رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ آبان ۱۳۸۶

مشکلاتی که با حذف صندلی کافه‌کتاب‌ها حل می‌شود

Azadeh@radiozamaneh.com

تعطیلی کتابفروشی‌های ثالث و ویستار روز پنجشنبه در حالی اتفاق افتاد که شهر کتاب ونک، روشن و بدرقه جاویدان هم با اخطار اداره اماکن برای تعطیلی کافه کتاب خود در آستانه تعطیلی قرار گرفته‌اند.
در این شرایط تلاش مدیران این کافه‌کتاب‌ها و هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران نتیجه‌ای نداشت.

با این‌همه در کنار اخطار به بقیه کافه‌کتاب‌ها، وضعیت نشر ویستار متفاوت‌تر است؛ حدود دو هفته پیش مالک سابق محل کتابفروشی اعلام کرد که محل را پس خواهد گرفت؛ طبق قانونی که سال 1376 وضع شده و بر اساس آن اعلام شده مالكانی كه از واگذاری سر قفلی خود ناراضی هستند می توانند با واریز مبلغی به صندوق دولت، پس از انجام مراحل قانونی، سرقفلی را پس بگیرند.

گفته می‌شود، مالك براساس طرح شكایتی در دادگستری، سرقفلی كتاب فروشی ویستار را با واریز 600 میلیون ریال علی الحساب و پرداخت باقی مبلغ به تدریج پس گرفته است.

فرخنده حاجی‌زاده در مورد این موضوع و شرایط بازپس‌گیری محل می‌گوید:"مسئولین به‌طور غیرمستقیم و تلویحی گفته بودند اگر پوشش خبری را قطع کنیم و مخصوصا رسانه‌های خارجی را در جریان نگذاریم، ماجرا حل می‌شود. ولی صبح روز یکشنبه حتی قبل از شروع کار روزانه‌ ویستار ماموران با کارتن، کامیون، قفل‌شکن و مامور اجرای حکم و پلیس و وکیلی که در واقع خودش یک جور مامور ویژه بود."

حاجی‌زاده بلافاصله با چند خبرنگار تماس می‌گیرد و آنها در محل حاضر می‌شوند:"چیزی که آن روز مانع اجرای حکم شد، حضور خبرنگاران بود."

وکیل مالک محل در این شرایط پژمان سلطانی مدیر کتاب‌فروشی را تهدید کرده و می‌گوید:" اینجا ادامه‌ کافه نادری‌ست و مرکز تجمع نویسندگان. من هم جمع‌اش می‌کنم و باید ممنونم باشی که به این شکل کار می‌کنیم، وگرنه قرار بود اینجا به صورت دیگری تخریب شود."

درنهایت وقتی مامورین اجرا می‌بینند حکم به دلیل مقاومتی که صورت می‌‌گیرد، قابل اجرا نیست، تقاضای مذاکره می‌کنند و مهلتی مقرر می‌شود برای بررسی کار.

از اینجا بشنوید.


در این میان فرخنده حاجی‌زاده هم از سوی وکیل تهدید می‌شود:" وکیل به من گفت به حساب شما به‌زودی رسیدگی می‌شود، پرونده‌تان در راه است."

او ادامه می‌دهد:" اینجا بود که دیگر به اوج عصبانیت ‌رسیدم و خبرنگارها را در جریان گذاشتم که ببینید من تا این لحظه به‌هرحال سعی کردم با سلامت زندگی کنم، ولی از این لحظه دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد. چون از این تهدید بوی قتل می‌آید، بوی لکه‌دارکردن شرافت حرفه‌ای‌ام می‌آید، و من دیگر هیچ امنیتی ندارم."

به‌هرحال آن‌روز کتابفروشی ویستار تعطیل نشد. از طرف دادگاه قفل عوض شد، اما تخلیه انجام نشد:" علتش هم این بود که ما به‌هیچ عنوان حاضر به اجرای حکم ظالمانه نبودیم. اجرای این حکم از نظر ما پذیرش ظلم بود. حتی اجاره‌نشین نبودیم که مهلت‌اش سرآمده باشد. ما سرقفلی آنجا را تهیه کرده بودیم، پول داده بودیم، منزل مسکونی‌مان را فروخته بودیم و آنجا را تبدیل کردیم به یک کتابفروشی. بدهی‌های بسیاری داریم و آن کتاب‌ها مال ما نیست. در بازار کتاب خرید و فروش بیشتر به صورت امانی صورت می‌گیرد و ما اصلا نمی‌توانستیم محل را تخلیه کنیم."

حاجی‌زاده در مورد حکم تخلیه و مسائل حقوقی آن می‌گوید:" توضیح به ظاهر حقوقی، یعنی در واقع تخلیه ویستار یک حکم قضایی‌ست که در قالب غیرقضایی در حال انجام است. ما شامل قانون سال ۷۶ نمی‌شویم. چون اولین سرقفلی این کتابفروشی‌ مربوط به سال ۶۲ است و هیچ قانونی عطف به ماسبق نمی‌شود.

اگر هم شامل قانون ۷۶ می‌شدیم، حق این را که اینطور برخورد کنند، نداشتند. این حکم شبیه حکم قتل است. حکم قتل یک موسسه‌ فرهنگی صادر شده است. نه به ما گفته شده، نه نظر کارشناس با ما درمیان گذاشته شده است، حتی کارشناسی که آنجا را کارشناسی کرده، خودش را کارمند شهرداری معرفی کرده و گفته است برای پایان کار آمده‌ایعنی همه چیز رذیلانه‌ و زیرکانه و مزورانه صورت گرفته است. وکلایی که پرونده را دیدند، معتقدند در طول تاریخ قضایی ایران بی‌سابقه بوده است. در صورتی‌که این حکم درست باشد اکثر مغازه‌های تهران با سرقفلی و با این کیفیت، باید تخلیه شوند. به نظر ما اصلا یک ترفند است، یک بهانه است."


عکس‌ها/سایت میراث فرهنگی/حاجی‌زاده دقایقی بعد از تخلیه ویستار

بهانه برای چه چیزی؟
برای نابودی ویستار.

فکر می‌کنید فقط ویستار هدف است؟
نه، به‌هرحال بستن یک کتابفروشی مقدمه‌ تعطیل کردن بقیه کتابفروشی‌هاست. مقاومتی هم که کرده‌ام همراه با بقیه اعضای خانواده ویستاربه همین دلیل است. یعنی صرفا مسئله فردی نیست.

از طرف وزارت ارشاد چه واکنشی نشان داده شده؟ حمایتی اعلام شده؟
از وزارت ارشاد کمک خواستم و گفتم، به‌عنوان متولیان فرهنگ باید رایزنی کنند و نگذارند این اتفاق صورت بگیرد. آنها تنها چند تلفن به ما زدند و سیر پرونده را پرسیدند. بعد گفتند، با دفتر حقوقی‌مان صحبت کردیم و آنها هم گفتند این حکم ظالمانه است و غط و خلاف، اما از دست ما کاری ساخته نیست. از هیچ‌کسی ظاهرا کاری ساخته نیست.

چرا اینقدر به شما سخت می‌گیرند؟
این را از آنها باید بپرسید نه از من.

نشست خاصی آنجا برگزار می‌شده، یا آدم‌های خاصی می‌آمدند که مسئله دارند با بعضی مراکز؟
من نمی‌دانم. واقعا گاهی آنقدر بهانه‌ها واهی‌ست. مثلا ویستار در نمایشگاه کتاب امسال تنها انتشاراتی بود که از او تعهد خواستند.

تعهد برای چه چیزی؟
برای حضور در نمایشگاه. گفتند تعهد بدهید تا اجازه بدهیم در نمایشگاه شرکت کنید. گفتم، به چه دلیل؟ آیا شما از همه تعهد می‌خواهید؟ گفتند، نه! صرفا از ویستار.

طبق آن تعهد شما چه چیزی نوشتید؟
من تعهدی ندادم. گفتم، برای چی من باید این تعهد را بدهم؟ گفتند، به دلیل اینکه شما سال گذشته در نمایشگاه تبلیغ کردید و پوسترهای خاص فروختید. در حالی که خودشان آنقدر حضور ذهن نداشتند که من سال قبل دراعتراض به ممیزی اصلا در نمایشگاه شرکت نکرده بودم. وقتی به آنها این را گفتم، نمی‌دانستند چه‌کار باید بکنند.

گرچه بازهم با رایزنی اتحادیه ویستار پس از سه روز که از نمایشگاه گذاشته بود، آن هم نه در جای خودش، در جایی کنار مثلا «صلوات»، «صادق» قرار گرفت و نه در ردیف الفبایی خودش. از طرفی درست چندماه قبلش یک بار پژمان سلطانی به پرسش و پاسخ کشیده شد، یک بار هم من با پلیس امنیت، صحبت کردم.

با این سوالات که آنجا نویسندگان خاصی رفت‌وآمد می‌کنند و چرا رفت‌وآمد می‌کنند و مسئله‌ی نشست‌ها و شب شعرهای ویستار چیست؟ ما در هر ماه یک شب شعر داشتیم و یک شب قصه و در این شب شعرها هیچ چیز مخفی وجود نداشت، هیچ مسئله‌ سیاسی وجود نداشت. صرفا از یک شاعر و نویسنده‌ میهمان دعوت می‌کردیم. با یک فراخوان عمومی و هرکسی می‌توانست آنجا باشد و هیچ چیز پشت پرده وجود نداشت. چیزی که باعث می‌شد نویسندگان و شاعران بزرگ به ویستار بیایند و حتی سرپا بایستند، این نبوده که آنجا امکان شیکی داشته باشد. آنچه با عنوان کافی‌شاپ مطرح می‌شود گرچه به بهانه‌ تداخل صنفی صورت می‌گیرد، ولی واقعا این مساله زیان به کدام صنف رسانده است که اینقدر دغدغه شده؟

اگر تداخل صنفی‌ست، مگر سینماها هم ساندویچ نمی‌فروشند؟ مگر در بسیاری از سوپرمارکت‌ها قرص‌ و دارو فروخته نمی‌شود؟ این‌همه مشکل صنفی در این مملکت هست، چطور شده فقط باید مشکل این پنج‌­ شش‌تا کتابفروشی را حل کنند؟ آیا واقعا کافه‌دارهای تهران مراجعه کرده‌اند به جایی و گفتند که به آنها ضرر می‌رسانیم؟ اصلا خنده‌دار است از ده‌تا صندلی و چهارتا میز و حضور چهارتا آدم که هیچ فعالیت غیرفرهنگی هم نمی‌کنند این‌همه واهمه داشته باشیم.

مسلما این چندتا صندلی مسئله نیست، مسئله نشست‌ها و آدم‌هایی هستند که جمع می‌شوند!
اولا چرا نباید بیایند؟ یعنی واقعا صرف نویسنده بودن تا این حد جرم است؟ این آدمها اگرهم نیایند و واقعا حرفی برای گفتن داشته باشند، گوشه خیابان یا پارک حرف می‌زنندیا اصلا می‌روند در خانه‌هاشان حرف می‌زنند. نمی‌شود که اندیشه‌ مردم را تا این حد سانسور کرد. یعنی ما هیچ مسئله‌ی دیگری نداریم؟ همه مسایلمان حل شده و فقط مانده چهارتا کتابفروشی؟

Share/Save/Bookmark