رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ تیر ۱۳۸۶
بخش دوم مقاله‌ی آلترنت:

قساوت قلب انباشته شده

مايکل شوارتز*

قسمت نخست این مقاله را در اینجا ببینید.


دو نمونه از روايت‌های غير نظاميان عراقی را از اين نيروهای گشت‌زنی که در تايمز آسيا برای په‌په اسکوبار توصيف شده‌اند می‌خوانيم:

«حسين و حسن می‌گويند که آمريکايی‌ها معمولاً شب‌ها می‌آيند و گاهی اوقات هم در طول روز و هميشه با هلی‌کوپتر پشتيبانی می‌شوند. اين‌ها گاهی اوقات خانه‌ها را بمباران می‌کنند، گاهی مردم را دستگير می‌کنند و گاهی موشک می‌اندازند».

اين نيروهای گشت اگر با مقاومتی روبه‌رو نشوند، می‌توانند حدود ۳۰ مظنون را پيدا کرده يا ده‌ها خانه را در طول يک روز بازرسی کنند. يعنی، حدود هزار نيروی گشت‌زنی ما می‌توانند در يک روز به سی‌هزار خانه حمله کنند. اما اگر ماده‌ی منفجره‌ی دست‌سازی زير خودروهای جنگی آن‌ها منفجر شود، يا تک‌تيراندازی از اطراف به سوی آن‌ها شليک کند، کارشان تبديل می‌شود به يافتن، دستگيری يا کشتن مقصر حمله. شورشيان عراقی اغلب مواد منفجره‌ی دست‌سازی را کار می‌گذارند و اين جنگ‌جويان را دعوت به درگيری می‌کنند تا مانع از اين شوند که نيروهای گشتی و سربازان به زود وارد حدود ۳۰ خانه شوند و با خشونت با ساکنان‌شان رفتار کنند و شايد آن‌ها را کتک زده، دستگير کرده يا فقط ساکنان‌ خانه‌ها را تحقير کنند.

نبردهايی که مسبب‌شان مواد منفجره‌ی دست‌ساز يا تک‌تيراندازی‌ها است تقريباً هميشه پای ساختمان‌های اطراف محل واقعه را به ميان می‌کشد، چون در اين‌ مکان‌هاست که شورشيان برای پرهيز از ضد-حمله‌ی آمريکايی‌ها پناه می‌گيرند. در نتيجه، آمريکايی‌ها مرتباً به داخل اين ساختمان‌ها که احتمال پنهان شدن مقصران در آن‌ها هست شليک می‌کنند و هميشه خطر کشتن افراد ديگر هم در ميان است. قوانين درگيری سربازان آمريکايی شامل تلاش برای پرهيز از کشتن افراد غيرنظامی می‌شود و روايت‌های زيادی از خويشتنداری در مواردی وجود دارد که غيرنظاميان آشکار در خط آتش قرار داشته‌اند. اما اگر آن‌ها سخت در جريان تعقيب يک مجرم باشند، قوانين درگيری آن‌ها به روشنی می‌گويد که دستگيری يا قتل يک شورشی بر حفظ امنيت غيرنظاميان اولويت دارد.

اين خيلی بی‌مزه به نظر می‌رسد و چندان قادر به توليد آماری به نظر نمی‌رسد که بررسی لنست ثبت کرده است. اما نفس تعداد گشتی‌های آمريکا – روزی هزار نفر – و نفسِ تعداد رويارويی‌ها داخل خانه‌های مردم، واکنش‌ها به تک‌تيراندازها و حملات با بمب‌های دست‌ساز و درگيری‌ها و تبادل آتش بعد از آن‌ها خود حاصلی جز کشتار دسته‌جمعی ندارد.

قساوت قلب انباشته شده‌ی اين هزاران گشتی را می‌توان از تحقيقات اخير درباره‌ی جنايات جنگی احتمالی مرتکب شده در شهر حديثه در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۵ استنباط کرد. اين تحقيق به دنبال اين است که ببيند آيا تفنگ‌داران دريايی آمريکا تعمداً ۲۴ غيرنظامی را به قتل رسانده بودند يا نه. در اين ماجرا آن‌ها ۱۹ زن غيرمسلح را با شليک گلوله به سرشان و تعدادی کودک و مرد سالخورده را در يک اتاق به قتل رسانده بودند که ظاهراً به تلافی مرگ يکی از هم‌قطاران‌شان ساعاتی قبل‌تر در همان روز بوده است. اين تغييرات هول‌ناک باعث جلب توجه به اين رخداد و به جريان افتادن تحقيقات شده است.

اما روايت دفاعيه‌ی داستان است که از روی آن می‌توان به خوبی دريافت چگونه حضور گشتی‌های آمريکايی مترادف است با مرگ هزاران عراقی. ستوان يکم ويليام ت. کالوپ، افسر ارشد در حديثه در آن روز، در دادگاه نظامی گفت که او به يک واحد گشت دستور داده بود تا «بعد از انفجار يک بمب که منجر به مرگ يک تفنگ‌دار دريايی شده بود، يک خانه‌ی عراقی را «بررسی» [clear] کنند». بعداً، پس از وقوع تبادل آتش در اين عمل، او خود برای بازرسی خانه می‌رود و از اين‌که فقط غيرنظاميان کشته شده‌اند، تکان می‌‌خورد:

«او يکی از خانه‌ها را به همراه سرجوخه‌ی دريايی هکتور ساليناس، بازرسی کرده بود و دريافته بود که وقتی که تفنگ‌داران دريايی نارنجک داخل خانه انداخته بودند، زنان، کودکان و مردان سالخورده به قتل رسيده‌اند. «چه خبر شده، چرا اين‌جا اصلاً نشانی از شورشيان نيست؟» ستوان کالوپ شهادت داد که او به صدای بلند اين سؤال را پرسيده بود. «من به سرجوخه ساليناس نگاه کردم و او هم به همان اندازه‌ی من تکان خورده بود».

مهم است که به ياد داشته باشيم که ستوان کالوپ اگر در ميان کشته شدگان يک يا چند شورشی را ديده بود، تکان نمی‌خورد. چيزی که موضوع را مسأله‌دار کرده بود اين بود که تمام کشته شدگان آشکارا غير نظامی بودند و اين منجر به اين احتمال می‌شد که آن‌ها ممکن است از همان ابتدا به دنبال يک مهاجم دشمن نبوده‌اند.

اما، بعداً ستوان کالوپ بعد از بازجويی از گروهبان ستاد فرانک د. ووتريچ که رهبری و فرماندهی عمليات نظامی گشت را به عهده داشت، به اين نتيجه رسيد که حتی در همين وضعيت هم هيچ رفتار نادرستی از سربازان‌اش سر نزده است:


گروهبان ووتريچ به او گفته بود که آن‌ها به سمت در خانه رفته بودند و صدايی فلزی را شنيده بودند که آشکارا شبيه صدای مسلح کردن اسلحه‌ی AK-47 بوده است و بعد افراد داخل خانه را به قتل رسانده بودند. ستوان کالوپ گفت: «من فکر می‌کردم اين کار در حيطه‌ی مقررت درگيری است چون فرمانده جوخه فکر کرده بود بايد وقتی با لگد به در بزند با شليک مسلسل روبه‌رو می‌شود». به روايت کالوپ، به اين ترتيب اگر فرمانده جوخه «فکر می‌کرده است» که قرار است به او حمله شود (بر اساس تشخيص صدايی از پشت يک در بسته)، سربازان از قواعد و مقررات درگيری پيروی می‌کرده‌آند، و او در استفاده از نيروی مرگبار کامل در گشت (در اين مورد نارنجک دستی) کاملاً مجاز و موجه بوده است تا حدی که تمام افرادی را که در آن آپارتمان دور هم کز کرده بودند را به قتل برساند.

تمايز اساسی به قصد و نيت مربوط است. ستوان يکم ماکس د. فرانک که مدتی بعد برای تحقيق درباره‌ی ماجرا فرستاده شده بود، اين منطق را توضيح می‌دهد: ستوان فرانک به دادستان تفنگ‌داران دريايی، سرهنگ دوم شان ساليوان می‌گويد: «قربان، آن‌چه رخ داده است مايه‌ی تأسف است، اما من هيچ دليلی نمی‌بينم که بگويم کاری که آن‌ها کرده‌اند از روی عمد بوده است».

ترجمه‌ی اين عبارات اين است که تا زمانی که سربازان صادقانه باور دارند که حمله‌شان ممکن است باعث دستگيری يا کشته شدن يک شورشی مسلح شود که ممکن بوده به آن‌ها حمله کند، مقررات درگيری عمليات آن‌ها را موجه می‌کند و در نتيجه آن‌ها هيچ جرمی مرتکب نشده‌اند.

توجه داشته باشيد که اين‌جا ساير گزينه‌ها بررسی نشده‌اند. سربازان ممکن بود به اين نتيجه برسند که احتمال زيادی وجود دارد که افراد غيرنظامی در اين عمليات صدمه ببينند و در نتيجه بدون تعقيب شورشی مظنون عقب نشينی کنند. اين کار ممکن است باعث گريختن فرد شورشی می‌شد، اما باعث حفاظت ساکنان خانه هم می‌شد. اين گزينه هرگز بررسی نشد، با وجود اين‌که خيلی از ما ممکن است احساس کنيم که رها کردن يکی يا دو سه نفر شورشی (در شهری که پر است از شورشی) ممکن است به جای به خطر انداختن جان ۱۹ غيرنظامی (و نهايتاً خاتمه دادن به زندگی آن‌ها) کاری پذيرفتنی باشد.

بعداً در همان دادرسی، سر لشکر ريچارد هاک، افسر فرمانده مسئول تفنگ‌داران دريايی در حديثه بر اين مقررات درگيری به طور کلی‌تری تأکيد کرد – و همچنین گزينه‌ی نينديشيدنی رها کردن شورشی را هم ناديده گرفت – و توضيح داد که چرا دستور تحقيق درباره‌ی قتل‌ها را صادر نکرده است:

اين حادثه در جريان يک عمليات درگيری رخ داده است و مرگ غير نظاميان در اين شرايط غير معمول نيست. هاک از طريق لينک ويديويی از پنتاگون، که در آن‌جا دستيار معاون فرمانده برنامه‌ريزی، سياست‌گذاری و عمليات است، شهادت داد: «من در ذهن‌ام شاهد شليک آن شورشی بودم و می‌توانستم شليک گروه کايلو را ببينم. می‌توانستم ببينم چطور ۱۵ نفر بی‌طرف در اين شرايط ممکن بود کشته شوند».

برای سر لشکر هاک، و ساير فرماندهان در عراق، وقتی پای «شليک شورشيان» - يا حتی تهدید شليک شورشيان – به ميان می‌آيد (و يقيناً پيش از آن اين موضوع پيش آمده بود چون سرباز آمريکايی کشته شده بود)، عملياتی که تفنگ‌داران دريايی در آن خانه در حديثه گزارش کرده بودند نه تنها قانونی بوده‌ است (اگر صادقانه آن را روايت کرده باشند) بلکه سرمشقی برای ديگران نيز هست. آن‌ها واکنش مناسب را در يک وضعيت جنگی از خود نشان داده بودند و مرگ «۱۵ نفر بی‌طرف» در آن شرايط «غير معمول» نيست.

به خاطر داشته باشيم که آمريکا روزانه بيش از ۱۰۰۰ گشتی را گسيل می‌کند و اخيراً در تابستان امسال اين تعداد به ۵۰۰۰ رسيده است (اگر گشتی‌های نيروهای نظامی عراق را هم به حساب آوريم). بنا به آمار نظامی آمريکا، که باز هم مؤسسه‌ی بروکينگز گزارش کرده است، این گشتی‌ها هر ماه حدود ۳۰۰۰ درگيری و تبادل آتش دارند يا تقريباً ۱۰۰ درگيری در روز (اگر حدود ۲۵ درگيری را که در آن متحدان عراقی‌مان هم دخيل هستند به حساب نياوريم). بيشتر اين‌ها باعث مرگ ۲۴ عراقی نمی‌شوند، اما مقررات درگيری که به سربازان ما داده می‌شود مستمراً تلفاتی ثابت را نتيجه می‌دهد. به عنوان مثال، نمونه‌ای از مقررات درگيری آن‌ها اين است که داخل خانه‌هايی که مشکوک به حضور شورشيان در آن هستند، نارنجک دستی بيندازند و حداکثر آتش را عليه تک‌تيراندازان به کار ببرند و عليه مقاومت لجوجانه از توپخانه و نيروی هوايی کمک بگيرند.

نکته‌ی قابل توجه اين است که اگر اين حوادث اصلاً در مطبوعات آمريکايی مورد توجه قرار بگيرند، چگونه روايت می‌شوند. به عنوان مثال به روايت آسوشيتد پرس از گشتی‌های آمريکايی/انگليسی در استان ميسان، از پايگاه‌های سپاه مهدی توجه کنيد:

در اقصا نقاط جنوبی، مقامات عراقی گزارش کرده‌اند که در تبادل آتش سنگينی که به دنبال آغاز جست‌وجوی خانه به خانه توسط نيروهای انگليسی و عراقی در عماره از پايگاه‌های نيروهای شبه‌نظامی شيعه‌ی سپاه مهدی گرفت، ۳۶ نفر کشته شده‌اند.

اين توصيف مختصر بخشی از روايت پنج بندی درگيری‌های سراسر عراق بود که خود بخشی از يک بررسی بود با عنوان خبری «نيروهای آمريکايی و عراقی با شورشيان درگير می‌شوند». اين گزارش شامل روايت مختصری از چندين عمليات مختلف بود که هيچ کدام از آن‌ها به عنوان رخدادهايی مهم ارايه نشده‌اند. آن روز حدود ۱۰۰ درگيری رخ داده است و بسياری از آن‌ها منجر به مرگ عده‌ای شدند. مرگ چند نفر؟ بر اساس مقاله‌ی لنست، می‌توانيم حدس بزنيم که آن روز – و در بيشتر روزها – اتفاقی که در عماره رخ داده بود تنها يک دهم از کل کشته شدگان عراقی‌ها به دست آمريکايی‌ها را در بر داشته است. در طی ماه ژوئن، کل اين رقم به چيزی در حدود ده‌هزار نفر رسيده است.

در طی دادخواهی حديثه، يکی از تحقيق‌کنندگان به مسأله‌‌ای پرداخت که نتيجه‌ی قربانی کردن اين همه غيرنظامی به خاطر تعقيب و دستگيری شورشيان در عراق است. ستوان ماکس د. فرانک، نخستين افسری که به تحقيق درباره‌ی اين قتل‌ها پرداخت، آن را چنين توصيف کرد: «نتيجه‌ی تأسف‌بار و ناخواسته‌‌ای که نتيجه‌ی اين بوده است که ساکنان به رزمندگان شورشی اجازه داده‌اند از خانه‌های مسکونی‌شان برای تيراندازی به گشتی‌های آمريکا استفاده کنند». با توسل به منطقی مشابه، ستوان يکم آدام پ. مَتِس، مدير اجرايی گروه درگير، عليه صدور عذرخواهی به ساکنان محلی به خاطر اين حادثه استدلال کرد. متس مدعی بود که به جای اين‌ کار بايد به ساکنان حديثه هشدار داده شود که اين حادثه «اتفاقی تأسف‌بار است که زمانی رخ می‌دهد که شما به تروريست‌ها اجازه می‌دهيد از خانه‌ی شما برای حمله به سربازان ما استفاده کنند».

فرهنگ مريام وبستر ترور را چنين توصيف می‌‌کند: «اعمال خشن يا مخرب (مانند بمب‌گذاری) که توسط گروه‌هايی انجام می‌شود که می‌خواهند جمعيتی را بترسانند...». اتفاقی که در حديثه رخ داد، تنها يک نمونه از اين اعمال است و يکی از ۱۰۰ موردی‌ست که در آن روز ستوان متس اميدوار بود باعث ترساندن جمعيت حديثه و ساير شهرهای عراق شود تا دیگر به پشتيبانی از شورشيان ادامه ندهند.

  • مايکل شوارتز استاد جامعه‌شناسی و مدير هيأت علمی در دانشکده‌ی ليسانس مطالعات جهانی در دانشگاه استونی بروک است.

منبع

Share/Save/Bookmark