رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ مرداد ۱۳۸۶

زمانه؛ فرصتی برای حوزه‌ی عمومی جای‌گزین

پویان

با تناقض‌نمای غریبی درباره‌ی رسانه‌ها مواجهیم: می‌دانیم که رسانه‌ها از منظرِ تاریخی، متعلّق به حوزه‌ی عمومی‌ند و نه حوزه‌ی خصوصی؛ امّا در دیگرسو، آن‌چه امروز با آن روبروییم، حضور پررنگ و برجسته‌ی آن‌‌هاست در مکانِ خصوصی.

ساده‌تر بگویم؛ پیوندِ عمیق رسانه و حوزه‌ی عمومی برای‌مان روشن و «طبیعی» و بلکه بدیهی‌ست و از کارِ جنابِ هابرماس، می‌دانیم که ربطِ محکمی بین ظهورِ رسانه‌ها و پیدایی حوزه‌ی عمومی بورژوایی هست. اصلاً چرا مسأله‌ را این‌همه تئوریک کنیم؟ کافی‌ست ـ اگر سن و سالمان قد نمی‌دهد ـ صحنه‌ها و تصاویر فیلم‌ها را به خاطر بیاوریم که در آن‌ها از رادیو برای پخش موسیقی در کافه و رستوران و پیاده‌رو استفاده می‌شد؛ تله‌ویزیون بیشترین بیننده را در اماکن عمومی داشت؛ روزنامه‌فروش در خیابانْ بین اتول‌ها فریاد می‌زد: «آخرین خبر... آخرین خبر...» و همه دسته‌جمعی، فیلم‌های باشکوه را روی پرده‌ی عریض نقره‌ای سینما می‌دیدند.

حالا امّا رسانه‌ها، در حوزه‌ی خصوصی جا گرفته و به گونه‌ای کالبدی جزئی از خانه‌هامان شده. تاریخی بگویم؛ سعی زیادی شد تا رسانه‌ها که «طبیعتاً» پی و ریشه در مکان عمومی داشتند به خانه‌هامان راه پیدا کنند و ترکیبی از تجارت و سیاست، نقش بازی کرد تا این تحوّل رخ دهد. باز راهِ دور نرویم: تبلیغاتِ امروزی تله‌ویزیون‌های تخت را نگاه کنید که چطور سعی دارند با طرّاحی‌های درخشان، آن‌ها را آثاری هنری جا بزنند که مانند تابلوهای زینتی به دیوار آویزان می‌شوند و به محیط گرم و آسوده‌ی خانه درست جلوی مبل‌های راحتی راه پیدا می‌کنند؛ یا تبلیغِ روزنامه‌ها را که آن‌ها را روی میزِ صبحانه کنارِ نانِ تازه و لیوانِ چای و شیر نشانده‌اند. این‌ها همه، تلاش‌هایی‌ هستند برای جذبِ رسانه‌ها در حوزه‌ی خصوصی.

امّا تلاش‌ها برای رسیدن به هدف، راهِ چندان ساده و سرراستی پیشِ رو نداشتند. لزلی جانسون در مقاله‌ی «رادیو و زندگی روزمرّه: سال‌های آغازین پخش در استرالیا، ۱۹۲۲-۱۹۴۵» استدلال می‌کند که رسانه‌ها برای این‌که حضورشان را از مکان عمومی به خانه‌ها بکشانند، می‌بایست در نبردی دوسویه ـ یکی بر سرِ زمان و دیگری بر سرِ مکان ـ پیروز می‌شدند؛ که شدند و نتیجه این‌که، حالا مثلاً تله‌ویزیون نفوذش را با فتحِ سنگر به سنگر از اتاق نشیمن به آشپزخانه و اتاقِ خواب گسترده. آن‌ها در فرایندِ «طبیعی‌سازی» جاگیری رسانه در مکان خصوصی، آن‌قدر موفّق بودند که پس از پیروزی در نبردِ دوسویه‌شان، زمانِ هرروزه‌مان را هم دو بخش کردند: یک بخشِ داخلی و دیگری بخشِ خارجی و غریب این‌که به قولِ رایمر حالا توانسته‌اند مرکزِ ثقلِ زندگی روزمرّه را از حوزه‌ی عمومی به حوزه‌ی خصوصی منتقل کنند.

رسانه‌ها برای طبیعی ساختنِ حضورشان در حوزه‌ی خصوصی، از خودِ حوزه‌ی خصوصی وام و عاریه گرفتند. برنامه‌های ژنریک «خانواده» (نمونه‌ی موفّق و آشنای امروزی برای مخاطبِ ایرانی، «خانه‌ای با طرحِ نو»ست) مثال‌های خوبی برای چنین وام‌گیریهایی‌ست که در آن‌ها دکورها و آذین‌های صحنه، محیطِ گرمِ خانه و صمیمیّت آن را تداعی می‌کنند. مجری، لمیده روی مبلِ راحتی، در حالی که لباسی غیررسمی پوشیده و گاهی به زبانی خودمانی سخن می‌گوید، پیام‌آور صمیمیّتی‌ست که رسانه می‌خواهد از طریق تقلیدِ آن، موقعیّتش را در خانه محکم‌تر سازد و برای همین است که بارها تکرار می‌کند: «از این‌که ما را در محیط گرم و صمیمی خانه‌های خود پذیرفتید، سپاسگزاریم!»

به‌هرحال و به‌هرشکل، با پیدایی این صمیمیّت و جاگیری رسانه در خانه، این‌طور تصوّر شد که فرایندِ «طبیعی‌سازی» پایان یافته و حالا رسانه‌ها، حوزه‌ی خصوصی را تسخیر نموده‌اند. ولی تحوّلاتِ چند سال اخیر نشان داد که این پایان ماجرا نیست؛ چراکه اکنون ـ آن‌طور که پیشتر در نوشته‌ای دیگر استدلال کرده‌بودم ـ به مددِ رسانه‌های ترازِ جدید ـ مثل وبلاگ‌ها ـ حوزه‌های خصوصی و عمومی دیگر مرزهای سفت و سختِ قبلی را ندارند. مرزها به کمکِ رسانه‌های نو، شکسته. وبلاگ‌ها، مانندِ برنامه‌های خانواده‌ی تله‌ویزیون، تقلیدی تصنّعی از فضای واقعی خانه نیستند: آن‌ها خانه‌های واقعی وبلاگ‌نویسان‌ند و به تَبَعِ وبلاگستان، «زمانه» هم با ضبطِ «خانگی»، آمده تا حدود و ثغورِ فضای عمومی و خصوصی را به هم بریزد و این بار، آدم‌های واقعی را در مکان‌های واقعی، جای‌گزینِ آدم‌های مقلّدی سازد که در مکان‌های مصنوعی سعی در تولید صمیمیّتی می‌کردند که هدفش «پذیرش» در مکان‌های خصوصی بود.

این‌طور، اگر پیشتر چینشِ آذین‌های صحنه و طرزِ گفتارِ صمیمی مجری، جایگاهِ رسانه‌ها را در حوزه‌ی خصوصی سفت می‌کرد؛ حالا با به هم خوردنِ مرزهای عمومی/خصوصی، در زمانه‌ای که رایانه درست از وسطِ حوزه‌ی خصوصی اتاقِ خواب، مخاطب را در کوتاه‌ترین زمان به حوزه‌ی عمومی وصل می‌کند، حضورِ تمام و کمال و نسخه‌ی «اصلِ» آدم‌ها نویدِ حوزه‌ی عمومی نوین و صمیمیّتی جدید می‌دهد.

می‌دانم که در هنگامه‌ی نسخه‌بدل‌ها، سخن گفتن از «اصل» نادرست است و در واقع، هر جور انتقالِ واقعیّتی بی ساختنِ آن میسّر نیست؛ ولی، دستِ پایین رسانه‌های ترازِ جدید، با کاربردِ درست و هم‌زمانِ کارکردهای «ارتباطی» و «نمایشی»، نویدبخشِ جای‌گزینِ جالب‌تری برای حوزه‌ی عمومی موجود هستند. «زمانه» و وبلاگ‌ها، خطاب به رسانه‌هایی که صمیمیّت را تقلیدی به محیط خانه الصاق می‌کنند، پیامِ روشنی دارد: شیپور را از سرِ گشادش نزنید!

------------------------------------
نوشته‌های پیشین به مناسبت سالگرد زمانه:

شهرنوش پارسی پور
بیژن روحانی
فرنگیس حبیبی
جمشید فاروقی
داریوش محمدپور
مجتبا پورمحسن
آزاده اسدی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سخن شما در ظاهر درست و منطقی به نظر میرسد اما تعریف حوزه ؟ عمومی چیست؟
آیا همین رسانه طبق همین حرف عمل میکند؟
آیا قبول ندارید که مطالبی که چاپ میکنید اغلب از نویسندگانی ست که خودتان می شناسیدشان و اگر مطلبی از فردی ناشناس یا گمنام به دستتان برسد بعید است پابلیش کنید؟ حتی اگر مطلب با چارچوب های شما منطبق باشد؟
تا کنون که اینطور نبوده است
----------------------------
زمانه: نمونه ای دارید که مطلبی به دست ما رسیده باشد که دارای وزن روزنامه نگارانه باشد و به دلیل اختلاف نظر با زمانه - کدام بخش از زمانه؟- منتشر نشده باشد؟ مطالب در زمانه ممکن است از نظر اصول حرفه ای نگارش رد شوند اما ناشناس بودن نویسنده پایه رد مطلبی که حاوی نظر و تحلیل او باشد نیست. وانگهی وقتی نوشته ای از یک نفر منتشر شد با نوشته بعدی دیگر ناشناس نخواهد بود. منظورتان از ناشناس دقیقا چیست؟

-- محمد تاج احمدی ، Aug 21, 2007 در ساعت 11:10 AM