رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ مرداد ۱۳۸۹
گفت‌وگو با مهدی خلجی و روح‌الله شهسوار درباره‌ی نامه‌ی اخیر کدیور خطاب به رفسنجانی مبنی بر استیضاح آیت‌الله خامنه‌ای، و همچنین شکایت سحرخیر و قابل از رهبری

«انتقاد صریح از رهبری، مفید است»

سراج‌الدین میردامادی
seraj.mirdamadi@radiozamaneh.com

حجت‌الاسلام دکتر محسن کدیور روحانی نواندیش و نزدیک به اصلاح‌طلبان مقیم آمریکا، با انتشار نامه‌ای خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان از ایشان خواست تا رهبری را استیضاح کنند.

Download it Here!

تقریباً هم‌زمان آقایان احمد قابل و عیسی سحرخیز نیز در دفاعیه‌ی خود انگشت اتهام را متوجه رهبر جمهوری اسلامی کردند و خواهان شکایت از ایشان شدند.

ابتدا از مهدی خلجی، پژوهشگر مقیم آمریکا پرسیدم: آیا این روند جدیدی نیست که اصلاح‌طلبان برای اولین بار به‌صورت صریح، رهبری نظام را مورد انتقاد قرار می‌دهند؟ حال آن که آقایان موسوی و کروبی تا به امروز چنین صراحتی را به کار نبرده‌اند.

در مورد این آقایانی که نام بردید اینها قبلاً هم از آیت‌الله خامنه‌ای انتقاد کرده بودند. یعنی هم آقای سحرخیز از سال‌ها پیش انتقاد می‌کرد، نام آقای خامنه‌ای را می‌برد و او را مسئول حوادثی می‌دانست که در کشور می‌گذرد و هم آقای قابل. هردوی این آقایان، به‌خاطر انتقادهای‌شان، به زندان هم افتاده‌اند، اما آنهایی که به‌عنوان رهبر اصلاحات یا جنبش سبز شناخته می‌شوند، از این که به‌طور رسمی و صریح سخنی و نامی از آیت‌الله خامنه‌ای ببرند، تاکنون پرهیز کرده‌اند.


مهدی خلجی

به‌نظر می‌رسد که روند حوادث به سمتی برود که رهبران جنبش سبز ناگزیر شوند که نام ایشان را ببرند به‌خاطر این که به‌هرحال این اشخاص معتقدند و هم‌چنین گفته‌اند که ملتزم به قانون اساسی هستند، اما ظاهراً التزام به قانون اساسی آنها را در برابر تهاجم‌ها و آسیب‌های جمهوری اسلامی مصون نکرده است.

در نتیجه باید میان قانون اساسی و شخص اولی که قانون اساسی را نقض می‌کند، یعنی آیت‌الله خامنه‌ای تفکیک قائل شد. یعنی اگر قرار است که شعار اصلاح‌طلبان «بازگشت به قانون» یا شعار آقای موسوی «بازگشت به قانون اساسی» معنی پیدا کند، تنها کسی که دایم این قانون را به حال تعلیق در می‌آورد و به صورت سیستماتیک آن را نقض می‌کند، باید مسئول شناخته شود.

به‌نظر من ناگزیر است که اصلاح‌طلبان به سمت مسئول شناختن قانون اساسی بروند و نهادی که در قانون اساسی برای پاسخگویی رهبر پیش‌بینی شده، مجلس خبرگان است. این که اما تا چه اندازه مجلس خبرگان کنونی قادر است رهبر جمهوری اسلامی را مسئول کند، بحث دیگری است. به‌هرحال من فکر می‌کنم اگر بخواهیم به سمت قانونمندی پیش برویم، گام اول مسئول کردن رهبر خواهد بود.

برخی بر این باورند که انگشت اتهام مستقیم به‌سوی رهبر جمهوری اسلامی ممکن است جنبش سبز را رادیکالیزه کند و سرکوب رهبران جنبش، آقایان موسوی، کروبی و سایر افراد و چهره‌های شاخصی که از این جنبش حمایت می‌کنند را به دنبال داشته باشد. نظر شما چیست؟

من فکر می‌کنم که این امر جنبش را رادیکالیزه نمی‌کند و این خود آقای خامنه‌ای است که این کار را می‌کند. اگر آقای خامنه‌ای به‌طور رسمی پشت سر آقای احمدی‌نژاد نمی‌ایستاد، اگر آقای خامنه‌ای نگفته بود که نظر من به نظر آقای احمدی‌نژاد نزدیک‌تر است، اگر آقای خامنه‌ای به اشکال مختلف بر بی‌قانونی‌هایی که در کشور می‌گذرد صحه نگذاشته بود و آشکار و پنهان از سرکوب مردم حمایت نکرده بود، این جنبش رادیکالیزه نمی‌شد و می‌شد دامان آقای خامنه‌ای را از آن‌چه در کشور می‌گذرد منزه و مبرا کرد. حال چه باید کرد که آقای خامنه‌ای خودش را مسئول آن‌چه می‌گذرد می‌نمایاند و خود مسئولیت این بی‌قانونی‌ها را برعهده می‌گیرد.

این طبیعی است که شما تاحدی می‌توانید نهادهایی مثل وزارت اطلاعات، قوه قضاییه و سپاه پاسداران را مسئول بشمارید ولی در نهایت به رأس این هرم می‌رسید. یعنی آن کسی که به سپاه و قوه قضاییه مشروعیت می‌دهد و او کسی نیست جز آقای خامنه‌ای و در حقیقت آیت‌الله خامنه‌ای است که رهبران جنبش را به سمتی می‌برد که ناگزیر خواستار پاسخگویی ایشان بشوند. به نظربسیاری از افراد که در جنبش فعال هستند و من فکر می‌کنم که رهبران جنبش هم چنین اعتقادی داشته باشند، به‌هر حال اگر آقای خامنه‌ای طرفدار اجرای قانون بود و مقید به چهارچوب قانون بود، بسیاری از مشکلاتی را که ما امروز داریم نداشتیم.

برعکس مشکلات امروز ما به این دلیل است که آقای خامنه‌ای، به‌عنوان عالی‌رتبه‌ترین مقام جمهوری اسلامی، قانون را نقض می‌کند. من فکر می‌کنم حرکت به این سمت ناگزیر است، اگرچه ممکن است تبعات بسیاری داشته باشد اما به این معنی نیست که اگر شما در مقابل آقای خامنه‌ای سکوت کنید این مصونیتی که الان دارید ادامه پیدا خواهد کرد. همان‌طور که در یک سال گذشته هیچ نامی از آیت‌الله خامنه‌ای نبردند اما آمد بر سر آنها آن‌چه آمد.

تا چه اندازه سازوکارهای حقوقی ترسیم‌شده در نظام حقوقی جمهوری اسلامی مثل مجلس خبرگان را- که آقای کدیور بحث استیضاح را در مجلس خبرگان مطرح کردند و آقایان قابل و سحرخیز هم بحث شکایت از رهبری را مطرح کردند- کارآمد می‌دانید؟ چقدر این نهادها می‌توانند پی‌گیر این شکایت باشند؟ اگر پاسخ منفی است به‌طور کلی طرح این مسائل چه تأثیری در شرایط سیاسی کنونی ایران دارد؟

به‌نظر من از مجلس خبرگان و قوه قضاییه‌ی کنونی نمی‌شود انتظار داشت که به آن‌چه آقای کدیور در نامه‌ی خود مطرح کرده‌اند توجه کنند و پاسخ مقتضی به آن بدهند. نوشتن این‌گونه نامه‌ها و بیان کردن اینگونه مباحث اما بسیار مفید است؛ از این جهت که به جامعه آگاهی می‌دهند و با مسئولان و بسیار کسان دیگر اتمام حجت می‌کنند. مسئله‌ی ما فقط پاسخگو کردن آقای خامنه‌ای نیست. مسئله پاسخگو کردن آقای رفسنجانی هم است. آقای رفسنجانی درست است که در یک‌سال گذشته به شکل پنهان و آشکار از جنبش سبز حمایت کرده ولی در عمل هیچ اقدامی انجام نداده که مسئولیت آن را به عهده بگیرد.

نامه‌ی آقای کدیور به یک عبارت مسئول کردن آقای رفسنجانی و پاسخگو کردن او نیز هست. نمی‌شود شما رئیس مجلس خبرگان باشید و بگویید نمی‌گذارند من کاری انجام بدهم. به‌هرحال اگر نمی‌گذارند و آقای رفسنجانی نمی‌تواند کاری انجام بدهد هرچه زودتر باید در این بحرانی که هست مسئولیتی به عهده بگیرد. به‌نظر من یک بخش اتمام حجت هست و یک بخش دیگر آگاهی‌بخشی به عموم مردم است. به‌طور کلی طرح این مباحث بسیار می‌تواند مفید باشد.

▪ ▪ ▪

چه فایده‌ای در ایراد اتهام مستقیم به رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای در مقطع کنونی وجود دارد؟

این پرسش را با روح‌الله شهسوار، روزنامه‌نگار مقیم فرانسه درمیان گذاشته‌ام.


روح‌الله شهسوار

ایراد اتهام مستقیم چیز تازه‌ای نیست و در گذشته هم انجام شده و تغییری هم به‌وجود نیاورده است. به‌نظر من اهمیت سبک پرداختن به این قضیه در این حالتی که شما گفتید در نوع ادبیات این آقایان است. شاید بتوان گفت که ادبیات درون‌نظامی است. یعنی این گفتمان خود نظام است. شما اگر صحبت‌های آقای سحرخیز را مرور کنید، متن یک دفاعیه در دادگاهی است که درون نظام تشکیل می‌شود و در آن دادگاه از رهبر نظام شکایت کرده است.

آقای کدیور از یکی از ارکان نظام درخواست می‌کند که آقای خامنه‌ای را به‌عنوان رهبر کشور استیضاح کند و آقای قابل هم به همین شکل. در صورتی که آقای قابل هم پیش از این نامه‌هایی به آقای خامنه‌ای نوشته بود و به‌طور مستقیم ایشان را مورد خطاب قرار داده بود. من فکر می‌کنم اهمیت این قضیه به این دلیل است که ادبیاتی را در انتقاد از رهبری وارد می‌کند که قابلیت آن را دارد که نیروهای داخل ایران را مورد تأثیر قرار دهد.

شاید بتواند در کوتاه‌مدت یا در میان‌مدت موجی را در مورد این مسئله به راه بیاندازد و در لایه‌های مختلف اجتماعی تأثیر بگذارد. من فکر می‌کنم یک ارتباط ناخودآگاه در زمینه‌ی به‌کارگیری این سبک ادبیات به‌صورت منسجم بین نامه‌ی آقای کدیور و نامه‌های آقایان قابل و سحرخیز به‌وجود آمده است.

برخی معتقدند که انتقاد صریح از رهبری جمهوری اسلامی، موجب رادیکالیزه شدن جنبش می‌شود و با رادیکالیزه شدن جنبش میزان سرکوب حاکمیت علیه مردم تشدید می‌شود و ما با یک بن‌بست در راه رسیدن به دموکراسی مواجه می‌شویم. نظر شما در این زمینه چیست؟

از نظر اخلاقی هم نمی‌شود اگر انتقادی هست مطرح نشود. نمی‌شود فقط به استراتژی نگاه کرد. به‌نظر من نوع این انتقاد مهم است. در بعضی مواقع انتقاد کردن به شعار و فحاشی منجر می‌شود ولی در این موارد انتقاد به جا است. سبکی که امروز در داخل و خارج ایران انتخاب شده، سبکی است به این شکل که یک‌سری پرسش‌ها مطرح می‌شود بدون این که حرکت‌های بعدی به‌وجود بیاید که نتوان آنها را کنترل کرد. به نظر من این نوع انتقاد با شرایطی که دارد مفید است.

شما فکر می‌کنید خود موضوع انتقاد صریح از رهبری در جامعه‌ی ایران، به‌ویژه در طبقه‌ی متوسط و دیندار جامعه به صورت یک تابو محسوب می‌شود یا خیر؟

قطعاً باید این سئوال را در فضای قبل و بعد از انتخابات جدا کرد. در پیش از انتخابات این موضوع تابو بود، اما بعد از انتخابات با موضع‌گیری‌های آقای خامنه‌ای، تابوی این قضیه شکست و کسانی که در بحث با ما هرگاه به ولایت فقیه و مقام رهبری می‌رسیدند با ما بحث نمی‌کردند و خط قرمزشان بود، پس از انتخابات به ما می‌گفتند این حرکت‌ها برای ما قابل قبول نیست.

من فکر می‌کنم شخص آقای خامنه‌ای به‌طور مشخص در به‌وجود آوردن این وضعیت نقش داشت. به این دلیل که سرنوشت خود و جایگاه رهبری را با مسئله‌ی انتخابات و با سرنوشت شخص آقای احمدی‌نژاد گره زد. این کار باعث شد جایگاه شخص رهبر و هم جایگاه رهبری تا حد یک فعال سیاسی در جامعه به شدت تنزل پیدا کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

قطار حاکمیت در ایران زوزه کشان به سوی پرتگاهی میرود که سرنوشتی جز خروج از ریل و نابودی در انتظارش نیست .
۱) عده ای در حاکمیت ابلهانه به قصد سرعت بخشیدن به این قطار زغال به تنور ان میریزند . آنها از ان چه حتما به سراغ این قطار خواهد آمد بی خبرند چون سوادش را ندارند .
۲) عده ای در جناح مخالف حاکمیت به تما شای این فریب خوردگان و مسخره کردن تلاش آنها در افزودن سرعت دارند و پشت به سوی دره سقوط شانه بالا می اندازند و نصیحت میکنند بدون آنکه کاری در جهت متوقف کردن قطار انجام دهند .
۳)عده ای مخالف در بیرون از حاکمیت به هر دوی آنها می خندند و هر دو را مسخره میکنند و منتظرند تا قطار سقوط کند و آنها بگویند دیدید ما گفتیم ! هیچ کدام از دو گروه نتوانستند جلوی سقوط را بگیرند !
هر سه گروه میدانند که چاره اصلی کار و علت العلل این سقوط نکشیدن ترمز و تغییر جهت است. اما هر سه میخواهند خودشان قهرمان این لحظه سرنوشت ساز باشند و نه رقیب .
آقای موسوی ، آقای احمدی هر کدام از شما دو نفر که این ترمز را نکشد بعد ها در تاریخ شاه سلطان حسین ایران خواهد شد . مطمئن باشد شدت فاجعه به هادی خواهد بود که هیچ مورخی زحمت نخواهد کشید در مورد اینکه در انتخابات تقلب شد یا نه یا چقدر تقلب شد یا حق با موسوی بود یا احمدی حتا پاراگرافی بنویسد .
مطمئن باشد تاریخ و مردم هر دو شما را با یک چوب خواهد زد .
آقایان و خانمهای اپوزیسیون خارج از حاکمیت :
برای اینکه شما ها محلی برای ابراز وجود و زمینه ای برای تلاش برای رسیدن به قدرت داشته باشید باید کشوری به اسم ایران وجود داشته باشد . البته مارکسیست های بی وطن روسی در هر نقابی که باشند مستثنی هستند چون وطن آنها روسیه است که دست نخواهد خورد .
لحظه ای دست از جنجال های مسخره سیاسی و تحلیل های شکست خورده و بزرگنمایی های دروغین بر دارید و قبل از آنکه دیر شده باشد :
۱) حکومت و امریکا را به مذاکره ۳ جانبه فرا خوانید . (حاکمیت - جنبش سبز - امریکا ) و نسبت به پیامد های هولناک یک جنگ دیگر در منطقه برای همه به امریکا هشدار دهید .
۲) حکومت را به مذاکره با امریکا و قبول بسته پیش نهادی و به رسمیت شناختن اسرائیل و فلسطین و واگذاری مساله اعراب و اسرائیل به خودشان ترغیب کنید .
۳) نسبت به تصحیح انبوه اطلاعات غلطی که اپوزیسیون به امریکا داده از طریق نفوز در سیستم اطلاعا تی امریکا (که شامل بخش های خصو صی و دولتی است و بسیار عریض و طویل است و قبلا در مورد عراق و افغانستان هم مرتکب اشتباهات سنگین شده ) سریعا اقدام کنید .
ایران باید از مدار روس محور قبلی که دیگر حتا زمینه ای ندارد خارج شود .
اینکه مدل ترکیه انتخاب شود یا برزیل یا مالزی بحث امروز نیست . میشود روی خروج از بحران فعلی توافق کرد .
در غیر اینصورت در بهترین حالت یکی از دو نمونه زیر محقق میشود
۱) کره شمالی ، سوریه ، ... با پیروزی نظامیان در ایران و شکست حمله امریکا
۲) پاکستان و مصر .... با پیروزی امریکا و شکست حاکمیت
اما محتمل ترین حالت بروز جنگهای داخلی و سکتاریستی است که سال ها نواحی مختلف کشور را در آتش و خون خواهد سوزاند تا ایران به قطعات کوچکتر و ضد هم تقسیم شود برای همیشه .
بیایید یک بار از خود بلوغ سیاسی نشان دهید . یک بار مثل بقیه عمل کنید . یک بار دست از این خصیصه ایرانی بر دارید که می اندیشد اگر دیگی برای من نمیجوشد بگذار سر سگ در ان به جوشد .

-- bahareh ، Jul 22, 2010 در ساعت 09:00 PM

سلام. کامنت گذار خانم بهاره مطلب شما بینظیر است امیددارم یک نفر توی ایران به مطالب حقیقی شما عمل کند.سپاس گذارم.

-- sasan ، Jul 23, 2010 در ساعت 09:00 PM

عمده ترین دلیل اینکه حاکمیت قادربه پیش بینی سرنوشت محتوم خود نیست دراین است که تئوریسینهای آن هیچگاه حاضربه تجزیه وتحلیل علمی حرکتهای سیاسی واجتماعی ازمنظرجامعه شناختی نیستند وبراین تصورند که چون کوس دفاع ازاسلام ناب رامیزنند امام خود ساخته زمان نگهدارانان است. به نظرمن باید باتمام مسائل برخورد علمی داشت.

-- Green archer ، Jul 24, 2010 در ساعت 09:00 PM