رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

«ما همه چیزمون توی ایرون یواشکیه»

اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gamail.com

گفت‌وگو با محمد خردادیان را از «اینجا» بشنوید.

خردادیان رقصنده‌ای ایرانی‌ست. آنها که میانه‌ای با رقص داشتند او را خوب می‌شناختند؛ اما شهرت بیشتر او زمانی فزونی گرفت که برای دیدار اقوامش به ایران رفت و دستگیر شد. به این ترتیب، مورد توجه بسیاری از محافل و رسانه‌ها قرار گرفت. او که برای حضور در دادگاه مجبور شد مدت مدیدی در ایران ماندگار شود، بنا بود با حکم «ده سال اقامت اجباری در ایران» ماندگارتر شود؛ که با اعتراض به این حکم، و تجدید نظر در آن، سرانجام توانست از ایران خارج شود.
وی پس از خروج از ایران، ساکن دبی شد. در ابتدا کاباره‌ی کوچینی را به راه انداخت و بعد با اجرای برنامه در محافل ایرانی، به کارش ادامه داد. اینک بعد از چهار سال سکونت در این کشور، تا چند روز دیگر به کشور آمریکا، محل اقامت دائمی‌اش، باز خواهد گشت. موضوعاتی چون رفتنش به ایران، ماندگاری در دبی، رقص عربی‌اش، که در بین عرب‌ها با نام خودش طرفداران زیادی دارد، همه در گفت‌وگویی در طبقه‌ی سوم ساختمان «امارات سنتر»، رستوران ایرانی زرین انجام شد. خردادیان اینک با دوست پسر ۲۶ ساله‌اش، علی رضا، می‌رود تا برای همیشه در آمریکا ساکن شود. او اولین بار در تلویزیون لس‌آنجلسی تپش گفت که ترجیح می‌دهد با یک مرد زندگی کند.


محمد! چند سالت است و از کی کار را شروع کردی و این روز ها چه می‌کنی؟
خب من چه کار می‌کنم؟ همیشه می‌رقصم! ولی من محمد خردادیان‌ام. متولد سوم اسفند هزار و سیصد و سی و پنج که همین چند روز پیش شد پنجاه سالم. با افتخار می‌گم؛ چون احساسم مثل بیست، بیست و پنج ساله‌هاست. انرژی‌ام هم همین‌طور. اینها را مدیون ورزش و رقصم. سراغ سیگار و مواد مخدر نرفتم. مشروب هم خیلی کم می‌خورم و خدا را شکر سالم و سر حالم.

چه شد که ساکن دبی شدی؟
ساکن که نه! ما تا زمانی که به ایران خودمون برنگردیم و اون‌جا زندگی نکنیم، خودمون را آواره می‌دونیم. یک جوری همه‌ش مسافریم. من اوایلی که رفته بودم لس‌آنجلس، در سه چهار سالِ اول، فقط یک چمدون داشتم و فکر می‌کردم بزودی بر می‌گردم. کم‌کم باور کردم که لس‌آنجلس خونه‌ی دوممه. تا چهار سال پیش که برگشتم ایران تا بازنشسته بشم و بیام اونجا زندگی کنم. قصدم هم این نبود که برقصم. دوست داشتم یه کار دیگه داشته باشم. چون چهل و پنج سال زود بود برای باز نشستگی. متأسفانه اون ماجراها پیش اومد که همه می‌دونن. نذاشتن من ایران بمونم. برای همین، دیدم نزدیک‌ترین جا به ایران که خانواده‌م راحت می‌تونن بیان و برن دبیه. خیلی سعی کردم اینجا بمونم. اما اینجا مثل یک جعبه‌ی تو خالیه. از بیرون خیلی همه دوست دارند ببینند دبی چیه. اما راستش خلق و خوی مردمش به من نمی‌خوره. اینجا ایرانی خیلی زیاده، اما اون قشری که من دلم می خواد نیست. البته همه جا خوب و بد داره، اما با خلق و خوی من سازگار نیست. برای همین ترجیح می‌دم اگر قراره که به ایران نرم، برم لس‌آنجلس که خونه‌ی دوممه.

ماجرای سال هشتاد و یک چه بود؟، آن اتفاق چه طور افتاد؟
این ماجرا خیلی طولانیه. اما خلاصه‌ی قضیه این بود که من تصمیم گرفتم برم ایران. چون توی لس‌آنجلس خیلی تنها بودم و مادرم هم فوت کرده بود و موقع مرگ مادرم نبودم. همیشه این ناراحتم می‌کرد که وقتی تو کما بود نرفته بودم ببینمش. بعد مرگش هم نتونسته بودم توی مراسمش شرکت کنم. این منو اذیت می کرد. اما بعد، حدود پنج سال قبل، پدرم مریض شد و من برای کریسمس اینجا برنامه داشتم. ما سعی کردیم که اون رو بیاریم دبی که بخاطر سن بالاش نمی‌شد. اونم می‌گفت اگر تو نیای، دیدار ما به قیامت می‌شه. برای همین من بهش قول دادم که بعد از عید نوروز که دو سه تا قراردادهام تموم می‌شد به ایران بیام. من ۲۲ فروردین به ایران رفتم. قبلش هم توی واشنگتن، به من درِ باغ سبز نشون داده بودند و پاسپورت ایرانی‌مو تمدید کرده بودند. و من برگشتم ایران. اوایلش خوب بود. ولی وقتی می‌خواستم برگردم، توی فرودگاه بدون دلیل گرفتنم. با چشم بسته بردنم به زندان انفرادی و مثل یک زندانی سیاسی باهام رفتار کردند. اگرچه که خوشبختانه شکنجه‌م ندادند. شاید به خاطر اخلاق خودم بود. خدا باهام بود و پاسپورت آمریکایی داشتم. نمی‌دونم به چه دلیل بود که بدنی شکنجه‌م ندادند، ولی روحی خیلی شکنجه شدم. ۲۱ روز انفرادی بودم. بعد بردنم اوین و اونجا هم ۴۰ روز زندانی بودم. آخرشم معلوم نشد جرمم چیه. گفتند اشاعه‌ی فساد کردی. در حالی که در قانون ننوشته که رقص ممنوعه. حتی تو قرآن هم نیست. تو آمریکا هم به عنوان یک هنر بهش نگاه می‌کنن و خیلی هم بهت احترام می‌زارن. چون رقص رو توی هنرهای هفت‌گانه، جلوتر از سینما و تاتر می‌دونن. اگر یه هنرپیشه خوب بتونه برقصه می‌تونه خوب بدنشو کنترل کنه و حرکاتشو روی سن بهتر انجام بده. الان تو رادیو مشکله که بخوام براتون نشون بدم. اما توی آمریکا هنرپیشه‌هایی موفق‌ترند که بهتر می‌تونن برقصن. مثل شرلی مکلین و جولی اندروز.

به هر حال تو آمریکا، ما رو روی سرشون می‌زاشتن. وقتی آمدم ایران نمی‌خواستم رو سرشون بزارن، اما می‌خواستم مثل یه ایرونی باهام رفتار کنن. می‌خواستم اونجا یه مغازه‌ای راه بندازم و سرمایه‌مو بیارم ایران و این پول‌هایی که سالی یک‌بار می‌آمدم دبی و ترکیه برای دیدن خانواده‌م تو ایرون خرج کنم. من یک نفرم. مثل من خیلی هستند. اگر می‌شد می‌اومدیم خیلی بهتر بود. ما قانون رو هم می‌شناسیم و به اون احترام می‌زاریم. هر جا قانونی داره. و من در ایران بی‌قانونی نکردم. اونها می‌گفتند تو چرا بیرون کار کردی. حتی می‌گفتند بیرون رقصیدی. انگار من قاچاق کرده بودم. آمده بودم بمونم. اما این آوردن و بردن‌ها و سوال و جواب کردن‌ها پشیمونم کرد. کسانی ازت سوال می‌کنند که اصلا نمی‌دونن چکار می‌کنی. در صورتی که همون زمان در تلوزیون ایران یه آقایی می‌آمد ورزش صبحگاهی درس می‌داد. با موزیک ریتم‌دار. خانم‌ها هم دیدم تازگی رقص درس می‌دن. اسمش رو گذاشتن «حرکات موزون». من نمی‌دونم فقط چرا برای من بد بود. به هر حال خلاصه‌ش این بود. بزودی مفصل کتابشو می‌نویسم.

یکی از احکامی که برات صادر شد، ده سال اقامت اجباری در ایران بود، نظرت راجع به این حکم چیه؟
منظور قاضی «ممنوع الخروج» بود. این‌جوری هم قاضی نگفت. اون گفت ده سال تبعید توی ایران. که این باعث شد مردم ایران بگن پس ما بیست و پنج ساله که به ایران تبعید شدیم. اما منظورش این بود که می‌خوام نری بیرون که به فساد کشیده بشی. لابد الان که آمدم دبی می‌رقصم به فساد کشیده شدم. اما مردم توقع این کار رو از من دارن. اونا می‌خوان من برقصم. من کار دیگه‌ای بلد نیستم. از دید خودم، از دید مردم، این عیب نیست. وقتی من می‌تونم نیم ساعت برقصم و هزار دلار بگیرم، یا توی کنسرت برقصم و ده هزار دلار بگیرم، بیام مثل این خانم‌هایی که این جا کار می‌کنن گارسونی کنم و هفته ای چهل ساعت کار کنم و ماهی هزار دلار بگیرم؟ خوب کدوم آدم دیوانه‌ای میاد اینو ول کنه و بیاد این کارو انجام بده؟

محمد! نظرت راجع به دبی چیه؟
برای کسانی که از ایران میان خوبه. مخصوصن جوونا. خوب یه مقدار آزادی دارن. می‌تونن هر جور می‌خوان لباس بپوشن یا دیسکو برن. همه‌ی این کارها رو توی ایرون هم انجام می‌دن منتها یواشکی. ما همه چیزمون توی ایرون یواشکیه. نمی‌دونم کی می‌خواهیم با خودمون حداقل رو راست باشیم. دبی برای مردمی که از ایران میان، حتی شاید بتونیم بگیم بهشته. ولی برای من که همه جای دنیا رو دیدم نه. اینجا طبیعت نداره. نه کوه می‌بینی نه رودخونه. اینجا اینها رو مصنوعی درست می‌کنن. من از آمریکا فرار کردم آمدم ایران، چون دوستی‌ها مصنوعی بود. اما اینجا همه چی مصنوعیه. باز برگردم آمریکا شاید قدرشو بیشتر بدونم.

می‌خواهم نقبی به زندگی خصوصیت بزنم. این که می‌گویند همراه تو یک زن نیست درست است؟
انگلیسی‌ها یه مثل دارن که می‌گه: «اگه چیزی رو نداری از دست بدی، چرا چیزی رو قایم می‌کنی»؟ شاید توی دین ما یا فرهنگ ما این غلطه، اما من این جوری‌ام و این‌جوری به دنیا آمدم. پارسال به امیر قاسمی تو برنامه‌ی بدون سانسور نمی‌خواستم بگم، اما گفتم. افتخار نیست که رو پیشونیم بنویسم، اما من این جوری به دنیا آمدم و یاد گرفتم با خودم صادق باشم. تا زمانی که مشکلی برای کسی پیش نیارم، نخوام پسر کسی رو، شوهر کسی رو، برادر کسی رو از راه به در کنم، یا با کسی که زیر سن قانونی هست ارتباط برقرار کنم، می‌تونم زندگی‌مو کنم. یه آدم رو که انتخاب کردم بالغه. ۲۶ سالشه که می‌تونه خودش انتخاب کنه و تصمیم بگیره. البته الان که یه چیزی عادی شده. مخصوصا برای شما که هلند هستین. هلند یکی از اولین کشورهایی است که این ازدواج‌ها رو قانونی می‌دونه. آمریکا هم آزاد هست. خیلی‌ها باهم زندگی می‌کنن اما قانون نشده و نمی‌تونن حق قانونی نسبت به هم داشته باشند. منم به عنوان یه انسان که روی کره زمین زندگی می‌کنه، دوست دارم حق قانونی خودم رو داشته باشم. توی ایران این کار رو نکردم. البته گفتم، توی ایران هم هست اما یواشکی. توی اونجا همه چی گناهه. مثل رقصیدن من. اما بیرون، این یه حقه. و من به عنوان یه آدمی که پنجاه سال سنشه می‌تونم اینو تشخیص بدم چطوری زندگی کنم.

چه آرزویی داری ؟
آرزوم اینه که همه این آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن. البته آرزوی بزرگ‌تر و نشدنی‌ای دارم. و اونم اینه که اصلا مرزی نباشه. هر کی هر جا دلش می‌خواد زندگی کنه. چرا باید یه آفریقایی حتما تو آفریقا زندگی کنه. الان من، چون مهر ایرانی روم خورده، خیلی جاها که می‌رم زود می‌گن برو اون گوشه وایسا. سوال جوابم بیشتر از بقیه است.

وقتی روبه‌روی قاضی بودی نمی‌توانستی همه‌ی حرفهایت را به او بزنی. حالا اگر از این راه دور، حرف نگفته‌ای رو بخواهی بزنی چه می‌گویی؟
من هرچی رو باید می‌گفتم به قاضی گفتم. بجز موضوع زندگی خصوصی‌م (ازدواج با همجنس). سعی کردن از من در بیارن. اما چون مسقیم نمی‌پرسیدن نگفتم. البته اگر مستقیم می‌گفتن، اونم می‌گفتم. من فکر می‌کردم اگر دروغ بگم اعدامم می‌کنند. حتی من می‌گفتم که چند بار با «جمیله» رقصیدم. خود قاضیه هم می‌گفت «من شیفته‌ی صداقتت و وطن‌پرستیت شدم. برای همین هم به کل ایران تبعیدت می‌کنم. وگرنه می‌تونستم به یه جای بد آب و هوا تبعیدت کنم ».

سوال آخر: می‌دانی در ایران بیماران ترانس چه شرایطی دارند؟
من به خیلی‌هاشون کمک کردم. اونها مشکلات زیادی دارند اما ازشون حمایت نمی‌شه. الان دارن برای این که بتونن ادامه‌ی زندگی بدن از ایران خارج می‌شن و می‌آن کشورهایی که بتونن با راحتی زندگی کنن.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مجید دلبندم اون آنکادر نیست ، آنکات هست یعنی «بدون سانسور »!
البته میدونم که اشتباه تایپی بود

-- آرش ، Mar 26, 2007 در ساعت 07:00 AM

و در ضمن نبايد فراموش كنيم كه اين آقا با تمام بي ادعايي اش.اولين كسي است كه سعي كرد رقص ايراني را كلاسه كند.و در واقع همه به سبك او مي رقصند.

-- Ali ، Mar 26, 2007 در ساعت 07:00 AM

آرش عزیز از تذکرت ممنونم. بیشتر این اشتباه از این جا بوده که من برنامه های تلویزیونی آقای امیر قاسمی رو نگاه نمی کنم و نمی دونستم که برنامه اش «آنکادر» یا «آنکات». به هر حال ممنون.

-- اردوان ، Mar 26, 2007 در ساعت 07:00 AM

درود هاي بسيار به دوست خوب ام اردوان.
گفتگوي خوبي بود اما مي تونست بشتر هم باشه.
فكر كنم خرداديان هم در اين گفتگو كمي خود سانسوري كرده! اردوان هم .
اما نكته جالبي در اين گفتگو هم مطرح شد اما زياد به اون پرداخته نشد همين موضوع يواشكي ها در ايران هست!
فكر كنم بايد در اين باره گفتگو ها و گزارش هاي بيشتري تهيه بشه و اينكه چرا اين رسم بد يواشكي ها در فرهنگ ايراني ها رخنه كرده .
واقعا توي ايران هر كسي هر كار كه دل اش بخواهد انجام مي دهد فقط كمي يواشكي !!!!

پاينده و پيروز باشيد... و
منتظر گزارش هاي بعدي شما در اين زمينه هستم.

-- مجيد ... ، Mar 28, 2007 در ساعت 07:00 AM

سلام بر شما...
من نميدانم در تهران چه بر سر اين برادر آوردند كه اينطوردلشكسته شده است ؟!!
راستي برادر وقتي به دينت احترام نمي گذاري چگونه آن را دين ما خطاب ميكني !!!
ياد آور ميشوم نويسنده مطلب هلندي نيست كه شما براي روشن نشان دادن عمل زننده ي خود آن را به وكالت ميگيري !!!
برادر مگر كاري كردي كه انتظار شكنجه جسمي داشتي ؟!!
از قديم گفتند چوب را كه ور داري آقا دزده حساب كار دستش مياد ...
اما براي تو چنين مينوسم ;كه قبل از اينكه مصاحبه تورا به خوانم براي شاد بودنت احترام قائل بودم:
تو مسئول خويشتني با خويشتن حقيقي خويش خصومت مورز .
خود را ويران نكن .
بهاي اين ويرانگري چيست ؟
در ازاي حبس خويشتن خويش و تظاهر به چيزي كه نيستي ;چه چيز عايد تو ميشود ؟
حتي اگر بعضي افراد تو را آدمي محترم و ارزشمند تلقي كنند ;چيزي به ارزشهاي اضافه نمي شود.
تو تنها به دنيا آمدي تنها زنگي كردي و تنها ميميري .
و فقط كارهاي مثبت تو تورا همراهي ميكنند ...
اما در رابطه با آزادي برادر بنا به گفته ي آبراهام
:
نهايت آزادي آن است كه آزادي به نهايتش نرسد .
اين را گفتم چون چنين مي پندارم كه تو ديگر آيين هاي ما را نميشناسي
يا حق

-- حامي ، Mar 28, 2007 در ساعت 07:00 AM

ممنمون از مصاحبه گرمی که داشتید.
محمد شخصیت جالبی دارد.
4 ماه گذشته با وی از نزدیک آشنا شدم، فردی پر جنب و جوش و با استعداد جذابی هست.

امیدوارم هر کجا که باشد بیش از پیش موفق و پیروز باشد.

-- امیر کریمی ، Mar 28, 2007 در ساعت 07:00 AM

آفرین به خردادیان. آرزو میکنم که روزی بتونی تو مملکتت برقصی و زندگی کنی!

-- داوود ، Mar 28, 2007 در ساعت 07:00 AM

Very interesting interview. I wish Ardavan would take this opportunity to discuss the homosexuality with Khordadian-The only Iranian celebrity who has come out- My own question is how has his family reacted to this, especially his father.

-- Pendar ، Apr 15, 2007 در ساعت 07:00 AM

خسته نباشيد مي گيم لطفا عكس همسرمحمد رو هم بزاريد ممنون ميشم

-- ميثم ، Aug 18, 2007 در ساعت 07:00 AM