خانه > آموزش | |
آموزشآدمهای مبهم – ۴مدیار سمیعنژاد: به چهرهاش نگاه مىكنم. چقدر زیبا است. هرگز زیبایىاش به چشمام نیامده بود. چشمان سبز بىرنگاش همهى اعضاى صورتاش را پنهان مىكند. لباس قرمز تنگ كه بر پوست سفیدش نشسته او را وسوسهانگیزتر و جذابتر مىنمایاند. بینىاش را بسیار زیبا تراشیدهاند. و موهایاش شبى است كه دست من در آن گم مىشود. لبهایاش را با زبان خیس مىكند. از اینجا همه شهر پیدا است، در زیر این درختان بىصاحب. همه شهر ما را مىبیند. بگذار همه بدانند. بگذار همه ببینند. من آتش مىگیرم. |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|