رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ اسفند ۱۳۸۵

من يک تروريست آموزش‌ديده‌ مسلمان‌ام

سمانتا وُستی‌یر
دوم مارس ۲۰۰۷

روزنامه‌ی سان - لندن

آن سينلگتون در خانه‌ی تميزش که در دلِ يک خيابانِ آرامِ حومه‌‌ی شهر است نشسته و از پنجره‌‌های کلبه‌ای خانه‌اش بيرون را نگاه می‌کند.

اتوموبيل آئودی‌اش در ورودی خانه‌اش پارک است و آن‌سوتر رديفِ مرتبی از درختانِ سدری را می‌بيند که به کليسايی در يک ميدانِ باز ختم می‌شوند.

صحنه‌ يک صحنه‌ی معمولی انگليسی است . . . که زمين تا آسمان با کويرهای دشمن‌کيش عراق و اردوگاه‌های آموزش نظامی مجاهدين خلق ايران فاصله دارد. اما آن روزی همين‌ها را هم خانه‌ی خود می‌ناميد.

او در چنگالِ اين سازمان تروريستی بود و آماده بود به نامِ جنگی خونريزانه جان خود را برای آن‌ها فدا کند – و جانِ بی‌گناهان را هم قربانی کند.

اما اين زن ۴۸ ساله اين گروه را اکنون همان‌گونه می‌شناسد که هستند – يک سازمان تروريستی مرگبار و تندرو.

اکنون که تعداد نوجوانان انگليسی که در گروه‌های تروريستی استخدام می‌شوند رو به افزايش است، آن اميدوار است که داستان‌ِ او هشداری برای آن‌ها باشد.

آن در خانه‌اش در شهر ليدز، به روزنامه‌ی سان می‌گويد: «اتفاقی که برای من افتاد برای هر کسی ممکن است بيفتد. اين گروه‌ها فعالانِ نگران تحريک می‌کنند و بعد آن‌ها را وادار با ارتکاب فجايع تروريستی می‌کنند. آن‌ها مرا متقاعد کردند که زندگی‌ام را به خاطرِ آن‌ها رها کنم. حالا می‌بينم که روش‌های آن شبيه‌ روش‌های گروه‌هايی آيينی‌ است که مردم را شستشوی مغزی می‌دهند».
آن زمانی که در دانشگاه منچستر در سال ۱۹۷۹ دانشجوی زبان انگليسی بود با تندروها ارتباط پيدا کرد.

يک ايرانی به نام علی که زمانی دوستِ پسرش بود به مجاهدين علاقه‌مند بود – اين گروه در سال ۱۹۶۵ برای آزادی ايران از «سرمايه‌داری، امپرياليسم، نيروهای اسلامی مخالف و استبداد» بر پا شده بود.

از دانشگاه منچستر شروع شد

آن می‌گويد: «من در جلسات مجاهدين در منچستر شرکت می‌کردم. در حقیقت، چيزهايی را که رهبر مجاهدين در فيلم ويديويی می‌گفت نمی‌فهميدم اما مبهوتِ آن می‌شدم». «خيلی هيجان‌انگيز بود. با خودم فکر می‌کردم: «من می‌خواهم به اين‌ها کمک کنم و کار خيری بکنم». در نتيجه تصميم گرفتم مسلمان شوم».

آن متوجه نشده بود که دارند با او بازی روانی می‌کنند.

آن می‌گويد: «آنها واقعاً خيلی به خودشان بها می‌دادند تا وقتی به آن‌ها بپيوندی احساس کنی آدم خاصی هستی. فکر می‌کردم منجی جهان شده‌ام و برای مجاهدين دست به هر کاری خواهم زد».
آن که برنامه‌نويس کامپيوتر است می‌گويد: «آن‌ها به من می‌گفتند که بايد بی‌چون و چرا سرسپرده‌ی آن‌ها باشم و می‌گفتند که به من نياز دارند. سال بعد، در طول يک اعتصاب غذا کاملاً تسليمِ آن‌ها شده بودم. من دو هفته از کارم مرخصی گرفتم و روز سوم اعتصاب غذا ديگر احساس می‌کردم حسابی در اوج باور به آن‌ها هستم. برای ادامه‌ی اعتصاب فقط به ما چای و قند می‌دادند. حالتِ ذهنی‌ام يکسره عوض شده بود. من يقين پيدا کرده بودم که اين همان کاری است که تا آخر عمر بايد انجام دهم».

از آن زمان به بعد آن دريافته است که محروميت از خواب و خوراک فنونِ کلاسيک يارگيری گروه‌های آيينی است.

او می‌گويد: «من هيچ چيزی را زير سؤال نمی‌بردم. فيلمِ انفجار انتحاری زنی را که در تهران آيت‌اللهی را به قتل رسانده بود به من نشان دادند. اول‌اش خيلی هو‌ل‌ناک و تکان‌دهنده بود. اما اين فيلم را آن قدر نشان‌ام دادند که ديگر احساس آزردگی نمی‌کردم. آخرِ کار ديگر حتی پلک هم نمی‌زدم. البته می‌شنيدم که سياست‌مداران و روزنامه‌نگاران آن‌ها را گروهی تندرو می‌خوانند اما اعتنايی نمی‌کردم و فکر می‌کردم آن‌ها درک نمی‌کنند. ما ۳0 يا ۴0 نفر بوديم که در يک خانه‌ی امن با هم زندگی می‌کرديم و تنها عضو سفيدپوستِ‌ آن‌ها من بودم. من اصلاً از اين خانه بيرون نمی‌رفتم مگر برای جمع‌آوری پول و نمايش کارهای مجاهدين. ما اموالی نداشتيم و هر مبلغ پول يا مزايايی که دريافت می‌کرديم بايد مستقيماً‌ تحويلِ گروه می‌شد».

او می‌افزايد: «ما از ارتباط داشتن با اعضای خانواده منع شده بوديم». والدين آن که يکی کارمند اداری و ديگری نقاش و طراح داخلی بود، اصرار داشتند که نشانی او را داشته باشند و مرتب به او نامه می‌نوشتند، اما نامه‌ها اغلب مصادره می‌شدند.

مسخ دستورات رهایی بخش

در سال ۱۹۹۲ از آن خواسته شد که برای آموزش نظامی به صحراهای عراق برود.
آن می‌گويد:‌ «من عاشق ارودگاه بودم. اطاعت از دستورات حسِ رهايی‌بخشی داشت چون تمام مسئوليت‌های‌ات را رها می‌کنی. يونيفورمی به من داده بودند. دوره‌های حمله را می‌گذراندم. آموزش رانندگی وانت و کاميون و دوره‌ی تعليم تيراندازی می‌ديدم. وقتی که به مجاهدين پيوستم هرگز تصور هم نمی‌کردم اين کار را بکنم، اما وقتی عضوِ اين گروه شده بودم همه چيز کاملاً طبيعی به نظر می‌رسيد».

سه ماه بعد، آن به سوئد فرستاده شد تا کار روابط عمومی انجام دهد. اما وقتی مجاهدين مقررات تازه‌ای وضع کردند که در آن ازدواج کردن و داشتن خانواده ممنوع بود،‌ آن دچار افسردگی شد.
آن می‌گويد: «اين دستورالعمل قطعی به نظر می‌رسيد. می‌دانستم که خانواده يکی از دو چيزی بود که در زندگی می‌خواستم. برای اين‌که مرا وادار به جمع و جور کردنِ خودم کنند، مرا تنزل رتبه دادند و به لندن فرستادند و مسئوليت‌های مرا کمتر کردند. اين‌ها بازی روانی معکوس بود ولی من آن قدر افسرده بودم که این هم جواب نداد. همه‌ی انگيزه‌ام را از دست داده بودم. سعی کردند احساس گناه در من به وجود بياورند و به من می‌گفتند آن‌ها و خدا را دلسرد کرده‌ام. سال ۱۹۹۳ ديگر فهميده بودم که می‌خواهم از اين گروه فاصله بگيرم. در نتيجه به عنوان مدير یک کالج شروع به کار نيمه‌وقت کردم».

آن بالاخره آماده‌ی جدا شدن از اين گروه شده بود، اما مجاهدين حاضر نبودند به سادگی دست از سرِ‌ او بردارند. آن می‌گويد: «آن‌ها سعی کردند مرا از دنيای بيرون بترسانند. می‌گفتند خطرناک است. می‌گفتند ناچار به زندگی غير اخلاقی می‌شوم و اگر ارزش‌های مجاهدين را رها کنم به اعتياد و خلاف‌کاری کشيده می‌شوم».

حدود همين دوره بود که آن با مسعود خدابنده يکی از اعضای ارشد و متحول‌شده‌ی مجاهدين آشنا شد که او نيز تصميم به ترک مجاهدين گرفته بود. اين دو هر کدام راه خودشان را رفتند اما دوباره همديگر را ديدند و در سال ۱۹۹۷ ازدواج کردند. سه سال بعد صاحب پسری شدند.

آن می‌گويد: «ما هر دو مسلمان هستيم اما بعد از جدايی از مجاهدين می‌رفتيم بيرون و مشروب می‌خورديم تا مست شويم فقط برای اين‌که «طبيعی» باشيم. اين‌که آدم بتواند خودش برای خودش فکر کند عالی است. وقتی مثلاً می‌رفتيم سوپرمارکت و غذای خودمان را انتخاب می‌کرديم، مثل بچه‌ها بوديم. با هم درباره‌ی آن‌چه بر سرمان رفته بود حرف می‌زديم و من هيچ شکی ندارم که با ما بازی روانی می‌کردند. ما خوشبخت‌ايم که همديگر را داريم».

این بار علیه گروه های تروریستی

آن فکر می‌کند که از وقتی که پسرش بابک به دنيا آمده است تازه دارد حس می‌کند خودش است.
«تولد او باعث شد دست و پای خودم را جمع کنم و بعد از آن به ليدز اسباب‌کشی کنيم. خانواده‌ام آن‌جا زندگی می‌کردند و بعد از سال‌ها دوری و جدايی، نزديک بودن به آن‌ها خيلی خوب است».

اين زن و شوهر الآن عضو گروهی هستند به نام ايران اينترلينک که عليه گروه‌های تروريستی فعاليت می‌کند. آن می‌گويد: «وقتی به عضويت مجاهدين در آمدم قصد جنگ کردن نداشتم. اما آخرش فکر می‌کردم کشتن و ترور کردن ايرادی ندارد. فکر می‌کردم کشته شدن مردم در مأموريت‌های انتحاری درست است، اما الآن حال‌ام به هم می‌خورد. فرانسه و آلمان برای گروه‌های آيينی وزرايی دارند و فکر می‌کنم ما هم نياز به وزير مشابهی داريم. مردم آزادند کارهايی را که دوست دارند به طور مجازی انجام دهند مگر زمانی که به مرحله‌ی کشتن کسی می‌رسند. دولت بايد تروريسم را از منظر يارگيری‌شان ببيند. مردم ذهنی غيرنظامی دارند و می‌دانند شليک کردن و صدمه زدن به کسی غلط است. برای کشتن کسی بايد آدم تربيت شود و اين دقيقاً همان کاری است که اين گروه‌ها می‌کنند. اين بازی روانی ممکن است برای هر کسی هر وقتی رخ بدهد. اگر خوش‌شانس باشی، تنها وقت‌ات را با آن‌ها خواهی گذراند. اگر بدشانس باشی، آخر کار باعث کشتن خودت و مردم بی‌گناه در مترو می‌شوی».

---------------------------------

Link and title in English: I am a trained Islamic terrorist
Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیار متاسفم اصلا انتظار نداشتم و یا شاید زیادی خوشبین بودم. اگر تابحال مطمئن نبودم الان دیگر برایم مسلم شد که سیاست خبررسانی هدایت شده شما هیچ کمترین تفاوتی با امثال بی بی سی و فردا و آمریکا ندارد و بودجه ای که بنام آزادی بیان برای مردم ایران گرفته اید در راستای سیاستهای بودجه دهندگان هست و بس.
اگر نمیدانید بدانید(که البته خوب هم میدانید) دقیقا سربزنگاهی که اینروزها جنگ حقوقی و سیاسی شدیدی بر سر تن ندادن انگلستان به رای دادگاه عدالت اروپا مبنی بر غیر قانونی بودن نامگذاری تروریستی و الزام به خارج کردن نام اپوزیسیون مجاهدین از لیست تروریستی در مجلسین انگلیس با دولت در جریان هست این نبش قبر یعنی مصاحبه انجام شده و شما هم خواسته یا ناخواسته با آتش بیاری این معرکه مختصات سیاسی خودتان را مشخص کردید.
کیست که نداند که انترلینک شعبه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در انگلیس هست حتی خود آنها با قرار دادن لینکهای سازمانهای وابسته به این ارگان در سایتهایشان و تبلیغ رژیم و سفر به اوین این را کتمان نمیکنند. و این حضرات در ازای دلار در صحنه حاضر میشوند.
گناه خواننده ناآشنا به این زد و بندها در اطلاع رسانی غرض ورز شما جیره بگیران چیست؟

-- علی ، Mar 3, 2007 در ساعت 04:06 PM

من از اينترلينک خبر ندارم اما اين آقايی که کامنت گذاشته و می گويد که نبايد اين مطلب کار شود خوب می شد بگويد فقط با زمان انتشار مطلب مشکل داشت يا با آن چيزهايی که اين خانم می گويد؟ بالاخره مجاهدين بايد جواب بدهند که اعضای خود را برای حملات تروريستی تربيت می کنند يا نه. محتوای اين حرفها مهم نيست واقعا؟ فقط بگيم نقش قبر بود و تمام؟

-- نادر ، Mar 3, 2007 در ساعت 04:06 PM

اشتباه نمیکنم؟ اینجا رادیو زمانه هست؟چی شده از زردترین رسانه های بلاد فخیمه نقل قول میکنید؟ نکنه از واجباته؟ به کلاس و ادعاهاتون نمی اومد.
------------------------
سياست زمانه پيگيری اخبار ايران در مطبوعات اروپايی است. در اين مورد خاص هم اطلاع رسانی هدف اوليه است و اينکه خوانندگان فارسی زبان بدانند در باره ايران و گروههای مخالف ايرانی چه نوع مباحث و ديدگاههايی در جريان است. اين از اصول جريان آزاد اطلاعات است چه به نفع يک گروه معين باشد يا نباشد. موضوع بايد در دسترس عموم قرار بگيرد. از نقد مطالب منتشر شده نيز استقبال می کنيم. - زمانه

-- یک شنونده ، Mar 3, 2007 در ساعت 04:06 PM

ضمن تشکر از رادیو زمانه به خاطر جریان آزاد اطلاع رسانی که برقرار کرده، باید به عرض دوستان محترم برسونم که:
خود من که از مخالفان سرسخت رژیم دیکتاتوری آخوندی هستم، به هیچ وجه نمیتونم تصور کنم که سازمان مجاهدین با مشی تندروانه و تروریستی که دارد، سازمانی قابل دفاع باشد!! حتی اگر دشمن خونی ج.ا هم باشد دلیلی وجود ندارد که دشمن دشمن ما، بتواند دوست ما باشد!
به نظر این حقیر هیچ تفاوتی بین سازمان تروریست حزب الله لبنان، مجاهدین و وزارت اطلاعات ج.ا وجود ندارد! چون هرسه با استفاده از احساسات دینی و مذهبی ترور میکنند و آدم میکشند.

-- کوروش ، Mar 4, 2007 در ساعت 04:06 PM

زمانه از هوشمندترین رسانه های فارسی زبان است. دوستانم خسته نباشید. یکی از به جاترین گزارش هایی بود که خواندم. خنده دار است واقعن که همین حضرات صدام پناه که برای رسیدن به قدرت حتی از خودفروشی و وطن فروشی ابا ندارند رسانه زمانه را به دست نشاندگی متهم می کنند. بیشرمی از این بیشتر ممکن نیست

-- نادر ، Mar 4, 2007 در ساعت 04:06 PM

اگر راست میگوئید پس چرا هرگز مقالات و بیانیه هائی که بخصوص اینروزها در اعتراض به عدم اجرای رای دادگاه اروپا منتشر میشوند را درج نمیکنید؟ آنها جزو سیاست اطلاع رسانی حساب نمیشوند؟

-- رضا ، Mar 6, 2007 در ساعت 04:06 PM