رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ آبان ۱۳۸۸
گفت‌وگو با تقی رحمانی، نویسنده و فعال سیاسی ملی مذهبی

«مبارزه را به تقابل اسلام و سکولاریسم نکشیم»

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

شاید حتی یک روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری دوره‏ی دهم، هیچ‏یک از تحلیل‏گران سیاسی نمی‏توانستند پیش‏بینی کنند که این انتخابات موجب پیدایش جنبشی در ایران می‏شود که در تمام وقایع و روی‏دادهای اجتماعی و سیاسی کشور حضور داشته باشد و به مساله‏ی روزمره‏ی حکومت تبدیل گردد.

Download it Here!

ولی این اتفاق افتاده است و این جنبش که سرانجام خود را به نام «سبز» تثبیت کرده است، در هر فرصتی اعلام وجود می‏کند. البته همواره به درجاتی سرکوب می‏شود و فهرستی از زندانیان، آزاد شدگان و در معرض دستگیری را در درون خود جای داده می‌دهد.

پرسش این است که کار رویارویی حکومت با این مخالفان و منتقدان، به کجا خواهد کشید.

پرسش‏هایی را که در این زمینه طرح است، با آقای تقی رحمانی، نویسنده و فعال سیاسی ملی مذهبی در تهران، طرح کرده‏ام.

تقی رحمانی روشن‏فکری است که در زندگی‏نامه‏ی او می‏توان دید که بیش از یک سوم از عمر خود را در زندان گذرانده است. وقتی از سرانجام خشونت دولتی در برابر مردم می‏پرسم، ایشان به مورد اخیر، یعنی تظاهرات سیزدهم آبان اشاره می‏کند و می‏گوید:


تقی رحمانی، می‌گوید حاکمیت می‌خواهد جنبش سبز را فرسوده و در عین حال، شقه شقه‏اش کند. نوعی رادیکالیسم را از آن بیرون بکشند، سرکوب کنند و اکثریت را منفعل کنند

سیزده آبان از نوعی خشونت خاص حکایت می‏کرد. خشونتی که سعی می‏کرد شدت داشته باشد، ولی خونین نشود. خونین به مفهوم به‏کارگیری اسلحه که معمولا در ایران، پیش از انقلاب نیز متداول بوده و پس از انقلاب هم در موارد مختلف کاربرد آن را دیدیم.

به نظر من، این شاید نوعی رفتار حساب شده‏ با در نظر گرفتن افکار عمومی جهانی و افکار مردم است. با وجود شدت عمل و زدن به خصوص خانم‏ها و دختر خانم‏ها که در سنت مذهبی ما امری بسیار مذموم است، نوعی خشونت کنترل شده اعمال شد که حتی نماینده‏های اقلیت مجلس هم از مقامات مسئول در مورد آن توضیح خواستند.

اما خشونت کنترل شده چه نوع تعریفی است؟ به هرحال الان خشونت دولتی داریم؛ این خشونت قرار است به کدام سمت برود؟

وقتی از خشونت کنترل شده می‏گویم، منظور این است که معمولا در گذشته حتی در کوچک‏ترین تظاهرات‏های خیابانی کشته داشتیم. در ۱۳ آبان هنوز گزارشی از کشته شدن افراد نیامده است. هرچند زخمی و خونین شدن در اثر این خشونت کنترل شده که درست هم نبوده، در کار بوده است.

این نوعی رشد را می‏رساند. اما پیش‏بینی این که به کجا می‏رسد، شاید زود باشد. در این میان تعیین مرحله خیلی مهم است. آن‏چه مشخص است این جنبش دیگر دفع نمی‏شود. محو هم نمی‏شود. این باید هضم بشود، ولی بازی بُرد بُرد بشود. این بهترین حالت است.

ما می‏توانیم حالت‏های گوناگون و سناریوهای گوناگونی را درنظر بگیریم که حاکی از نوعی رفتار مدنی باشد؛ همان رفتار روز قدس که افراد مختلف با دیدگاه‏های مختلف، هماهنگ و در کنار هم شعار می‏دهند. در عین حال که با هم اختلاف دارند.

آقای رحمانی این حالت ایده‏آل است؛ اما آیا چشم‏انداز قابل رؤیت این هست که ما به سمتی که شما اشاره می‏کنید، برویم؟ مخالفان حکومت در کنار موافقان حکومت و اتفاقی هم نیفتد؟ و خشونت حتی کنترل شده که به هرحال به زخمی و خونین شدن آدم‏ها منجر می‏شود، به کار گرفته نشود؟

به نظر من، اگر ما درست عمل کنیم، جامعه‏ی ما یک سری رفتارها را پشت سر گذاشته است.
به خصوص برخورد جنبش سبز هم خیلی مهم است. ما باید به جای شعار مرگ، شعار نقد بدهیم. یعنی شعاری که ما دیگران را نقد کنیم و سرجای خود بنشانیم تا این که مرگ‏شان را بخواهیم. به جای این که تغییر نام بدهیم، بنیادها را تعمیق کنیم.

یک انتخاب استراتژیک کنیم؛ ما به بازی خشونت وارد نشویم، حتی اگر با ما خشونت ورزیدند. ولی روی خواسته‏های خودمان بایستیم. این‏ها چشم‏اندازهای جدید مبارزه‏ی مدنی است.

مبارزه را به تقابل اسلام و سکولاریسم نکشیم، به تقابل مذهبی و غیرمذهبی نکشیم. از نگاه‏های کلان حرکت نکنیم، خواسته‏های مشخص بخواهیم؛ مانند آزادی بیان و حق تجمع. حال با چه ایدئلوژی‏ای، آن بحث دیگری است. اگر ما این ظرافت‏ها را رعایت کنیم و مراحل را نسوزانیم، چشم‏انداز هست.

فکر می‏کنید این رفتار مدنی با مشخصاتی که شما اشاره می‏کنید و دائما به منتقدین و مخالفان دولت توصیه می‏شود، موجب می‏شود که حکومت نیز به مبارزه‏ی مسالمت‏آمیز و نقد مسالمت‏آمیز وارد شود؟

اگر رفتاری که توضیح دادم انجام بگیرد، ما وارد یک مرحله‏ی فرسایشی می‏شویم. آن‏ها می‏خواهند جنبش سبز را فرسوده و در عین حال، شقه شقه‏اش کنند. نوعی رادیکالیسم را از آن بیرون بکشند، سرکوب کنند و اکثریت را منفعل کنند. این صورت مساله‏ی آن‏ها است.

در وهله‏ی اول، این صورت مساله باید خنثی شود. آن هم از این طریق که ما باید به هیچ وجه وارد این بازی نشویم. یک بار در انقلاب این کار را کردیم و نتیجه‏ی خوبی به دست نیاوردیم. این یک سناریوی جدید و نوعی رفتار مدنی جدید است.

در صورت انجام این برخورد مدنی دو اتفاق می‏افتد؛ یا خودبه‏خود جناح‏هایی از آن طرف به هم‏دلی با این طرف برمی‏خیزند و دیگر این که فرسایش را آن‏ها پیدا خواهند کرد.

نوع ادبیات گاندی و ماندلا را که ادبیات دشمن درست کن نیست، با نوع ادبیات رهبری که در مواجه با جناح مقابل به برخورد فرد با فرد کشیده می‏شود، مقایسه کنید.

جنبش سبز هم همه‏ی مردم ایران نیست، ولی گسترده است و این امتیاز آن است. یعنی اگر بخواهد در عین حال، همه‏ی مردم ایران را نمایندگی کند، آن موقع شرایط دیگری حاکم است.

مساله‏ این است که همه‏ی تعیین شما برای رفتار جبهه‏ی مخالفین و منتقدین است. در رفتار آن طرف، چه تاثیری می‏توان گذاشت؟

بخشی از مساله را ما تعیین می‏کنیم و بعد می‏توانیم روی جریان مقابل نیز تاثیر بگذاریم. مهم یک انتخاب استراتژیک است. ما از رفتارهای انقلابی، دست‏‏آورد ملموس قابل تکیه به دست نیاورده‏ایم. اگر این را قبول کنیم، پس راه مدنی سیاسی را باید پیش بگیریم. راه مدنی سیاسی این الزامات را نیز با خود دارد.

به نظر می‏‏آید که در مجموع، مردم همین راه سیاسی مدنی را در پیش گرفته‏اند. اما آیا تاثیری حتی اندک را که از نظر شما در جناح مقابل باید بگذاریم، گذاشته است؟

رفتارها به هم خیلی تاثیر می‏گذارد. ریزش نیرویی که امروز در جناح مقابل هست، با پیش از این قابل مقایسه نیست. مطبوعات جناح طرف‏دار کنترل و سرکوب از این طرف ناامید شده‏اند و فقط به دنبال حفظ نیروی خود هستند.

این نشان می‏دهد که این رفتار اثر داشته است. قاعده به این شکل نخواهد ماند که هربار مردم بیایند خشونت نورزند و آن‏ها خشونت کنند. بلکه عدم خشونت مردم تاثیر متقابل خواهد گذاشت.

یعنی به نظر شما، رفتار آن‏ها تعدیل خواهد شد.

من معتقدم که یا رفتار آن‏ها تعدیل می‏شود و یا آن هسته‏ی سخت تنهاتر می‏شود و موازنه‏ی قوا تغییر پیدا می‏کند. یک موقع طرف مقابل را نابود می‏کنی، یک موقع طرف مقابل را به تعامل می‏کشی، او را به گفت‏وگو می‏کشی.

در انقلاب طرف مقابل را می‏اندازی. وقتی می‏اندازی، باز هم باید مرتب بیاندازی و تا ابد این بازی ادامه دارد. چنان که در این سی سال تا امروز هم ادامه داشته است.

البته امید هست که قدرت‏مندان به درایت و تعامل برسند. ولی طرف دمکراسی خواه هم می‏تواند با انتخاب استراتژی صحیح، راه تعامل را بازتر کند. این ویژگی این جنبش می‏تواند باشد؛ یعنی بازی بُرد− بُرد، بدون حذف کسی، ولی تعامل.

منتهی، این بازی حوصله و نوعی سماجت می‏خواهد و درعین حال، نوعی زبان حماسی، عاشقانه و دوستانه را نیاز دارد. ما نیامده‏ایم حماسه‏ای فقط با مرگ دیگری بیافرینیم، آمده‏ایم حماسه‏ای دوستانه بیافرینیم. یعنی می‏خواهیم به همه بگوییم: هرکس سرجای خودش نکو است.

به نظر من، اگر این راه را انتخاب کنیم و ادامه بدهیم و وارد دعواهای ایدئولوژیک نشویم و به بنیادها و مبانی بپردازیم، چشم‏اندازی است که می‏تواند موفق باشد. ما راه‏های قبلی را رفته‏ایم، نتیجه‏ی شیرینی به دست نیاورده‏ایم.

آقای رحمانی، خیلی صحبت از عدم مشروعیت دولت دهم و تقاضای برکناری این دولت می‏شود. اما امکان دارد این دولت چهار سال خود را طی کند. در این صورت، به نظر شما در این چهار سال، جنبش سبز استحاله پیدا می‏کند یا قوی‏تر می‏شود؟

پیش‏بینی‏ آینده بسیار سخت است؛ ولی به نظر من، جنبش نیاز به هدف‏گذاری دارد. هدف‏گذاری یک جنبش مدنی، نحوه‏ی مواجه با انتخابات یا مواقعی که حاکمیت‏ها معمولا به رأی مردم نیاز دارند.

جمهوری اسلامی ایران، به هرشکل به رأی مردم نیاز دارد. در تعامل با غرب نیز به این مساله نیاز دارد. من قبل از انتخابات نیز به این مساله اشاره کردم که مردم می‏توانند رأی‏شان را آگاهانه به این حاکمیت بدهند و در مقابل آن امتیازات قابل توجهی بگیرند.

استراتژی مدنی، استراتژی استمرار و مواجهه‏ی بزنگاهی است. مواجهه‏ی بزنگاهی برای زدن و کشتن نیست، برای این است که بگوید من حقی دارم؛ حقم را بده. بخشی از این حق می‏تواند در انتخابات به دست بیاید.
از یک طرف، آقای احمدی‏نژاد با چالش‏های مهمی مواجه خواهد بود. این چالش‏ها باز هم فرصت به‏وجود می‏آورند. منتهی باید دید این فرصت چگونه به دست می‏آید.

جنبش الان از احزاب گسترده‏تر شده، از نهادهای مدنی کلاسیک نیز گسترده‏تر شده و به اقشار اجتماعی طبقات متوسط در شهرهای ایران رسیده است. این بار تبریزی‏ها نیز حرکت کردند. این خیلی مهم است. تبریز یکی از قطب‏های ایران است.

جنبش الان شکل مردمی در اقشار اجتماعی پیدا کرده است. این حالت با دو سال پیش و حتی سال گذشته تفاوت دارد که حرکت در حد احزاب، چهره‏ها و نهادهای مدنی مرجع شناخته شده بود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دو نکته را در باب نظرات اصولی آقای رحمانی یاد آور می شوم 1 . دفاع متدیک و اصولی از ارزشهای لائیک هر گز در راستای مقابله ی دیانت با لائیسیته یا سکولاریسم نیست یک فرد لائیک همواره احترام به باورهای دینی را بطورعام مرعی میدارد 2 .لائیسیته در نظر اول به دفاع از همان حقوق بنیانی اولیه ای می پردازد که همین جنبش سبز در جهت آن است. من ضمن آنکه مدافع لائیسیته هستم با نظر آقای رحمانی به اینکه می باید از به تعارض کشاندن سکو لاریزم ودیانت اجتناب ورزید کاملا موافقم.

-- ضادق ، Nov 17, 2009 در ساعت 01:33 PM

"اگر این راه را انتخاب کنیم و ادامه بدهیم و وارد دعواهای ایدئولوژیک نشویم و به بنیادها و مبانی بپردازیم، چشم‏اندازی است که می‏تواند موفق باشد. ما راه‏های قبلی را رفته‏ایم، نتیجه‏ی شیرینی به دست نیاورده‏ایم."

جناب محترم با بعضی از ایدئولوِژی ها باید جنگید، می خواهد اسمش اسلام سیاسی و و لایت فقیه باشد یا استالینیسم و.... تقابل از روی عمد نیست. اگر چیزی با سکولاریسم و حقوق بشر در تقابل باشد نمی توان با فریب و خودسانسوری آن را موافق آنها اعلام کرد. در انقلاب قبلی نتیجه شیرین نگرفتیم چون نادان بودیم و کم اطلاع. نوع حکومتی را از دل تاریخ ییرون کشیدیم و جسدش را لباس نو پوشاندیم که قرن ها پیش مرده بود. ما اشتباه کردیم و اسلام را وارد سیاست کردیم. حالا باید جراتش را داشته باشیم که دین را از سیاست جدا کنیم. با ادعای عدم تقابل کردن هم برخی قوانین دین مبین عوض نمیشه. سکولاریسم مخالف قوانین جزایی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و سیاسی اسلام است که کم هم نیستند. حتی رساله دینی روحانی نسبتا خوبی چون منتظری هم پر از خشونت های زشت و بدوی است که اگر با نگاه آزاد خارج از دین نظاره شود وحشتناک و دور از شان بشر امروز است. نقص عضو شلاق قصاص دیه محاربه کفر غنیمت حق زن و هزاران قانون بدوی دیگر. اینها اسلام است. اسلام، قرآن، فقه شیعه همه و همه. دلیل اینکه امروز می توانند ما را بکشند و تجاوز کنند و راست راست راه برورند پناهگیری پشت دین و حفاظت از دین الهی و مقدس است. متاسفانه راهی باقی نمانده جز تقدیس زدایی از مفاهیم و قوانین دین اسلام،‌ از هر نوعش که می خواهد ناب محمدی باشد یا به قولی تحریف شده. هیچ کدامشان هیچوقت حافظ آزادی بیان و حقوق بشر نبوده و نخواهد بود؛ درست مثل هزاران دین دیگر که هیچ وقت سعادت جامعه را در سطح "عمومی" تضمین نکرده و نخواهند نمود. به همین دلیل هم در دنیای مدرن سکولاریسم به وجود آمده تا هر انسانی بتواند بدون ترس دائمی در یک جامعه آزاد و متمدن زندگی کند! مشکل قانون اساسی و کلیت جمهوری "اسلامی" به هر نوع و ورژن مختلف آن (حتی اصلاح طلبش) است که تاریخ انقضایش صدها سال است گذشته و در هیچ کجای جهان خریدار ندارد؛ چرا ما باید خریدارش باشیم؟ جنبش سبز یک جنبش سکولار است و ضد همه قوانین ناعادلانه اسلامی و حکومت اسلامی و تئوکراسی به هر شکل آن است. باید هم سکولار باشد چون حاصل زجر کشیدن های نسل جوان و آگاه است که دیگر آزادی بی قید و شرط و دولت سکولار و مدرن می خواهند.

-- بردیا ، Nov 17, 2009 در ساعت 01:33 PM

تقی رحمانی :«...شدت عمل و زدن به خصوص خانم‏ها و دختر خانم‏ها که در سنت مذهبی ما امری بسیار مذموم است...».
تا جائیکه من میدونم کتک زدن زنها بخشی از فرهنگ عزیز ملی مذهبی ماست، لطفن سری به قرآن بزنید تا ببینید که در جای جای این کتاب چقدر زن نوازی وجود داره بویژه آیه نامدار 34 سوره زنان (نسا).
و نیز اگر الآن به تقابل اسلام و سکولاریزم پرداخته نشه پس کی باید بشه ؟ اصلن چرا نباید بشه ؟

-- بهزاد ، Nov 17, 2009 در ساعت 01:33 PM

با احترام به آقای رحمانی و هم سلام!
آقا این اسلام شما اسلام تجاوز هزار و چهارصد ساله است، اسلام سی سال تجاوز و ازاله ی بکارت است، اسلام سربریدن است، اشلام سی سال ترور است، اسلام اعدام در ملع عام است، اسلام شکستن باتوم و چاب جارو در مقعد متهمان آزدیخواهی ست، اسلام سنگسار است، اسلام ضد زن است، اسلام تقیه است، اسلام کنیز و غلام داری ست، اسلام شما اسلامی ست که تمامی امامانش تا شکم اسبشان را خون بگیرد آدم کشته اند، اسلام شما اسلام شمشیر کشی و قمه کشی و چاقور زدن است، اسلام شما اسلام قتل عام است، اسلام شما اسلام ترورهای سیاسی ست، قتل های ذنجیره ای ست، اسلام دینی ست که پیامبرش در سن شصت سالگی با یک دختر بچه ی معصوم دوست می شود و بعد آن دختری را به بستر می برد، اسلام شما اسلام سربریدن نهصد نفر است بدست مظهر عدالتتان علی، اسلام شما اسلامی ست که منتظر یک آدمکش دیگر است که غایب است و قرار است بیاید و برای اجرای عدالت تا می تواند آدم بکشد، آخر به کدام انسانیت، به کدام شرف، بکدام معنویت، بکدام رئفت بکدام وجدان، به کدام صالاح و بکدام صلح این دین شما می توان دل بست! کدام رهبری اسلام را شما در طول تاریخ سراغ دارید که با خون نشئه و مست نشود! کدام؟ آیا علی؟ آیا حسین؟ آیا پیامبر خودش که سرتاسر عمرش را به آدمکشی و جهاد گذرانید؟ و بی و بیا و بیا تا آمام غایب! آیا این آخری غیر از این است که روز شب بانک شمشیر کشیش بر فراز سر ماست، و تا بحای آقای رحمانی چند هزار بار گردندت را دوستان متشیعت بوسیده اند و آنر جای شمشیر امام زمانش نامیده اند! برادر راست بگو آخر!
من اما با حرف و سخن تو در مبارزه ی صلحآمیز موافقم، اما هماوردی جهان اسنگرا، جهان اسنمدار، جهان صلح اندیش جهان متمدن و خصوصا ایرانیت و مردم ایران با اسلام نه تنها لازم و بایسته است بلکه بسیار حیاتی ست و باید این هماوردی صورت گیرد، ایرانی باید بداند که چرا مسلمان است، ایرانی باید همچنانکه بیماریهای دیگر خودش را مثل گریپ خوکی و ایدز و مالاریا معالجه می کند و در واقع با این بیماریها هماوردی می کند، باید بی هیچ پروایی بیماری اسلام خودش را باز شناسد و در پی مداوای آن بر آید! بر روشنفکران و شاعران و نویسنمدگان و مورخین است که راه ورود این بیماری مرگزا را که هزار و چهارصد سال و این سی مثل خوره و مثل بیماری لاعلاج بدتر از ایدز ریشه ی جان انسانیت ایرانی را نابود کرده و دست کم عیبناک کرده پیدا کنند و راه چاره ای برایش بیابند! اسلام را باید با همکاری و همفکری بین المللی از صحنه ی سیاست بیرون کرد! اسلام باید تبدیل به دینی صد در صد غیر سیاسی شود، در غیر این صورت جهان به طور حتم وارد جنگی خواهد شد که باید آنرا جنگی دانست که تا کنون بشریت بخود ندیده است! یعنی اسلام مردمان جهان متمدن را مجبور خواهند کرد تا از سلاحی مرگبار استفاده کند، که برنده ی آن از هم اکنون معلوم است، گرچه مسلمانان نیز بتوانند خساراتی همچون یازده سپتامبر و یا انفجار مرکز یهودیان توسط طرفداران خمینی را رقم زنند! شاید که کسانی باشند که برای این جنگ فعلا فرضی خرده بگیرند که چرا جهان متمدن و غرب وارد این هماوردی شود ولی پاسخ این است که شما تنها نگاه کنید که سربازان امام زمان و نایب برحقش چگونه با این مردم شریف رفتار می کنند، از سرکوب تجاوز و کستار و سنگسار و خلاصه از هیچ نوع تجاوز و کستاری این سربازان امام عج سرباز نمی زنند، حالا شما فکرش را بکنید که این خامنه ای و رفسنجانی و این روحانیت یک ملیونیم اروپا و یا آمریکا قدرت داشت، شما اصلا فکرش را بکنید که هر کدام از این کشورهای اسلامی به اندازه ی کی از کشورهای غربی قدرت داشتند، حتا یکیشان به اندازه همین اسراییل اشغالگر قدرت داشتند!!! آری در این حالت نسل بشریت را بر می انداختند، چنانکه حیثیت و شرف و ناموس ما هزار و چهارصد سال است که در دستان این فرزندان آدم صفت الله و محمد رسول الله تا خمینی روح الله به تجاوز و قتل عام ... کشیده شده و هر روز می شود!
دوست عزیز بنده در این جنوب شوم شهر تهران ساکنم، و دلم پر درد است و خانه ام خالی ست ولی چندان امیدی ندارم به اینکه بسیجیانی که در کنار خانه ی من هر روز صدای بلندگویشان بیشتر می کنند و خصوصا مرا بیشتر می آزارند روزی بتوانند قدری انسان شوند، آنها اگر بتوانند و خصوصا رهبرشان خامنه ای فتوا دهد چنانکه داده به تمامی جنبنده ها تجاوز جنسی و غیر جنسی خواهند کرد. چوب جاروی شکسته شده در مقعد زندانیان سیاسی و خصوصا محسن روح الامینی سرنگونی و شکسته شدن چوب بیرق تشیع و امام زمان است! این جنگ بین بشریت و اسلامیت آغاز شده و اگر حتا به سخن خود شما تکیه کنیم این اسلام است که برای همیشه باخته است! شاید موسوی می توانست کاری کند ولی شاید بخت ایران و ایرانی بلند بود تا اسلام خودش را در تمامی سبعیت و ناجوانمردیش نشان دهد. شاد باشی

-- راستگو از جنوب شهر تهران و با فیلتر شکن غربی ، Nov 17, 2009 در ساعت 01:33 PM

بردیا، بهزاد و راستگو از جنوب شهر در باب اسلام و سیاست درست میگویند.
ملی-مذهبی ها (که خود نامی ضد و نقیض است) با این نوع طرز فکر فقط باعث پایداری این نظام خواهند شد. یادمان نرود که تفاوت بین طرف های مقابل گاندی و ماندلا و اشغالگران کنونی ایران از زمین تا کهکشان است. خودمان را بیش از این با مباحث فلسفی و تکراری گول نزنیم و باعث طولانی تر شدن عمر این حکومت دژخیمان نشویم. توسری خوردن بس است و این جانی ها عوض بشو نیستند.

-- آگاه بیدین ، Nov 19, 2009 در ساعت 01:33 PM

be in paragrafha twejoh konid.bbinid manzore aqaye Rahmani chistیک انتخاب استراتژیک کنیم؛ ما به بازی خشونت وارد نشویم،اگر رفتاری که توضیح دادم انجام بگیرد، ما وارد یک مرحله‏ی فرسایشی می‏شویم. آن‏ها می‏خواهند جنبش سبز را فرسوده و در عین حال، شقه شقه‏اش کنند. نوعی رادیکالیسم را از آن بیرون بکشند، سرکوب کنند و اکثریت را منفعل کنند. این صورت مساله‏ی آن‏ها استمن معتقدم که یا رفتار آن‏ها تعدیل می‏شود و یا آن هسته‏ی سخت تنهاتر می‏شود و موازنه‏ی قوا تغییر پیدا می‏کند. یک موقع طرف مقابل را نابود می‏کنی، یک موقع طرف مقابل را به تعامل می‏کشی، او را به گفت‏وگو می‏کشی.مهم یک انتخاب استراتژیک است. ما از رفتارهای انقلابی، دست‏‏آورد ملموس قابل تکیه به دست نیاورده‏ایم. اگر این را قبول کنیم، پس راه مدنی سیاسی را باید پیش بگیریم. راه مدنی سیاسی این الزامات را نیز با خود دارد.

-- marof ، Nov 19, 2009 در ساعت 01:33 PM

من با سخن راستگو موافقم، آقای رحمانی نیز در جایگاه خود راست می گوید، اما متاسفانه این دین اسلام یک بیماری کشنده است، مثل آنفولانزای سکی یا خوکی، البته گفته شده در سال 1933 یک آنفولازایی آمده بوده که به آنفولانزای شغالی می گفتن، عارضه ی آن از دست دادن تمامی مایع بدن، خشکی مغز و فلجی بوده است، یکی از آخوندزادگانی که در آمریکا پزشکی خوانده و پدرش که امروز پیرمردی ست، از مفسرین اول قرآن در تهران است با ایران آمده بود او می گفت وقتی من در آمریکا به این انفولانزای شغالی برخوردم که نام آن «انزلادلوربهر» با تشجنجات خشنی که در حامل این ویروس رخ می دهد مرا بیاد اسلام انداخت! به او گفتم پدرت که خودش مفسر قرآن است!! گفت بله او صبح تا شام در حال زهر زدایی و کثافتزدایی از آن است تا قدری قابل مصرف شود! بله بد ماجرایی ست این اسلام!

-- یک زن از تهران ، Nov 19, 2009 در ساعت 01:33 PM

in dostan ke nezerate aqaye rahmani ra naqd kerdeand khahane dewame wlayete faqih hastand mohem nist chegone fekr mikonand mohem inest sazo kare dewame in hekomet defae az bonyadhaye mazhabist ma bayed in selah ra az o bgirim . yek nmoneye bareze an daneshgahe qazwin ast bayed ba in zeban ba in taktik mobareze kerd, 30 sal ast behse enqelab dagh bode we dostane anqlabi herche der chente dashteand arae dadeand amma netije nedade , bogzarid in jonbesh be seranjam brsad , skolarism ayendeye IRAN ast

-- marof ، Nov 19, 2009 در ساعت 01:33 PM