رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ تیر ۱۳۸۹
گفت‌و‌گو با دکتر محمد برقعی، استاد دانشگاه «استریر» و دکتر مهرداد مشایخی، استاد دانشگاه «جرج تاون»

مبارزه در چارچوب قانون اساسی! آری یا نه؟

مریم محمدی

در طول تاریخ مبارزات سیاسی در ایران، همیشه و به‏ویژه پس از پیدایش جنبش سبز، مسئله‏‌ی مبارزه‏ی قانونی و در چهارچوب قانون اساسی یا فراتر از آن، بحثی چالشی بوده است. بیانیه‌‏ی هجدهم میرحسین موسوی، بار دیگر بر مبارزه در چهارچوب قانون اساسی تاکید کرد.

Download it Here!

در این زمینه، با دو صاحب‏نظر و از مدافعان جنبش سبز، دکتر محمد برقعی، استاد دانشگاه «استریر» و دکتر مهرداد مشایخی، استاد دانشگاه «جرج تاون» که هردو در واشنگتن زندگی می‌کنند گفت‏وگو کرده‏ام.

آقای برقعی در موافقت و توضیح مبارزه‏ی قانونی می‏گوید:

این چالش از ابتدای انقلاب و از زمانی که نهضت آزادی و مهندس بازرگان می‏گقتند که ما ملتزم به قانون اساسی هستیم، وجود داشته است. اگر بخواهید مبارزه‏ی قانونی داشته باشید، راهی ندارید غیر از این که در چهارچوب قانون اساسی کشور عمل کنید.

این به معنای آن نیست که من قانون اساسی را قبول دارم. ضمن این که حتی با اصول دمکراسی هم نمی‏خواند. چنان‏که مهندس بازرگان علیه ولایت فقیه کتاب نوشت، ولی در عین حال گفت چون رأی اکثریت این بوده، حتی اگر غلط است، من مجبورم آن را بپذیرم.


دکتر محمد برقعی

وقتی به قانون اساسی کشورهای مترقی نگاه می‏کنم، می‌بینم وضعیت‌شان تا ۵۰ سال پیش افتضاح بوده است. درواقع به‏تدریج و خرد خرد گسترش پیدا کرده‏اند. در قوانین آن دوره، زنان در بسیاری از کشورها حق رأی نداشتند، حال این حق را دارند. وقتی جفرسون گفت: «همه‏ی انسان‏ها مساوی هستند»، به این معنا نبود که همه‏ی انسان‏های امروز مساوی‏اند، بلکه مقصود او مردهای سفیدپوست زمین‏دار بود. چگونه است که ما این مسئله را در مورد کشورهای غربی می‏فهمیم، اما در مورد داخل مملکت نمی‏فهمیم.

می‏توان گفت اولاً در قانون اساسی امریکا آن نقایص بوده، ولی ظرفیت‏های دمکراتیک هم وجود داشته است. آیا در قانون اساسی ایران هم ظرفیت دمکراتیک وجود دارد؟ دوم این‏که بازهم تغییراتی در آن قانون اساسی صورت گرفته، اما در قانون اساسی ایران، تغییر هم فقط منوط به اجازه‏ی رهبری است.

اصلاً فرقی نمی‏کند. اول فرض می‏کنیم ظرفیت‏های دمکراتیک ندارد، اما این قانون مملکت است. شما می‏خواهید چه کنید؟ یا می‏خواهید خارج از قانون حرکت کنید و یا این‏که مبارزه‏ی قانونی انجام بدهید.
این‏طور هم نیست که قانون اساسی ایران، ظرفیت‏های دمکراتیک نداشته باشد.

این قانون ظرفیت‏های غیر دمکراتیک زیاد دارد، ولی ظرفیت‏های دمکراتیک هم در آن فراوان است. این قانون ابتدا مردمی بوده، اما بعد‏ها بخش‏هایی به آن اضافه کرده‏اند. مثلاً در خود قانون اساسی، شما مجلس را دارید و رأی‏گیری با مجلس است. قرار نیست شورای نگهبان نظارتی بر صلاحیت افراد داشته باشد. آقای منتظری بارها این مسئله را مطرح کردند.

آن‏چه اتفاق افتاده، سوءاستفاده از قدرت است که جلوی ظرفیت دمکراتیک و قانونی را گرفته است. من باید در عمل اجتماعی خرده‏ خرده جلو بروم و این قدرت را تصفیه کنم. مثلاً سیاهان در امریکا، بر مبنای همان قانون اساسی امریکا، با همان تبعیضاتش مبارزه کردند تا خواسته‏های‏شان را به‏دست آوردند.

به فرض ما اگر نظارت شورای نگهبان را برداریم، مجلس واقعی خواهیم داشت. درست است که رییس‌جمهور در این قانون قدرت مطلقه نیست و ولی فقیه بالای سرش است، اما ولی فقیه باید در چهارچوب قانون اساسی عمل کند.

با حکم حکومتی چه می‏توان کرد؟

اگر یادتان باشد، اولین بار که حکم حکومتی به مجلس آمد، مجلسیان با آن مخالفت کردند و گفتند در چهارچوب اختیارات ولایت فقیه نیست، اما زورشان نرسید و دیگر این که ضعف نشان دادند. وقتی آمدند دور مجلس را گرفتند و گفتند مجلس را اشغال می‏کنیم و کودتا می‏کنیم، برادر آقای خاتمی گفت که ما جلوی کودتا را گرفته‏ایم. وگرنه حکم حکومتی را به آن‏ شکل نداشتیم.

مسئله این است که قانون فقط نوشته‏ی روی کاغذ نیست. نمونه‏‏اش آقای منتظری است که همین قانون را نوشته است و می‏گوید حق نظارت جزو اختیارات شورای نگهبان نیست. هر دو هم ما را به یک قانون اساسی مراجعه می‏دهند. قدرت اجتماعی تعیین می‏کند که ظرفیت قانون کجا است. من باید گام‏به‏گام قدرت اجتماعی به‏دست بیاورم، وقتی قدرت اجتماعی گرفتم، فشار بیاورم و این شکاف را وسیع‏تر کنم.

اگر مبارزه‏ی قانونی این‏همه مشروط و تا این حد طولانی است، آیا نباید بعضی‏ها به این نتیجه برسند که به مبارزه برای براندازی روی بیاورند؟

راهی غیر از این نیست. اگر کسی راهی برای براندازی دارد، بفرماید براندازی کند. ولی غیر از این نمی‏شود کار دیگری انجام داد. من در خارج از کشور نشسته‏ام و می‏توانم هرچه دلم می‏خواهد بگویم. آزادم. بنابراین به‌عنوان صاحب‏نظر می‏گویم که قانون اساسی را قبول ندارم. این نظر شخصی‏ام است.


وقتی در داخل کشور هستید و کار سیاسی می‏‌کنید، چگونه می‏توانید بگویید که من قانون را قبول ندارم، اما بعد که دستگیر می‏شوید، به قانون استناد کنید و بگویید شما کار خلاف قانون می‏کنید؟ در این صورت خواهند گفت: تو قانون را قبول نداری و براندازی.

دوستانی که این حرف‏ها را می‏زنند، بگویند در داخل مملکت - نه ایران، هر مملکت دیگری - چگونه می‏توانند بگویند: من قانون اساسی را قبول ندارم، قانونی مبارزه نمی‏کنم، و ورای قانون حرکت می‏کنم! خب به‏این ترتیب خودتان را در مقابل حاکم توانمندی که شما را دستگیر می‏کند و به زندان می‏اندازد، خلع‏سلاح کرد‏ه‏اید. شما می‏گویید که حق و حقوق‌تان از بین رفته، پاسخ می‏دهند: تو که قانون را قبول نداری.

آقای برقعی، خیلی‏ها استنادشان به این است که کار قانونی تاکنون نتیجه‏ای نداده است. آیا در مواردی که قانونی حرکت شده، نتیجه‏ای هم به‏دست آمده است؟

در همین مجموعه، زمانی که آقای خاتمی بر سر کار بود، ما فضای باز پیدا کردیم. یکی از دوستان‏مان می‏گفت: شما که نشسته‏اید و متوجه نیستید شهرها و روستاها را گرفتن به چه معناست. یعنی الان در دوره‏ی احمدی‏نژاد، من نمی‏توانم یک سالن برای اجرای تئاتر داشته باشم، اما زمان آقای خاتمی آن‌همه سالن در اختیار من بود یا مطبوعات داشتم. از این ایده‏آل‏ها بیرون بیاییم.

در شهرستان‏ها و روستاها این‏که انجمن شهر یا روستا، در چهارچوب همین قانون، دست چه کسی است بسیار تفاوت می‏کند. یک شهرستان و یا روستا را مرکز شهرستان و یا بخش اعلام می‏کنند و دیگری را اعلام نمی‏کنند. شهرستان یا روستایی که مرکز بخش یا شهرستان می‏شود، امتیازات عظیمی به‏دست می‏آورد. آن‏چنان که تاکنون دو سه بار بر سر این جریان خونریزی و جنگ به‏راه افتاده است. در حالی که انجمن‌های شهر و یا روستا، ظرفیت قانونی همین قانون است.

نگاه‏مان فقط به مسئله‏ی ولی فقیه نباشد. اگر من قدرتم گسترده شد، ولی فقیه هم با من کنار می‏آید. مسئله این است. یعنی شما یا می‏خواهید مبارزه‏ی قانونی در کشور کنید یا مبارزه‏ی براندازی.

دوگانه‏سازی‏های مصنوعی

آقای مهرداد مشایخی اما از زاویه‌ی دیگری به این بحث نزدیک می‌شود.

من اعتقادی به این بحث ندارم. نه به‏خاطر این‏که اصولاً ضد فعالیت قانونی باشم. فعالیت قانونی و فعالیت اصلاح‏طلبانه در هر کشور و جامعه‏ای که میسر باشد و دست‏کم امکانات حداقلی برای آن متصور باشد، جایز است و باید از حداکثر فضاها استفاده کرد.

در شرایط کنونی ایران، به‏خصوص در شرایط یک سال گذشته، ما شاهد هستیم که اولاً دولتی سر کار است که اساساً غیر قانونی است. باید دید جدا از این‏که با مردم و جنبش سبز چه می‏کند، با جناح‏های خودی چه می‏کند. باید به روابط دولت احمدی‏نژاد با بدنه‏ی روحانیت، بیت آقای خمینی و مجلس توجه کرد.

یعنی زمانی که در چهارچوب قانون حقی برای سخنرانی نوه‏ی آقای خمینی قائل نمی‏شوند؛ زمانی که می‏خواهند مجلس را با فشار، ارعاب و با تهدید به‏ توپ بستن آن، مجبور به پس گرفتن مصوباتش کنند؛ زمانی که با شکنجه‏‌ی اصلاح‏طلبان با آنها مقابله می‏کنند و ... طبیعی است که با آن بخشی از جامعه که شکل اپوزیسیون به‏خود گرفته است، به‏‏‏مراتب بیش از این فشار خواهند آورد.

بنابراین سخنان آقای موسوی و کروبی را بیش‌تر باید به‌عنوان یک ژست قانونی تفسیر کرد برای این‏که در شرایط داخل، بهانه‏ای به دست هیئت حاکمه ندهند. در غیر این صورت اگر بخواهیم آن را به‌عنوان رهنمودی برای جنبش تفسیر کنیم تا در این مسیر، فعالیت‏هایش را در چهارچوب قانون اساسی انجام بدهد، به‏ نظر من، نسخه‏ای برای شکست آن خواهد بود.


دکتر مهرداد مشایخی

در عمل هم هر آن‏چه جنبش سبز در یک‏سال اخیر انجام داده و تک‏تک تظاهراتش قانون‏شکنی بوده است. برای این‏که در تک‏تک این تظاهرات حکومت اعلام کرده است که ما اجازه‏ی فعالیت به شما نمی‏دهیم. ولی مردم به صحنه آمده‏اند و تظاهرات کرده‏اند.

ولی در سال‏روز ۲۲ خرداد با این‏که انتظار می‏رفت مردم به خیابان بیایند، وقتی دولت اجازه نداد، این اتفاق نیفتاد.

من با این تفسیر مخالفم و دلیل نیامدن مردم را این‏گونه نمی‏بینم.

پس چرا مردم برای تظاهرات به خیابان‌ها نیامدند؟

مردم به‏خاطر ترس نیامدند. نیامدن به‏خاطر ترس، با نیامدن به‌خاطر رعایت قانون، دو بحث کاملاً متفاوت هستند. زمانی شما با احترام به‏قانون و آن‏چه گفته می‏شود، تصمیم می‏گیرید قانون را رعایت کنید و در چهارچوب بمانید. زمان دیگری شما در دل‏تان مایلید هرجا که می‏توانید قانون را بشکنید، ولی چنان از نتایج آن می‏ترسید که مجبور می‏شوید در آن چهارچوب بمانید.

الان گفته می‏شود در ایران، نسبت به سال‏های گذشته، حتی در سطح صحبت کردن در تاکسی‏ها، معابر عمومی و ... جامعه به‏مراتب محافظه‏کارتر شده و صحبت‏های تندی که طی سال‏های گذشته در چنین اماکنی انجام می‏شد، کم‏تر شده است.

اگر مردم می‏ترسند مبارزه‏ی فراقانونی بکنند، چگونه رهبران جنبش سبز یا شما باید آنها را به چنین مبارزه‏ای دعوت کنید؟

زمانی شما راهکاری را طرح می‏کنید به‌عنوان این که ما از این نقشه‏ی راه می‏توانیم استفاده کنیم. در شرایط امروز ایران، نمی‏توان رعایت قانون را به‌عنوان نقشه‏ی راه اعلام کرد. به‌نظر من، این به معنای فریب دادن سیاسی مردم خواهد بود.

منظور من آوانتوریسم و حرکات آنارشیستی نیست. باید به مردم گفت که ما باید حرکت کنیم. درواقع جنبش سبز لازم است با بروز فرصت‏های عملی و در شرایطی که فرصت‏ها خود را این‌جا و آن‌جا نشان می‏دهند، با احتیاط و برنامه‏ریزی در موارد معینی، شروع به شکستن قانون بکند و حکومت را از این طریق عقب براند.

این به معنای آن نیست که این راه چون درست است، در هر لحظه هم عملی است. من هم معتقدم که در شرایط فعلی، امکان عملی آن وجود ندارد. ولی باید این ایده را از نظر ذهنی و فکری به‏تدریج در مردم تقویت کرد. چون حکومتی که در برخورد با جناح‏های درونی و با مجلسش به‏هیچ‏وجه قانون را رعایت نمی‏کند، به طریق اولی حاضر نیست در برخورد با مردم و مخالفانش نیز قانون را رعایت کند.

اگر جایی هم چنین اعلامی می‏کنند، باید آن را به‌عنوان نوعی فریب و توطئه برای مهار کردن جنبش سبز تلقی کرد.

شما از ضرورت شکستن قانون در برخی موارد می‏گویید. ولی کماکان از براندازی صحبت نمی‏کنید. در گفت‏وگویی که با آقای برقعی داشتم، ایشان معتقد بودند راه یا مبارزه‏ی قانونی است، یا عبور از قانون و براندازی. شما به این دوگانه معتقد نیستید؟

من سالیان درازی است که ثنویت‏گرایی و دوگانه‏گرایی در مفاهیم را کنار گذاشته‏ام. چه مفاهیمی مانند «زیربنا- روبنا»، «چپ - راست» و «انقلاب – اصلاح» در جنبش مارکسیستی و چه مفاهیمی مانند «قانونی - غیر قانونی»، «انقلابی - اصلاحی» و «قانونی - براندازانه» در زمینه‏های غیر مارکسیستی، دوگانه‏هایی هستند که ما ساخته‏ایم و مصنوعی‏اند.

در دنیای واقعی، دنیا به‏هیچ‏وجه به این‏گونه مفاهیم تقسیم نمی‏شود. دنیای واقعی مالامال از روش‏ها و نوآوری‏هایی است که مرتب ایجاد می‏شوند و اکثر این روش‏ها، جایی بین این دوقطب‏های فرضی قرار دارند.

این در عمل به چه معنا است؟

شما اگر جنبش سبز را طی یک سال اخیر بررسی کنید، می‏بینید که حرکاتش یک‏پا در قانون دارد و یک‏پا خارج از قانون و این اساس و بنیاد جنبش‏های اجتماعی، به‏خصوص در کشورهای غیر دمکراتیک است.

یعنی آن‏چه جنبش اجتماعی را از یک حرکت کاملاً حکومتی جدا می‏کند و نام یکی را اصلاح‏‏طلبی جنبشی می‏گذارد و دیگری را اصلاح‏طلبی حکومتی، این است که اصلاح‏طلبی حکومتی ناچار است دوپای خود را در درون حکومت قرار بدهد. در حالی که یک جنبش اصلاح‏طلبانه از انعطاف بیش‌تری برخوردار است و می‏تواند در عین رعایت قانون در جایی که به نفعش باشد، هرجا هم که بتواند و لازم ببیند، پایش را خارج از قانون بگذارد.

این کار تنها مختص کشورهای غیر دمکراتیک نیست. بررسی جنبش حقوق مدنی سیاهان در دهه‏ی ۶۰، در ایالات متحده‏ی امریکا هم نشان می‏دهد جنبشی که با مارتین لوترکینگ رقم خورد، هرجا که لازم دید، قانون را شکست، در مقابل قانون ایستاد و تظاهرات غیر قانونی انجام داد. هر زمان هم لازم بود با کنگره لابی می‏کرد.
بنابراین من اساساً اعتقادی به این دوگانه‏‌سازی‏های مصنوعی ندارم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مگر خمینی در چهار چوب قانون اساسی آنموقع با شاه ستیز میکرد؟ آیت الله شریعتمداری که در ایران بود مگر او با قانون عمل میکرد؟ میدانید مسئله چیست آنها خمینی داشتند ولی ما مردم ایران خمینی نداریم اینست که سی سال است که دربندیم.

-- مینوچهر ، Jul 2, 2010 در ساعت 07:40 PM

آقاي مشايخي درست ميفرمايند ، همه چيز را نبايد سياه يا سفيد ديد و بقول لنين وظيفه ما تحليل مشخص از شرايط مشخص است

-- توفان ، Jul 3, 2010 در ساعت 07:40 PM