رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

براندازی نرم یا دولت پلیسی

میثم سجادی

"علت دستگيري من با فروپاشي نرم يا از درون ارتباط پيدا ‌مي‌كرد و حساسيت هم در ارتباط با دعوت از افرادي بود كه به ايران دعوت كردم. طرح پيشنهادي موسسه مارشال تحقيق تطبيقي بود در ارتباط با اينكه روشنفكران در اروپاي شرقي در زمان فروپاشي كمونيزم چه نقشي داشتند و چگونه اين نقش را ايفا كردند و چگونه جامعه مدني را توانستند توانمند كنند و نتيجه آن فروپاشي بوده است و مقايسه با اينكه روشنفكران در ايران به علاوه عناصر گروه‌هاي غير دولتي، چگونه مي‌توانند توانمند شوند."
این جملات یک بند از مصاحبه مفصل خودخواسته‌ای است که رامین جهانبگلو پس از آزادی از زندان با خبرگزاری ایسنا انجام داده است.

مصاحبه‌ای که متن آن بیش از هر چیز شباهت با محتوای یک بازجویی داشت اما نکته جالب آن بود که جهانبگلو این سخنان را فی البداهه و بی مقدمه گفته بود.

او را کسی به این خبرگزاری دعوت نکرده بود و وقتی تعجب نگهبان دم در را اینطور پاسخ داده بود که: می‌خواهم با من مصاحبه کنند! چند خبرنگار به حیاط آمده بودند و حیرت‌زده از او پرسیده بودند: آقای جهانبگلو! اینجا چه می‌کنید؟! اما او اندکی بیشتر از همان سخنانی را گفته بود که در لید آن خبر آمده است: من امروز آزاد شدم. صادقانه بگويم عملا مي‌دانستم كه وقتي قدم بگذارم منزل، از همه جاي دنيا مي‌خواهند به من زنگ بزنند. مي‌خواستم با يك جا مصاحبه كنم و بعد آسوده باشم. خصوصا كه مي‌خواهم مسافرت بروم. الان برنامه‌ام اين است كه مدت زيادي را با خانواده‌ام بگذرانم. مقدار زيادي به آرامش احتياج دارم و به يك فضاي سبز. براي اين‌كه شما وقتي در زندان در يك چهارديواري هستيد حتي اگر دو هفته هم در آن‌جا باشيد دلتان مي‌خواهد يك جايي برويد و بدويد. مثل يك اسب سركش!

این اسب سرکش که تند و تند برای خبرنگاران حرف زده بود و سوالات پرتعجب آنها را با توضیحات بی‌وقفه و گاهی تکراری پاسخ داده بود، در صحبتهایش به صراحت مشخص کرد که اتهامش چه بود و برای چه ماه‌های گذشته را در بند 209 زندان اوین به سر برده بود.

رامین جهانبگلو حتی جزییات اتهامش را نیز به خبرنگاران تفهیم کرد: او تا سال 81 با یکی دو موسسه آمریکایی همکاری پژوهشی کرده بود و به‌تازگی موسسه تحت مدیریت یکی از مشاوران سابق کلینتون از او خواسته بود یک پروپوزال برای تحقیق بر روی نقش روشنفکران در توانمندسازی جامعه مدنی در اروپای شرقی و مقایسه شرایط آنها با ایران بنویسد. حال، اتهام جهانبگلو این بود که چون در کشورهای اروپای شرقی سرانجام تحولات، فروپاشی دولت بوده است، ممکن بوده تحولاتی که جهانبگلو قرار بوده روی آنها مطالعه کند نیز به چیزی از جنس فروپاشی منجر شود و برای همین اینطور می‌شود که روشنفکر کم سروصدای ایرانی پیش از رفتن به بلژیک در ایران بازداشت می‌شود.

براندازی نرم اتهام رامین جهانبگلو است. اتهامی که پیش از این به چند زندانی سیاسی دیگر هم وارد شده بود، گرچه هیچکدام از آنها تا کنون ثابت نشده و اکثر کسانی که در این چند ساله به اینطور اتهامات متهم بوده‌اند معمولا به زودی یا با کمی تأخیر آزاد شده ‌ند و باز معمولا پرونده قضایی آنها هم گرد و خاک گرفته و فراموش شده است.

براندازان نرم در ایران دوخصوصیت عمده دارند: نه خودشان می‌خواهند براندازی کنند و نه می‌توانند، و نه ابزار لازم برای این کار را در اختیار دارند و نه حتی به استفاده از چنین ابزاری اعتقاد دارند. کسانی که تاکنون در ایران به براندازی نرم متهم شده‌اند، بی‌استثنا کسانی بوده‌اند که اهل خشونت نبوده‌اند و نیستند. بنابراین اهل دگرگونی سیاسی از نوع خشونت‌آمیز هم نیستند. اتفاقا اکثر آنها بیشتر اهل کار فرهنگی و فکری‌اند تا سیاسی. و اگرچه اکثرا مخالف یا منتقد وضع موجودند، اما معمولا به راه حل های کوتاه مدت سیاسی رو نمی‌آوردند.
پس دلیل بازداشت و سوء ظن مداوم دولت به انها چیست؟ و چرا حکومت دائما بیمناک و بدبین به کسانی است که به جای آنکه به راحتی بپذیرند که می‌خواهند براندازی کنند، بازجویان باید مدتها تلاش کنند تا به انها تفهیم کنند که چرا مشغول براندازی بوده‌اند! مشکل آنها شاید این است که آنها ربط و نسبت چندانی با دولت برقرار نمی‌کنند.

متهمان به براندازی نرم یا اصطلاحاتی نظیر "براندازی قانونی" و "براندازی خاموش" تاکنون کسانی بوده‌اند که نسبت خود را با دولت غیر از مدلی که توسط دولت تعریف شده و به رسمیت شناخته شده، تعریف کرده‌اند. آنها نه اهل "مشارکت در" دولت بوده‌اند و نه قائل به "حمایت از" دولت. چرا که اساسا یا جایگاه خود را سیاسی نخواسته‌اند و یا دولت را دارای شرایط مطلوب خود ندانسته‌اند. اما چرا اینها به براندازی تعبیر می‌شود؟ چون مدل رابطه آنها چیزی غیر از این دو است. آنها "غیر از" دولت‌اند. این شاید در تئوری یک اتهام تعریف شده نباشد، اما در عالم واقع یک جرم محرز است. آنها خودی نیستند و در این دولت‌ها هم "غیر" تعریف نشده است. بنابراین اگر ثابت شود که کسی نه تنها حاضر به مشارکت نیست که حامی هم نیست، و اگر او نشان دهد که در انتخاب این هویت جدید استوار است و بر آن پافشاری می‌کند، چاره‌ای جز این نیست که انرژی نهفته در این موقعیت "غیر" تحت کنترل، خنثی شود تا یک وقت در موضعیتی غیر قابل کنترل فعال نشود.

دولت پلیسی برای مهار نیروی شهروندان غیر پایبند، ناچار است هر از چندی نیرویی هرچند موقت در جهت عکس اعمال کند تا از کاهش ضریب کارآیی شهروندان منتقد مطمئن شود. اگر این تدبیر در سطح عموم با انتخاب یک خیابان از هر شهرک یا محله در تهران و جمع‌آوری آنتن‌های ماهواره از پشت‌بام‌های چند خانه جواب می‌دهد، طبیعی است که در سطح نخبگان هم انتخاب یکی از میان چند تن و توجیه او برای اینکه مشغول براندازی بوده است، منطقا باید جواب بدهد.
اگر این مدل را تمام عیار ببینیم، دیگر دیدن جلوه‌های بیرونی آن تعجب ندارد. وقتی کسی به خاطر گرفتن بورس و کار پژوهشی و دیدن یک مأمور احتمالا اطلاعاتی غربی در یک سمینار متهم به براندازی می‌شود، طبیعی است که هم او از این خودآگاهی آنچنان هیجانی شود که بلافاصله پس از زندان به یک خبرگزاری بیاید تا طبق گفته خود به عوض تمام مصاحبه‌های بعدی حرف بزند و بیش از یک ساعت به سوالات نگفته خبرنگاران خبرگزاری جواب بدهد تا ثابت کند که چگونه قصد براندازی داشته است.

نقش آن مأموری که تا دم در خبرگزاری همراه او آمده بود و فقط نگهبان او را دیده بود چندان مهم نیست، او حداکثر یک کاتالیزور است برای تسریع فرایندی که شهروند دولت پلیسی باید در آن قرار بگیرد وگرنه تغییری در اصل ماجرا نمی‌دهد. اما دولت اگر پلیسی باشد، شهروند بدون مأمور هم می‌آید و اعتراف می‌کند. دیگر نیاز به زور نیست؛ یا دست‌کم این بخشی از ماجراست که ما می‌بینیم.

میثم سجادی

Share/Save/Bookmark