد و ناچار نزد مردم فرهنگساز اعتباری هم ندارد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیار تکان دهنده بود

-- احسان ، Mar 17, 2008 در ساعت 03:44 PM

نقدتان بر دولت در ایران امروز به جاست. فقط می ماند دو واقعیت آزاردهنده دیگر که خوب بود کوتاه پرداخته می شد: یکی این که دولت موجود از اسمان بر سر ایرانیان نیافتاده است بلکه به قول بسیاری از تحلیلگران محصول طبیعی فکر و عملکردی بود که اصلاح طلبان تحت رهبری خاتمی در مدت 8 سال پیش گرفته بودند. دوم آن که نقش دولت را نباید بالاتر از روابط واقعی هر روزه میان تک تک مردم تصور کرد. متاسفانه در این میان بخش قابل توجه ای از خود جامعه هم(چه در روابط خانواده چه در کار و یا مدرسه و یا مسجد ویا حتی رسانه و حزب و کانون صنفی و...) صاحب اخلاقیاتی شده است که نسخه قوی تری از و یا به تعبیر دیگر پشتیبانی کننده ی استبداد دولتی است و این طرز رفتارها و اندیشه های استبدادی آنقدر هم در سلول های مردم نفوذ کرده که مگو و مپرس؛ منظورم توسعه انواع خشونت ها و بزهکاری ها به ویژه بدترین نوع آن یعنی در قلمرو خانواده ها (از قتل های ناموسی گرفته تا کودک آزاری تا خیانت و انواع تحقیر ها و آزار های میان زن و مرد و فرزندان و نزدیکان)، افزایش خوفناک صنعت دروغ و انواع رند بازی ها و کلک ورزی ها و بی اعتمادی ها به ویژه در روابط مالی و اقتصادی، و بی وفایی ها و بی پرنسیپی ها در میان جوانان و تحقیر دیگران و تجاوزهای بی پروایانه به حقوق دیگران در روابط فردی و جمعی است. برای درک شدت این مصیبت باید گاه گاه به دالان های مملو از جمعیت در دادگستری ها سر زد. مطابق گزارش ها در هرسال از هر 5 تا 7 نفر ایرانی یکی وارد در یک دعوای حقوقی یا کیفری است. گویی در جامعه کم کم دارد قاعده می شود که باید بدی دولت را را با بدی به دیگری یا اگرنشد به خود جواب داد. بدی ها و زشتی های دولت منحط را مداوم بازتولید کردن مثل مرضی بدخیم به جان خود مردم افتاده است. کوتاه آنکه باید این سر طیف خشونت را هم دید: دولت فعلی تا حد زیادی آیینه روابط و مناسبات شکل گرفته در جامعه فعلی است. به قول قرآن: تا تغییر نکنیم تغییر ندهیم!

-- حسن رضایی ، Mar 17, 2008 در ساعت 03:44 PM

آقای جامی
منظورتان از "دولت احمدی" چیست؟ منظورتان: دولت احمدی نژاد؛ دولت خاتمی؛ دولت رفسنجانی است؟ یا منظورتان همچنین کل حاکمیت دینی جمهوری اسلامی از خمینی تا خامنه ای است؟

-- بدون نام ، Mar 17, 2008 در ساعت 03:44 PM

تحلیلی دقیق از اوضاع سیاسی - فرهنگی کنونی در ایران امروز.
متشکرم.
حمید صدر

-- حمبدصدر ، Mar 18, 2008 در ساعت 03:44 PM

سخن شما بر دل نشست.
رفتار حاکمان فعلی ایران ، درست مانند رفتار اشغالگران است. بی مایگان مجیز گو را بر صدر می نشانند ، و پر مایگان ناهمراه را به انواع حیل در بند می کنند ، از بند زندان گرفته تا بند سکوت . و از بند ناداری و عزلت گرفته، تا بند بی خانمانی و غربت.
تا اینجایش را ، کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند ، همه دیده و شنیده اند. آنچه که باید نمایان شود و به گوش مردمان برسد ، این است که با این اشغالگران چه باید کرد. با هزار افسوس ، سرزمین ما پیوسته در اشغال بوده است ، و مردم ما حرفه نا شریف تحت اشغال زیستن را به خوبی آموخته اند.
می گویند قربانیان تجاوز جنسی ، با آن که گناهی مرتکب نشده اند ، در کنار درد شدید تجاوز و زخم های جسمی و روحی حاصل از آن ، احساس گناه هم می کنند ، و همین سبب می شود که در مقابل آن پدیده شوم سکوت اختیار کنند ، خصوصا اگر کسی از خانواده خودشان به ایشان تجاوز کرده باشد. سکوتی که هیچ مرهمی بر زخمی نمی گذارد و عاقبت همچون آتشفشانی سر باز می کند و نهایتا به تخریب شخص می انجامد.
قربانیان تجاوز ، برای بازگشت به زندگی عادی نیاز به کمک روانشناس با تجربه دارند. تازه بعد از این است که شهامت آن را پیدا می کنند ، که به مبارزه بی امان با شخص متجاوز بپردازند.

ملت ما اکنون در وضعیت مشابهی گرفتار آمده است: شخصی از اعضای خانواده به او تجاوز کرده است. به خاطر عدم قدرت و عدم اعتماد به نفس ، توان ایستادن در مقابل متجاوز را ندارد. اگر به حال خود رها شود ، به مرز خود تخریبی می رسد ، اگر چه بخش هایی از آن در قالب اعتیاد و انواع دیگر فساد ، به این مرز رسیده است. باقی آن هم ممکن است مانند مردم عراق با وارد شدن به چرخه خشونت ، به چنین مرزی برسد.

آدم اشغال شده نیاز به کمک دارد ، حتی اگر از دریافت کمک سر باز زند.
اولین و بزرگترین کمک این است که به او فهمانده شود که مورد تجاوز قرار گرفته است و بلایی که سرش آمده ، طبیعی نبوده و سر همه کس نمی آید ، و او در این میان گناهی ندارد. تازه پس از این مرحله ، درمان شخص آغاز می شود تا کم کم جان بگیرد و قدرت پیدا کند تا متجاوز خود را به پای محاکمه بکشاند و از او سلب قدرت کند.
شما قدم اول را برداشتید، که همانا اعلام وضعیت اشغال است. امیدوارم پی آن را بگیرید تا با کمک بقیه کارشناسان ، راهکارهایی برای کمک به آن سرزمین اشغال شده و مردم مورد تجاوز واقع شده پیدا شود.

-- علی ، Mar 18, 2008 در ساعت 03:44 PM

در این گیر و دار بستن روزنامه ها و مجلات که این بار دیگر عمدتا فرهنگی و هنری بوده اند، به هنگامی که کتاب ها چاپ نمی شوند یا اگر می شوند رنگ و بویی ندارند و فیلم ها توقیف می شوند و چه و چه ها...زمانه باید یا می تواند روزنه ای باشد برای تنفس فرهنگی. برای اندکی بیشتر گفتن و شنیدن از هنر و فرهنگ.

-- بدون نام ، Mar 19, 2008 در ساعت 03:44 PM