رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

انتخابات مجلس و گفتمان‌های دینی

دکتر حسن رضایی
پژوهشگر مطالعات اسلامی در آلمان

از یک منظر گفتمان شناسانه ایدآل، در ایران امروز و در بحث انتخابات و مشارکت سیاسی ما با دو نوع گفتمان شرعی یا دینی که دو سر یک طیف را تشکیل می دهند مواجهیم.

یک سر این طیف، گفتمانی است که دین را به مثابه روش و مرامی برای عمل به حقوق ذاتی و پاسداشت کرامت ذاتی انسان و بلکه سایر موجودات هستی می فهمد که شادروان علی شریعتی از آن تعبیر به دین توحید می کند ولی همزمان می توان از آن به دین آزادی، دین معنوی-رحمانی (به تعبیر روشنفکران دینی ای چون اقایان سروش و شبستری و کدیور) و دین لااکراهی (به تعبیر اقای بنی صدر) نیز یاد کرد.

سر دیگر آن، دین به مثابه روش و مرامی برای عمل به انواع تبعیض ها و زورگویی ها و زورشنوی ها است که باز دکتر شریعتی از آن تعبیر به دین شرک دارد- و البته می توان از آن تعبیرات دیگری چون دین تقدیس خشونت، دین ولایت مطلقه فقیه، دین اصالت بخشیدن به انواع تبعیض و دین ضد حقوق و کرامت ذاتی انسان یاد کرد.

این نوع تقسیم بندی همانگونه که در آغاز کلام گفتم جنبه ایدآلی دارد و برای این است که بتوانیم وضعیت خارجی را بهتر درک کنیم، زیرا درک پیچیدگی های عالم خارج به ویژه با توجه به دنیای رنگارنگ سیاست امروز، بدون چنین روش مقایسه ای که در حد ایدآل هم باید انجام گیرد به هیچ وجه کار آسانی نیست.

پس به منظور جلوگیری از سوء تفاهم، بلافاصله باید یادآور شد که در عالم واقع ما با ایدالها روبه رو نیستیم، بلکه با انواع گفتمانهای دینی ترکیبی برخورد می کنیم که بنابه این که تا چقدر به اصول راهنمای گفتمان خود در پندار و گفتار و کردار نخست آگاه و سپس پایبند باشند به همان حد می توان تشخیص داد آنها آگاهانه یا ناخود آگاهانه میل به این سر طیف دارند و یا به آن سر طیف و به چه میزان و سرعتی؟

اگر بگوییم گفتمان گروه‌های مختلف موسوم به اصول گرا در ایران امروز "ولایت مطلقه فقیه" است که آنها خود اصرار دارند این گونه بیان کنند، و اگر اصل راهنمای این گفتمان را - بنابر اصل 57 قانون اساسی و رویه شورای نگهبان و نیز عملکرد خود رهبر و نیز نهادهای مختلفی که مستقیماً تحت فرماندهی او هستند- بر غیر رشید دانستن مردم (محجور بودن مردم به زبان فنی تر) و عدم برخورداری از حقوق و کرامت ذاتی تک تک انسان ها فارغ از مذهب، فقاهت، قومیت، جنسیت، سکولار بودن یا نبودن و ...بفهمیم، آنگاه لزوم ولایت مطلقه یک فقیه مبسوط الید بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی و جان و مال و حتی ناموس مردم (به تعبیر فقهی: مولّی علیهم) آنهم به صورت مادام العمر و بدون انجام انتخابات آزاد از دید این گفتمان امری مقبول است.

پیامد منطقی التزام به این گفتمان این است که هم تصویب و یا تغییر قانون انتخابات یا مطبوعات و هم مراسم و مناسک مربوط به اجرای آنها نیز باید تحت منویات ولی مطلق باشد. به این معنا "اصول" راهنمای این گفتمان در عرصه سیاست امروز ایران تا حالا به خوبی اعلام و پاسداری شده است و از دید اخلاقی هم تا زمانی که همین گونه روز به روز روشن و شفاف تر بیان می شود - مثل همین کاری که به دستور رهبر در انتخابات مجلس هشتم شده است و بی تعارف تحصن و نامه تند انتقادی به رهبر دلیل عدم صلاحیت شده است- کاری است قابل تحسین به لحاظ شفافیت خواهی آن و ضرر آن نیز بی تردید از بردن مردم به تاریکی و ابهام بسیار کمتر است.

اما تردیدی نیست که این گفتمان امروزه با روح زمانه نمی سازد که هیچ بلکه تنفر انگیز است، و از منظر تجدد خواهی حقوق مدار چون میل شدیدی به قبضه کردن انحصاری قدرت دارد آنهم به شکل قرون وسطایی ترین آن (با مدل ولایت مطلقه پاپ مقایسه شود) به شدت سرکوبگر است و به قول شریعتی شرک و بت پرستی به همراه دارد.

از این منظر بی علت نیست که این گفتمان دائماً سعی می کند کوچکترین منافذ ظهور مستقل حقوق انسان را ببندد. تازه ترین نمونه آن گنجاندن موادی در خصوص جرم انگاری و کیفر ارتداد در لایحه جدید قانون مجازات اسلامی است که به این آشکاری برای اولین بار پس از انقلاب صورت می گیرد.

در زمانه ای که نقش رهبران کاریزماتیک خنثی شده است، کارکرد این مواد حفاظت کیفری شدید از هسته این گفتمان است. این ضرورت در دوران اولیه انقلاب زیاد حس نمی شد علی رغم آنکه در آن دوران گروه های کمونیستی حضور علنی در جامعه داشتند.

به سمت دیگر طیف که حرکت کنیم گفتمان گروه های اصلاح طلب قرار دارد و به ویژه زبانی (البته بیشتر هم در همین حد زبانی) که خود آقای خاتمی به کار می گیرد که میل به سوی دین آزادی دارد.

متاسفانه این گروهها از اصول راهنمایی که در ذهن دارند نه به تفصیل سخن می گویند و نه بالتبع شجاعتی و تهوری برای عمل به آن از خود ابراز می دارند. اینجا می توان با نقد پرمعنی دکتر سروش بر خاتمی همراه شده که وی هم تزلزل در نظر داشت و هم در عمل.

از این رو باید گفت یکی از انتقادهای جدی و به جا در مورد جریانات اصلاح طلبی پیرامون آقای خاتمی به این بر می گردد که آنها برای توجیه مشارکت سیاسی اشان در عرصه عمومی، به زبان و گفتمان دینی مورد نظرشان در "عمل" بی توجه اند. به قول قرآن چیزهایی را می گویند و ارزش می دانند که عمل نمی کنند.

شاید هم بتوان با کمی تولرانس معرفت شناسانه گفت جز یک رشته کلی گویی ها چیزی از آن گفتمان نمی دانند. از این جهت، نقد گروه های مخالف آنها در جبهه معروف به اصول گرایان تا حدی به حق است زیرا آنها در تمام این مواقع با جزئیات و تفصیل از اصول راهنما و روش های دینی خود بهره می جویند و آن را هم با بلند گو به استحضار همه می رسانند.

جامعه سیاسی اصلاح طلب اگرچه مدعی دین داری است اما جای شگفتی است که چرا برای بیان تصمیمات خود از یک عقلانیت آزاد دینی و یک گفتمان شفاف و توحیدی دوری می جوید. متاسفانه مواقعی مثل انتخابات که فرا می رسد گفتمان دینی یکسره در خدمت بنیادگرایان قرار می گیرد که آشکارا دین و گزاره های آن را با زور در می آمیزند و به مردم مسلمان هم القا می کنند که مخالفان قصد ضربه به احکام االهی دارند.

در آن‌سو اما اصلاح طلبان که پیوسته هم داد و فریاد می زنند که مسلمانانی حقیقی اند و به اسلام معنوی باور دارند، به جای رجوع به اصول مستحکم همین دین رحمانی اشان و توضیح و تطبیق عموم فهم قواعد عملی آن برای عرصه زندگی فردی و جمعی حاضرند به انواع توجیهات قدرت مدارانه و مصلحت اندیشانه سکولار و بدتر از همه ترساندن مردم از این که اگر رای ندهید یا بدهید چنین و چنان بلاهایی نازل می شود، پناه برند.


عکس از روشن نوروزی، برگرفته از سایت دوربین دات نت

من به عنوان دین باوری که از خداوند همواره می خواهم دین ام را وجه المصالحه هیچ معامله قدرتی نگرداند، سه دلیل دینی به هم پیوسته برای تحریم انتخابات پیش رو دارم که مایلم در اینجا به بحث انتقادی بگذارم تا اگر خطا می کنم اصلاح شود و دین باورنی چون من هم بنابراین در انتخابات آتی خدای ناکرده مرتکب خلاف شرع نشده و آنچه مورد رضایت حق است انجام دهند:

اول: به دلیل این که خلقت خدا (از جمله حیات انسان) را تماماً بر اصل ازادی می فهمم دوم: حیات خداداد را مجموعه ای توحیدی از حقوق "ذاتی" و کرامت "ذاتی" می دانم. سوم: تا زمانی که پاسدار حقوق و کرامت خودم و دیگران می باشم (یعنی خشونت زدایی مرام ام باشد) ترس از باختن ندارم زیرا خداوند وعده پیروزی قطعی داده است.

حال توضیحی مختصر در باره سه دلیل بالا:

1. تعجب می کنم اگر کسی از پایگاه دین اسلام که بنابر صریح قرآن این دین فراخنای بی کران لااکراه و نفی زور – به خصوص قرائت شیعی آن که مقاومت بر حق تا پای جان است، به این نتیجه برسد که او باید در جایی "حکم اکراهی و اجباری" گروهی، سیستمی یا ساختاری را بپذیرد.

کسانی که چنین می اندیشند در دین قائل به اکراه و جبر شده اند، زیرا مردم را میان دو گزینه شرکت یا عدم شرکت گذاشتن نوعی جبر خواهی است. واقعاً از کسانی چون آقای خاتمی که دعوی دین توحیدی و آزادی خواهانه دارند قبیح است که خود و جامعه را به اندیشه قهر و جبر دعوت می کنند. آیا دعوت مردم به شرکت در انتخابات 24 اسفند دعوت به انتخاب بین بد و بدتر نیست؟

متاسفانه این داستان شرکت/عدم شرکت بیش از 8 سال است که پیوسته دارد از سوی گروه های اصلاح طلب تکرار می شود و این آقایان که به قول خودشان دین اندیش اند هرگز به خود اجازه نداده اند بپرسند آیا تن دادن به جبر میان بد (شرکت در انتخاباتی که به تایید خودشان فرمایشی و ناعادلانه است) و بدتر (عدم شرکت و هژمونی بیشتر افراطیان) کاری خداپسندانه است؟ ایا خدایی که هستی را بر عدل و اختیار آفریده (عقیده شیعه) دوست دارد مخلوقش به این وادی ها کشیده شود؟


2. اصل کرامت انسان در قرآن (مقام جانشینی خدا روی زمین) اصلی است که مانع می شود یک مومن شرایطی را بپذیرد که در آن تحقیر و تصغیر خویش یا دیگران است. به قول امام حسین هیهات من الذلة! من وقتی این اصل دینی را با شرایط انتخابات کنونی در ایران تطبیق می دهم با این پیش فهم که من اگر "مجبور" باشم دیگر نمی توانم ادعا کنم کارم را با"حفظ کرامت" انجام داده ام، حس می کنم شرکت در چنین رآی گیری برایم تحقیر و تصغیر در پی دارد.

قبول دعوت کسانی چون آقای خاتمی مهر تایید می زند بر قاعده ای که مبنای عمل اجراکنندگان این انتخابات به ویژه شورای نگهبان است: یعنی تو ای انسان ایرانی هرچند هم 18 سال ات شده است و بالغ و عاقلی، اما بدان که صاحب حق خداداد رهبری بر خویش (چه در زندگی خصوصی و چه جمعی) نیستی و در برابر قدرت دولت مطلقه خواری و ناتوانی! اما من دین باور با عدم شرکت ام می خواهم اعلام کنم خداوند مرا دارای کرامت ذاتی خلق کرده و صاحب حق رهبری بر خودم گردانیده است (مفاد اصل 56) و اصلاً مجاز نیستم به عنوان مسلمان این "حق کرامت و ازادی تعیین رهبری بر خویش" را ساقط، معاوضه یا منتقل کنم.

اگر چنین کنم خلاف بین شرع مرتکب شده ام. از این دید قرآنی و توحیدی، استعداد رهبری و حق رهبری ذاتی حیات هر انسان و هر موجود زنده دیگری است. من اگر استعداد رهبری نداشتم، اصلاً به هستی در نمی آمدم. در این دید، استعداد و حق ذاتی قابل انتقال به دیگری هم نیست. مومن نمی تواند به دیگری بگوید استعداد و حق رهبری خود را به تو انتقال می دهم تا که تو مرا رهبری کنی! نه، این خلاف اصل دین لااکراهی است.

همان گونه که من نمی توانم به دیگری بگویم بجای من پرستش کن، درس بخوان و یا عاشق بشو. هر دین باور ازاده ای این پرسش را از خود بکند، در می یابد که این استعداد و حق را نمی تواند از خود بمنزله موجود زنده سلب کند مگر به مرگ.

3. قدرت را جز با مقاومت و نه گفتن نمی توان از تجاوز باز داشت. به تعبیر قرآن، قانون قدرت میل دائمی به تکاثر و تمرکز است و لازمه طبیعی این قانون تقسیم دائمی افراد و اندیشه ها به دو (اصل ثنویت)، آنگاه حذف یکی از این دو از طریق اعمال خشونت است و از خداوند می خواهم گرفتار این نوع تضاد خشونت آمیز نشوم.

در برابر این وضعیت، اما این وعده خداوند به نبی به عنوان اسوه همه ما هست که؛ فاستقم! بلی گفتن به قدرت، با هر استدلالی، خواری است و نتیجه اش همان است که امروز بر سر اصلاح طلبان در آمده است: نه در جامعه منزلتی جسته اند و نه در کنار ارباب قدرت. و البته او داور نهایی است!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

kash yek aks az ishoon gozashteh boodid!

-- بدون نام ، Mar 12, 2008 در ساعت 03:36 PM

من نمیدانم چه تعهدی آقای رضایی به آقای بنی صدر داره، مطلبی از این جوان نیست که ارجاعی به آن پیر نداشته باشه ؟!

-- تهرانی ، Mar 13, 2008 در ساعت 03:36 PM

نوشته ای با شاهدسازی هایِ ضعیفِ دینی و از آن بدتر شبیه به متن ادعیه هایِ مذهبی.
از خواندنش پشیمانم!

-- مخلوق Creature ، Mar 13, 2008 در ساعت 03:36 PM

مخلوق گرامی
از توجه انتقادی اتان به مقاله ممنون. این که از مطالعه متن پشیمان شده ای را من متاسفانه نمی توانم جبران کنم. اما اگر چنانچه به شیوه محققانه تر و محترمانه تری نقدت را ارائه می کردی چه بسا به هر دومان کمک می کرد منصفانه تر و منسجم تر بحث را دنبال کنیم. به بیان ساده تر، چه قدر بهتر می بود اگر به جای این دو جمله احساسی و درون ذهنی، دو جمله استدلالی و برهانی و میان ذهنی برای دو مدعای خویش نقل می کردی تا به جای این لحن ناچیزانگارانه اتان ما هر دو به کمک هم به یک گفت و گوی عمیق درون دینی یاری می رساندیم. به طور مشخص ممنون می شوم اگر بفرمایید: 1. منظورتان از شاهد سازی های ضعیف دینی چیست؟ 2. از آنجا که در ادعیه های دینی هم ما با بسیاری از مضامین بلند انسانی و عرفانی و گاه حقوق بشری مواجهیم (که فرض می گیرم در این قضیه به نحو کلی آن باید با هم موافق باشیم!) باز خوشحال می شوم توضیح دهید محتوای این مقاله که خاستگاه اش آزادی است و در آن از اول تا آخر ازاندیشه حقوق مند بودن، آزاد بودن و کرامت ذاتی آدمی سخن آمده است با کدام بخش از ادعیه های بی معنی دینی (ازدید شما) قابل مقایسه است؟
از روشنگری شما پیشاپیش ممنون
حسن رضایی

-- حسن رضایی ، Mar 14, 2008 در ساعت 03:36 PM